شهاب مهدوی
«من هم مثل بسیاری از همسنوسالهایم، سینما را با سریالهای صاعقه و شزم و خنجر مقدس شناختم که در آن موقع، بازیگران آنها را نمیشناختم. بعد از آن سریالها، با چارلی آشنا شدم که هر بچه و بزرگی او را دوست داشت. بعدها به کار گری کوپر و اسپنسر تریسی علاقهمند شدم.»
فرامرز قریبیان
بچه خیابان ری، بازارچه نواب و کوچه دردار که تا خودش را شناخت با سینما مأنوس شد و با بچهمحلها راهی سالن سینما شد. عالم بچگی و نوجوانی با عشق به سینما در محلهای اصیل و سنتی سپری شد.
متولد ۲۷ آبان ۱۳۲۰ در تهران، تحصیلات ابتدایی را در دبستان ترقی گذراند و سپس دوره دبیرستان را در مدرسه بطی طی کرد. فرامرز قریبیان بزرگشده خیابان آبشار و بازارچه نواب و کوچه دردار است. از سالهای نوجوانی با مسعود کیمیایی و اسفندیار منفردزاده دوست بود؛ هر سه نفرشان به سینما علاقه داشتند. وقتی کیمیایی برادران اخوان را راضی کرد تا برای ساختن فیلم «بیگانه بیا» سرمایهگذاری کنند، اخوانها از او خواستند تا بهطور آزمایشی سکانسی را کارگردانی کند. بازیگران آن سکانس فرامرز قریبیان و احمدرضا احمدی بودند.
برادران اخوان کار کیمیایی را پسندیدند؛ اما سرمایه خود را به شرطی در اختیار کیمیایی قرار دادند که بهجای قریبیان و احمدی از بهروز وثوقی و فرخ ساجدی که بازیگران صاحبنامی بودند، استفاده کند. قریبیان در بیگانه بیا، دستیار کارگردان شد و درصحنه کوتاهی از فیلم بازی کرد. کیمیایی بعدها از آن صحنههای آزمایشی در عنوانبندی فیلم «تجارت» استفاده کرد. قریبیان پس از آن ترجیح داد برای تحصیل بازیگری به آمریکا برود. در مدرسه ویژوالآرت ثبتنام و تحصیل کرد.
در این فاصله، کیمیایی کارگردان صاحبنامی شده بود و ساختن فیلم دیگری بهنام «زخمیها» را تدارک میدید. مسعود کیمیایی نامهای به قریبیان نوشت تا درصورتیکه تمایل دارد برای بازی در فیلمش به او ملحق شود. قریبیان تحصیلاتش را نیمهتمام رها کرد و به ایران بازگشت. ساختن زخمیها امکانپذیر نشد و کیمیایی فیلم «خاک» را در سال 1352 شروع کرد و به فرامرز قریبیان نقشی تقریباً همتراز با بهروز وثوقی واگذار کرد.
بازی قریبیان در نقش چریک شهری در فیلم «گوزنها» و سپس آموزگاری انقلابی در فیلمهای «جنگ اطهر» محمدعلی نجفی و «سایههای بلند باد» بهمن فرمان آرا، موجب شد تا بلافاصله در روزهای بعد از انقلاب که بسیاری از بازیگران مطرح سینما ممنوعالفعالیت شده بودند، در مقام بازیگری فعال به کارش ادامه دهد.
او یکی از بازیگران پرکار و محبوب دهه 60 بود و از دهه 70 کوشید تا در هر فرصت مقدوری به پرسونای سینمایی دهه پنجاهش بازگردد. از دهه 80 کمکار و گزیده کار شد و کوشید تا هر حضورش مقابل دوربین واجد معنا باشد. بهعنوان بازیگر سینمای معترض کارش را شروع کرد و با فیلم انتقادی اجتماعی «خروج» نقطه پایان بر فعالیت بازیگریاش گذاشت. هرچند کمی بعد اعلام کرد علاقهمند است دوباره در فیلمی اعتراضی از مسعود کیمیایی جلوی دوربین برود.
قریبیان که این روزها ۸۰ سالگیاش را جشن میگیرد در طول نیمقرن فعالیت هنری از خود یادگارهایی بهجا گذاشته که تعدادیشان آثار فراموشنشدنی سینمای ایران هستند و آنچه از بازیاش میتوان در یک کلمه خلاصه کرد اتفاقاً عنوان یکی از فیلمهایش است؛ «چشمهایش».
خیلیها ایفای نقش قدرت فیلم «گوزنها» را نخستین معارفه جدی و گسترده تماشاگران با فرامرز قریبیان میدانند؛ البته 2 سال قبل از اکران گوزنها، فیلم «خاک» با بازی او اکران شده بود و فرامرز قریبیان برای بازی در نقش مسیب، جایزه سپاس هم گرفته بود. ضمن اینکه خاک دومین فیلم پرفروش سال، فیلم برگزیده جشنواره فیلم سپاس و فیلم منتخب منتقدان از سال ۵۲ هم بود.
بعد از ایفای نقش کوتاهی در یک سکانس از فیلم «بیگانه بیا» که فیلم ناموفقی از کار درآمده بود. در این فاصله ۵ ساله، از اکران فیلم بیگانه بیا در سال ۴۷ تا نمایش عمومی فیلم خاک در سال ۵۲، قریبیان در آمریکا به کار و تحصیل در رشته بازیگری مشغول بود و در این فاصله کارگردان فیلم شکستخورده بیگانه بیا، به مهمترین و شاخصترین فیلمساز ایرانی تبدیلشده بود؛ آنقدر که میتوانست برای دوست و بچهمحل قدیمیاش نامه بنویسد و به بازگشت به وطن دعوتش کند و در فیلمش او را مقابل مهمترین سوپراستار آن زمان قرار دهد.
پس نخستین معارفه تماشاگر با قریبیان با خاک رقم خورد و بعد توفان گوزنها از راه رسید. بازی در نقش چریک شهری که با زخمی بر پهلو به رفیق قدیمیاش پناه میبرد، امکانی بود برای تبلور رفاقت و موقعیتی بود برای ابراز اعتراض سیاسی در زمانهای که به نظر میرسید حکومت، هر صدای مخالفی را خفه یا دستکم کنترل کرده است. از همان نمایش اول فیلم گوزنها در جشنواره جهانی فیلم تهران، در آذر ۵۳ قریبیان با ایفای نقش چریک به محبوبیت رسید و با اکران عمومی نسخه سانسوری فیلم در بهمن ۵۴، او جایگاه تثبیت یافتهای در سینمای ایران یافته بود.
یک سال بعد او در فیلم «غزل» که اثری شاعرانه بود، حالا دیگر به عضو ثابت گروه کیمیایی تبدیلشده بود. کارگردانی که در آن سالها هر چه میساخت موردتوجه توأمان مردم و منتقدین قرار میگرفت و ایفای نقش در ۳ فیلم این کارگردان، پرسونای سینمایی بازیگری را ساخت که با چهرهای مهربان و چشمانی پراحساس، شمایلی از سینمای معترض شده بود. در این سالها البته قریبیان در فیلمهای تجارتی مرسوم هم بازی کرد که گرچه هیچکدام آثار مهمی از کار درنیامدند و امروز اغلبشان فیلمهایی فراموششده محسوب میشوند ولی در تداوم حضور حرفهایاش نقشآفرین شدند.
او در دهه 50 این بخت را یافت که با مهمترین ستارههای سینمای ایران همبازی شود و هم اینکه بهعنوان بازیگر سینمای متفاوت در تولیدات منسوب به موج نوی سینمای ایران حضور یابد. اینگونه بود که در «سایههای بلند باد» مقابل دوربین بهمن فرمان آرا رفت و علاقهاش به بازی در فیلمهای متفاوت باعث شد پیشنهاد گروه گمنامی که در تدارک تولید «جنگ اطهر» بودند را بپذیرد؛ گروهی که در فاصله تولید تا اکران جنگ اطهر، تبدیل به متولیان سینمای ایران شدند. در این فاصله انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسیده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از عوامل سینمای ایران یا خودشان صحنه را خالی کردند یا کنار گذاشته شدند. در غیبت بیشتر ستارههای سینمای قبل از انقلاب، فرامرز قریبیان از معدود بازیگرانی بود که بهواسطه کارنامه موجهش، مشکلی برای ادامه فعالیت نداشت.
در ابتدای دهه 60 و در سینمای انقلابی آن سالها فرامرز قریبیان همان شمایل قهرمان معترض را در فیلمهایی چون «ریشه در خون»، «پرونده»، «بازپرس ویژه» و... باز تولید میکرد و در نخستین فیلم مذهبی تاریخی بعد از انقلاب، «سفیر» نقش اصلی را بازی میکرد. سیمای مصمم و نجیب و مردانهاش او را به بازیگری تبدیل کرد که مناسب سینمای دهه 60 بود و درعینحال شمایلی ستاره گون هم داشت. بازی سینماییاش در هنگامهای که تئاتریها به مقابل دوربین سینما آمده بودند، غنیمت محسوب میشد؛ حتی اگر در روزگار پرکاری تن به هر پیشنهادی بدهد. قریبیان در دهه 60 یکی از ستارگان مهم سینمای ایران بود و این موقعیت را در دستکم نیمی از دهه 70 هم حفظ کرد.
همکاری مجدد با مسعود کیمیایی پس از وقفهای پانزدهساله در «ردپای گرگ» فصل تازهای برای قریبیان رقم زد. بعد از سالها قریبیان در نقشی ظاهر شد که پرسونای سینماییاش را غنا میبخشید و به ایست و نگاهش معنا میداد. سوارشدنش بر اسب و تاختنش در خیابانهای تهران فقط ادای دین به سینمای محبوب (فیلم وسترن) نبود و مفهومی از تک افتادگی قهرمان زخمی را تداعی میکرد. مثل گوزنها این بار هم او با زخمی بر پهلو، پس از سالها غیبت میآمد و عالم سودایی عشق و معرفت را تجسم میبخشید.
مرد بینام «تجارت» امتداد بخش همان مردانگی و ایستادگی بود که این بار در سرزمین بیگانه میکوشید با سلاح جهانسومی به ستیز بیندیشد. درگذر از پنجاهسالگی قریبیان دوباره قهرمان کیمیایی شده بود. نقشش در فیلم «رئیس» در میانههای دهه 80 را هم در امتداد ردپای گرگ و تجارت قرار داد. مردی که همچنان به اصول وفادار بود و با چشمانش معجزه میکرد. قریبیان در هر همکاری با مسعود کیمیایی حضوری را معنا میبخشید که برخاسته از درکی مشترک و اشرافی کامل برجهان تألیفی اثر بود.
در یک مقطع پانزدهساله، قریبیان یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران بود. در نیمه دوم دهه 70 که سینمای حادثهپرداز رو به افول گذاشت او هم کمکارتر از سابق شد و کارگردانی و بازی فیلم «چشمهایش» نشان داد وقتی نقش مناسب و دلخواه وجود ندارد، خودش دستبهکار میشود. شکست تجاری چشمهایش امکان ادامه این مسیر را از او گرفت.
بازی در «مرد بارانی» فقط سومین سیمرغ بلورین جشنواره را برای قریبیان به ارمغان نیاورد؛ انعطاف او در ایفای نقشهای متنوع و متفاوت را هم یادآور شد. شروع دهه 80 با یکی از بهترین و متفاوتترین نقشهای زندگیاش، حکم آغاز فصلی تازه را داشت. پیرمرد مارگیر فیلم «رقص در غبار» اوج هنر فرامرز قریبیان را در ابتدای شصتسالگی به نمایش میگذاشت. همکاری موفق با اصغر فرهادی جوان در فیلم بعدی هم ادامه یافت و او در یکی از معدود نقشهای مکمل کارنامهاش، هنرش در بازیگری در سکوت و بهره از چشمانش را در «شهر زیبا» نمایان کرد.
فیلم دشوار «گناهکاران» که قریبیان علاوه بر بازی به کارگردانی و تهیهکنندگیاش نیز پرداخت آخرین تلاش منفرد او در سینمای ایران بود. با شکست تجاری این فیلم که در جشنواره فجر با استقبال مواجه شده بود، قریبیان از سینمای ایران فاصله گرفت و کمکارتر از سابق شد.
پیشنهاد حاتمیکیا برای بازی در «خروج» میتوانست همان فرصتی باشد که قریبیان سالها انتظارش را کشیده بود. در فیلمی که از بهترینهای حاتمیکیا نبود، او بهترین بود و یکتنه میکوشید با بازیاش فیلم را جلو ببرد.
اعلام خداحافظی از بازیگری در نشست خبری فیلم خروج، همه را شوکه کرد. هرچند اعلام تمایل به بازی در فیلمی از مسعود کیمیایی، پایان بازی برای کارنامه بازیگری رقم زد که در فیلمهایش معمولاً جای ابهام با قاطعیت سروکار داشت. مرد آرام سینمای ایران که دهه 50 شمایل سینمای معترض، دهه 60 ستاره پولساز، دهه 70 بازیگری در جستوجوی فرصتهای مناسب برای درخشش و دهه 80 بیشتر مشتاق نقشآفرینیهای بهکل متفاوت با آنچه تا آن روز بازی کرده بود و دهه 90 را هم بیشتر به سکوت و تأنی گذراند.
فرامرز قریبیان بچه بازارچه نواب و کوچه دردار که این روزها ۸۰سالگیاش را جشن میگیرد، یکی از شمایلهای این سینماست. در روزگاری که برای قهرمانی دیر است نام او هنوز هم یادآور قهرمانی است.
بازیگر پولساز
فرامرز قریبیان در دورهای طولانی یکی از موفقترین بازیگران سینمای ایران در گیشه بود
شاهرخ شانجانی
بازیگر فیلمهای موج نویی دهه 50، از همان شروع فعالیتش طعم موفقیت در گیشه را چشید. «خاک» دومین فیلم پرفروش سال ۵۲ شد و «گوزنها» پرفروشترین فیلم سال ۵۴. بعد از پیروزی انقلاب، قریبیان بهعنوان یکی از معدود بازماندگان سینمای گذشته، به یکی از ستارگان دورانی تبدیل شد که به ستاره گریزی و حتی ستاره ستیزی شهرت داشت.
در این سالها او با «سفیر» فتح گیشه را آغاز کرد و خیلی زود با دوران تازه منطبق شد. سفیر پرفروشترین فیلم سال شد. بازی در نقش ستوان حقگو در فیلم «سناتور»، قریبیان را به ستاره فیلمهای حادثهپرداز آن دوران تبدیل کرد. در این سالها البته فقط اکشنهای او خوب نمیفروخت و فیلم «گمشده» با بازی او یکی از پرتماشاگرترین فیلمهای دهه 60 بود.
هرچند تماشاگر، قریبیان را بیشتر در نقش مردان حادثهجو و برخوردار از عناصر قهرمانی میپسندید که اوجش «کانیمانگا» بود؛ دومین فیلم پر تماشاگر پس از انقلاب و از محبوبترین فیلمهای سینمای جنگ. در دهه 70 او به همراه جمشید هاشمپور با فیلمهای حادثهپردازانشان نبض گیشه شهرستانها را در دست داشتند.
منتقدان از فیلمهایی چون «گریز» و «آخرین خون» استقبال نمیکردند ولی تماشاگران نظر دیگری درباره این فیلمها داشتند. در دهه 70 قریبیان همچنان پولساز بود. اگر فهرست ۱۰۰ فیلم پر تماشاگر سینمای پس از انقلاب را مرور کنیم متوجه میشویم که فرامرز قریبیان بهاندازه انگشتان دو دست فیلم بسیار پر تماشاگر در کارنامه دارد؛ بازیگری که روزگاری تماشاگر برای عملیات قهرمانانهاش، سوت و کف میزد؛ حالا که سالهاست نه قهرمان کنشمند و جذابی بر پرده مانده و نه از سنت سوت و کف در سالنها خبری است.
اولین کارگردانی
شدیداً تحت تأثیر سینمای وسترن هستم
فرامرز قریبیان نخستین بار در سال ۱۳۶۵ با فیلم «جدال در تاسوکی» کارگردانی را تجربه کرد؛ فیلم حادثهپردازی که تااندازهای علایق سینمایی سازندهاش را نمایان میکرد. قریبیان امکان بازیگری در جدال در تاسوکی را نیافت (ظاهراً وزارت ارشاد موافق بازی قریبیان در فیلم نبود) و تنها کارگردانیاش کرد. فرامرز قریبیان در گفتوگویی که در شماره ۵۳ ماهنامه فیلم چاپ شد از دلبستگیاش به فیلم وسترن و سینمای آمریکا و علاقهاش به کارگردانی سخن گفت: «این اواخر احساس کردم فیلمهایی که بازی میکنم کمی یکنواخت شدهاند. این بود که بعد از بازی در فیلم «گمشده» تصمیم گرفتم وارد گود شوم. برای اینکه مجبور نشوم هر کاری را قبول کنم، یک تعاونی خانوادگی تشکیل دادیم به نام سازمان سینمایی ۶۴. همیشه دلم میخواست توان خودم را در این زمینه آزمایش کنم و ضمناً فکر میکنم بهتر از بعضی فیلمسازانی که برایشان بازی کردهام، فیلم ساختن را بلدم. ولی به دلیل اینکه نمیخواستم و کمرویی هم- که جزو خصلتهای من است- اجازه نمیداد که بروم پیش اینوآن و تقاضا کنم، صبر کردم تا زمانی که خودم بتوانم سرمایه اولیه را از طریق کمک اعضای خانواده تأمین کنم. من شدیداً تحت تأثیر سینمای وسترن هستم. سعی من در این فیلم این بود که تا آنجا که میشود کار، فرم کلاسیک داشته باشد. اسم اصلی قصه اول سلام بیگانه بود و بعدها به بیگانه تغییر پیدا کرد. بعد فکر کردم حالا که ازنظر فرم به آن دوره نزدیک است، بگذار اسمش هم یادآور سینمای وسترن باشد. این را صادقانه میگویم. انکار نمیکنم و بدم هم نمیآید. من کلاً تحت تأثیر سینمای آمریکا هستم.»
اولین حاشیه
با همهچیز و همهکس قطع رابطه کردم
همه میدانند که فرامرز قریبیان اهل جنجال و حاشیه نیست. یک اتفاق اما مرد آرام سینمای ایران را هم ناخواسته وارد حاشیه کرد. در دهه 60 قریبیان مدتی ممنوع الکار شد. دلیلش هم شکایت تهیهکننده فیلم «مرگ پلنگ» بود؛ فیلمی که فیلمبرداریاش طولانی شده بود و درخواست قریبیان برای اضافه دستمزد بعد از پایان فیلمبرداری مرگ پلنگ، منجر به ممنوع الکارشدنش شد.
در آن سالها وزارت ارشاد روی دستمزد بازیگران حساس بود و گویا سقفی هم برای دستمزدها تعیین کرده بود. مجموعه اینها باعث شد قریبیان گریزان از جنجال و حاشیه گرفتار و دچار مشکل شود. گپ کوتاه او که در شماره ۹۲ ماهنامه فیلم (آبان ۶۹) منتشرشده توضیحدهنده شرایطی است که به ممنوع الکار شدنش منجر شده بود: «روزی که کار نداشته باشم مردهام و من یک سال است که بیکارم.»
این دو جمله از درد دلهای غمگنانه فرامرز قریبیان است که مدت ۶ماه اجازه بازی در فیلمها را نداشته است. وی دراینباره میگوید: «بیخبر از همهجا به من گفته شد که تا ۶ماه اجازه بازی ندارم. علتش را که جویا شدم گفتند که سر فیلم مرگ پلنگ دستمزد زیادی گرفتهای و تهیهکننده شکایت کرده است. قضیه از این قرار است که برخلاف قرارداد، کار فیلمبرداری هفت ماه طول کشید و من تقاضای اضافه دستمزد کردم که تهیهکننده بدون هیچ اعتراضی قبول کرد. بگذریم که وقتی یکی از چکها را برای نقد کردن به بانک بردم، برگشت خورد. شکایت کردم که نتیجهاش شد جلوگیری از کار من. به همین علت، از مدتی پیش در گوشه خانه نشستم. با همهچیز و همهکس قطع رابطه کردم و در شرایط روحی و جسمی بدی قرار گرفتم. تا اینکه یکی از دوستان باخبر رفع ممنوعیت از بازی من آمد...»
جوایز
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از ششمین جشنواره فیلم سپاس (۱۳۵۲) برای فیلم «خاک»
بهترین بازیگر نقش اول مرد از ششمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۶۶) برای فیلم «ترن»
بهترین بازیگر نقش اول مرد از یازدهمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۷۱) برای فیلم «بندر مهآلود»
بهترین بازیگر نقش اول مرد از هجدهمین جشنواره فیلم فجر (۱۳۷۸) برای فیلم «مرد بارانی»
بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره حراره (۲۰۰۱) برای فیلم «چشمهایش»
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از جشنواره آسیا پاسفیک (۲۰۰۳) برای فیلم «رقص در غبار»
بهترین بازیگر مرد جشنواره مسکو (۲۰۰۳) برای فیلم «رقص در غبار»
جایزه ویژه هیئتداوران جشنواره بینالمللی هند (۲۰۰۴) برای فیلم «شهر زیبا»
همشهری
بیشتر بخوانید: