عباس کیارستمی به خانه‌ی دوست رسید

15 تیر 1395

عباس کیارستمی، فیلم‌ساز مطرح ایرانی که برای ادامه درمان بیماری‌ سرطان دستگاه گوارشی به فرانسه منتقل شده بود، در سن ۷۶ سالگی در پاریس درگذشت. کیارستمی در اسفند‌ ماه سال گذشته به دلیل مشکلات گوارشی که گفته می‌شد سرطان روده است در بیمارستان بستری شد و چهار عمل جراحی را پشت سر گذاشت. پس از چهار ماه سپری کردن مراحل درمان در ایران، به پاریس رفت. انتقال کیارستمی به پاریس به تصمیم خود او و برای تکمیل مراحل درمان بود. 

عباس کیارستمی برای کارگردانی فیلم «طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷ نخل طلای جشنواره فیلم کن را به‌دست آورد. او تنها کارگردان سینمای ایران بود که موفق شد نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کند. ویدر فهرست ۴۰ کارگردان بزرگ معاصر سینمای دنیا که گاردین در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد، در مقام ششم قرار گرفت.

کیارستمی در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد. او ابتدا به خاطر علاقه‌اش به نقاشی وارد عرصه کارهای هنری شد. در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نقاشی خواند. سپس به عنوان طراح و گرافیست شروع به کار کرد. در سال‌های ۱۳۴۰کارهای هنری‌اش او را به حوزه تبلیغات و آگهی‌های بازرگانی کشاند. او سپس وارد کار آگهی‌های بازرگانی در تلویزیون شد و چندین آگهی تلوزیونی را کارگردانی کرد. این گونه بود که کار تدوین فیلم را آغاز کرد. او از سال ۱۳۴۶ در سازمان تبلیغاتی نگاره به طراحی و ساختن تیتراژ فیلم پرداخت که نخستین آن‌ها تیتراژ فیلم «وسوسه شیطان» ساخته محمد زرین‌دست بود. طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلم‌های قیصر و رضا موتوری را هم او انجام داد. کیارستمی سپس به عنوان «مسئول امور سینمایی» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد.

وی در سال ۲۰۱۵ در گفت‌وگو با «گاردین» در مورد دوران کار با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت که این دوران در آغاز زندگی حرفه‌ای‌اش به عنوان یک فیلم‌ساز مؤثر بوده است: «قرار بود فیلم‌هایی بسازیم که تنها به مشکلات کودکان بپردازند. ابتدا قرار بود که تنها شغل باشد اما در واقع دورانی شد که من هنرمند ساخته شد.»

در دو دهه‌ای که کیارستمی برای «کانون» کار کرد، به طور مداوم فیلم ساخت. در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت و در سال ۱۳۵۳ با فیلم «مسافر» در فضای سینمایی ایران مطرح شد.  او خود را به درختی تشبیه می‌کرد که ریشه در فرهنگ پیرامونی‌اش دارد: «در تمام فیلم‌ها خواسته‌ام این است که تصویری مهربان‌تر و صمیمی‌تر از انسانیت و کشورم را به نمایش بگذارم. من مثل یک درخت هستم. درخت به‌خاطر این‌که از زمین رشد کرده و بیرون آمده، نسبت به آن احساس مسئولیت ندارد، بلکه باید میوه، برگ و شکوفه بیاورد. من هیچ وظیفه‌ای برای تصحیح شناخت اشتباه از کشور و فرهنگم ندارم. من چه‌ کسی هستم که چنین وظیفه‌ای داشته باشم؟» سینمای کیارستمی در انسان‌های پیرامونی دقیق می‌شد اما به شکلی فرافرهنگی و فراگیر، نگاه دوربین به سوژه را به انسان‌های دیگر از فرهنگ‌های دیگر به نحوی منتقل می‌کرد که احساس‌ها قابل لمس بود. خود کیارستمی در گفت و گو با جئوف اندروی گاردین توضیح می‌دهد که «فیلم بیش از هرچیز یک آوای جهانشمول و مشترک است و نمی‌توانیم آن را به یک فرهنگ خاص منحصر کنیم.»

کیارستمی همچنان در «کانون» بود که سه فیلم «خانه دوست کجاست؟»، «زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون» را ساخت. سه فیلمی که او را در فضای فرهنگی داخلی و جشنواره‌های بین‌المللی مطرح کردند. این سه فیلم که به «سه‌گانه کوکر» مشهور هستند هر سه در روستای کوکر در شمال ایران فیلم‌برداری شدند و مربوط به زمین‌لرزه سال ۱۳۶۹ رودبار و منجیل و پیامدهای انسانی این تراژدی هستند.

در «خانه دوست کجاست؟» کودکی که دفتر دوستش را به اشتباه برداشته است از خانه بیرون می‌رود تا با پیدا کردن خانه دوست، دفتر او را پس بدهد، اما برای پیدا کردن دوست، او باید با خیلی‌ها در مسیر رابطه بگیرد. بنیاد فیلم بریتانیا «خانه دوست کجاست؟» را در فهرست ۵۰ فیلمی‌ قرار داده است که باید قبل از ۱۴‌سالگی دید. فیلمی که در سال ۱۹۸۹ پلنگ برنزی جشنواره فیلم لوکارنو را به دست آورد.

تم رابطه احساسی انسان با دیگری در فیلم بعدی او «زندگی و دیگر هیچ» زمانی تکرار شد که زلزله رودبار و منجیل آن منطقه را تخریب کرد. بعد از زلزله فیلمساز دنبال محلی‌هایی رفت که در فیلم قبلی‌اش نقش ایفا کرده بودند و شاید زیر آوار رفته و مرده بودند. او در جست‌و‌جوی بابک و احمد احمدپور، بازیگران فیلم «خانه دوست کجاست؟» به شهری رفت که اکنون مرگ، سوگ، دوام و بقا، موضوع زندگی انسان‌ها بود.

در فیلم سوم سه‌گانه کوکر، موضوع عشق است: «زیر درختان زیتون» داستان عشق حسین به طاهره است. حسین خاطرخواه طاهره بود اما طاهره را به این دلیل که حسین خانه نداشت به او ندادند. حالا پس از زلزله همه بی‌خانمان شده‌اند و حسین می‌تواند خانه‌ای از نو بسازد. گروهی برای ساختن فیلم به کوکر می‌آیند. حسین برای آن‌ها پادویی می‌کند و گروه طاهره را برای بازی نقش دختر انتخاب می‌کنند اما طاهره حاضر به بازی در کنار حسین نیست.

کیارستمی نهایت شغل خود در «کانون» رها کرد و به صورت تمام‌وقت در سینمای خلاق مشغول به‌کار شد. «طعم گیلاس» نگاه دوربین از نزدیک به تمام زوایای رفتاری و جزئیات بدن و صورت مردی است که در اطراف شهر رانندگی می‌کند و به دنبال کسی می‌گردد که به او کمک کند تا خودکشی کند. موضوع  خودکشی برای دلیلی که مشخص نیست چیست، دلیلی که روایت داستانی ندارد و اصلا اهمیتی هم ندارد، رفتاری خارج از عرف روایت‌گری رنج است که همیشه گویا باید دلیلی داشته باشد. فیلم سفری احساسی است که در آن رنج روحی، جنبه‌ای دراماتیک ندارد بلکه جزئی‌نگری‌ای در بدن و حرکت‌های انسانی است که تلاش دارد رنج را پایان دهد. رنج اینجا به‌گونه‌ای به تصویر کشیده نمی‌شود که اشک مخاطب را در بیاورد، به‌گونه‌ای که به‌راحتی هضم و به‌سرعت فراموش شود. این تمام موفقیت فیلم در به تصویر کشیدن احساساتی است که بسیاری هم در ایران و هم در فضای بین‌المللی با آن رابطه برقرار کردند و این رابطه را فراموش نکردند. عباس کیارستمی برای کارگردانی فیلم «طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷ نخل طلای جشنواره فیلم کن را به‌دست آورد. 

از آثار معروف کیارستمی می‌توان به فیلم‌های «زندگی و دیگر هیچ»، «کلوز آپ»، «باد ما را خواهد برد»، «ده»، «پنج»، «۱۰ روی ده»، «جاده‌های کیارستمی»، «شیرین» و فیلم پربازتاب «کپی برابر اصل» اشاره کرد.

نظر نویسندگان و منتقدان برجسته سینمای جهان درباره عباس کیارستمی

عده ای از سرشناس ترین منتقدان سینمای جهان نسبت به فیلمهای عباس کیارستمی نظرهایی دارند.گزیده ای از این نظرها را در زیر بخوانید:

جاناتان روزنبام: از چند نظر می شود فیلم هایش را دید؛ از فیلم های کوتاهش در کانون تا فیلم های بلندش، از فیلم های سینمایی تا کارهایش برای گالری ها و موزه ها، از فیلم ها تا ویدئوهای دیجیتالش، و فیلم های ایرانی و غیرایرانی اش.

کنت جونزاین هم اتفاقی رایج است: تقسیم کردن فیلم چند دوره و یک فیلم به عنوان شروع یک دوره جدید. این کار به ما کمک می کند راهی برای فکر کردن به کارنامه فرد پیدا کنیم. گاهی خود فیلمساز است که نقاط عطف و دوره های کارش را بیان می کند، مثلا در مصاحبه ها و این کاری است که آندره تشینه انجام داده یا برادران داردن انجام دادند (در مورد این دو برادر فاصله میان «دوست دارم» و «عهد» برای هر علاقه مندی مشهود است.) اما حس می کنم این کار به نتیجه مثمرثمری نمی رسد. حدس می زنم می شود گفت ورود دیجیتالیسم با «الفبای آفریقا» یک جور نقطه عطف برای کیارستمی بود. یادم هست همان موقع ها اتفاقی با او ملاقات کردم و به من گفت تجربه دیجیتال چه نجات بخش و آزادی بخش بوده برایش. اما البته، با پیشرفت تکنولوژی او راه بازگشتش به شکوه بصری دنیای طبیعی را در فیلمی مثل «کپی برابر اصل» پیدا کرد.

ژان- میشل فرودون: معنادارترین جنبه کار او انسجام آن است، یعنی وفاداری هنرمند به جهان بینی اش و وفاداری یک انسان به اصول اخلاقی اش. با این حال، در حوزه «فعالیت حرفه ای» (که شک دارم این عبارت را دوست داشته باشد) که بیش از چهار دهه کار را پوشش می دهد، شاید متخصص امر آن را به چندین دوره تقسیم کنند: دوره کانون پرورش فکری که البته شامل گام های عمده دیگر (از جمله داستان بیشتر کلاسیک «گزارش»، مستند بسیار موشکافانه درباره حقوق شهروندی به اسم «همشهری»، و فیلم کوتاه تمثیلی شاعرانه و طنز «راه حل») نیز می شود.

 بعد دوران پختگی در حوزه فیلم های بلند، با «سه گانه کوکر»، «کلوزآپ»، «طعم گیلاس» و «باد ما را خواهدبرد» از راه رسید. و بعد از آن، آغاز استفاده از دوربین های دیجیتال کوچک ، و ارتباط با هنر معاصر جهانی («الفبای آفریقا»، «ده»، «پنج»، «شیرین») و ساخت فیلم های خارج از ایران («کپی برابر اصل»، «مثل یک عاشق»). البته چنین نگاهی بسیار ساده انگارانه است، زیرا هم پوشانی هایی که در کار او وجود دارد و تعاملاتی نیز با دیگر فعالیت های هنری صورت گرفته و البته باید فعالیت های چشمگیر او را نیز در حمایت از دیگران- که بیشتر در حوزه فیلم نامه نویسی و تدوین اتفاق افتاده- مد نظر قرار داد.

بااین حال، این زمان بندی (1979-1986، 1987- 1999، 2000-2008، 2009-...) یک نگاه کلی و جامع معنادار ارائه می دهد و شرحی است بر توانمندی کیارستمی برای این که خود را با واقعیت موقعیت ها، تغییرات تکنولوژیک و تعامل بین معانی مختلف بیانی وفق دهد و همچنان به خودش وفادار بماند.

جف اندرومی فهمم چرا برخی تصمیم می گیرند کارنامه او را به چند دوره تقسیم کنند- فیلم هایی که با بچه ها ساخت، فیلم هایی درباره فضای غیرشهری ایران، تجربه های دیجیتال، فیلم هایی که خارج از ایران ساخت- اما به نظرم این تفکیک به این سادگی ها نیست. از یک طرف، در تمامی این دوره ها «استثناهایی» وجود دارد (مثلا روزگاری که داشت درباره بچه ها فیلم می ساخت درباره بزرگسالان هم فیلم ساخته)، پس هیچ خط تمییز و مرزبندی واضحی وجود ندارد.

مارتین اسکورسیزی: کیارستمی انسان خاص،باوقار،فروتن و فصیح بود

 پس از انتشار خبر درگذشت عباس کیارستمی، مارتین اسکورسیزی کارگردان نام آشنای سینمای جهان با انتشار متنی به این خبر واکنش نشان داد.کارگردان «راننده تاکسی» اعلام کرد: « با شنیدن خبر درگذشت عباس کیارستمی عمیقاً غمگین و بهت‌زده شدم. او یکی از هنرمندان کمیاب با دانشی ویژه از جهان بود، که ژان رنوار به خوبی بیان می‌کند: «حقیقت همواره سحرآمیز است.» این جمله برای من خلاصه مجموع کارهای خارق‌العاده کیارستمی است. برخی از آثار او به عنوان مینیمال یا مینیمالیست یاد می‌کنند، اما در حقیقت ماجرا کاملا برعکس است. هر صحنه از «طعم گیلاس» یا «خانه دوست کجاست؟» سرشار از زیبایی و شگفتی است، که با لطافت و بردباری ضبط شده است. عباس را از 10 یا 15 سال پیش می‌شناختم. انسان بسیار خاصی بود: آرام، باوقار، فروتن، فصیح، و بسیار هوشیار، که به گمان من هیچ‌چیز را از دست نمی‌داد. به ندرت مسیر ما به هم می‌رسید، و من همیشه از این رویداد نادر خوشحال می‌شدم. او یک مرد اصیل و یکی از بزرگترین هنرمندان ما بود.»

اصغر فرهادی: کیارستمی یک عارف امروزی بود

اصغر فرهادی، کارگردان مطرح و بلندآوازه سینما نیز در گفت‌وگو با گاردین تاکید کرد با درگذشت عباس کیارستمی نه فقط سینما بلکه دنیا یک انسان بزرگ را از دست داد. وی که قرار بود اواخر امشب به پاریس سفر کند تا عباس کیارستمی دوست و همکار خود را ببیند، گفت که از درگذشت این فیلمساز «بسیار ناراحت و در شوک کامل» است. وی گفت: «او تنها یک فیلمساز نبود. او یک عارف امروزی بود، هم در سینما و هم زندگی خصوصی‌اش. او مسلما راه را برای دیگران باز کرد و روی خیلی‌ها تاثیر گذاشت. فقط دنیای سینما نیست که مردی بزرگ را از دست داده، کل دنیا انسان بزرگی را از دست داده است.»

 

عباس کیارستمی، آخرین میوه تمدنی کهن

 ژان کلود کریر

 

عباس کیارستمی به داد ما رسید وقتی‌که اروپا از سینمای مؤلف ناامید شده بود، سینمای شخصی و بلندپرواز، سینمایی که در ردیف سایر هنرها قرار می‌گرفت. فیلم‌هایش را بارها و بارها دیدیم و هر بار شگفت‌زده شدیم و لب به تحسین گشودیم. عباس از کشور و فرهنگ دیگری می‌آمد اما آشنا می‌نمود. عباس چشمان ما را گشود و قوت و امید را به ما بازگرداند. سینمای او از جای دیگری می‌آمد اما چه فرم چه محتوایش بلافاصله مسحورمان کرد. آخرین میوه تمدنی کهن بود. سینمای او سینمایی نو بود. فیلم‌هایش به ما می‌گفت که سینما نمرده و نباید سوگوار بود که سینما هنوز تسلیم بازار نشده که سینما هنوز به دام میان‌مایگی نیفتاده که نگاه کنید ببینید که در ایران به معنای حقیقی کلمه فیلم می‌سازیم که بی‌آنکه دنباله‌رو شما باشیم دریچه‌های جدید می‌گشاییم که زبان و ریتم جدید ابداع می‌کنیم که ترس به دل راه ندهید که ما در کنار شماییم. مرسی عباس که چنین به فریادرسی آمدی. مرسی برای عشقت به سینما و ایران. آرام بگیر که زین آمدنت زمین بهره برد.