نقد فيلم «زير نور كم» ساخته محمد پرويزی

04 ارديبهشت 1400
«زير نور كم» «زير نور كم»

بازتوليد نظم موجود

محمدحسن خدايي

جهان مدرن گرفتار آن چيزي است كه پل ريكور «بيماري‌هاي خاطره» مي‌نامد. مفهومي چالش‌برانگيز براي انسان معاصر در مواجهه با تاريخ رنج و اميد بشري. ريكور اين مفهوم را در سفري كه به ايران داشت صورت‌بندي كرد. در اسفند ماه 1373 هنگامي كه در پژوهشكده حكمت و فلسفه، در باب «خاطره، تاريخ و فراموشي» سخن گفت تا مسووليت ما را در قبال رنج ديگران گوشزد كند و اميدهاي از دست رفته درگذشتگان را يادآور باشد.

«واقعيت اين است كه گاهي از اوقات براي ما انسان‌ها مبارزه با خاطره كار مشكلي است. گاهي بيش از حد خاطره داريم، يعني بيش از حد خفت‌ها و ضعف‌ها را به ياد مي‌آوريم و گاهي نيز به ‌طور مثال در كشور خودم فرانسه، با كمبود خاطره و افراط در فراموشي روبه‌رو هستيم. براي مثال به خوبي مي‌بينم فرانسويان مي‌كوشند خاطره دوران اشغال فرانسه توسط آلمان نازي و وقايع تاريخي جنگ الجزاير را فراموش كنند، زيرا براي آنان رويارويي با خاطره‌ها و پذيرش آنها دشوار است. بدين جهت در اينجا بايد از رويارويي با خاطره‌هايي سخن گفت كه نه فقط يادآوري عيني كه زخم‌هايي جمعي و فردي هستند.»

فيلم «زير نور كم» به كارگرداني محمد پرويزي، كمابيش در باب مواجهه ماست با خاطرات گذشته كه ناگهان مي‌آيند و پيوستار زمان حال را دستخوش فروپاشي مي‌كنند. از همان ابتدا كه نقاشي‌هاي معصومه مظفري با عنوان «گرمازدگي» قاب تصوير را تسخير مي‌كند و قسمتي از رمان چاپ نشده «يك شب بي‌پايان» قرائت مي‌شود، مي‌توان حدس زد فيلم در رابطه با خاطره و امر سپري ‌نشده است. روايت زني به نام رويا كه روزگاري عاشق نويسنده‌اي بوده در حال مرگ.

فيلم «زير نور كم» به كارگرداني محمد پرويزي، كمابيش در باب مواجهه ماست با خاطرات گذشته كه ناگهان مي‌آيند و پيوستار زمان حال را دستخوش فروپاشي مي‌كنند.

نويسنده كه حميدرضا آذرنگ نقش او را بازي مي‌كند و وقتي مي‌فهمد درماني براي بيماري‌اش نيست تصميم مي‌گيرد به زندگي خويش پايان دهد. مرگي دلخراش كه در اتومبيل رويا اتفاق مي‌افتد و زندگي او را براي هميشه گرفتار وجدان معذب مي‌كند. حتي ازدواج با مردي به نام حامد با بازي صابر ابر كه گويا از نظر شغلي موفق است، رويا را از بار سنگين تروماهاي گذشته نمي‌رهاند. براي اين زن زمان حال به محاق رفته و خاطرات گذشته با تمامي قوا، زندگي مشترك با حامد را بدل به نمايشي از شكاكيت و پنهان‌كاري كرده است. گذشته همچون امر سركوب شده مدام بازمي‌گردد و زندگي زناشويي رويا را دروغين و عذاب‌آور مي‌كند. براي اين زوج، تصاحب گذشته‌اي كه نويسنده و كتاب‌هايش در آن حضور دارد، امري است استراتژيك.

بنابراين زندگي مشترك اين زوج، تبديل به مسابقه‌اي مي‌شود براي به چنگ آوردن اين گذشته. صحنه‌اي كه حامد به ديدار رويا مي‌رود و اطلاعات رايانه‌اي او را بعد از مدت‌ها كنكاش، پس مي‌دهد مويد اين رقابت كشنده است. حامد به ميانجي اين اطلاعات است كه حتي از نام سايه متنفر است و مي‌داند في‌المثل چگونه در و پنجره اتاقي را بگشايد كه روزگاري محل ملاقات رويا و نويسنده بوده است.

به لحاظ فرمال محمد پرويزي تلاش كرده اكنون را مدام با گذشته همراه كند.


 به لحاظ فرمال محمد پرويزي تلاش كرده اكنون را مدام با گذشته همراه كند. همنشيني زمان‌ها چنان درهم آميخته است كه به راحتي نمي‌توان به تفكيك گذشته و حال پرداخت. بنابراين منطق روايي فيلم مبتني است بر اكنونيتي كه مرزهايش مدام با خاطرات گذشته مخدوش مي‌شود. مكانيسمي كه به روايتي نه‌چندان سرراست ميدان داده و گاه مخاطبان را در فهم روابط و مناسبات شخصيت‌ها سرگردان مي‌كند.

بار ديگر به ريكور بازگرديم. از منظر او خاطره امري اساسا فردي است كه براي هر شخص با ديگري تفاوت دارد. فقط خاطره است كه به ما احساس گذشت زمان، فاصله زماني و عمق زمان را مي‌دهد. «كاركرد ويژه خاطره تنظيم يادها در بعد گذشته و گذشته سپري شده است تا جايي كه اين يادها در تاريكي فراموشي محو مي‌شوند. يكي ديگر از كاركردهاي خاطره ايجاد حس پيوستگي است. به اين ترتيب، شخصي بودن، درك مفهوم فاصله و عمق زمان و بالاخره حس پيوستگي، سه كاركرد خاطره را تشكيل مي‌دهند. منظور از اين حس پيوستگي، برقراري ارتباط بين جواني و پيري است. هميشه مي‌توان خاطرات پراكنده را تا حدي به هم نزديك كرد كه به صورت يك تصوير پيوسته به نظر آيد.» 
 محمد پرويزي با فرمي كه انتخاب كرده، اين حس پيوستگي را تا حدوي ناممكن كرده است. از همان ابتدا رويا را در دو برهه از زندگي عاطفي خويش مشاهده مي‌كنيم. چه زماني كه با نويسنده محبوب خويش روابطي عاشقانه دارد و چه آن زمان كه با پنهان‌كاري و رجوع مدام به خاطرات گذشته، زندگي مشترك با حامد را غيرقابل تحمل مي‌كند. وقتي مواجهه با خاطره به لحاظ منطق روايي، توجيه خود را از دست مي‌دهد، مخاطبان «زير نور كم» اين حس پيوستگي را در قبال زندگي رويا از دست مي‌دهند. في‌المثل در همان آغاز وقتي نمايشگاه نقاشي «گرمازدگي» و ديالوگ ليلا و نويسنده را به نمايش گذاشته مي‌شود و بلافاصله با رويا و حامد در يك آپارتمان لوكس مواجه مي‌شويم، اين سوال ايجاد مي‌شود كه ليلا با چه كسي زندگي مي‌كند. چه آن زمان كه رويا در آستانه ازدواج با نويسنده است و كمابيش خوشحال و چه آن زمان كه با حامد زير يك سقف زندگي مي‌كند و گرفتار ملال، گويي زمان حال است. به هر حال مديريت كردن اين دو زمان، اگر خلاقانه نباشد به يك پيچيدگي نالازم و تصنعي ختم خواهد شد و مستوجب دلزدگي تماشاگران.

همچنين نبايد از ياد برد كه جهان فيلمساز بيش از اندازه شخصي است و مخاطبان اين فيلم، خاطره مشتركي با شخصيت‌ها نمي‌يابند. همان نكته‌اي كه ريكور از آن تحت عنوان «خاطره جمعي» نام مي‌برد و مي‌تواند افق انتظارات فيلمساز و مخاطبان را به‌هم نزديك كند، چراكه ارجاع به يك فرد مشهور، واقعه‌اي تاريخي يا يادآوري حادثه‌اي كه جمعي تجربه شده مي‌تواند چشم‌انداز مشتركي را ترسيم كند. فيلم به سمت انتزاعي شدن نمي‌رود اما اتصال چنداني هم با تاريخ معاصر برقرار نمي‌كند. 
 زير نور كم را مي‌توان وام‌دار ژانري دانست كه به رابطه عاشقانه استاد و شاگرد مي‌پردازد. نكته اينجاست كه فيگور نويسنده چندان تمايزي با خيل آدم‌هاي معمولي ندارد. بيش از آنكه بر دانايي، استعداد ادبي و موقعيت اجتماعي او تاكيد شود، بيماري اوست كه اهميت مي‌يابد. حتي رماني كه قسمتي از آن خوانده و به آن ارجاع داده مي‌شود، نكته درخشاني را بازتاب نمي‌دهد كه نشان از جهان نابهنگام نويسنده باشد.

نبايد از ياد برد كه جهان فيلمساز بيش از اندازه شخصي است و مخاطبان اين فيلم، خاطره مشتركي با شخصيت‌ها نمي‌يابند.

سينماي جهان از اين روابط پرشور كم ندارد. فيلم كپي برابر اصل كيارستمي را به ياد آوريم كه چگونه ديالوگ‌هايي ماندگار مابين نويسنده و زني كه علاقه‌مند معاشرت با او است به تدريج خودآگاهي هر دو نفر را متحول مي‌كند. زني كه تئوري مرد نويسنده را با رابطه‌اي كه بيش از يك بازي نمي‌تواند باشد به چالش مي‌كشد و از اصالت نسخه‌هاي كپي در مقابل آثار اصلي دفاع مي‌كند.

از اين باب فيلم محمد پرويزي نتوانسته فيگور متفاوتي از يك نويسنده را به نمايش گذارد كه در يادها بماند. حتي آن صحنه بازجويي و گزارش به ماموران پليس در اتاق كار و زندگي نويسنده، چنان گرفتار درهم‌آميختگي ذهن و عين نويسنده مي‌شود كه به راستي نمي‌شود تشخيص داد كه آيا نويسنده تحت فشارهاي سياسي بوده يا آنكه توهمات شيزوفرنيك خود را به پليس گزارش مي‌دهد.

درنهايت فيلم «زير نور كم» براي اولين تجربه كارگرداني محمد پرويزي مي‌توانست مسير هموارتري را طي كند و به قواعد قصه‌گويي بيش از اين تن دهد. اما راه دشواري انتخاب شده كه به نظر مي‌آيد نتيجه چندان مطلوبي به بار نياورده. همكاري احسان رسول‌اف در مقام تهيه‌كننده و به نمايش گذاشتن قسمت‌هايي از گالري محسن و سالن داربست، از نكات فرعي اما قابل توجه فيلم است. هر چه هست با آنكه فيلم در ابتدا و از زبان رويا مدعي است كه از ماندن زير نور كم مي‌ترسد، اما همچنان تا به انتها، ماندن زير اين نور كم را تاب آورده و نه به روشنايي كامل روز مي‌پيوندد و نه تاريكي مطلق ‌شب را پذيرا مي‌شود. يك فضاي خاكستري و البته متوسط كه مولفه سينماي اين روزهاي ماست: بازتوليد نظم موجود.

اعتماد