در زمان جنگ سرد، ژانر وسترن هم برای آمریکا و سایر نقاط جهان تبدیل به یک الگو برای فیلمسازان شده بود؛ یا همانگونه که در آمریکا مصطلح است، تبدیل به برند سینما شده بود.
رابرت وارشاو، در مقالهای با عنوان نقد پارتیزانی نوشت: «ژانر وسترن، تبدیل به یک استاندارد و معیار برای ساخت فیلمهای سینمایی شده است.» او در ادامه دراینباره نوشت: «ژانر وسترن یک تصویر معین و مشخص از مرد ارائه داده است. در فیلم «ماجرای نیمروز» (با نام صلات ظهر نیز شناختهشده است)، نمونه مثالی قهرمان ذاتی فیلمهای وسترن است در غالب شخصیت کلانتر (با بازی گری کوپر) ظاهرشده است. (باوجوداین) فیلمی که این روزها رؤسای جمهور آمریکا و کاندیداهای ریاستجمهوری در این کشور اغلب از آن بهعنوان فیلم محبوب خود یاد میکنند، فیلم «پدرخوانده» است.»
ایمی کلوبوچار (یکی از شاخصترین کاندیداهای بالقوه حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری 2020 آمریکا) بهاحتمالزیاد در سخنان خود در انتخابات درونحزبی آمریکا از فیلم «اشکها و لبخندها» یاد خواهد کرد، اما تولسی گابارد (دیگر کاندیدای بالقوه حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری 2020) نیز مانند رئیسجمهور کنونی آمریکا (دونالد ترامپ) از فیلم پدرخوانده یاد میکند. دیگر کاندیداهای بالقوه پیشین ریاستجمهوری نظیر مارکو روبیو، رودولف جولیانی، کریس کریستی، مایک هوکابی و هرمان کین (که به مدت 10 سال مدیر اجرایی رستوران زنجیرهای پیتزا پدرخوانده بوده) نیز همگی در سخنانشان در انتخابات درونحزبی، از فیلم پدرخوانده نام بردهاند.
در آمریکا و نهتنها آمریکا، بلکه مردم زیادی در سراسر دنیا (ازجمله ایران)، عاشق فیلم «پدرخوانده» هستند. این فیلم در سال 1974 نیز بهطور قاچاقی روانه بازار کوبا شد (آن موقع کوبا از سوی آمریکا مورد تحریم واقعشده بود). استقبال از این فیلم در کوبا چنان بود که در مدت کوتاهی رکورد فروش بلیت سینماها در این کشور را شکست؛ رکوردی که تا به امروز نیز جابهجا نشده است. فیدل کاسترو نیز واقعاً عاشق فیلم «پدرخوانده 2» بود، بهویژه آنکه در این فیلم فرار گنگسترها و پلیسهای شیاد از کوبای فاسد و تحت کنترل مافیا در سالهای پیش از انقلاب کمونیستی کوبا به تصویر کشیده شده بود.
از ماجرای نیمروز تا پدرخوانده
از زمان نمایش فیلم «ماجرای نیمروز» که در آن گری کوپر در نقش مارشال کین هفتتیر به دست بهتنهایی با سه مرد تبهکار روبهرو میشود و به خاطر این نگاه اخلاقی که یک مرد باید هر کاری را به سرانجام برساند و به خاطر این دلیل ساده که او میداند که در حال انجام کار درستی است، جانش را درخطر میاندازد، علایق تغییر کرده و ذائقه سینماروها به سمت فیلمهای حماسی نظیر «پدرخوانده» که درباره یک خانواده تبهکار است که در آن یک قهرمان جنگ، مایکل کورلئونه (با بازی آل پاچینو) جانشین پدرش (مارلون براندو) میشود، تغییر جهت داده است. مایکل کورلئونه (شخصیت اصلی فیلم پدرخوانده با بازی مارلون براندو) به تعبیر ماریو رودریگز آلمان، منتقد کوبایی شخصیتی است که تبدیل به یک شکنجهگر انتقامجو و یک قاتل میشود. این تغییر در علایق سینمایی بهنوعی نشان از تغییراتی در جامعه آمریکا دارد که پیش از آن جامعهای بود تابع هنجارهای مدنی و دارای مردمان نوعدوست؛ اما بهمرور آن جامعه تبدیل شد به جامعهای خشن و خودنما و پرسروصدای اوایل قرن بیستویکم.
فیلمهای گنگستری پیشگام پدرخوانده
فیلمها در دورهای محبوب هستند و بهشدت از آنها استقبال میشود اما پس از اتمام آن دوره، دوره محبوبیت فیلمها در ژانرهای دیگر آغاز میشود. درگذشته و در زمانهای نهچندان دور، فیلمهای وسترن روی دور بودند و رقیبانی قدرتمند داشتند؛ اما همیشه اینطور نبود و سالها قبل و در زمان رکود بزرگ اقتصادی (که نقطه آغاز آن سقوط بورس نیویورک در روز 29 اکتبر 1929 یا روز سهشنبه سیاه بود) و پیش از تدوین و اجرای قواعد جدید رفتار سینمایی، فیلمهای گنگستری نظیر «سزار کوچک» (مروین لیروی، 1931) و «دشمن مردم» (ویلیام ولمن، 1931) در میان تماشاگران و منتقدان، محبوبیت کمنظیری کسب کرده بودند بهطوریکه نزدیک به یکپنجم تولیدات استودیوهای سینمایی در آن زمان متعلق به فیلمهای گنگستری بود.
ویژگیهای جدید پدرخوانده
فیلم «پدرخوانده» که میتوان در توصیف آن از گفته منسوب به بالزاک که «پشت هر ثروت عظیمی، جنایتی نهفته است» استفاده کرد، دارای ویژگیهای جدیدی بود. فیلمنامه «پدرخوانده» با اقتباس از کتابی به همین نام اثر «ماریو پوزو»، توسط خود وی که تا پیشازاین نویسندهای متوسط تلقی میشد، بهعنوان یک پروژه جاهطلبانه نگاشته شد. منتقدان پیشتر کتاب «پدرخوانده» ماریو پوزو را خوراک مناسبی برای ساخت یک فیلم ارزیابی کرده بودند. روجر جلینک همان زمان در نیویورکتایمز با پیشبینی آنکه داستان فیلم پدرخوانده با استقبال کمنظیری در سراسر جهان روبهرو خواهد شد، نوشته بود: این داستانی که درباره علاقه پدر-فرزندی، دوستی واقعی و وفاداری بیچونوچراست، در صورت تبدیلشدن به یک فیلم سینمایی میتواند در مدت کوتاهی درآمد سرشاری را نصیب سازندگانش کند.
مقایسه الکساندر پرتنوی و مایکل کورلئونه
در بخش نقد کتاب تایم در مطلبی به مقایسه مایکل کورلئونه با الکساندر پورتنوی (شخصیت راوی کتاب «شکایت پورتنوی» اثر فیلیپ راث)، پرداختهشده. در این مطلب به این مسئله اشارهشده که هیچکدام از آنها (مایکل کورلئونه و الکساندر پرتنوی) نمیخواستند وارد کار پدرشان شوند و هرکدام از آنها عاشق یک دختر سفیدپوست آنگلوساکسون میشوند؛ اما این مقایسه ساده واقعیتی عمیقتر را درون خود نهفته دارد؛ الکس پورتنوی و مایکل کورلئونه هر دو شخصیتهایی خجالتی بودند و رفتار اخلاقی فراتر از انتظاری بهعنوان مهاجرانی داشتند که در تلاش بودند مفهوم آزادی و حرکت اجتماعی در آمریکا را شبیهسازی کنند؛ اما در همین حال آنها قواعد به رسمیت شناختهشده درباره مالکیت در آمریکا را نادیده میانگاشتند. در زمان جنبش فرهنگی که قرائت فرهنگی حاکم را زیر سؤال برده بود، پورتنوی مشتاق و دیوانه مسائل جنسی و کورولئونه عصبی و قاتل که اولی یک یهودی بود و دومی یک کاتولیک خطاکار، هر دو در زمره ضدقهرمانان جدید محسوب میشدند.
64 بار در صدر «ترین»های نیویورکتایمز
کتاب «پدرخوانده» در زمان انتشار، چنان مورد استقبال واقع شد که 64 هفته پیاپی در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار داشت. پس از ساخت فیلم پدرخوانده با اقتباس از این کتاب توسط فرانسیس فورد کاپولا و نمایش آن در مارس 1972، بسیاری آن را رویداد سینمایی غیرمنتظرهای ارزیابی کردند. در آن زمان تجمعات اعتراضآمیزی علیه پخش فیلم پدرخوانده برگزار شد. این اتفاقات همچنین یادآور اعتراضاتی بود که علیه نسخه اصلی فیلم «صورت زخمی» (1932، هاوارد هاکس) شکلگرفته بود؛ اما درنهایت چه اتفاقی افتاد؟ مخاطبان و تماشاگران و علاقهمندان به سینما برای خرید بلیت فیلم پدرخوانده بیرون از سالنهای سینما صف کشیدند.
فیلم پدرخوانده در گیشه (بخشی البته به دلیل افزایش قیمت بلیتها به 4 دلار)، «فیلم بربادرفته» (1939، ویکتور فلمینگ) را پشت سر گذاشت و در زمان خود بهعنوان پرفروشترین فیلم هالیوود مطرح شد. البته صدرنشینی فیلم پدرخوانده یک سال طول نکشید و سال بعد فیلم «جنگیر» (1973، ویلیام فرید کین) لقب پرفروشترین فیلم تاریخ هالیوود را از آن خود کرد. لیگ حقوق شهروندی ایتالیایی- آمریکایی که توسط ژوزف کولومبو، رئیس یکی از گروههای تبهکار (که در جریان یک درگیری میان گروههای مافیایی در زمان ساخت فیلم پدرخوانده کشته شد)، علیه ساخت فیلم پدرخوانده اعتراضاتی را سازماندهی کرده بودند تا مطمئن شوند در این فیلم بههیچوجه از واژههای مافیا (گروههای ایتالیایی و آمریکایی که بهطور سازمانیافته اقدامات جنایی انجام میدهند و از یک ساختار سازمانی و قواعد رفتاری مشترک پیروی میکنند) و کوزا نوسترا (نامی که اعضای مافیا معمولاً به این تشکیلات جنایی اطلاق میکنند و همچنین نام یکی از سندیکاهای جنایات سازمانیافته در جزیره سیسیل) بهطور نامناسب و اهانتآمیزی استفاده نمیشود.
ویلیام باکلی (بنیانگذار مجله ملی نقد، روشنفکر عمومی و نویسنده آمریکایی)، پدرخوانده را فیلمی که با نگاهی مثبت آن را میتوان شرمآور توصیف کرد، دانسته است. او پیشبینی کرده بود که فارغ از موفقیتآمیز بودن پدرخوانده، این فیلم بهعنوان برترین فیلم گنگستری بهزودی فراموش خواهد شد. باکلی بر این باور بود که پدرخوانده مستحق فراموششدن است.
نظر کیسینجر درباره پدرخوانده
برخی دیگر اما پدرخوانده را فیلمی واقعگرایانه یافتهاند. هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، پس از حضور در مراسم اکران این فیلم، به رابرت اوانز، رئیس کمپانی پارامونت، گفت که پدرخوانده (دن کورلئونه با بازی مارلون براندو) او را به یاد (جورج) واشنگتن (اولین رئیسجمهور آمریکا) میاندازد. از نظر کیسینجر این دو فرد تنها در نام و چهره با هم تفاوت داشتند. ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، 9 روز پس از اکران این فیلم، آن را تماشا کرد و نورمان مایلر (نویسنده، خبرنگار، فیلمساز و فعال سیاسی لیبرال آمریکایی) زمانی که داشت درباره انتخابات ریاستجمهوری 1972 آمریکا کتاب مینوشت، لقب پدرخوانده را برای ریچارد نیکسون برگزید.
چرا پدرخوانده؟
آیا اقتباس فرانسیس فورد کاپولا از کتاب پدرخوانده باعث استقبال کمنظیر از این فیلم شد؟ درواقع آیا نحوه کارگردانی وی بود که پدرخوانده را تبدیل به اثری جاودان کرد؟ مانند هر فیلم اسطورهای دیگر، در فیلم پدرخوانده هم خیلی از تضادها باهم سازگار شدهاند. این فیلم بر پایه اصل و اساس فیلمهایی نظیر «بانی و کلاید» و سایر فیلمهای خوب و درستوحسابیای که درباره افراد خارج از قانون در دهه 1960 به بازار عرضهشده بودند، ساختهشده است، با این تفاوت که مخاطب با گنگسترهای فیلم پدرخوانده بیشتر میتواند همذاتپنداری کند.
برخلاف سایر فیلمهای گنگستری، پدرخوانده بر محور داستان یک خانواده متمرکز است. این فیلم به مسئله شکاف نسلی میان مایکل و پدرش پرداخته و این مسئله را با طغیان مایک علیه پدرش و سپس جایگزینی وی در رأس خانواده حل کرده است. با در نظر گرفتن اینکه بدبینی پس از جنگ ویتنام نسبت به دولت آمریکا زیاد شده بود، در فیلم پدرخوانده، اقدام گروههایی که به جنایات سازمانیافته میپردازند با اقدامات دولت آمریکا، بهویژه درزمینهٔ استفاده از قدرت برای کشتن، مقایسه شده است، در پدرخوانده میبینیم که مایکل حتی این ایده همسرش را که معتقد بود دولت فراتر و اعلیتر از آن است که مرتکب قتل شود سادهلوحانه تلقی کرده بود.
در پدرخوانده تا حدی به این ایده نیز پرداخته میشود که احتمال دارد مافیا در قضیه ترور جان اف کندی، رئیسجمهور اسبق آمریکا، دست داشته باشد. این فیلم همچنین اثری نوستالژیک است. داستان پدرخوانده در دورهای از تغییرات فرهنگی اواخر دهه 1940 میلادی (زمانی که اشتیاق زیادی به ورود به دهه سادهتر 1950 احساس میشود) روایت میشود. داستان پدرخوانده به گذشته یک کشور قدیمی (ایتالیا) اشاره دارد؛ گذشتهای که یادآور رفتار موقرانه تر جنایتکاران است؛ اما در اصل پدرخوانده موفقیتی که ما آن را رؤیای آمریکایی میخوانیم، بازتعریف کرد. پدرخوانده را میتوان حتی یک پیشنمایش برای قسمتهای بعدی این فیلم تلقی کرد. پیش از آنکه داستان معاملات فوستیان (پسر دن کورلئونه) بهمنظور احیای ثروت خانواده در فیلم پدرخوانده به تصویر کشیده شود، پدرخوانده توانسته بود، قدرت دن کورلئونه، رئیس خانواده و مهاجر ایتالیایی را بر فرهنگ عمومی آمریکا مسلط کند (بهطور ویژه در مراکز فرهنگی نظیر خیابان تینپن و هالیوود).
موفقیت مایکل کورلئونه امکان دارد تراژیک به نظر برسد، اما برخلاف قهرمانان (ضدقهرمانان) فیلمهای «سزار کوچک» یا «صورت زخمی» سرنوشتش بهگونهای رقم نمیخورد که در پایان فیلم جسدش را در یک گودال پیدا کنند. مایکل کورلئونه زیرک، مصمم و باپشتکار است و اغلب مقامات تواناییهای او را نادیده میگیرند، او فردی پیروز بود و بهمثابه پادشاهی بر دنیای روزگار خود فرمانروایی میکرد.
الگویی برای سالها و دهههای بعدی
از درون فیلم پدرخوانده نهتنها مردان عاقل نمای واقعی پدید آمدهاند که بهنوعی میتوانند الگویی برای پرداختن به شخصیتهایی نظیر آنها در سایر فیلمها باشند که حتی خانواده توانگر نمایش داده در این فیلم نیز الگویی شد برای ارائه تصویری از خانوادههای توانگر در فیلمها، سریالها و مینیسریالهایی که تا دهه 1980 میلادی ساخته میشدند. اینگونه، خانواده کورلئونه جایگزین خاندان کندی در مقام خاندان سلطنتی آمریکا (در اینجا منظور خاندان توانگر کندی است که علاوه بر جان اف کندی رئیسجمهور اسبق آمریکا، سیاستمداران مشهوری نیز از دل آن برخاستند و در دورهای از خاندانهای مسلط بر سیاست آمریکا بودند) شد. در آن دوران ژانر وسترن وارد دوران جدی و عمیقی از بازنگری شده بود؛ اگرچه در دهه 1970 همچنان از هر 10 فیلمی که در هالیوود ساخته میشد یک فیلم در ژانر وسترن بود.
در این دوران دیگر قهرمان فیلم «ماجرای نیمروز» (صلات ظهر) چندان از سوی تماشاگران سینما خریدار نداشت و به محاق رفته بود و بهجای آن فیلم «هری کثیف» (دان سیگل) و قهرمان آن کارآگاه هری کالاهان (با بازی کلینت ایستوود) در تغییر جهت سینما از ساخت فیلمهای وسترن به فیلمهایی که قهرمانان آنها مهاجران بزرگ بودند، نقشی مهم ایفا کرد. پدرخوانده با ایجاد حس فساد در جهان در تماشاگران، تعریفی جدید از مفهوم جنایت ارائه داد. بر این مبنا که هویت جنایت و جنایتکاران جدا از بازار سرمایه قابلتعریف نیست و قرار دادن خانواده ورای اجتماع، بهعنوان روایت جدید ملی در جامعه آمریکا سر برآورد؛ جامعهای که در آن گروههای نژادی و بهویژه ایتالیاییها، آمریکا را از آن خود کردند.
پدرخوانده 2؛ بهترین پدرخوانده
در پدرخوانده: قسمت دوم مانند هر فیلم دنبالهدار دیگری، عملاً کیفیت فیلم نسبت به قسمت اول آن بهتر شده، اگرچه آمریکاییها برخلاف کوباییها چندان نمیتوانند تفاوتی میان این دو قسمت قائل شوند و تصورشان بر این است که این دو قسمت درواقع یک اثر سینمایی است (البته سری سوم این فیلم را بهسختی بتوان چیزی بیش از یک پانویس توصیف کرد). پدرخوانده را میتوان با استناد به نام کتابی که لزلی فیدلر (منتقد ادبی آمریکایی) درباره آثاری نظیر «کلبه عمو تام»، «تولد یک ملت»، «بربادرفته» و «ریشهها» نگاشت، یک اثر حماسی ناخواسته نامید.
علاوه بر رمان پدرخوانده اثر ماریو پوزو، میتوان خود فیلم پدرخوانده و 2 قسمت اول آن، فیلم «رفقای خوب» مارتین اسکورسیزی (1990) و شاید نسخه بازسازیشده فیلم صورت زخمی (برایان دی پالما، 1983) با بازی آل پاچینو که در این فیلم در نقش یک گنگستر رعبآور کوبایی ایفای نقش میکند را در زمره حماسههای ناخواسته تلقی کرد. از میان آثار حماسی متأخر در این رده میتوان به سریال «سوپرانوز» (که در 6 فصل و 86 قسمت در فاصله سالهای 1999 تا 2007 پخش میشد) اشاره کرد. از سوی دیگر میتوان سوپرانوز را نیز نخستین سریال بزرگ تلویزیونی دوران تلویزیونهای کابلی دانست. سوپرانوز سریالی است بسیار خوشساخت در ژانر جنایی- خانوادگی که قهرمانش تونی سوپرانو (با بازی جیمز گاندالفینی) را روی صندلی روانکاو مینشاند. (در یک معنا، تونی ترکیبی از الکساندر پورتنوی و مایکل کورلئونه و شخصیت یک گنگستری است که رابرت دنیرو نقشش را در فیلم «تحلیلش کنید» بازی میکند. این فیلم یک کمدی هالیوودی بود که در ماه مارس 1999 کمتر از 3ماه پیش از نمایش نخستین قسمت سوپرانوز اکران شد).
حلول روح پدرخوانده در سوپرانوز
در ابتدای قسمت اول سریال سوپرانوز، درصحنه معالجه در مطب دکتر ملفی، شخصیت گنگستری تونی سوپرانو یادآور شخصیت گری کوپر در فیلم ماجرای نیمروز است. درحالیکه سریال سوپرانوز در دنیای پس از فیلم پدرخوانده ساختهشده و داستان آن نیز در دنیایی پسازآن جریان دارد، اما جایجای این سریال مملو از ارجاعاتی است از فیلم پدرخوانده. در قسمتهای اول این سریال صحنههای بحث خانواده ایتالیایی-آمریکایی ملفی بر سر میراث خانوادگی بهوضوح نشان از تأثیرپذیری این سریال از فیلمهایی نظیر پدرخوانده و رفقای خوب دارد.
با دیدن فیلمهای پدرخوانده و رفقای خوب این سؤالات اغلب در ذهن شکل میگیرد که آیا در این فیلمها روایتی دروغین از ایتالیاییها ارائهشده یا این فیلمها اصالت و جوهرهای آمریکایی دارند؟ و اینکه آیا میتوان تأثیرگذاری و اهمیت این فیلمها را امروزه با فیلمهای وسترن برابر دانست؟ به تعبیر وارشاو، وسترنها تصویر مرد را توسعه دادند، اما با زوال فیلمهای وسترن، تصویری که از مرد در این فیلمها ارائه میشد نیز روبهزوال رفت؛ اما آیا تأثیرگذاری فیلمهایی نظیر پدرخوانده نیز امروزه از بین رفته یا این تأثیرگذاری امروزه پررنگتر از قبل جلوه میکند؟ برای پاسخگویی به این پرسش آخر، مقایسه تأثیر فیلمهای وسترن و تأثیر فیلمهای جنایی گنگستری و بهویژه پدرخوانده بر سیاستمداران متأخر آمریکا ضروری به نظر میرسد.
رؤسای جمهور کابوی آمریکا
رئیسجمهوری که فرانسویها به او لقب کابوی رونی (رونالد ریگان) دادهاند، در فیلمهای وسترن زیادی بازی کرد. اگرچه او آنقدر زرنگ بود که هویت خود را با هویت هری کثیف (مانند بوش پدر) گره بزند؛ یعنی در هویت یک کارآگاه پلیس ظاهر شود. بوش پسر که در لهجه تگزاسی خود اغراق میکرد و تودماغی حرف میزد و مزرعهای در این ایالت برای سالهای پس از ریاستجمهوری خود خریده بود را میتوان آخرین رئیسجمهور آمریکا دانست که خود را در قالب یک کابوی جلوهگر ساخته بود. این در حالی بود که میان سیاستمداران تنها تقلید از شخصیتهای جوانتر فیلمهای گنگستری مطرح نبود و رودی جولیانی، دادستان اسبق آمریکا، بهطور ویژهای علاقهمند به تقلید از شخصیت دن کورلئونه (با بازی مارلون براندو) در فیلم پدرخوانده بود.
علاقه ترامپ به پدرخوانده
اما علاقه به فیلم پدرخوانده و اشتیاق به تقلید از شخصیتهای این فیلم و برگزیدن القاب شخصیتهای فیلم پدرخوانده، تنها منحصر به شخصیتهای سیاسی تاریخ گذشته و قدیمیتر سینمای آمریکا نبوده بلکه دنیای دونالد ترامپ، رئیسجمهور کنونی آمریکا نیز بسیار متأثر از فیلم پدرخوانده است. پنج سال پیش از آنکه جیمز کومی، مدیر برکنار شده افبیآی، ویژگیهای رئیسجمهور جدید را با خصوصیات رئیس یک سازمان تبهکار مقایسه کند، مایکل کوهن، وکیل سابق ترامپ نیز وی را بهعنوان پدرخوانده سیاست توصیف کرده بود. ترامپ نیز که خود با ادبیات فیلم پدرخوانده آشناست کوهن را به دلیل شهادت در برابر کمیته ویژه تحقیق درباره مداخله روسیه در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016، یک موش صحرایی خوانده بود. فیلم پدرخوانده نهتنها بر فیلمها و سریالهای پس از خود که در ژانرهای جنایی که با محوریت موضوع یک خانواده مافیایی ساخته میشوند، تأثیرگذار بوده که بر عرصه سیاسی آمریکا نیز تأثیر خود را گذاشته و به نظر میرسد این تأثیر امروز پررنگتر از قبل نیز شده باشد.
نویسنده: جی هابرمن، ترجمه: آرش نهاوندی
نظر منتقدان درباره فیلمهای پدرخوانده
اولین پدرخوانده
در سایت روتن تومیتوز این فیلم توانسته با استناد به 90 نقد، نظر 98 درصد از منتقدان را به خود جلب کند. در برآورد نهایی منتقدان در این سایت، فیلم پدرخوانده یکی از بزرگترین موفقیتهای تجاری سینمای آمریکا ارزیابیشده است. بر اساس مجموع نظر منتقدان در روتن تومیتوز، در این فیلم همهچیز در جای خود قرار دارد و انتظارات از آن برآورده شده و این فیلم توانسته معیارهای جدیدی را برای سینمای آمریکا تثبیت کند. در متاکریتیک نیز با استناد به نظر 15 منتقد، پدرخوانده توانسته امتیاز اعجابآور 100 از 100 را کسب کند.
پدرخوانده 2
در ابتدای امر درباره پدرخوانده 2 نظرات متفاوتی ارائه شد. برخی این فیلم را بهطور کامل نپسندیده بودند و برخی این فیلم را حتی از نخستین فیلم پدرخوانده نیز برتر دانسته بودند. این در حالی بود که فیلمبرداری و بازی بازیگران این فیلم از همان ابتدا موردتمجید منتقدان قرارگرفته بود. استنلی کافمن از نیوریپابلیک سازندگان پدرخوانده 2 را متهم کرده بود که در داستان خود شکافها را به تصویر کشیدهاند. بهرغم این انتقادات اولیه که برخی نیز نسبت به فیلمنامه پدرخوانده وارد دانسته بودند، پدرخوانده 2 در سالهای 1992 و 2002 در فهرست 10 فیلم برتر تاریخ سینمای مجله سایتاندساوند قرار گرفت. این فیلم با استناد به نظر 73 منتقد در سایت روتن تومیتوز 97 درصد امتیاز کسب کرد و درمجموع آرا منتقدان این سایت درباره پدرخوانده 2 نوشتهشده است: آلپاچینو و رابرت دنیرو بازی قویای از خود ارائه دادهاند و پدرخوانده ادامه داستان خانوادگی و مافیایی ماریو پوزو است که استانداردهای جدیدی را برای فیلمهای دنبالهدار ترسیم کرده؛ استانداردهایی که فیلمهای دنبالهدار باید خود را با آن منطبق کنند.
پدرخوانده 3
فیلم پدرخوانده 3 اما برخلاف سری قبلی فیلمهایی که با این نام ساخته شد، نتوانست نظر منتقدان را به خود جلب کند. در سایت روتن تومیتوز با استناد به نظر 59 نفر از منتقدان، به این فیلم 68 درصد امتیاز دادهشده است و در متاکریتیک نیز بر اساس نظر 19 منتقد، از مجموع 100 امتیاز، 60 امتیاز به این فیلم دادهشده است. در سایت روتن تومیتوز درباره این فیلم آمده است که فیلم پدرخوانده 3 نیز زمانی که به مجموع پرداخت نگاه میکنیم، یادآور سریهای قبلی این فیلم است، اما بازیها در این فیلم چندان خوب و امیدوارکننده نبود و لحن گیجکننده این فیلم باعث میشود کمتر به داستان کورلئونه احساس نزدیکی کنیم. راجر ابرت منتقد آمریکایی نیز درباره پدرخوانده 3 نوشته است: اگر داستان 2 فیلم اول پدرخوانده را ندانیم غیرممکن است بتوانیم آنچه در پدرخوانده 3 اتفاق میافتد درک کنیم. بااینحال ابرت درباره این فیلم نقدی با لحنی از زاویه مثبت و مشتاقانه نگاشته و به سری آخر این درام خانوادگی سهونیم ستاره داده است. ابرت درواقع ازجمله معدود منتقدانی است که به پدرخوانده 3 بیش از پدرخوانده 2 امتیاز داده است.
ترجمه: فرحناز دبلشکی، همشهری