فیلم جدید فریدون جیرانی به اعتبار گرافیک سیاهوسفید و فضای بصری خیرهکنندهاش در ردیف بهترینهای سال سینمای ایران قرار میگیرد. شاید برای بررسی چنین فیلمی بهتر باشد مؤلفههای معمول را کنار گذاشت و از ابزارها و مقیاسهای متفاوتی برای سنجش ارزشهای فیلم استفاده کرد؛ چون امتیاز اصلی «خفهگی» شکلدادن به جهانی مستقل و متکی به عناصر اولیه انحصاری است و به همین دلیل، نحوه روایت و خلق موقعیتها از خود داستان اهمیت بیشتری دارد.
جیرانی فضایی وهمآلود و تیرهوتار تعریف میکند که وقایع و مناسبات عادی و روزمره در دل این فضا ناگهان ابعادی غیرطبیعی پیدا میکنند و هالهای از وهم و نبود قطعیت اطراف شخصیتها و موقعیتها پیچیده میشود. مهارت کارگردان نه در روایت داستانی سرراست درباره چند شخصیت و انتخابها و برخوردهایشان که در بازنمایی بصری کشمکشهای درونی آدمها و نیروهای روانی سرکوبشده است. به همین دلیل، فیلم را باید فراتر از داستان و روند دراماتیک رویدادهایش، در قالب تلاشی برای بازنمایی بصری احساسات و انگیزههای روانی شخصیتها تلقی کرد.
خالی کردن قابها، پرهیز از جلوهگری عناصری مثل رنگ، نور و لوکیشن، حذف اجزای معماری و تقلیل اشیای صحنه تا حد سطوح اصلی و درنهایت کند کردن ریتم و کاستن از اکتهای بازیگران، همه و همه تلاشهایی عامدانه برای تمرکز دادن به نگاه تماشاگر و تنظیم نقطه توجه او روی شخصیتها و احساسات درونی آنهاست. درواقع، جیرانی هر چیزی را که ممکن بود ذهن و نگاه تماشاگر را به خود معطوف کند حذف کرده تا فقط آدمها در مرکز قاب بمانند و تماشاگر ناچار به بازنگری شخصیتها و عمیقشدن روی جزئیات رفتاری آنها باشد.
در قالب یک تریلر جنایی، «خفهگی» داستانش را با عبارتهای واضح و ملموسی تعریف میکند، اما نشانههایی در تصویرها گنجاندهشده که تماشاگر جدی سینما را به کنار زدن پرده عادت و کشف کشمکشهای زیرین دعوت میکند. اضافه شدن شخصیتهای فرعی (بهویژه ماهایا پطروسیان که بستر گفتوگو باشخصیت اصلی/ مشرقی را فراهم میکند) باعث شده موقعیت دشوار قهرمان بهخوبی توضیح داده شود.
بیگانگی عاطفی و ناتوانی در ایجاد یک ارتباط احساسی سالم، فضای زیستی شخصیتها را تیرهوتار کرده و یافتن راهی برای گریز از این وضعیت آسان نیست. ازاینجا درام وارد سطحی عمیقتر میشود و فضا و اشیا اهمیتی مضاعف پیدا میکنند. تیمارستان در محیطی سرد و خفه قرار دارد و پنجرهها را غبار پوشانده است. نشانههای پوسیدگی و صدای لولاهای زنگزده تمام محیط را پرکرده و همهچیز آماده وقوع یک موقعیت هولناک است. این چربدستی در چینش عناصر و سوقدادن ذهن مخاطب به سمتوسوی موردنظر، امتیاز کارگردان است، ولی اصرار عجیب او برای گنجاندن خرده داستانهای توضیحدهنده درباره زندگی خصوصی صحرا مشرقی و بهویژه برخورد او با پیرمرد پولدار و ماجراهای بعدی، هیچ تناسبی با فضا و لحن ترسیمشده ندارد و انتخاب اشتباهی بوده است.
برای انتقال کشمکشهای درونی شخصیتها و طراحی فضایی که محمل رویدادهای خوفناک انتهایی باشد، نیاز به جدیت و متمرکز نگهداشتن مخاطب است و کارگردان هم با پیگیری نوعی تأثیر تخدیری روی ذهن و چشم تماشاگر و با حذف همه عناصر صحنه و حتی احساسات چهره بازیگران، گویی در جستوجوی رسیدن به همین جدیت بوده است، اما ناگهان قاعده بازی را نادیده میگیرد و تسلیم عادتهای ملودرام میشود. ارجاعهای روزمره به وقایع اجتماعی و هجو دمدستی خرده داستانها کجا و فضای داخلی کافکایی فیلم و ارجاعهایش به شیطانصفتان و «سانست بلوار» و مایههای انگیزیسیونی پنهان کجا؟ قطعاً با حذف اجزای فرعی و تمرکز روی روند اصلی داستان، میشد بهرهبرداری بهتری از فضاسازی پرزحمت فیلم کرد و به نتیجهای کوبندهتر رسید. در محیط کلستروفوبیک فیلم و در محاصره تاریکی و خلوت صحنه، مطمئناً رویدادی مهمتر و تکاندهندهتر باید نقطه اوج انتظارها را شکل دهد، نه برخوردهای عادی و وقایع پیشپاافتاده.
«خفهگی» فیلم کارگردانش است و نمونه قابل ارجاعی از کنترل روی صحنه و بازیها. جسارت جیرانی و آزادی ذهنش در نزدیکشدن به الگوهای بصری بهیادماندنی در حافظه سینماییاش قابلتقدیر است و ردپای همین یادوارهها (از پلکان و دیوارهای پنهان در تاریکی تا لباس راهبههای مسیحی و رفتار خوابزده بازیگرها) به غنی شدن فیلم انجامیده است.
در هیاهوی فیلمهای پرگوی اجتماعی و رئالیسم خستهکننده سینمای ایران، تماشای فیلمهایی مثل «خفهگی» حکم نفس تازهکردن روح را دارند و استراحتی به چشمها میدهند. تجربهگرایی و آزمودن قالبها و فضاهای متفاوت، میتواند نمودی بیش از کج و معوجکردن دوربین و بازی با نرمافزارهای تدوین باشد و این نکته را فیلمسازی تذکر میدهد که جوان نیست، اما هنوز جوان سرانه به سینما نگاه میکند و همین بزرگترین امتیاز کار او است.
شاهین شجریکهن