این سالها، سالهای گسترش رسانههای ارتباط جمعی مثل اینستاگرام و تلگرام و پیرو آن پرسهزنی و غرق شدن در فضای مجازی است. در چنین شرایطی کسانی به عنوان چهره برجسته میشوند که اهل خودنمایی باشند و به آبوآتش بزنند تا تیتر رسانهها شوند؛ اما در حوزهای مثل سینما که صدایی هرچند کوچک در آن پژواک پیدا میکند، وقتی گرد و غبار همهمه و هیاهو فرو بنشیند، چهرهٔ کسانی دیده میشود که پاداش تداوم و صبوری خود را میگیرند. در چشمانداز نهایی کسانی موفقترند که از غرق شدن در چنین فضاهایی خودداری کنند و خودشان را از حواشی مخرب دور نگهدارند.
آنچه در ادامه میخوانید مروری است بر کارنامه و عملکرد چند چهره سینمایی برتر سال ۱۳۹۶. البته بازیگران دیگری هم قابلیت قرار گرفتن در این فهرست را داشتند اما قصدمان این نبود که فهرستی کامل و بدون افتادگی ارائه دهیم و تمام چهرههای پرکار و موفق سال گذشته را کنار هم بگذاریم؛ بلکه بیشتر کوشیدهایم چشماندازی کلی از وضعیت بهترینهای سینمای ایران در سالی که گذشت پیش روی مخاطبان ترسیم کنیم؛ چهرههایی که در سالهای اخیر در همین فهرست جای ثابتی داشتهاند، در مواردی مکرر نشدهاند که فضا برای پرداختن به نامهای تازهتر در این فهرست باز شود. با اغلب این چهرهها گفتوگوی کوتاهی شده است و ترکیب شنیدهها و دیدهها و تحلیل نویسنده مورداستفاده قرارگرفته تا فهرست مختصر و مفیدی آماده شود درباره سینماگرانی که سعی میکنند نهفقط به نقطهٔ اوج برسند بلکه در تداوم خط پروازشان بکوشند و خود را بهروز نگهدارند و با توجه به تحلیل و نقد کارشناسان و منتقدان، ضعفهای خود را برطرف کنند.
لیلا حاتمی
تداوم ستارگی
دیگر به یک اپیدمی تبدیلشده است که لیلا حاتمی هر سال به عنوان یکی از چهرههای مهم سینما شناخته شود. حضور موفق رگ خواب در جشنواره فجر سال قبل برای او سیمرغ جشنواره فجر و تندیس خانهٔ سینما و جشن منتقدان را در بر داشت و جالب اینکه هر دو سیمرغش را در همکاری با حمید نعمتالله گرفته است که نشان میدهد نعمتالله بهترین کارگردان در شناخت کافی از روحیات و استعدادهای اوست؛ چه در فیلم کمدی رمانتیک بیپولی و چه در فیلم نسبتاً تلخ رگ خواب که حاتمی موفق شده است اضمحلال شخصیت مینا را به معنی دقیق کلمه منعکس کند.
یکی از ابزارهای مهم حاتمی برای ملموس جلوه دادن موقعیتهای مینا، ویژگی منحصربهفرد چهره اوست که میتواند بهطور توأمان ترکیب شرم و معصومیت را بازگو کند تا شمایلی کامل از زن شرقی را تداعی کند. خانه چشمان حاتمی جستوجوگر است و دنبال کوچکترین روزنه برای اثبات تواناییهای خود و دادن پاسخ مناسب به اعتماد کامران. او حالا جایی برای سکونت هم دارد و همین باعث میشود انگیزه و اعتمادبهنفس در او بیشتر شود. کمکم برای شروع یک رابطهٔ عاطفی مهیا میشود. صورت او حالا شاداب و پرطراوت است و بعد از مدتها به زعم خود پناهگاهی پیداکرده است. استوار، پلههای متعدد را طی میکند، با صبر و حوصله به کارش میرسد و آماده یک زندگی جدید است. زبان بدن او تحرک درونی او را عینیت میبخشد. دقیقاً برعکس ابتدا که بدنی ایستا و ساکن داشت و کمتر تمایل به حرکت. از بهترین لحظات بازی او در این مرحله در دو پلان اتفاق میافتد. یکی پلان حرفهای نوستالژیکش و خوردن کاهگل و دیگری زمانی که در محدوده یک پیراهن برای کامران دلبری و ناز میکند. در این پلان صورتش به شکل بازیگوش و با طراوتی حواس کامران و مخاطب را جلب میکند. به کمک نورپردازی مناسب، صورت او میدرخشد و درواقع پوست صورتش مانند یک هولوگرام عمل میکند؛ اما او برای رسیدن به این غنا در اجرا چه تصور و تصویری از نقش مینا داشته است؟ صحبتهای حاتمی درباره جزییات نشان میدهد که کاملاً با تحلیل و نگاه عمیق در فیلم حضورداشته است: «مینا را در برههای میبینیم که درگیر رابطهٔ عاطفی است. حتی زمانی که در رستوران کار میکند و با خانم صندوقدار دعوایش میشود یا وقتی دوتایی با کامران هستند. مینا بهنوعی برای کامران ناز هم میکند؛ یعنی هیچوقت بهطور مطلق او را نمیبینیم، بلکه همیشه یا در کنار کامران است یا زندگیاش تحت تأثیر رابطهاش با اوست. اگر کامران نبود و خانم منصور آنجا ایستاده بود، شاید جور دیگری از خودش دفاع میکرد و این طوری ناز نمیکرد و خودش را مظلوم نشان نمیداد؛ اما بچگانه بودن این شخصیت به خاطر این است که کامران از اول به مینا پناه داده و مینا همیشه در نقش آدمی است که به او پناه دادهشده است و هر آدمی در این شرایط بچه میشود؛ اما مثلاً وقتی در خانه آیداست، بچه نیست. درست است که کمی بیعرضه است و مثلاً کتری را فراموش میکند اما بچه نیست. اگر هم هست، به خاطر این است که سایه آن رابطهٔ عشقی در زندگیاش وجود دارد. آدمها در این شرایط ممکن است در خیابان کار خیر کنند یا برعکس شکننده شوند و نتوانند از یک جوی آب بپرند؛ یعنی نقشی که یکجایی در زندگیتان داشتهاید، در تمام وجوه زندگیتان تأثیر دارد تا وقتی بهطور کل از بین برود؛ مثل مینا که وقتی از در دادگاه بعد از طلاق بیرون میآید، بلافاصله تغییر میکند.»
رگ خواب اواسط سال اکران شد و چه به خاطر تشویقها و چه حضور حاتمی توانست به فروشی بالاتر از پنج میلیارد تومان دست پیدا کند تا پرفروشترین فیلم کارنامهٔ حاتمی نیز باشد. حاتمی در جشنواره امسال بمب؛ یک عاشقانه را داشت، اما همزمان با جشنواره فجر، خوک در جشنواره برلین پذیرفته شد که طبق دیدهها و شنیدهها یکی از بهترین بازیهای عمرش را در ساختهٔ مانی حقیقی ارائه کرده است. حضور او در جشنواره برلین هم خالی از حاشیه نبود. حاتمی از معترضانی که در خیابانهای ایران حق خودشان را طلب کرده بودند، حمایت کرد که بازخوردهای منفی و مثبتی به خصوص میان همکارانش داشت تا یکبار دیگر جسارت و روحیهٔ انتقادی حاتمی را مطرح کند.
نوید محمدزاده
کرشمههای یک ستاره
وقتی در جشنواره سیودوم فجر، فیلم عصبانی نیستم! اکران شد و بازی نوید محمدزاده با تحسین همهجانبهٔ منتقدان و داوران همراه شد، خیلیها از او به عنوان یک شهابسنگ زودگذر و موقتی نام بردند، اما او نشان داد که ستاره است و قواعد ماندگاری را بلد است و از آن سال تا به امروز در سطح اول بازیگری سینمای ایران ایستاده و با مراقبت و مواظبت از بینش و منش رفتاریاش چه در کار و چه در فرامتن سعی کرده است روند صعودیاش را طی کند و از معدود بازیگران تاریخ سینمای ایران باشد که در کمتر از پنج سال معتبرترین جوایز داخلی و خارجی را کسب کرده است.
سال ۹۶ ابتدا با بدون تاریخ، بدون امضا در جشنوارههای مختلف، جهانگردی کرد و جوایز ریزودرشتی گرفت که مهمترینش جایزه آسیا پاسیفیک و ونیز بود و منتقدان معتبر خارجی هم به جمع منتقدان ایرانی تحسینکننده کارش پیوستند؛ به خصوص تحسینی که نشریهٔ معتبر «ورایتی» از بازی او در فیلم داشت: «جذبه احساسی تمام شخصیتها در طی بحرانهایی که پشت سر میگذارند، قابللمس است، مخصوصاً اندوه پر از خشم لیلا و درد له کنندهٔ موسی (محمدزاده). هر چهار بازیگر اصلی فیلم درجه یک هستند، اما محمدزاده است که با صحنه کارخانهٔ مرغ، بهترین نقشآفرینی را به نمایش میگذارد و مونولوگ درماندهاش یک کیفیت حماسی شکسپیری به خود میگیرد. یک نقشآفرینی تمامعیار که هسته احساسی فیلم را شکل میدهد.»
خفگی اواخر مهرماه از او اکران شد که به معنای دقیق کلمه از پرسونایی که از او شکلگرفته، آشناییزدایی میکند. حالا دیگر خبری از بازی برونگرا، پُر اکت و پر دیالوگ نیست و جایش را یک بازی ایستا، درونگرا و کم دیالوگ گرفته که بهراستی گول ظاهر رازآلود و به زعم خودش عاشق مسعود را میخوریم. دستاورد محمدزاده در خفگی اجرای درست نگاه وهمآلود و حیلهگر و همچنین ادای آرام و شمرده شمردهٔ کلمات است که با ظاهرسازی، منفعتطلبی و اغواگری شخصیت متناسب است؛ فیلمی که فروش چندمیلیاردیاش، آن هم با وجود ساختار فرمالیستی و روایت خاص پسند، یکبار دیگر جایگاه او را به عنوان بازیگری پولساز برجسته کرد.
از بیستوپنج بهمن بدون تاریخ... از او اکران شد تا یکی از بهترین فیلمهای جشنواره سال قبل دریکی از بدترین زمانها اکران شود، هرچند باز هم به دلیل حضور او و البته کیفیت خود فیلم و توجهی که در جشنواره فجر و جشنوارههای دیگر جلب کرده بود، فروش موفقی داشت. در این فیلم او مردی است از پایین شهر که هرگونه مردانگی و شوق و سرزندگی از زندگیاش رخت بربسته و چیزی برای از دست دادن ندارد و مجبور است برای سیر کردن شکم خانوادهاش حتی مرغ فاسد و مانده بخرد تا ناخواسته مرگ فرزندش را رقم بزند. سکانس مراجعهاش برای انتقام از کارگر مرغ فروش، یکی از بهترین سکانسهای کارنامه محمدزاده است. دستاورد محمدزاده در این فیلم، نگاه دقیقش به شناسنامهٔ شخصیت و توجه به تأثیر چهره خشن و طلبکار و حقطلب است که برای اجرای بهتر نقش، کلمات را نصفهنیمه و غیر شفاف ارائه میکند تا با دلمردگی وزندگی غرق در تلخی و رنج، همخوانی لازم را داشته باشد. محمدزاده ارزش سکوت را به خوبی درک کرده است؛ به خصوص در سکانسی که در حیاط خانه مقابل همسرش حضور دارد و از این پررنگتر سکانس ملاقات در زندان که از یک فرد درندهخو و معترض و بیپروا، حالا به شخصیتی خاموش و ناامید و شاید متفکر بدل شده است و او این تغییر و تحول در موضع شخصیت نسبت به رویدادها و رخدادهای پیرامون را به خوبی تشدید میکند تا از شخصیت، یک فردیت قوامیافته بسازد. دستاورد دیگر او بسترسازی مناسب برای بازی بازیگر مقابل است؛ از هرگونه جلوهنمایی و تأکید بیجا پرهیز میکند که هم در مقابل امیر آقایی و هم در مقابل بازیگر نقش همسر داستان (زکیه بهبهانی) فضا را برای خلق درست بدهوبستانها مهیا میکند.
در کنار درخشیدن در دو فیلم خفگی و بدون تاریخ... در جشنواره فجر هم با اجرای شخصیت شاهین در مغزهای کوچک زنگزده نشان داد که با وجود شباهتهای کلی به نقشهای قبلی، همچنان میتواند مخاطب را شگفتزده کند؛ با آن دندانهای پوسیده و زردِ با فاصله، بازیگوشیاش با ردِ درپوش نوشابه روی پیشانی، طغیان او علیه برادر و جاهطلبیاش از یک گوسفند به چوپان و برقی که در چشمانش مدام سوسو میزند و... که طبق معمول بهترین بازیگر جشنواره از نظر منتقدان مجلهٔ «فیلم» شد اما از نگاه داوران، فقط شایسته نامزدی دانسته شد تا رقابت را به امیر جدیدی واگذار کند.
از آخرین کارهای سینمایی او میتوان به عنوان کنجکاوی برانگیزترین فیلمها اشاره کرد. اواسط سال از او به عنوان گزینهٔ قطعی بازی در متری ششونیم (سعید روستایی) نامبرده شد که با دستاندازهای مختلف درنهایت به نظر میرسد در کنار پیمان معادی و پریناز ایزدیار میتواند موفقیت همهجانبهٔ ابد و یک روز را تکرار کند. همزمان با جشنواره فیلم فجر هم سرخپوست (نیما جاویدی) را بازی کرد تا میانگین سالی یک فیلم را به عنوان رمز گزیده کاریاش حفظ کند.
محمدزاده که کارنامه پروپیمانتری در تئاتر نسبت به سینما دارد، سال گذشته نیز سه کار روی صحنه داشت تا نشان دهد در کنار گزیده کاریاش در سینما، حواسش به خاستگاه اصلیاش یعنی تئاتر هم بوده است. نمایشهای اولیور تویست، پچپچهای پشت خط نبرد و آخرین نامه که هر سه کارهای موفقی ارزیابی شدند. ضمن اینکه در مقام تهیهکننده هم تهیهٔ نمایش زندگی در تئاتر (محمد برهمنی) را به عهده داشت که در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه رفت تا بهنوعی حمایت خود را از استعدادها نشان دهد.
باوجوداین ویژگیهای مثبت کارنامهاش، محمدزاده پتانسیل این را دارد که به دام تکرار بیفتد و در جا بزند و قدر خودش و مسیر پردستاندازی را نداند که طی کرده است و مثل خیلیها خودش را قله بازیگری بداند و سرشار از ناز و ادا باشد، اما خوشبختانه تا حالا با هوشمندی بینظیری، از همه این موانع به خوبی عبور کرده است و با تحلیل درست اجراهایش نزد مخاطب خاص و عام، نوید تثبیت جایگاهش در فهرست اندک بازیگران برتر را بدهد؛ البته اگر این مواظبت و مراقبت و هوشمندی را همچنان ادامه بدهد؛ هوشمندیای که حتی در دنیای خارج از بازیگری هم به خوبی نمایان است. بهعنوانمثال محمدزاده خیلی کم مصاحبه میکند و خودش را از هرگونه حاشیهای دور نگه میدارد. ضمن اینکه ازجمله هنرمندانی است که نسبت به زلزله تلخ و مهیب کرمانشاه، نهتنها بیتفاوت نبود بلکه حضور پرشوری علاوه بر فضای مجازی در خود کرمانشاه داشت و شماره حساب داد و خیلی زود پولهای دریافتیاش به چند میلیارد رسید تا نشان بدهد با وجود کمیت پایین حضورش در سینما، نزد مخاطب خاص و عام به مقبولیت کافی رسیده است. هرچند حواشی مختلفی برای حضور او به عنوان کمک به زلزلهزدهها مطرح شد اما همینکه از جایگاهش به عنوان یک کار خیرخواهانه مایه گذاشت و حرفش را به عمل تبدیل کرد، قابلتحسین است.
محمدرضا گلزار
رعایت قواعد بازی
کار سهل و ممتنعی است که حدود بیست سال در سینمای تجاری بازی کرده باشی و جشنوارهها و منتقدان، تو را فاقد استعداد و صرفاً چهرهٔ پرفروش بدانند و انواع و اقسام محدودیتها برای «ستاره بودن» را تحمل کنی، اما همچنان ستاره بمانی و نبض مخاطبان و به خصوص طرفدارانت را بشناسی و هر کدام از فیلمهایت کموبیش جزو پرفروشها شوند. مجموعهٔ این نکات محمدرضا گلزار را به عنوان یکی از چهرههای مهم سال نشان میدهد. سالی که گلزار یکی از پرکارترین مقاطع کارنامهاش را سپری کرد. ابتدا در سریال عاشقانه بازی کرد که منوچهر هادی از ویژگیهای چهره و جنس بازیاش در خدمت شخصیتپردازی استفاده مطلوبی کرده است. عاشقانه به مدد بازیگرانی مثل او و مهناز افشار و ساره بیات و هومن سیدی خوب فروخت تا برعکس تجربهٔ ناموفقش در سریال عشق تعطیل نیست (بیژن بیرنگ) در اینجا موفق ظاهر شود. رمز موفقیت هادی در استفاده از گلزار شاید این باشد که توانسته متناسب با بازی گلزار که به ملودرامهای احساساتی و پر از سوزوگداز میخورد، بازی بگیرد. چراکه هر جا گلزار توانسته عواطف و احساساتش را در یک روایت رمانتیک، طبیعی نشان دهد، موفق بوده است که اوج آن را در بوتیک شاهد بودیم. گلزار برای اولین بار در طول بازیگریاش جایزهٔ بهترین بازیگر را برای عاشقانه از جشن حافظ گرفت. هرچند که خیلیها معتقدند جوایز این جشن، بیشتر از نوع خودمانی و دورهمی است، اما به هر حال میتواند نشانهٔ تحسین تداوم حضور او باشد.
گلزار بعد از عاشقانه برای فیلم آینه بغل هم انتخاب شد تا روند موفقیت همکاریاش با هادی را در سینما ادامه دهد. در آینه بغل هم از ظاهر خوشرنگ و لعاب گلزار بهترین استفادهشده و برگه در دست گلزار همچنان برنده است تا حدی که هم رکورد پرفروشترین افتتاحیه را شکست و هم اگر به همین روند ادامه دهد میتواند جای نهنگ عنبر ۲ را در صدر جدول فروش تاریخ سینمای ایران بگیرد. چراکه تا اواسط اسفند (زمان نوشتن این یادداشت) نزدیک به بیست میلیارد فروخت که سهم گلزار انکار نشدنی است.
او در اکران سال گذشته غیر از آینه بغل، فیلم مادر قلب اتمی را هم داشت که به سبب روایت گنگ و پر حفرهٔ فیلمنامه، شخصیت او نیز ملموس نبود اما بازی متمایزی در کارنامهاش ارائه کرد؛ از معدود دفعاتی که قرار نبود یک عاشق خوشچهره را ایفا کند و بیشتر به عنوان یک موجود مرموز فرازمینی حضور پیدا کرد و همین باعث شد که گلزار مجال لازم را برای تغییر میمیک صورت و فن بیانش داشته باشد و درواقع بازیاش برای مخاطب تازگی داشته باشد، هرچند که به دلیل الکن بودن فیلم، تلاش او نیز بیثمر بوده است. گلزار طبق معمول در سال ۹۶ هم انواع و اقسام حاشیهها را تجربه کرد؛ از پخش کلیپی از او که فروشندگان دورهگردی را که از پشت فرمان وانت مشتریهای خود را جذب میکنند مسخره میکرد و با بازخورد بهشدت منفی مخاطبان در دنیای مجازی همراه شد تا درگیری او با کارگردان مادر قلب اتمی که اعتقاد داشت وی به هیچوجه نمیتواند غیر از یک چهرهٔ پاستوریزه را بازی کند، در صورتی که گلزار ادعا کرده بود کل شخصیتش در مادر قلب اتمی را خودش بهتنهایی خلق کرده است.
گلزار از حرفه موردعلاقهاش یعنی موسیقی هم غافل نبود و غیر از کنسرتهایی که در بهار و تابستان ۹۶ در شهرستانهای مختلف ازجمله رامسر، کرمان و اهواز برگزار کرد، شش ترانه هم منتشر کرد. او که با حضور به عنوان گیتاری است در گروه آرین جذب سینما شده بود، خیلی زود از این گروه جدا شد تا بهطور مستقل موسیقی را پیگیری کند. هرچند که پرکاریاش در بازیگری چندان مجالی برای استمرار فعالیت درزمینهٔ موسیقی مثل انتشار آلبوم و تور کنسرت نمیگذارد اما گلزار سعی میکند هواداران صدایش را هم راضی نگه دارد. گلزار در اواخر سال در قسمت دوم سریال ساخت ایران در کنار امین حیایی و بازیگران تازه سریال یعنی محسن کیایی، مهران احمدی و سارا بهرامی ایفای نقش کرد که به نظر میرسد موفقیت نسبی قسمت اول را بتواند تکرار کند؛ سریالی که طبق گفتهٔ سازندگانش بیش از پنج ماه طول خواهد کشید. ضمن اینکه طبق شنیدهها به عنوان سیامین فیلم کارنامهاش قرار است در قسمت دوم سلام بمبئی با عنوان دختر شیطان حضور پیدا کند که قسمت اولش جزو سه فیلم پرفروش سال ۹۵ بود.
گلزار نشان داده که قواعد بازی به عنوان ستاره را بلد است. به عنوان مثال او یک ورزشکار حرفهای است و همواره بدنش را قوی و آماده نگه میدارد؛ یا حضورش در آگهیهای تبلیغاتی که از آغازکنندگان این کار بود و امسال در این زمینه هم جزو پرکارها بود تا غیر از فیلمهایش به این شیوه هم در دسترس مخاطبان باشد! در فضای مجازی هم واکنشهایش را به خوبی مدیریت میکند. این رعایت درست قواعد بازی تا حدی در جریان سینمای تجاری موفق بوده است که حتی فیلمسازی مثل مجید مجیدی که از اساس نمیتواند وجه اشتراکی با کارهای گلزار و شخصیتش داشته باشد از او برای اکران خصوصی فیلم هندیاش استفاده کند که جزو غافلگیریهای سال بود؛ یا دعوت او از کارلوس کیروش (سرمربی تیم ملی فوتبال ایران) برای اکران خصوصی فیلمش و تمجید کیروش از او که مقبولیت گلزار را نزد آدمهای معروف نشان میدهد. او در اولین ماه سال جدید، وارد پنجمین دههٔ زندگیاش میشود که باید دید میتواند پرکاریاش در این سالها را ادامه دهد یا نه.
رضا عطاران
برند دائمی
نمیتوان از چهرههای برتر سال گفت و اسم رضا عطاران را نیاورد. او در پانتئون سینمای ایران همیشه جایی در میان برترینها دارد که امسال با نهنگ عنبر ۲ و فروش ۲۱ میلیارد تومانی، تأثیرگذاریاش نزد مخاطب سینما را به رخ کشید. عطاران کمکم دارد تمام رکوردها را از آن خودش میکند. او که سال قبل رکورد بیشترین مخاطب را با دو و نیم میلیون بیننده با من سالوادور نیستم شکست، تنها بازیگر بعد از انقلاب است که در پنجاهسالگی همچنان سوپراستار است و پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کرده است.
نهنگ عنبر ۲ در اکران دوم نوروز روی پرده رفت. خیلیها قسمت دوم را از قسمت اول ضعیفتر دانستند چون فیلمنامهٔ بهشدت لاغری دارد و میشود گفت کل اثرگذاریاش بر اساس بازی عطاران و خلاقیتش بناشده است. او با شوخوشنگی و آواز خواندن و شوخیهای تصویری که با مناسبات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی چند دهه اخیر میشود، توانست خیلی سریع نظر مثبت مخاطبان را جلب کند و بهتنهایی سهم حداکثری در فروش فیلم داشته باشد.
او در نهنگ عنبر ۲ نقش ارژنگ صنوبر را بازی کرد که در روز عروسیاش فراز و فرودهای رابطهاش با رؤیا را مرور میکند. یکی از امتیازات مثبت عطاران توجهی است که به نقش چهرهپردازی و حرکات بدن و طرز راه رفتن در تشریح شخصیت رضا شده است. رضا شناسنامهٔ چندانی به عنوان یک شخصیت کلاسیک ندارد و بیشتر قرار است در یک فیلم موزیکال و مفرح حضور پرشور، بامزه و کمیکی داشته باشد که عطاران با درک درست شوخیها و شیرینی ذاتیاش توانسته راوی خوبی برای اشاره به برخی مناسبتهای دهه ۱۳۶۰ باشد. او که در نهنگ عنبر ۱ حرکات موزون جالبی داشت، در نهنگ عنبر ۲ چند رقص دستهجمعی و هماهنگ را تجربه کرد تا از این لحاظ هم مهارت بدن و لوندی صورتش را تثبیت کند. او علاوه بر نهنگ عنبر ۲ اکران هفت و پنج دقیقه را در گروه هنر و تجربه داشت که اولین فیلمش در این گروه بود و البته توجه چندانی را جلب نکرد.
عطاران از ابتدای سال، بیشتر در خارج از کشور سر فیلمبرداری بود تا در ایران. ابتدا برای چهارمین بار با رضا کاهانی در ما شما را دوست داریم خانم یایا همکاری کرد که بهطور کامل در تایلند فیلمبرداری شد و هنوز سرنوشتش نامعلوم است. سپس در هزارپا بازی کرد که خیلیها آن را به عنوان یکی از گزینههای پرفروش سال جدید ارزیابی میکنند. در این فیلم یکبار دیگر حضور در حالوهوای دهه شصت را با گریم متفاوت تجربه کرد. در کل، در بازیهای جدیدش همواره گریمهای متفاوت و عجیبی دارد؛ به خصوص در مصادره که در دو مقطع زمانی دو گریم جالب دارد که نشان میدهد یکی از بهترین صورتها را برای گریم دارد؛ فیلمی که بیشترش در ارمنستان فیلمبرداری شد. مصادره در جشنواره فجر اکران شد و پاسکاری حسی او با پارتنری مثل سیدی و دیگران آنقدر خوب بود که برخلاف خود فیلم که توجه چندانی جلب نکرد، بازی او تحسین شد تا حدی که نامزد سیمرغ هم شد. البته برخی همبازی و شخصیت او را تکراری دانستند. عطاران در این فیلم نقش مردی بسیار سادهلوح را دارد که چند روز پس از پیروزی انقلاب به اداره ساواک رفته است تا شغل خود را ادامه دهد و بدین شکل دستگیر میشود! او که آخرین فیلمش در مقام کارگردان، دراکولا، فروشی کمتر از حد انتظار داشت، در لازانیا در حرکتی جالب، سکانس پایان فیلم را کارگردانی کرد تا برای لحظاتی هرچند کوتاه حضور در پشت دوربین را هم در سال ۹۶ تجربه کند.
با اکران مصادره در نوروز ۹۷ حالا او میتواند نه در اکران دوم که در همین ابتدای سال عیارش را یکبار دیگر برای رکوردشکنی اثبات کند. البته فیلم کاهانی هم طبق شنیدهها یکی از گزینههای نوروزی بود که درنهایت برای اکرانهای بعدی آماده میشود. از معدود مصاحبههای تصویری او قرار گرفتن در کنار جواد عزتی و امین حیایی در مصاحبه با مجله دنیای تصویر بود که در یک میزانسن بامزه و فرم مفرح که برای مصاحبه انتخابشده بود، حرفهای جالبی درباره علاقهمندیهایش به سینما زد: «اولین باری که به سینما رفتم با دعوای خانوادگی ما با بلیتفروش همراه شد. پدرم میگفت این چه فیلمی است؟! من هم چیزی حالیام نمیشد و فقط نگاه میکردم. اوایل فیلم از سالن خارج شدیم و با این فیلم من به سینما علاقهمند شدم! او در این مصاحبه از همه کمتر حرف زد و یکبار دیگر ثابت کرد که یکی از سختترین مصاحبهها را با او میتوان گرفت؛ به خصوص با آن خندههای انفجاری معروفش و سکوت کش دار که بیشتر خودش را بیتفاوت نشان میدهد، در صورتی که پرواضح است برای همهٔ نقشهایش و در فرامتن برای تکتک حرکاتش در محافل عمومی و مصاحبهها نقشه راه دارد و هدفمند رفتار میکند. یکی از نشانههای این نقشهٔ راه و هدفمندی، میزان دستمزدش در فیلمهای سینمایی است. او به جایگاهی رسیده که سازندگان فیلم را مجاب میکند تا دستمزد کمتری بگیرد اما در سود فروش فیلم سهیم شود که کمتر بازیگری در سینمای ایران به چنین موقعیتی رسیده است. عطاران که در سال جدید وارد ششمین دهه از زندگیاش میشود با وجود بیش از ده فیلم پرفروش در اکرانهای سالانه، نقش مهمی در رونق گیشهها دارد که باید دید این نقشآفرینی در سالهای پیش رو چه سرانجامی دارد.
هومن سیدی
کارگردان ستاره
سال ۹۶ سال درخشش توأمان هومن سیدی در بازیگری و در پشت دوربین به عنوان نویسنده و کارگردان و تدوینگر بود که توانست خودش را در فهرست معدود کسانی قرار دهد که در هر دو رشته جزو بهترینها و محبوبترینهاست. سیدی ابتدای سال با بازی در سریال عاشقانه آنقدر موفق ظاهر شد که خیلیها فقط به خاطر اشتیاق دنبال کردن بازی او این سریال را دنبال میکردند. چراکه برعکس اغلب شخصیتها که سرد و تلخ و جدی بودند او با توجه به شخصیتپردازی شوخوشنگ و سرخوشانهٔ پیمان توانست به خوبی هم از بار تلخ سریال بکاهد، هم شیرینی ذاتیاش را به عنوان ابزاری برای ارائهٔ بهتر نقش استفاده کند. بهعنوانمثال در ادای کلمات با استفاده از نوعی رهایی و بیخیالی و بازیگوشی، جذابترین دیالوگها را به کاربرد. البته ویژگیهای این نقش قبلاً هم در او دیدهشده بود، ازجمله در من دیئگو مارادونا هستم که سیمرغ جشنواره را برایش به ارمغان آورد؛ اما در عاشقانه تأثیر گستردهتری نسبت به فیلم بهرام توکلی داشت.
سیدی در اکران، دو فیلم آذر و پل خواب را هم داشت که اولی توجه چندانی را جلب نکرد اما در دومی حضور مؤثری داشت و در قالب یک راننده آژانس، دریکی از صحنهها با مونولوگی طولانی همان شوخوشنگی آشنایش را ارائه کرد که به یکی از سکانسهای جذاب فیلم تبدیل شد. جشنواره سیوششم، فرصت به رخ کشیدن مهارتهای تکنیکی و داناییهای زیباییشناختی او در کارگردانی بود. طوری که در تمام نظرسنجیهای رسانهها و منتقدان هم به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد؛ ازجمله نظرسنجی مجلهٔ «فیلم» که هم فیلمنامه و هم کارگردانیاش مورد استقبال قرار گرفت تا بهطور همهجانبه در پنجمین فیلمش به قلهٔ موفقیت دست پیدا کند. او با دریافت سیمرغهایی برای فیلمنامه، هنر و تجربه و برگزیدهٔ تماشاگران نشان داد که حالا دیگر به سینماگری حائز اهمیت و محبوب مخاطبان خاص و عام بدل شده است.
سیدی در مغزهای کوچک زنگزده سراغ زندگی بیهویت و سرشار از خشونت و حسرت و آوارگی آدمهایی از حاشیهٔ شهر رفته بود که طبق ادعای فیلم، همگی گوسفندان تحت امر چوپان بودند و از خودشان حرف و هویت و شناسنامه و آیندهای نداشتند. سیدی هم در ترسیم جزییات زندگی این طبقه موفق عمل کرد تا خیلیها کار او را بهتر و کاملتر از فیلمی مثل ابد و یک روز بدانند و هم در اجرا اثری شکیل و شستهورفته و شورانگیز ارائه کرد؛ به خصوص در توجه به طراحی صحنه و موسیقی متناسب با حالوهوای شخصیتها، عناصر بصری و گرافیک در خدمت زوال، حداقل شناسههای انسانی و از اینها پررنگتر، هدایت بازیگرانی که توقع بازی تکراری از آنها میرفت اما سیدی طبق معمول با شناخت کامل مهارتهایشان و نیز با استفاده از تجربه بازیگریاش توانست بهترین بازیهای جشنواره را رقم بزند. نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی توقعات را به خوبی برآورده کردند. اما ظرافت سیدی در انتخاب و هدایت بازیگران دیگر هم برجسته شد؛ بازیگرانی که از میان شاگردانش و داوطلبان بازیگری که برای او فیلم فرستاده بودند انتخاب شدند و حتی شخصیت مادر خانواده (ژالهوند) را از میان کسانی انتخاب کرد که قبلاً تجربه زندگی در چنین جغرافیا و خانوادهای را داشت و با راهنماییهای بهاندازهٔ سیدی، نقش را بازی که نه، بلکه زندگی کرد. بازیگرانی مثل نوید پورفرج، مرجان اتفاقیان و... که در اغلب نظرسنجیها مورد تحسین قرار گرفتند؛ به خصوص پورفرج که در اولین حضور جدیاش نامزد سیمرغ شد و برخی از منتقدان او را به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل جشنواره انتخاب کردند.
در کنار مغزهای کوچک زنگزده، سیدی مصادره را هم به عنوان بازیگر داشت که در نقش پسر رضا عطاران سهم مهمی در خلق حالوهوای کمدی و مفرح فیلم داشت و با قطعی شدن فیلم برای اکران نوروز، میتواند از همین ابتدای سال جزو پرفروشها قرار گیرد. اواخر سال نیز سریال گلشیفته با گریم عجیبی از او در شبکهٔ نمایش خانگی عرضه شد که نقش یک خبرنگار جنجالی را بازی میکند که البته با چند قسمت نمیتوان بازیاش را ارزیابی کرد. سیدی روزهای اول سال ۹۷ را به عنوان نقش اول فیلم نرگس آبیار با عنوان شبی که ماه کامل شد بازی میکند تا جزو پرکارترین بازیگران در چند سال اخیر باشد. او گفته که در سال جدید قصد کارگردانی ندارد و بیشتر تمرکزش را برای بازیگری گذاشته است.
مهناز افشار
پرشور و پرحاشیه
سال ۹۶ برای مهناز افشار سال پرماجرایی بود؛ از بازیاش در سریال پرمخاطب عاشقانه گرفته تا حضور پرشورش در فعالیتهای اجتماعی مثل حمایت از کودکان کار که در مجموع حضور او را به عنوان یکی از مهمترین چهرههای سال، قابل ارزیابی میکند.
او سال ۹۵ حضور موفقی در نهنگ عنبر ۲ داشت که تبدیل به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد و در سال ۹۶ کارش را با سریال عاشقانه آغاز کرد که در شبکهٔ نمایش خانگی پخش شد. او که تجربهٔ ناموفقی در اولین سریالش یعنی عشق تعطیل نیست (بیژن بیرنگ) داشت میخواست با عاشقانه آن شکست را جبران کند که همین طور هم شد. بازی او در نقش گیسو به خوبی دیده شد، چراکه توانسته بود لحظات عاطفی بازیاش را به خوبی ترسیم کند و در پرداخت نقشی که دیگران از هویت اصلیاش بیاطلاعاند، به درستی به تعلیق روایت کمک میکرد؛ هرچند اصلاحاتی که روی حجاب او و بازیگران زن، به کار تحمیل شد کمی از جذابیتهای بازیها و سریال کم کرد، اما درنهایت سریال قابلقبول بود.
در جشنواره فجر دارکوب را داشت که هرچند بازی قابل قبولی ارائه کرده بود ولی انتظار منتقدان را برآورده نکرد؛ اما داوران او را نامزد سیمرغ کردند که درنهایت به همبازیاش در این فیلم یعنی سارا بهرامی باخت. افشار غیر از دارکوب، در کمدی تهران-لسآنجلس برای اولین بار با پرویز پرستویی همبازی شد و با بازی در آشفتگی دوباره با فریدون جیرانی همکاری کرد که بدون شک بازیاش در اولین همکاری یعنی سالاد فصل کارنامهاش را به قبل و بعد تقسیم میکند و در جلب توجه منتقدان و جشنوارهها تأثیرگذار بوده است و باید دید همکاری دوباره میتواند دستاورد مهمی برای افشار داشته باشد یا نه. ضمن اینکه فیلم شاه کش را هم داشت که در جشنواره فجر پذیرفته نشد؛ اما در میان کارهای امسالش بدون شک پر حاشیهترین کار به سریال گلشیفته مربوط میشود که در شبکهٔ نمایش خانگی از اولین هفتهٔ اسفند پخش شد تا جزو معدود بازیگرانی باشد که در یک سال، در دو سریال شبکه نمایش خانگی ایفاگر نقش محوری است. گلشیفته هم از همان ابتدا حواشی زیادی برای او داشت. ابتدا افشار ادعا کرد به خاطر حمایتش از دخترانی که عکس بیحجابشان را به نشانهٔ اعتراض به حجاب اجباری، پخش کرده بودند، او را ممنوعالتصویر کردهاند که در واقعیت چنین چیزی دیده نشد. سپس ماجرای دستمزد یکمیلیاردیاش تیتر رسانهها شد که نسبت به آن واکنش نشان داد: «مهریه اعلام میکنید بدون سند، دستمزد اعلام میکنید بدون سند، شیر خشک اعلام میکنید بدون سند، خدا را شکر به جایی رسیدهایم که مردمی که میخواهند واقعیت را بدانند، بدون سند و مدرک هیچ حرفی را قبول نمیکنند. بازی و کاری که میکنید خستهام نمیکند و من را برای احقاق حق و ایستادن در سرزمینم برای گفتن حرفهایم مصممتر میکند.»
البته برخی رسانهها با اغراق و شتابزدگی با موضوع برخورد کردند وگرنه در چند سال اخیر بارها دستمزدهای مشابه و بیشتر را شاهد بودهایم که نهتنها تکذیب نشده که تأیید هم شده است؛ ازجمله دستمزد یکمیلیاردی محمدرضا گلزار در عاشقانه یا دستمزد شهاب حسینی و ترانه علیدوستی در شهرزاد که طبق شنیدهها بیش از یک میلیارد بوده است. به نظر میرسد اعتراضهای تندوتیز و انتقادهای پردامنهاش باعث شد که برخی قصد حاشیهسازی برای او داشته باشند تا بهنوعی تاوان سخنان بیپروایش را پس بدهد. البته غیرازاین حاشیههای فرامتنی، افشار بازی در فیلمهای پرحاشیه را هم تجربه کرده است؛ ازجمله ارادتمند، نازنین، بهاره و تینا و صد سال به این سالها که به دلیل رد شدن از خط قرمز (البته به زعم متولیان وزارت ارشاد) توقیفشدهاند و اکرانش در هالهای از ابهام است.
افشار در اواسط سال در نمایش موزیکال الیور تویست نقش نانسی را بازی کرد که پرهزینهترین تئاتر چند سال اخیر لقب گرفت - به خصوص به خاطر دکور و طراحی صحنه باشکوه و عظیم و تعداد زیاد بازیگران مطرحش ازجمله نوید محمدزاده، آتیلا پسیانی، هوتن شکیبا و... - که جزو پرفروشترین تئاترهای سال هم قرار گرفت تا افشار مثل سینما و شبکهٔ نمایش خانگی در تئاتر هم کار پرفروش داشته باشد.
این سالها، سالهای برداشت و دروی افشار از بذرهایی است که در سینمای ایران کاشته است. افشار در مدت ۲۲ سالی که به عنوان بازیگر حضور دارد، در بیش از پنجاه فیلم و سریال بازی کرده و کارنامه و حضور پرفرازونشیبی داشته است؛ چه در بازیگری که هم تمشک زرین برای شور عشق دریافت کرده و هم سیمرغ بلورین برای سعادتآباد و چه غیر از بازیگری که همواره در کانون حاشیههای سیاسی و اجتماعی بوده است. شاید اگر کمی از غلظت واکنشهایش کم کند و در انتخاب کارهایش گزیده کار کند و تمرکز اصلیاش را بر بازی و حرفهاش بگذارد، بتوان توقع برداشت پر محصول و پررونق را از او داشت.
جواد عزتی
پدیده اکران
برای بازیگری که کارش را از تئاترهای خیابانی در بوستانها و پارکها شروع کرد، حتماً رسیدن به جایگاهی که سال ۹۶ کسب کرد یک موفقیت محسوب میشود، چراکه در میان پنج فیلم پرفروش سال، عزتی بازیگر اصلی و درواقع قهرمان داستان دو فیلم آینهبغل و اکسیدان بوده است؛ بهخصوصاکسیدان که در سه روز اول اکران خود توانست به فروش یک میلیارد و دویست میلیون تومانی دست یابد و رکورد فیلمهای فروشنده و ساعت پنج عصر را بشکند. از طرفی دیگر با اکران فیلمی مثل ماجرای نیمروز و بازی در نقش یک مأمور اطلاعاتی نشان داده است که در سینما، هم از عهدهٔ نقش کمدی برمیآید و هم جدی، و به خاطر این موفقیت میتوان او را به عنوان یکی از چهرههای برتر سال معرفی کرد که در جشنواره فجر هم با بازی در دو فیلم لاتاری و تنگه ابو قریب از نظر منتقدان جزو بهترینها بود، اما داوران خلاقیت و ظرافت بازیاش را ندیدند.
عزتی برای عموم مخاطبان با بازی در نقشهای کمدی شناخته میشود؛ از پیرمرد طناز و بانمک سریال قهوه تلخ تا سریالهایی مثل باغ مظفر، من یک مستأجرم، سه دونگ سه دونگ، چهاردیواری و... اما جالب اینجاست که در کارنامهٔ او بیشتر کارهایش جدی هستند تا کمدی. البته شاید سابقهٔ بیشتر او در تلویزیون نسبت به سینما هم مزید بر علت باشد. او که بازی در سینما را با ایفای نقش یک روحانی در طلا و مس (۱۳۸۷) شروع کرد، در تلویزیون اولین بار با سریال قصههای شبانه (سعید آقاخانی، ۱۳۸۱) به بینندگان معرفی شد.
عزتی از آن دست بازیگرانی است که بهطور ذاتی و غریزی بانمک و بامزه جلوه میکند و به خاطر همین حتی در نقشهای جدی هم گاهی حضوری طنازانه دارد. به خاطر همین رعایت مرز باریک میان طنز و جدی، معمولاً به شکل یک کمدی زیرپوستی و غیرمستقیم، نقش را بازی میکند؛ بهعنوانمثال در اکسیدان که بهظاهر فیلمی جدی است اما موقعیتها کمیک هستند و عزتی حضوری جدی دارد، فاصلهگذاری میان جدی و کمدی را به خوبی رعایت کرده است و با اجرای ملموس خود در استقبال مخاطبانی که به قصد سرگرمی به سینما رفتهاند مهمترین نقش را ایفا میکند و آن شیرینی غریزی او در اینجا هم به شکل پررنگی دیده میشود. یک نوع شیرینی کاریزماتیک که مخصوص خود عزتی است و به خاطر همین، بیشتر نقش را زندگی میکند تا آن را بازی کند که همین ویژگی کارکرد بداهه را در بازی او زیاد برجسته میکند.
در ماجرای نیمروز شاید برای اولین بار یک نقش کاملاً جدی و تلخ را بازی میکند؛ نقشی که به خصوص از لحاظ چهرهپردازی و فن بیان کاملاً با نقشهای قبلی او فاصله داشت و شاید سکوی پرتابی شد برای اینکه بتوان برای نقشهای جدی و متفاوت هم روی او حساب باز کرد. او درباره تجربهٔ حضورش در ماجرای نیمروز میگوید: «ذهن محمدحسین مهدویان خیلی آمادهٔ پذیرفتن ایدهها و پیشنهادات بود و خیلی زود با هم رفیق شدیم. نقش یک مأمور اطلاعاتی که با چهار نفر دیگر از همکارانش داستان فیلم را جلو میبرد که در فیلمنامه رنگآمیزی متنوعی شدهاند که جذاب و اثرگذار میشود. همه بازیگران خیلی خوب با نقش ارتباط برقرار کردند و در کنار راهنماییهای دقیق کارگردان، درنهایت به یک اجرای ملموس رسیدیم. مهدویان فوقالعاده کار کرد و کارگردانی او واقعاً چند گام از فیلمنامه جلوتر است.»
عزتی با بازی در نقشهای متنوع از پیرمرد بامزهٔ قهوه تلخ و روحانی فرشتهها با هم میآیند تا جوان آسوپاس آفریقا و رزمندهٔ تنگه ابو قریب نشان داده است که استعداد لازم برای بازی در شخصیتهای مختلف و فیلمهایی با ژانرهای مختلف را دارد؛ مثلاً خلاقیت مثالزدنی او در حرافی و درواقع وراجی در فیلم اول هومن سیدی که مرز باریک میان کمدی و جدی را به خوبی طی میکند یا ترسیم درست تیزهوشی و درواقع سکوت مرموز مأمور اطلاعاتی در ماجرای نیمروز و فن بیان خاصی که برای این نقش برگزیده یا حذف کردن فاصله خود از نقش در لاتاری که خصوصیات یک جوان خوشغیرت پایین شهری را به درستی القا کرده است. او درباره علت گرایشش به ژانرهای مختلف میگوید: «جذابیتهای نقش همیشه برای من در اولویت بوده است و اینکه حتماً در اجرا چالشی برای من داشته باشد؛ مثلاً ایفای نقش «بابا آتی» در قهوه تلخ به خاطر همین پنهان بودن چهره یا تغییر صدایش بود که برای من جذاب و البته چالشبرانگیز بود. برای برقراری توازن بین نقشهایم خیلی صبر کردم و تصمیم جدی گرفتم از ایفای نقش در ژانرهای مختلف طنز، درام و اجتماعی بهره ببرم.»
عزتی در کنار پرکاری در سینما از تئاتر هم غافل نیست و بعد از چند سال دوری از تئاتر، امسال نمایش کمدی زندانی خیابان دوم را به کارگردانی همسرش (مهلقا باقری) روی صحنهٔ تماشاخانهٔ ایرانشهر داشت که مثل کارهای سینماییاش، فروش موفقی داشت و البته یک وجه تمایز هم داشت؛ در ایفای نقش مرد تنهای نیویورکی که به خاطر مشکلات شغلی، دچار مشکلات روحی و روانی شده، عزتی زیاد سیگار میکشید! که شاید برای اولین بار در بازی او اتفاق افتاد.
او در سال ۹۷ علاوه بر تنگه ابو قریب و لاتاری دو فیلم هزارپا و پارادیس را دارد که خیلی از آنها به عنوان فیلمهای پرفروش سال جدید عنوان کردهاند؛ ضمن اینکه در فیلم چهار انگشت نیز قرار است بازی کند که در کامبوج ساخته میشود و عزتی برای بار سوم با حامد محمدی همکاری کرده است که شاید موفقیت اکسیدان را تکرار کند. عزتی که با زاپاس و در مدت معلوم هم توانست مخاطبان بالایی جذب کند، در سال ۹۶ مجموع فروش فیلمهایش از همهٔ بازیگران سینما بالاتر است که این موفقیت در کنار جایزهٔ او در جشن حافظ و تحسین بازیاش در جشنواره امسال، این بازیگر را به پدیده تازه سینمای ایران تبدیل میکند که باید دید آیا میتواند این روند صعودی را ادامه دهد یا خیر.
شبنم مقدمی
نفس تازهای که زاپاس ندارد!
برای بازیگری مثل شبنم مقدمی که تواناییهای مختلفی ازجمله گویندگی دارد و فعالیتش را از اجراهای رادیویی آغاز کرده است، هر موقعیت کوچک و بزرگی، فرصتی است مغتنم برای پیشرفت و عبور از مرحلهای به مرحلهی دیگر. فعالیت او در زمینههای متنوع از رادیو و تلویزیون تا تئاتر و سینما باعث شده است که از او بازیگری مجرب و توانمند ساخته شود که از عهدهی ایفای نقشهای سخت بربیاید. کارنامهی بازیگری شبنم اینطور نشان میدهد که او خودش را در پرانتز یک نقش یا یک شخصیت با مختصات خاص و کلیشهای قرار نمیدهد و همواره به دنبال ایجاد چالش و انتخابهای تازه و برتر است.
حضور او در اولین فیلمهای سینماییاش نیز متفاوت به نظر میرسید؛ طوری که هر نقش کوچک و بزرگی را تبدیل به شخصیتی خاص و منحصربهفرد میکرد؛ ازجمله حضور کوتاهی که در همیشه پای یک زن در میان است (کمال تبریزی) داشت؛ در نقش یک زن خیابانی با یک گریم سنگین که سکانس مشترکی که با حبیب رضایی در ماشین دارد، از جذابترین سکانسهای فیلم است. شاید حضور در همین فیلم بود که توانایی او را در نقشهای کمدی به رخ کشید و پلهی بزرگتری شد برای انتخاب این بازیگر در اینگونه از نقشها که از نمونههای موفق اخیرش میتوان به زاپاس (برزو نیکنژاد) و نقش طلایی دیگرش در نفس (نرگس آبیار) اشاره کرد که اتفاقاً فیلم دوم، کمدی نبود اما لحظات حضور شبنم مقدمی در فیلم با آن طراحی چهره و لباس و لهجهی خاص، آنقدر شیرین از آب درآمد که باعث شد هیئتداوران سیوچهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، او را برای بازی در هر دو فیلم زاپاس و نفس بهعنوان نامزد سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل زن معرفی و درنهایت سیمرغ را به او اهدا کنند. اینها اما یک وجه از توانایی بازیگری مقدمی است. اجراهای کمنظیر او تنها به بازی در نقشهای کمدی خلاصه نمیشود و این قدرت به همان اندازه در نقشهای دراماتیک وجود دارد؛ خواه این نقش، خواهر بزرگتری باشد که در ابد و یک روز (سعید روستایی) درخشید، خواه نقش درونی امروز (رضا میرکریمی) که اولین سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برایش به ارمغان آورد.
شبنم مقدمی همچنین تجربهی بازی در یک نقش بسیار سخت و متفاوت دیگر را در سریال سقوط یک فرشته (بهرام و حمید بهرامیان) دارد؛ نقشی که از کلیت خودِ سریال نیز بیشتر به چشم آمد و بهسختی میشد زیر آن گریم سنگین و بازی مالیخولیایی تشخیص داد که این بازیگر همان شبنم مقدمی آثار دیگر است. بعدها با بازی در گس (کیارش اسدیزاده) نقش یک استاد دانشگاه مطلقه را بهخوبی و بهاندازه ایفا کرد و همچنین در آباجان (هاتف علیمردانی) با وجود حضور بازیگر درجهیکی مثل فاطمه معتمدآریا، بهترین بازی فیلم را از آن خودش کرد و بار دیگر در ادای یک لهجهی دیگر از قومیتهای ایرانی بسیار موفق بود.
اما نقش تازهی شبنم مقدمی در خجالت نکش (رضا مقصودی) چهرهی دیگری را از او به نمایش گذاشت؛ بازیگری که در یک فیلم باید لحظات تراژدی و کمدی تازهای را ایفا میکرد و بهزیبایی و باظرافت تمام از عهدهی آن برآمد. بیشترین بار فیلم بر دوش مقدمی است و بازی دقیق و عمیق او حتی بازی احمد مهرانفر را زیر سایه میبرد. شبنم مقدمی برای بازی در خجالت نکش در سیوششمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد و از بختهای اصلی جایزه بود. حالا دیگر با بازیگری مواجه هستیم که با عبور از طلاییترین نقشهای مکمل و درخشیدن در این زمینه، آمادهی بازی بهعنوان نقش اول فیلمهای مهم میشود؛ بازیگری چندوجهی که در ایفای نقشهای بیرونی و درونی به یک اندازه مهارت دارد.
میلاد کیمرام
قهرمانی در سکوت
در بین بازیگران جوانی که در چند سال اخیر هر یک مسیری برای خود برگزیدهاند، میلاد کیمرام میتواند یکی از چهرههای سال باشد. ارزیابی مسیر حرفهای کیمرام بهعنوان یک بازیگر سینما بهخصوص در سالی که گذشت نشان میدهد او بهوضوح در حال طی یک استحاله از بازی در نقشهای نوجوانپسند به سمت نقشهای جدیتر در مدیوم سینما بوده است و بدون شک نقطهی عطف چنین عظیمتی میتواند بازیاش در امیر (نیما اقلیما) باشد؛ یکی از معدود فیلمهای شخصیتمحور جشنواره اخیر که بخش اعظمی از اعتبارش را متأثر از شخصیتپردازی دقیق و بازی درونگرایانهی قهرمان تنهایش است که نقش یک «پوششدهنده» را دارد. سکوتهای امیر و رویکرد او در مواجهه با مشکلات اطرافیانش در داستان که مبتنی بر درونگرایی است، از امیر با بازی او قهرمانی ویژه در سینمای ایران ساخته است که برای برانگیختن همذاتپنداری مخاطب از راه دیگری جز روشهای مرسوم برونگرایانه استفاده میکند؛ مثلاً یکی از تمهیدهایی که کیمرام در معرفی شخصیت امیر از آن استفاده میکند، سیگار کشیدن اوست. «سیگار کشیدن» در فیلم بهعنوان یک عنصر به کمک بازیگر و کارگردان آمده است و هر بار که امیر سیگار میکشد گویی با تماشاگر دیالوگی برقرار میکند و عمل سیگار کشیدن او در واقع دربردارندهی نوعی زبان اشارهوار در معرفی قطرهچکانی حالوهوای شخصیت امیر است و کیمرام موفق شده چنین الهمانی را به کمک کارگردان جوان (اقلیما) بهخوبی در فیلم اجرا کند. کیمرام پس از نگارش فیلمنامه در جریان روند شکلگیری شخصیت و داستان قرارگرفته است و به شیوهای کارگاهی برای مدتی طولانی روی پرداخت شخصیت امیر کار کرده و همین مسئله سبب شده او تلقی درست و با جزییاتی از شخصیت داشته باشد: «امیر جنس سینمایی است که دوست دارم و حرفی برای گفتن دارد. با شناخت بیشتر فرم مدنظر گروه فیلمسازی به این نکته خواهید رسید که این شیوهی قطرهچکانی دادن اطلاعات از روی عمد بوده و جزئی از فرم بوده است. شاید بزرگترین تغییری که در این مدت کردم این بوده که دیگر بهصرف بازی در یک فیلم راضی نمیشوم و بهجای این متد جاافتاده و غلط در ایران که بازیگر به نقش نزدیک میشود و سپس آن را ایفا میکند، سعی دارم از خودم دور و به شخصیت نزدیک شوم و سپس حس شخصیت را با تمام ویژگیهایش بازپروری کنم.»
نکتهی دیگر اینکه کیمرام که عکاسی هم میکند شناخت درستی از حجم حضور بازیگر در قاب دارد و معمولاً در بازیاش میزان کنترلشدهای حس نمایان است و سعی دارد تعادل را در برونگرایی و درونگرایی شخصیت رعایت کند تا بازیاش به رئال نزدیکتر باشد. نگاه به روند کارنامهی کیمرام از ابتدای حضورش در سینما چه با کوچه ملی و چه در ادامه با ملکه (که بازی درخشان او یکی از نقاط برجستهی فیلم است) و متروپل و خط ویژه (که فیلم موفقی بود) نشان میدهد او سعی کرده با نگاهی حرفهای و تجربهگرایانه وارد عرصهی بازیگری شود. در ادامهی افول سینمای ایران در این سالها به سمت فیلمهای کمدی، کیمرام هم برای بقا در این عرصه انتخابهایی داشته است که اساساً نقطهی روشنی در کارنامهی یک بازیگر محسوب نمیشوند، اما برای یک بازیگر که بههرحال بستری جز همین سینما برای ارائهی بازیهایش ندارد، میتوانسته فرصتی برای حضور روی پردهی سینما باشد؛ فیلمهایی مثل غیرمجاز یا ملی و راههای نرفتهاش و حتی امکان مینا (که یک نمونهی ناموفق از فیلمهایی است که در این سالها با موضوع دههی شصت ساختهشده است اما تلاش کیمرام در آن برای ایفای استاندارد نقش قابللمس است).
«من همان میلاد کیمرام ملکه و کوچه ملیام. در این سالها شاید سه یا چهار فیلم مربوط به سینمای بدنه کارکردهام اما شروع کار من در سینما با ملکه و از جنس سینمایی بود که دوست داشتم؛ اما بههرحال شکی در این نیست که آدمها تغییر میکنند و در مقابل پیشرفت نباید مقاومت کرد. باید جای پایم را در سینما محکمتر کنم و در کنارش چیزهایی را که دوست دارم یاد بگیرم تا بتوانم سینمایی را که دوست دارم کارکنم. هدفم این بود که از سیسالگی به بعد این اتفاق بیفتد که خدا را شکر افتاد. مهم این است که من راهم را میروم و واقعیت این است که پوستکلفت شدهام. حالا این وسط کاری را که دوست دارم انجام میدهم و کاری به دیده شدن و نشدن ندارم، اما کسانی هم هستند که مسیرشان تغییر میکند. کار سختی است که روی عقایدت بایستی... در ضمن خیلی دوست دارم یک روز در مجله «فیلم» میزگردی با عنوان بازیگری بگذاریم و در خصوص آن صحبت کنیم.» کیمرام اکنون مشغول بازی در روسی (امیر ثقفی) است و باید دید نتیجهی چنین ترکیب امیدوارکننده و جوانی (با از سر گذراندن تجربهی تماشای امیر که حاصل چنین چیدمانی بهحساب میآید و در آن نزدیکی سنوسال کارگردان و بازیگر به درک نزدیکتری از شخصیت اصلی منجر شده است) چه خواهد بود: «در فیلم ثقفی هم چیزهایی که دوست دارم وجود دارد و اگر مرا دنبال کرده باشید مؤلفههای بازی موردعلاقهام در آن وجود دارد.» بههرحال، نام امیر و سال ۹۶ برای کیمرام میتواند تداعیکنندهی یک تغییر مثبت در روند حرفهایاش بهعنوان بازیگر سینما یا از نگاهی دیگر بازگشت به رویکرد تجربهگرایانهی ابتدای کارنامهاش باشد.
امیر جدیدی
پدیده
زمانی که اولین فیلم بلند هومن سیدی یعنی آفریقا اکران شد، در کنار جواد عزتی و شهاب حسینی، بازیگری حضور پیداکرده بود که تا پیش از آن هیچ شناختی از او نداشتیم، اما با لحن سرد و روحیهی پرخاشگرانهای که در شخصیت برجسته کرده بود و اجرای درست بیهویتی، ناامیدی و خشونت، هم بیشترین حضور را در فیلم داشت و هم درجاهایی با وجود بازیهای خوب حسینی و عزتی، توانست استعدادش را به رخ بکشد تا از کشفهای سیدی باشد. درواقع او مربی تنیس سیدی بود که حالا در سینما جای مربی و شاگرد بهنوعی عوضشده بود.
جدیدی بعد از آفریقا سعی کرد آهسته و پیوسته حرکت کند و البته گزیدهکاری را هم سرلوحهی کارش قرارداد. در چند فیلم کمتر مهم بازی کرد تا سیزده که برای دومین بار با سیدی همکاری کرد و حالا دیگر میشد پی برد که بازی خوبش در آفریقا اتفاقی نبوده است. در سیزده از شتابزدگیهای کوچکش در آفریقا خبری نبود و در پردازش یکی از ضدقهرمانهای فیلم موفق بود؛ اما شاهنقش کارنامهی او بدون شک اژدها وارد میشود بود؛ فیلم خوشساختمانی حقیقی که جدیدی قهرمان داستان بود و قرار بود در یک مقطع تاریخی-سیاسی مهیب و رازآلود، نقش یک پلیس باهوش و جسور را بازی کند که ترکیب متنوعی از جسارت، حیرت، درماندگی و پرسشگری را القا میکرد و جزو نکات قابلاتکای فیلم بود و با تغییر لحن آشکارِ ادای کلمات نسبت به فیلمهایی مثل آفریقا و سیزده، در همدلیبرانگیز کردن فضای جادویی فیلم موفق بود؛ اما اگر تا این فیلم، بیشتر با فیلم اولیها و کارگردانان جوان کار کرد، در سال ۹۵ موفق شد نظر مساعد مسعود کیمیایی را جلب کند و قهرمان فیلم کسی باشد که به هدایت موفق و کمنظیر بازیگرانش شهره است؛ اما از بدشانسی جدیدی باوجود بازی خوبش که دقیقاً معادل بصری و شنیداری قهرمانهای بامرام و حقطلب کیمیایی بود، فیلم دچار حواشی تحت تأثیر تهیهکننده و کارگردان شد و در جشنواره آنطور که باید دیده نشد و حواشی اختلاف بر متن اکران هم غلبه کرد؛ فیلمی که اواسط ۹۵ اکران شد و فروش معمولی داشت؛ اما جدیدی ترجیح داده بود که بههیچوجه در تبلیغات و مصاحبههای فیلم حاضر نشود تا به طرز آشکاری دوری خودش را از حواشی و متن نشان دهد.
اما جشنواره فجر سیوششم، زمان درخشش جدیدی و تثبیت جایگاهش میان بازیگران نسل جدید بود. او که اکثر همسنوسالانش - از نوید محمدزاده گرفته تا میلاد کیمرام - بهخوبی دیدهشده بودند و جوایز مختلفی را کسب کردهاند، منتظر فرصتی بود تا بتواند تواناییهایش را به منتقدان و داوران جشنواره ثابت کند که این هدف با بازی در فیلمهای تنگه ابو قریب و عرق سرد محقق شد. در عرق سرد در نقش یاسر بهعنوان مجری حیلهگر، خشن، ضد زن و ریاکار تلویزیون ظاهر شد که با استفادهی درست از فن بیان و تغییری که در چهرهاش لحاظ شده بود، توانست یک آدمبد ایرانی باورپذیر ارائه کند و یکی از نقاط قوت فیلم باشد. در تنگه ابو قریب هم یکی از چهار جوانی بود که توکلی به روایت زندگی روزمرهی آنها چند روز مانده به صدور قطعنامهی جنگ ایران و عراق میپرداخت و جدیدی فرصت این را داشت که در کنار شعور بازیگری، شور اجرا را نیز به بازیاش اضافه کند و هم بامزگیها و ایثارگریهای شخصیت را بهخوبی بازتاب داد و هم در صحنههای چندنفره، پاسکاری حسی مناسبی با همبازیها داشت که مجموعهی این حضورهای موفق برای اولین بار سیمرغ جشنواره را از آن او کرد.
سیمرغ او از این جهت اهمیت دارد که برخلاف بازیگران زن تأثیرگذار که تعداد خوبهایش در جشنواره، کمتر از انگشتان یکدست بود، قرار بود با بهترین بازیگران مرد جشنواره که تعدادشان زیاد بود - نظیر نوید محمدزاده، سعید آقاخانی، رضا عطاران، امین حیایی و ... - که همگی هم باسابقهتر از او بودند و هم استعدادشان نزد مخاطب خاص و عام پذیرفتهشده بود، رقابت کند. قبل از مراسم اختتامیه یک اشتراک نظر میان رسانهها و منتقدان در تحسین بازی او وجود داشت که داوران هم به آن صحه گذاشتند تا مزد روند آهسته و پیوسته و درعینحال بیحاشیهاش را بگیرد.
در سال ۹۷ او غیر از عرق سرد و تنگه ابو قریب فیلمهای متنوع دیگری را هم برای اکران دارد؛ ازجمله پدیده که با هدیه تهرانی همبازی شده است یا زار که باعث میشود در هر چهارفصل، در سطح اول اکران حضورداشته باشد. باید دید او مثل برخی دوستان نزدیکش ازجمله محمدزاده میتواند روند صعودیاش را طی کند، یا شبیه کسانی خواهد بود که یک روز پدیده شدند و روزهای دیگر با انتخابهای غلط و غره شدن و درگیر شدن در حواشی، از استمرار موفقیت ناتوان بودند. با توجه به کارنامهی جدیدی و روحیات شخصیاش به نظر میرسد مورد اول قابلانتظار باشد.
لیلی رشیدی
صدای تو را دوست دارم
به یاد میآوریم شیرین عباس کیارستمی را که اگر نگوییم همه، اغلب زنان فعال در تئاتر، سینما و تلویزیون ایران توی سالن سینما نشستهاند و ما قرار است واکنشهای آنها را نسبت به قصهی «شیرین و فرهاد» تماشا کنیم. انگار یکجور مسابقه است بین بازیگران زن ایران که عیار میمیک چهرهی هرکدام تحت تأثیر یک منظومهی عاشقانهی کلاسیک معلوم شود. در میان واکنشهای مختلف بازیگران زن شیرین لیلی رشیدی یکی از متفاوتترین واکنشها را داشت. لیلی در یک حالت هیستریک، با چهرهای پریشان محو تماشای قصه بود و با حالتی عصبی برآمده از ناخودآگاهش، با موهایش وَر میرفت. لابد از جریان رقابت نابرابر و ناجوانمردانهی خسرو با فرهاد حرصش گرفته بود؛ وقتی میدیدی آنطور به جان موهایش افتاده است، طوری که فروغ فرخزاد میخواست گیسهای دختر سید جواد را بِکِشد!
نقش لیلی در شیرین پررنگ بود، اگرچه کوتاه اما بعد از پایان فیلم، قطعاً اگر میخواستیم از متفاوتترین و تماشاییترین واکنشها حرف بزنیم، لیلی رشیدی یکی از آنها بود. لیلی قبل از آن بیشتر با نقشآفرینیهای بهیادماندنی و نوستالژیک در سریالهای مرضیه برومند شناختهشده بود و نقش مشهورش در سریال قصههای تابهتا باعث شد تا ابد در ذهن چند نسل، «مامان زیزیگولو» بماند. نقش لیلی همچنان در سریال همه بچههای من از آخرین ساختههای برومند (قبل از سریال آب پریا) بسیار متفاوت و تأثیرگذار بود و با همهی لیلیهای دیگر سریالهای پربینندهی «خاله مرضیه» اش فرق داشت. نقش زنی که از همسرش (امیرحسین صدیق) جداشده بود، اما انگار هنوز یک رابطهی عاطفی و دلبستگی خاص در وجود زن و مرد بهجامانده بود که لیلی بهخوبی این خاص بودن رابطه را به نمایش میگذاشت.
بخش دیگری از کارنامهی متنوع لیلی رشیدی مربوط به بازی و کارگردانی در تئاتر است که کارگردانی و بازی در نمایش اسم نوشتهی ماتیو دولاپورت و الکساندر ولاپتولیر از شاخصترین این آثار است و نقطهی عطفی هم از منظر کارگردانی و هم از منظر بازیگری در کارنامهی او محسوب میشود. لیلی در این نمایش یک کارگردانی موفق و مدرن را در کمال سادگی اما بسیار جذاب، روان و بدون لکنت و با بازیگردانی خوب که نتیجهاش درخشش حسن معجونی در نمایش بود، از خود بهیادگار گذاشت که علاوه بر استقبال خوب تماشاگران، با نظرات مثبت منتقدان و اهلفن مواجه شد. روی دیگر نمایش اسم که ازقضا پیش از لیلی قرار بود دوست گرمابهوگلستانش لیلا حاتمی نقشش را بازی کند، بازی قدرتمند خودِ لیلی در نقش زنی بود که همیشه سنگصبور همسر و خانواده و دوستانش بوده و از اواسط قصه از دورنگی و پنهانکاریهای اطرافیان خودش به ستوه میآید و چالشهای بزرگوکوچکی در رفتار او اتفاق میافتاد که لیلی باظرافت بسیاری از عهدهی اجرای آن برآمد.
اما موقعیت... با اینکه در خانوادهای هنرمند پرورشیافته است و دوستان و یاران موافق فراوانی در این حوزه دارد، موقعیت یا عرصه برای به نمایش گذاشتن تواناییهایش در بازیگری همیشه کوتاه بوده، چراکه همیشه خواسته روی پای خودش بایستد. سینما مجال نداده است که بهاندازهی شایستگیاش به چشم بیاید و در نقشی متفاوت که ایدهآل خودش باشد، بازی کند؛ تا آغاز سیوششمین جشنواره فیلم فجر و شروع فصل تازهای در کارنامهی بازیگری لیلی. با دو فیلم سینمایی عرق سرد (سهیل بیرقی) و جاده قدیم (منیژه حکمت) که در این میان نقشآفرینی فوقالعادهی او در عرق سرد با جزییات بازیگری بسیار دقیق در یک نقش سخت که هرلحظه و با انتخاب هر بازیگر دیگری میتوانست شعارزده و گلدرشت از آب دربیاید، تحسینبرانگیز بود. بازی در نقش پانتهآ آلداود که خودِ کارگردان با هوشمندی و درایتی که در انتخاب بازیگر و بازیگردانیهای موفق دارد، در مصاحبهای اقرار کرده بود که به هیچ بازیگر دیگری جز رشیدی برای ایفای این نقش فکر نکرده و رضایت نداده و حتی به خاطر فیکسشدن وقت لیلی بازمان فیلمبرداری، کلید ساخت فیلم را مدتی عقب انداخت که نتیجهاش درخشش لیلی شد، در یک نقش مکمل اصیل بدون کمکگرفتن از گریمهای اغراقشده که معمولاً داوران ایرانی را برای اهدای سیمرغ مرعوب میکند؛ اما امسال با ترکیب بهتری از هیئتداوران، بازی سخت و خاص او به چشم آمد و در رشتهی بهترین بازیگر نقش مکمل زن نامزد شد.
حالا لیلی رشیدی بعد از سالها تجربه و تنوع در فعالیت بازیگری که شامل تئاتر، سینما و تلویزیون میشود، آماده است برای ایفای هرگونه نقش سخت و متفاوتی که میتواند با اصالتی که در کارش از او سراغ داریم، بهخوبی از عهدهی آن برآید. سینمای کلیشهزده ایران بیشازپیش نیاز دارد به بازیگری باشخصیت، چهره و صدای خاص لیلی. این وسط میماند وظیفهی کارگردانهای ایرانی که مثل سهیل بیرقی بهجای هر مسئلهی حاشیهای دیگر، به اصل بازیگری و توانمندی یک بازیگر فکر کنند و انتخاب لیلی و امثال او برای نقشهایی که چالش بزرگ و جذابی برای بازیگر، کارگردان و همچنین تماشاگر داشته باشد. لیلی رشیدی امسال با خوک (مانی حقیقی) فرصت حضور در جشنواره فیلم برلین را نیز پیدا کرد و تمام اینها نوید اتفاقات خوب و بزرگی در ادامهی راه او در بازیگری است.
محسن خادمی، فاضل ترکمن، محسن جعفریراد، پوریا ذوالفقاری و دامون قنبرزاده، فیلم