در ۱۹۵۸، تونی کورتیس در یک مهمانی هالیوود بود که بیلی وایلدر او را به گوشهای برد و شروع به صحبت کرد. وایلدر میخواست فیلمی بسازد که در آن، دو نوازنده مرد ملبس به لباس زنانه میشوند و وارد یک گروه موسیقی زنان میشوند. او از کورتیس خواست نقش یکی از نوازندهها را به عهده بگیرد. کورتیس داشت از خوشحالی پر درمیآورد اما نمیدانست برای چه این فیلمساز برجسته از او خواست در این فیلم بازی کند. وایلدر گفت: «خوشتیپ شهر تویی. چه کسی را میخوای ازش استفاده کنم؟»
فیلمنامه وایلدر و آیایال دایاموند چنان دقیق است که به زیبایی اسکی روی یخ از لحظهای به لحظهای دیگر میسرد، دیالوگهای کامل و عجیبوغریب چنان پرداختشده که هر خط آنهم سرشار از طنز است، هم یک معنای مضاعف هم اشارهای به خطی دیگر درجایی دیگر از فیلم. به نقل از یکی از شخصیتها، سرشار است از «هیجان و بازی و شادی.» به نقل از یکی دیگر «بزرگترین چیز از زمان کشتی هوایی گراف زپلین.» چرا این فیلم بهعنوان بهترین کمدی انتخاب شد؟ چه فیلم دیگری را انتخاب میکنیم؟
این فیلم لایههای متعددی دارد. یک کمدی رمانتیک است، یک زوج هنری، نوعی جنایی، موزیکال، سرودی است در ستایش از مدارا، پذیرش دیگری، امکان تغییر یافتن. نیایشی است که ما بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز داریم.
وایلدر داستان این فیلم را از کمدی فرانسوی «هیاهوی عشق» (۱۹۳۵) و نسخه آلمانی آن (۱۹۵۱) اقتباس کرد که بهعنوان «فیلم طبقه سه آلمانی با هزینه بسیار کم» بهحساب میآمد؛ و از این منظر موردتوجه وایلدر نبود. قهرمانان آن جو (کورتیس) و جری (لمون) هستند، ساکسیفون و گیتار مینوازند و در شیکاگوی بسیار سرد روزگار را بهسختی به هم میرسانند. در زمانهای که شاهد قتلعام روز والنتین در ۱۹۲۹ هستند.
ساختار فیلم، کمدی اسکروبال (کمدی دیوانهوار/کمدی خلبازی) است. کورتیس و لمون در نقش دو نوازنده شیکاگویی ظاهر میشوند که بعدازآنکه شاهد قتلعامی در روز ولنتاین میشوند، از ترس کشته شدن، خودشان را به شکل دو زن درمیآورند. آن دو به دسته ارکستری ملحق میشوند که در راه فلوریدا برای انجام مراسم و تمامی اعضای آن دختر هستند. مونرو (شوگر) خواننده است و همیشه رؤیای این را در سر دارد که با یک میلیونر ازدواج کند اما همیشه نالان است که «چرا همش بدشانسی میارم.» کورتیس مجذوب جذبه مونرو شده است و خودش را در شمایل یک میلیونر جا میزند تا بتواند مونرو را به دست آورد؛ اما مونرو مجذوب پول است و به کورتیس درسهایی عاشقانه میدهد. او به جو/جوزفین (کورتیس) میگوید امیدوار است که میلیونری را در فلوریدا اغوا کند؛ بنابراین وقتی گروه به هتل وارد میشود، جو تغییر لباس میدهد. چند لباس از مدیر گروه میدزدد، لهجهاش را عوض میکند و خود را «جونیور» وارث کمپانی شل معرفی میکند.
یکی از پیچشهای فیلم این است که وقتی شوگر، جونیور را در ساحل ملاقات میکند، جونیور خودش را ابتدا علاقهمند به او نشان نمیدهد. شوگر میگوید که گروه آنها متخصص در جاز داغ هستند. از بینی نفسی بالا میکشد و میگوید: «حدس میزنم بعضی داغشو دوست دارند؛ اما شخصاً موسیقی کلاسیک را ترجیح میدهم.» شوگر کم نمیآورد. مدعی میشود که سه سال در «کنسرواتور شیبویگان» بوده است، ادعایی که شب پیش از جو شنیده بود. جونیور/جو زیر لب زمزمه میکند مدرسه خوبیه. او میفهمد شوگر مثل خودش در دوروغ گفتن استاد است.
در این اثناء، جری/دافنه که پولداری به نام آسگود (جویی بروان) از راه به درش کرده، شب مسحورکنندهشان پیچش دیگری از فیلم را نشان میدهد: صبح جری سرخوش به جو میگوید که او و آسگود نامزد شدند. جو اعتراض میکند که «قوانین و قراردادهایی» هست که باید رعایت بشوند؛ اما جری وقتی در آخر به آسگود میگوید که مرد است، آسگود دیالوگ آخر فیلم را میگوید: خب، هیچکس کامل نیست.
خلاصه آنکه این فیلم داستان آدمهایی است که دروغ میگویند و کلاه سر هم میگذارند تا یا طرف مقابلشان را اغوا کنند یا جیبش را خالی کنند. وایلدر به خاطر فیلمهای تیرهوتارش مشهور است. برخی این فیلم را جزو آن فیلمهای تیرهوتار میگنجانند؛ اما چنان گرم است که بیننده را مثل بالن به هوا میبرد. بهجای اینکه ضدقهرمانان را محکوم کند، با آنها احساس همدلی میکند که برای سال ۱۹۵۹ حتی پس از گذشت شش دهه به نظر پیشروانه میآید.
تصور کنید که سناریوی فیلم امروزه در هالیوود چطور میشد. جو و جری به خاطر فریبکاریشان مجازات میشدند. شوگر مچ جو را میگرفت، جو هم عذرخواهی میکرد و بیننده قبل از اینکه شوگر، جو را ببخشد، باید مونتاژی از بدبختیهای مشترکشان را تحمل میکرد. جو و جری از استعداد خود بهره میبردند تا از اسپاتس کلمبو اعتراف بکشند.
درحالیکه وقتی شوگر میفهمد فریب جو را خورده، به آغوش او میرود. وقتی آسگود درمییابد که جری فریبش داده، هیچ واکنشی از خودش نشان نمیدهد. پیام فیلم این است: تا وقتی دستبهکار جعلی نزدید، جعل کردن خطا نیست. تجربه یک هویت نو به شما کمک میکند که بهتر و خوشحالتر شوید. به شما کمک میکند دوام بیاورید؛ و اگر خوشاقبال باشید کسی را پیدا میکنید که شما را به خاطر کسی دوست دارید باشید، میپذیرد، کامل یا هر چیز دیگر.
یکبار دیگر به صحنه کنار ساحل که جو و شوگر هستند نگاه کنیم. این صحنه توسط دو مردی نوشتهشده به نامهای ساموئل وایلدر و ایتک دومینچی، یک زن و یک مرد آن را بازی کردند به نامهای نورما جین مورتنسون و برنی شوارتز. شوارتز بعدها خود را تونی کورتیس نامید که جو را بازی میکند که تظاهر میکند جونیور است از لهجه نیمه آتلانتیک «گری گرانت» استفاده میکند که زمانی «آرچیبالد بیلچ» نامیده میشد. مورتنسون که خودش را مرلین مونرو نامید نقش شوگر کوالچیک را بازی میکند و خودش را شوگر کین مینامد و از عباراتی استفاده میکند که جو در قالب جوزفین استفاده میکرد. نامها، جنس، جایگاه اجتماعی... همه اینها در «بعضیها داغشو دوست دارن» تغییر میکند. این سبک آمریکایی است.
کورتیس درباره ساخت این فیلم در خاطرات خود نوشته است که وایلدر و دیاموند، این موضوع را در عنوان تیتر گنجاندهاند. او مینویسد مردم میتوانند مانند ترانههای پاپ دهه ۲۰ که به سبکهای متفاوت اجرا میشد، حالت شناور داشته باشند. هم شیرین هم تند و داغ. به مذاق مخاطب بستگی دارد. کورتیس اضافه میکند: «آدم میتواند بیشتر از چیزی باشد که هست، بستگی دارد به زمان، مکان یا هر چیزی دیگر. میتواند شیرین باشد یا تند و داغ.»
نیکلاس باربر/bbc