مطمئناً افرادی که تصور میکردند که اکران فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»، ممکن است در زمان اکران، یک بحران امنیتی خلق کند، بهاندازه افرادی که خیال میکنند که این فیلم صرفاً یک اثر شعاری بوده است که با چند پیام گلدرشت سیاسی تنها فرزند زمان خود بوده است به یک اندازه در درک سینما ناتوان بودهاند.
صحبت از تقلیل فیلم محبوس محسن امیریوسفی به ارجاعات سیاسی و امنیتی، آنقدر بیربط است که شاید ما را به یاد بازخوانی صحبتهای درخشانمانی حقیقی در کنفرانس مطبوعاتی فیلم «خوک» در جشنواره برلین میاندازد که در جواب خبرنگاران خارجی که دائم از سانسور و وضعیت سیاسی سینما در ایران میپرسیدند، این جواب را همچون سیلی بر صورت خبرنگاران زد که ما درباره هنر صحبت میکنیم و آیا هنوز خسته نشدید که این سؤالات تکراری را میپرسید.
به همین دلیل این کوته نگری و عقبماندگی در برخورد با فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» تبدیل به معضلی میشود که فیلم اتفاقاً در پی بیان آن با زبان سینما و هنر است و شاید این کنایه تاریخی را شاید سالها بتوان مثال زد که فیلمی که درباره نکوهش برخورد افراطی شبه ایدئولوژیک با پدیدههاست، سالها محکومبه حبس و حصر ایدئولوژیکی میگردد.
شاید ذکر این تذکر کافی باشد که عرصه سیاست بهاندازه کافی، مملو از خبرنگاران، روزنامهنگاران و سیاستمدارانی است که نشان دادهاند اتفاقاً طنازها و کنایه زنها و تحلیلگران قابلی هستند و دیگر نیاز نیست که در برخورد با یک فیلم دائماً به ارجاعات سیاسی فیلم رجوع کنیم و از سینما انتظار داشته باشیم که تبدیل به روابط عمومی وزارتخانهها شوند.
در فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» حرکتی ظریف از سوی زندگی ایدئولوژی محور به سمت عشق و انسانیت در جریان است که میتوان بهعنوان سبک و سیاق فیلمساز در برخورد پدیدهها در نظر گرفت. به همین دلیل مسیر حرکت روایت فیلم و دیالوگ بازیگران در ابتدای فیلم، صرفاً بیانکننده دیدگاههای سیاسی کاراکترها است و در یک حرکتی آرام و ضمنی به سمت روایتِ عشق قدیمی و دلتنگی پدر و فرزندی و خلوت زنوشوهری در زیرزمین میرسد، این استحاله کاراکترها و حرکت بطئی فیلم از ایدئولوژی به زندگی، بیانگر نگاه موشکافانه کارگردان است که رهایی انسان امروزی را نه در له و نه در علیه شبه ایدئولوژیهای امروز جستوجو میکند و سعادت انسان را در همان درّ گران و نایاب امروز یعنی عشق میجوید.
مهمترین گواه این مدعا در نکوهش برخورد سیاسی (چه تأیید و چه تکذیب) با فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»، مطالعه فیلمهای پیشین محسن امیریوسفی است که در برخورد با پدیدههای سنتی، ایدئولوژیکی و کلیشهای همواره نگاهی نقادانه آمیخته به طنز و هجو را با خود دارد و هیچگاه تلاش نکرده است که با فیلم خود پیامی منتقل کند یا خواسته باشد برای جناح یا جریانی خطونشان بکشد یا کنایه سر دهد. اتفاقاً نکتهای که او در دو فیلم «آتشکار» و «خواب تلخ» به آن اشاره دارد، تلاش برای استفاده از کمدی بهعنوان لحنی برای روایت جهت تلاش برای حذف، هجو و نگاهی تازه به سنتها و دیدگاههای متحجرانه شبه ایدئولوژیک است و ازآنجاکه از بدی ماجرا در این فیلم با پدیدههای سیاسی روبهرو شده است، این نگاه هنرمندانه و انسانی او دچار سوءتعبیر شده و فیلم او را به محاق توقیف کشانده است.
درصورتیکه فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»، با ایجاد یک کمدی کمیاب متأثر از ناآگاهی کاراکترها در موقعیتی که قرارگرفتهاند، یکی از بهیادماندنیترین لحظات کمدی را به نام خود ثبت میکند. ظاهراً مشکل اصلی فیلم، سکانسهای پنجنفره نیمهشب فیلم است که به دلیلهایی که غالباً ناشی از متن دیالوگ بوده است، فیلم را دچار کجفهمی کرده است، نکتهای که شاید در برخورد اول نیز شاید باعث سرخوردگی مخاطبی است که از شعارها و کنایههای سیاسی ملول و خسته شده است. ولی دلیل اهمیت این سکانسهای پنجنفره، نه به خاطر دیالوگهای شخصیتهاست که موجب برداشتها و کنایههای سیاسی میگردد، بلکه یکی از نمونههای کامل نقش ناآگاهی کاراکترها در موقعیتی کمیک و حتی گروتسک در ساخت یک فیلم کمدی است.
نکتهای که محمد یعقوبی در اجرای نمایشنامههای مارتین مکدونا اصرار عجیبی داشت که تمامی صحنههایی که موجب خنده تماشاگر میشود باید بهصورت کاملاً جدی و بدون لبخند توسط بازیگر اجرا شود. این نکته یعنی بازی جدی بازیگر در موقعیت کمدی صحنه، دقیقاً همان نکته هنرمندانه تمامی فیلمهای «بیلی وایلدر» (خصوصاً «احمق مرا ببوس») و ارنست لوبیچ (خصوصاً فیلم «نینوچکا») است. بدین معنا که امری که باعث خنده تماشاگر میشود، ناآگاهی کاراکتر از موقعیت مضحک برای تماشاگر و تراژیک برای کاراکتر باعث خلق کنتراست بینظیری میگردد که میتواند سالن نمایش را غرق خنده سازد و خندهدارتر آن است که سینمایی است که سالها جنس سینمای کمدیاش آلوده به قِر مردان سنگینوزن و ترانههای مبتذل قبل از انقلابی است، چنین فیلمی را سالها به درون کمد توقیف تبعید کند.
شاید جنس کمدی ناب فیلمهای امیریوسفی را تنها میتوان به جنس کمدی ناملموس فیلمهای علی حاتمی خصوصاً «حاجی واشنگتن»، شبیه دانست که از طرفی با نمایش بیکموکاست هنر ایرانی، جلوهای کاملاً رئال ارائه میدهد ولی از طرف دیگر شدیدترین نقدها را نیز از برخورد آبژکتیو با هنر ایرانی دارد. محسن امیریوسفی نیز همین رویکرد یعنی جدی گرفتن و هجو همزمان را به انواع شبه ایدئولوژیها دارد. از طرفی ارائه او ظاهراً یک نسخه کاملاً منصفانه و واقعی ارائه میدهد و از طرف دیگر شدیدترین نقدها را به همان شبه ایدئولوژی و رویکرد افراطگرایانه در پیروی از شبه ایدئولوژی روا میدارد.
نکته دیگر درباره فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» که مورد سوءتفاهم قرارگرفته است، بحث موقعیت نقشی است که شهاب حسینی بهعنوان دایی خانواده ایفا میکند. این نقش که ظاهراً حتی در نمایش شش سال بعد هم میبایست با اصلاحهای دیالوگی برای مخاطب قابل پخش میشود، شمایلی از منافقین ارائه میدهد که طبعاً باید توسط مقامهای مسئول مورد تحسین و تأیید قرار بگیرد. موقعیت فردی که تمام زندگی، احترام خانواده و عشق دوران جوانی را برای ایدئولوژی ناکام و پوچی گذاشته است که حتی نمیتواند همدلی خانواده خود را برانگیزد و حتی صبر خانواده نیز از تحمل یا توجیه او از کاسه لبریز شده است و حکم به اخراج قاب عکس او از خانه را میدهند.
پرداخت این شخصیت توسط کارگردان، آنقدر ضمنی، پنهان و زیرپوستی است که میتوان بهعنوان یکی از نمونههای شخصیتپردازی موفق در فیلمهای سیاسی موردمطالعه قرار بگیرد. توجه به بعضی پاساژها برای نشان دادن جمود فکری و تعصب کورکورانه او به شعارهای سازمان درصحنه خواندن شعار انقلابی و نوع برخورد او با پدیدههای ۲۰ سال بعد از مرگ آنقدر تهی بودن ایدئولوژی او را آشکار میسازد که میتوان این فیلم را فراتر از فیلمهای سفارش دولتی قرار داد که تلاش میکنند تصویری واقعی و باورپذیر از منافقین را به نمایش بگذارند.
شاید بتوان روزی در یک مطالعه مقایسه کرد که در قرن بیست و یکم اتفاقاً تأثیری که فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» در پرداخت ضمنی و دلالت ناخودآگاه در شناساندن شمایل گروهک منافقین در ذهن مخاطب میگذارد چقدر عمیقتر، دقیقتر و کاراتر از نمونههایی مانند «ماجرای نیمروز»، «امکان مینا» و «سیانور» است؛ زیرا سالهاست که سینمای جهان در سفارش فیلمهای سیاسی، دلالت ضمنی را بهجای صراحت عینی هدف گرفته است که هم بیشتر میتواند مخاطب را به تماشای فیلم وادار کند و هم تأثیر عمیقتری بر مخاطب دارد.
ابوالفضل بنائیان/سازندگی
وطن مادر
در حکایت هزار و یکشب وطن مادر، زمان سیال ذهنی و عینی عمر کدامین کاراکتر است که روایت را آغاز و ساعتها بعد آن را در زمان واقعی به پایان میرساند؟
فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» با یک فلاشبک روایتش را آغاز میکند و در سکانس بعدی هم جرقهای بر کشمکشهای میانه فیلم را میزند. همانطور که پیداست بیشترین زمان فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» بر منطق شبیهسازیشده به آرایه «طباق» بهپیش میرود یعنی در یک مکان محدود و بسته خانه «منیرخانم» توأم با جریان پسوپیش شدن زمان گسترده سیال در عمر منیر و سایر کاراکترها میگذرد.
در میانه روایت با انبوهی از دیالوگها در لابهلای کشمکشهای میان کاراکترهای متعدد در یک مکان محدود در بطن زمان بدون مرز روبهرو میشویم که پیرنگ اصلی و فرعی را بهپیش میبرند. شاید صرف وجود دیالوگ فراوان در ساختار فیلمنامه در حقیقت فیلمنامه «آشغالهای دوستداشتنی» به دلیلتم آن و همچنین به سبب وجود عناصر متضاد در ماهیت ذهن و روح شخصیتها لطمهای به توفیق فیلمنامه وارد نمیکند و تأثیر چندانی برجای نمیگذارد اما خصلت مکانیکی بیشازاندازه و کمرنگ شدن جذابیت دراماتیکی در ساختار دیالوگها به کمرنگ شدن جذابیت بصری منجر میشود. از طرفی دیگر دیالوگهای فیلم با کنشهایی نسبتاً موفق ممزوج شدهاند که در خدمت شناسایی شخصیتهای روایت هستند و با پیشروی زمان، دگرگونیهای متعددی در شخصیتها بروز مییابد که محتوای فیلم را بهتر از هر عنصر دیگر نشان میدهند.
خردهپیرنگ فیلم از طریق فلاشبکها ظهور مییابد و سپس با ایماژ ورود دوباره به خانه منیر و نمایش گذر عمر هدیه تهرانی و سکانسی دیگر بامعنا و فرم پیرنگ اصلی همسو میشود. آشغالهای دوستداشتنی داستان زندگی و افکار مختلفی است که در بزنگاههای پسوپیش شده یکزمان سیال در نزدیکترین زمان حاضر و در پسزمینه نقطه ثقل پیرنگ یعنی حوادث پس از انتخابات سال 88 در تلاقی با همدیگر، عدم مدارا و همچنین عدم توجه به نقاط اشتراکات همدیگر را تجربه مینمایند و سرانجام با پیشروی گفتوگوها درگیریها و تضاد سابق جای خود را به مدارا و تنزل و پیدایش تدریجی احساس عاطفی انسان مدارانه میسپارند.
در حقیقت شدت درگیریها در سکانسهای متوالی بدون وقفه چنان رخ میدهد که در آنها سیمای تأثیر تعلیق و غافلگیری به محاق میرود و هر آنچه مخاطب در انتظار آن به سر میبرد دقت و نگاه پاییدن بهشدت پاسخگویی به چالشهای است که شخصیتهای متقابل است و در این میان بازگشت زمان و پسوپیش شدن و سردرگمی وجه نمادین مادر وطن تشدید بحرانها به تشدید چنین وضعیتی نقش بسزایی دارد و در این میان باز شدن تدریجی گرهها بهتدریج احساس میشود تا پایان بستهای بربسته شدن کیسهزبالههای دوستداشتنی تا ابد رقم میخورد.
کامل حسینی/اعتماد
آشغالهای دوستداشتنی
نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: محسن امیریوسفی، مدیر فیلمبرداری: تورج اصلانی، تدوین: مصطفی خرقهپوش، طراحی و ترکیب صدا: محمدرضا دلپاک، طراح چهرهپردازی: سعید ملکان، صدابردار: محمود سماکباشی، صحنه و لباس: فریبا رهبر، جلوههای ویژه کامپیوتری: پیام نبوتی، موسیقی: افشین عزیزی. بازيگران: شهاب حسینی، اکبر عبدی، هدیه تهرانی، صابر ابر، حبیب رضایی، نگار جواهریان و شیرین یزدانبخش