كامل حسيني
درست پس از تثبيت كشمكش در فيلم «گرتا» و فهم كاربردي موتيف «کیفدستی» از پوستر اين فيلم تا پايان روايت، تماشاگر پي ميبرد به اينكه بيرون آمدن «فرانسس» سرآغاز ورود به كشمكشهاي مداومي است كه فرانسس بهعنوان نمادي از برخي زنان و دختران دنياي مدرن از سر سادگي به آن دامن ميزنند. البته ميزانسن، ديالوگها و معرفي شخصيتها از طريق كنشهاي نامتعارف، زودهنگام و حتي متضاد از همان آغاز تصويرگر چنين وضعيت آسيبزايي هستند.
فيلم گرتا در برخي سكانسهايش مانند فرستادن تصوير دوستش فرانسس در لحظههاي متعدد بهگونهای يادآور لحظههاي پاييدني هولناك در فيلم پنهان، ساخته ميشيل هانكه است؛ آنجايي كه به انگيزه نهچندان معلوم توسط دستي پنهان نوارهاي حاوي فیلمبرداری از محل زندگي شخصيت اصلي برايش فرستاده خواهد شد كه البته برخي تفاوتهايش با گرتا در اين است كه فرستنده عكسها در گرتا شناختهشده است؛ همچنين انگيزه دنبال كردن دوست فرانسيس و خود فرانسيس توسط گرتا پيچيدگي انگيزه فرستنده در فيلم پنهان را ندارد.
در حقيقت با توجه به شخصيتپردازي از گرتا و برخي ديالوگها آشكار خواهد شد كه انگيزه تا حدودي به چه مواردي نزديك است و آنهم بيماري و نوعي جنون تنهايي است كه از دنياي مدرن سرريز مينمايد. براي نمونه به تشابه زندگي فرانسس و گرتا دقت كنيم يا ديالوگي كه ميان گرتا و فرانسس بر سر زبان آمده است كه چگونه فرانسس در برابر اقرار گرتا نسبت به درد حس تنهايي ميگويد: «همه تنها هستند گرتا!»
البته كارگردان خواسته يا ناخواسته در انتخاب تم قدرتمند و فرمي محكم براي نمايش تراژدي مسئله مدرن تنهايي كمتر موفق بوده و بيشتر در تلاش است روايت را از حالت واقعي به اغراق و ژانر معمايي نزديكتر كند كه دو هدف عمده از اين رويكرد برداشت ميشود: نخست اينكه كارگردان بيشتر درصدد مهيج كردن و بعد سرگرمي بخشيدن به كنش سرزده از يك بيمار رواني است نه صرفاً گشودن دروازهاي بر واكاوي روانشناختي ژرف به درون گرتا. دوم اينكه از طريق به تصوير كشيدن درماندگي دختر جوان در برابر قدرت زن مكار نشان دهد كه چگونه سادگي، اعتماد بيمورد و شكنندگي برخي زنان امروزي طعمه انسانهاي بهظاهر مهرباني ميشوند و فرجامي هولناك در انتظار آنها خواهد بود كه به ذهن قربانيان اصلاً خطور نميكرد و اما پيانونوازي و علاقه به هنرمنداني مانند «شوپن» بهعنوان نمادي از پارادوكس در زندگي برخي شخصيتها ديده ميشود كه از بيماري رواني رنج ميبرند. آنجايي كه در شخصيت گرتا خشونت و بيرحمي در كنار موسيقي آرام و لطيف بهصورت مكرر حضور دارند.
از طرفي ديگر موتيف کیفدستی از آغاز روايت كه تنشها را آغاز كرده بود اكنون كاركردش بسط يافته و از طريق يك غافلگيري و تعليق، بحران را به اوج خود رسانده است و گرهها باز شدهاند؛ اما پايان خط داستان از طريق تصوير يك تلاش مذبوحانه در داخل صندوق به پايان خود ميرسد يا شايد از راه يك فرار ماهرانه دوباره به آغاز فيلم بازميگردد و اين داستان اعتماد و سادهدلي برخي انسانها و بيماري تنهايي همچنان ادامه دارد.
گزیدهای از نظرات منتقدان درباره فیلم «گرتا»:
کیت اولیچ (هالیوود ریپورتر)
تغییر لحنهای ناگهانیای که کارگردان به اثر میدهد پس از مدتی کنترل اثر را در دست میگیرند و منتج به دیوانگیای بسیار تماشایی میشوند که پس از تماشای اثر نیز همراهتان باقی میماند.
فیونولا هالیگان (اسکرین اینترنشنال)
«گرتا» فیلم سرگرمکنندهی نافذی است؛ و صحهای بر اینکه «ایزابل هوپر» علیرغم موفقیت شایان توجه خود، همچنان خودش را زیاد جدی نمیگیرد.
دیوید ادلستاین (نیویورک مگزین)
«گرتا» بسیار پرتنش است و عملکرد «کلویی گریس مورتز» بیشتر از چیزی است که فیلم لیاقتش را دارد.
بنجامین لی (گاردین)
«گرتا» همهچیز و درعینحال هیچچیز است، تکرار یک فرمول قدیمی با مقدار کمی اضافهتر.
استیو پاند (وارپ)
درحالیکه در هنگام تماشای اثر بارها این حس را خواهید داشت که فیلم به حد کافی سرگرمکننده نیست اما هنگامیکه به تغییر مسیرهای ناگهانی فیلم و پایانبندی دیوانهوارش برسید، چارهای جز در آغوش گرفتن پروتکل فیلمهای ترسناک ندارید.
کیت ارلبند (ایندی وایر)
«گرتا» بهعنوان یک درام عجیب و توخالی به نظر میرسد اما سپس یک جهش ناگهانی میگیرد.
گرگوری الوود (پلی لیست)
«گرتا» یکی از آن فیلمهای تریلری است که شما انتظار هر پیچوخم داستانی را دارید اما بازیگران فیلم چنان عملکرد خوبی دارند که همچنان به تماشای آن ادامه میدهید.
جیک کول (اسلنت مگزین)
کنترل ماهرانهی «نیل جوردن» بر روی سرعت و لحن این فیلم باعث شده تا «گرتا» از سطح یک فیلم معمولی بالاتر بیاید و نتیجهی آن یک فیلم تریلر و هیجانانگیز است.