رضا صائمی
«گورکن» دومین فیلم کاظم ملایی بعد از «کوپال» است که اگرچه فضای داستانی متفاوتی دارد اما جهان سینمایی مشترکی میتوان بین آدمهای قصهاش پیدا کرد.
کوپال البته هم سویه فردگرایانهتری داشت و هم فرم و ساختار مدرنتری اما هر دو فیلم واجد درامی مدرن و کاراکترهایی هستند که بحران یک زیست مدرن را تجربه میکنند. «گورکن» را باید واجد یک ساختار دوسویه دانست که قصه درونی ملتهب اما روایت بیرونی نسبتاً آرامی دارد و حتی برخی از شخصیتهای آن مثل پیمان با بازی حسن معجونی خونسرد به نظر میرسند.
التهاب قصه از ربوده شدن ماتیار پسر سوده و جستوجو برای پیدا کردن آن میآید اما این آدمربایی فارغ از تنشهای برساخته از بحرانش، بحران درونی و عاطفی و ارتباطی بین شخصیتهای اصلی را هم در یک چالش و خوانش جدید قرار میدهد تا درنهایت بهمثابه یک سفر درونی پرماجرا، شخصیتهای اصلی قصه بهویژه سوده با بازی ویشکا آسایش بتواند مواجهه مستقیمتری با خود و با ترس و تردیدهایش پیدا کند.
او درگیر زندگی قبلی و گرفتار در شروع زندگی و رابطه جدید خود است. این دوگانگی البته با یک دوگانه دیگر هم همراه است و آن پارادوکسها و تضادهایی است که بین مادر بودن و همسر و زن بودن پیدا میکند و ماجرای ربایش پسرش بر عمق و ابعاد این بحران میافزاید تا درنهایت سوده بتواند به یک دگردیسی عمیق تن دهد و به شخصیت تازهتری دست یابد. مخاطب نیز در التهاب و نوسان این تنش و آرامش، تلاطمهای درونی و بیرونی او را تجربه کرده و در یک همذات پنداری روانشناختی درنهایت به یک نقطه ثبات میرسد. فیلمساز تلاش کرده تا بهجای تکیه و تمرکز بر جزئیات حادثه و پردازش هیجانانگیز آن بر شخصیتها و کنشمندی آنها با خود و با هم بپردازد و در پی رمزگشایی از جهان درونی آدمها برآید.
بهعبارتدیگر «گورکن» سعی میکند راهی به حفرههای درونی آدمها باز کند و تأثیر اتفاقات و رخدادها و تجربههای اجتماعی بر فردیت و شخصیت آنها را بازنمایی کند. اگر مخاطب بتواند با این جهان درونی و التهاب و تنشهایش همراه شود حتماً از تماشای فیلم لذت خواهد برد و حتی ممکن است نوعی پالایش درونی را هم تجربه کند. تأکید و تمرکز فیلمساز بر جهان درونی شخصیتها مسیر فیلم را از حرکت به سمت یک فیلم جنایی یا تریلر تغییر داده و به آن وادی نمیکشاند.
درحالیکه این ظرفیت در درون قصه وجود داشت و حتی کارگردان میتوانست یک فیلم معمایی-پلیسی جذاب از درون آن دربیاورد اما بهعمد از آن پرهیز میکند تا ذهن مخاطب را متوجه تحولات درونی آدمهای قصه کند. به نظرم نقطه قوت فیلم دقیقاً همین رویکرد است. شاید برای ایجاد و حفظ این موقعیت است که ملایی ساختاری کلاسیک را برای روایت قصه خود برمیگزیند تا یک درام اجتماعی با لحن روانشناختی را برای هویت فیلم خود انتخاب کرده باشد.
قصه فیلم بیشتر در فضای داخلی خانه میگذرد که البته مثل کوپال همه فیلم را شامل نمیشود اما فیلمساز با بهرهگیری درست از ظرفیت و ظرافتهای دراماتیک و زیباییشناختی خانه، آن را در خدمت قصه قرار میدهد. بازیهای بازیگران هم بهاندازه و طراحیشده است و به نظر میرسد ویشکا آسایش با ایفای نقش سوده در این فیلم تلاش کرده از نقشهای مشابه کمدی خود در یک دهه گذشته فاصله بگیرد. اساساً استفاده از بازیگران تئاتر در این فیلم به قوت سویه اجرایی فیلم کمک کرده است.
فیلم بدون اینکه شعار فمینیستی بدهد از حقوق زن و مادر دفاع میکند.
ایران