به بهانه نمایش «سلام بمبی»، چرا عاشق بالیوود هستیم؟

07 دی 1395
صحنه‌ای از فیلم «سلطان» 2016 صحنه‌ای از فیلم «سلطان» 2016

معمولاً بالیوود را با تصاویر اغراق‌آمیز و رقص‌های شاد می‌شناسیم: سینمایی تجاری، عامه‌پسند و نازل با روایت‌هایی ساده و تکراری؛ اما آیا می‌توان به بالیوود طوری دیگر هم نگاه کرد؟

 اگر با خودمان روراست باشیم، اکثرمان حداقل یک‌بار تحت‌تأثیر «فیلم‌هندی» قرارگرفته یا حتی پای آن اشک ریخته‌ایم. اگر هم این‌طور نبوده، حداقل از شگفتی‌های آن و شدت علاقه‌ی سایرین متعجب شده‌ایم. بالیوود سینمای جهان جنوب است، تصویری خنده‌دار از هالیوود در اتاق آیینه معمولاً بالیوود را با تصاویر اغراق‌آمیز و رقص‌های شاد می‌شناسیم: سینمایی تجاری، عامه‌پسند و نازل با روایت‌هایی ساده و تکراری؛ اما آیا می‌توان به بالیوود طوری دیگر هم نگاه کرد؟ اگر با خودمان روراست باشیم، اکثرمان حداقل یک‌بار تحت‌تأثیر «فیلم‌هندی» قرارگرفته یا حتی پای آن اشک ریخته‌ایم. اگر هم این‌طور نبوده، حداقل از شگفتی‌های آن و شدت علاقه‌ی سایرین متعجب شده‌ایم. آتیش تسیر، ژورنالیست سرشناس هندی تبار، می‌گوید یک‌بار برای همیشه باید در رابطه‌مان با بالیوود تجدیدنظر کنیم.

ماه گذشته، در عصر روزی گرم و جهنمی داخل سینمایی در میدان تایمز، بلندبلند گریه می‌کردم. مشغول تماشای «سلطان» بودم، فیلم پرزرق‌وبرق و تقریباً سه‌ساعته‌ی بالیوودی که ماه ژوئیه اکران شد و تا مدت‌ها از پرفروش‌ترین فیلم‌های هندی بوده است.

دارم برای همیشه درباره‌ی رابطه‌ام با بالیوود تجدیدنظر می‌کنم. فیلم‌های بالیوودی درآنِ‌واحد اُپرایی، تجاری و شوونیستی هستند. من خود را استادِ احساساتیْ ظریف‌تر می‌دانم و ملودرام‌هایی که می‌کوشند، «همه‌ی زندگی را در خود بگنجانند»، مایه‌ی تعجب من می‌شوند. به‌هرحال آن روز عصر، آنجا بودم و محو تماشای این فیلم «بهیموتی»(1)، فیلمی با رقص‌های شاد درباره‌ی کشتی‌گیر سابق المپیک که اهل شهرستانی کوچک بود و تلاش می‌کرد در کسوت مبارزی در تلویزیون، جایگاه قبلی خود را در شهری بزرگ بازیابد. سه ساعت بعد، آشفته و داغون بودم. ماجرا را با دوست نویسنده‌ای در میان گذاشتم و او سعی کرد مرا دلداری دهد. پرسید «چقدر از گریه‌هایت در هنگام تماشای «سلطان» به خاطر دل‌تنگی برای هند بود؟» هیچی، متأسفانه. تنها چند هفته بود که از هند آمده بودم. به‌علاوه، در هند هم که هستم پای فیلم‌های بالیوود اشک می‌ریزم. برایش نوشتم «این فیلم‌ها من را تحت تأثیر قرار می‌دهند و نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم.»

این قالب هنری مردمی و برجسته، عمیق‌ترین تنش‌های جامعه را روی پرده می‌آورد و این تنش‌ها به‌شدت تأثرانگیزند. در غرب، زمانی کارِ جان‌فرسا، موضوع اصلی رمان‌ها بود- ازجمله در آثار دیکنز و بالزاک؛ اما در هند، بالیوود تنها به تنش‌های درونی، خطاها و ناسازگاری‌های جامعه‌ی ما می‌پردازد. زیرپوشش ترانه و پی‌رنگ، رگه‌های مسئله‌ای بسیار جدی به چشم می‌خورند. این را نه در برخورد با قهرمان بلکه در برخورد با ضدقهرمان درمی‌یابیم. ضدقهرمان بالیوودی تجسم چیزی است که به اعتقاد هندیان، خاطر هند رامی‌آزارد. سالیان درازی است که استعمارگران بریتانیایی با سرهای تراشیده و چشمان آبی سرد، مالکان فئودال هرزه، کله‌گنده‌های مواد مخدر با عینک‌های آفتابی کهربایی، سیاستمداران فاسد با کورتاهای سفید آهاردار و به‌طور طبیعی تروریست‌هایی از هر طبقه در شمار ضدقهرمان‌ها بوده‌اند؛ اما در مجموعه‌ای از فیلم‌های اخیر، ضدقهرمان در قالب شیاطین درونی در خود هند درآمده است زیرا این کشور در حال انتقالی پررنج به مدرنیته‌ی جهانی است.

در «سلطان»، اگر ضدقهرمانی را متصور شویم، آن ضدقهرمان، فرهنگِ نمایندگی‌ها و برندها است که در بیست‌وپنج سال گذشته طرح کلی جامعه‌ای مدرن را به هند آورده است. شخصیت اصلی که عنوان فیلم از او گرفته‌شده و ماجرای لیگ تلویزیونی هنرهای رزمی، تمثیل جامعه‌ای است که می‌کوشد تُرک‌تازی تأثیرات بیگانه را در خود هضم کند.

در هر حوزه‌ای از زندگی، از رویدادهای ورزشی تا شبکه‌های تلویزیونی، پیله‌وری تا رستوران‌داری و حتی اتاق‌های فکر، مجلات و نشر، مدرنیته‌ی پیش‌ساخته وارد هند می‌شود. این کشور در مسیر بازسازی خود طبق الگوی غرب است. مجموعه‌ی فیلم‌های بالیوودی اخیر روی خشونت و تحقیر (و خشم) دست می‌گذارند؛ این ویژگی‌ها جامعه‌ای قدیمی را همراهی می‌کنند که برای قرار گرفتن در قالبِ دیگری، خود را بازسازی می‌کند.در «سلطان» مردی که لیگ تلویزیونی هنرهای رزمی را به هند می‌آورد، از نخبگان انگلیسی‌زبان پولدار این کشور است. او واژه‌هایی مثل «برو»(رفیق) و «دود»(یارو) را به کار می‌برد و بی‌شک در ایالات‌متحده  به دانشگاه رفته است. وی از بی‌تمایلی کشورش برای پذیرش لیگ، سرخورده است. در اوایل فیلم، پدرش که قرار است بدانیم در کشور خود کمتر از یک بیگانه است، او را می‌نشاند و درسی به او می‌دهد. پدر درباره‌ی ضرورت تصاحب این لیگ به دست هند سخن می‌گوید. وی لیگ را به‌عنوان استعاره‌ای از کشور به کار می‌برد و می‌گوید «آینده‌ی درخشانی دارد اما تو آن را نمی‌بینی. ولی آینده‌ی این لیگ در دست مردان سفید نیست.» سپس، وقتی از ضرورت القای مدرنیته در هند حرف می‌زند، احساسی عمیقاً آزاردهنده را به زبان می‌آورد، نوعی خشم که در جوامعِ در معرض اثرگذاریِبیگانه سر برمی‌آورد. او می‌گوید: «سکوهای آن ورزشگاه تنها زمانی پر از تماشاچی می‌شوند که یک هندی، مردان سفیدپوست را مشت‌باران کند.»

گستره‌ی بالیوود بسیار فراتر از هند است. این ملودرام‌ها که به‌زعم اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها زننده هستند، در کوالالامپور و قاهره بسیار موردپسندند. این سینمای جهان جنوب است، تصویری خنده‌دار از هالیوود در اتاق آیینه. در امریکا، برای کسی مهم نیست که انتقال فرهنگ جهانی که درواقع فرهنگ آمریکایی است- چه احساسی در آن‌سوی جهان برمی‌انگیزد؛ اما این روند خنثی نیست. این انتقال، ناآرامی‌هایی عمیق بر جا می‌گذارد و جامعه، آداب‌ورسوم، ارزش‌ها و روابط آن را بازآرایی می‌کند. واژه‌ی «اعتمادبه‌نفس» بارها و بارها در «سلطان» به کار می‌رود و به آسیبی اشاره دارد که جامعه‌ای قدیمی در تلاش برای جذب فرهنگ بیگانه و هم‌زمان تلاش برای وفاداری به خود و حفظ اصالت، از سر می‌گذراند.

بالیوود را بدین خاطر دوست دارم که یگانه رسانه‌ی جمعی‌ای است که می‌توان انعکاس این نگرانی‌ها را در آن دید. در عصری زندگی می‌کنیم که افراطی‌گری اسلامی، حدی از خشم تمدنی را از خود نشان داده که دیگر دست‌یافتنی نیست. فیلم‌های بالیوودی مانند «سلطان» به یاد می‌آورند که خشم ناشی از احساس محاصره‌ی فرهنگی تنها محدود به جهان اسلام نیست. چیزی نفهمیدنی هم نیست. آن روز عصر که در آخرین روز نمایش محدود «سلطان» در منهتن داشتم از ته دل گریه می‌کردم، فهمیدم چیزی را تماشا می‌کردم که برای بخش زیادی از بشریت، سینمای تجاری بود ولی در این مرکز قدرت غربی که من آن را تماشا می‌کردم، کاملاً حاشیه‌ای و دور از مرکز محسوب می‌شد.

ترجمه‌ی: نجمه رمضانی. منبع: نیویورک‌تایمز

پی‌نوشت‌ها:
(1) بهیموت نام حیوانی خیالی است. کلمه در اصل