کریستوفر نولان برای دوستداران سینما بخصوص آنهایی که عاشق دیدن فیلم روی پردههای بزرگ و شنیدن داستانهای عجیبوغریب جاهطلبانه درباره فضا یا ذهن انسان هستند، دلیل لازم و کافی برای دیدن هر فیلمی است. اکنون این کارگردان بزرگ سینما یک واقعه تاریخی جنگی را روایت کرده که حداقل ازنظر بصری تجربه هیجانانگیزی محسوب میشود.
در این فیلم چهرههای مطرحی همچون «تام هاردی»، بازیگر نامزد اسکار فیلم «بازگشته» و «مارک رایلنس»، بازیگر برنده اسکار فیلم «پل جاسوسها» ایفای نقش کردهاند که درباره عملیات نجات معجزهآسای نیروهای انگلیسی و متفقین از بندر «دانکرک» فرانسه در سال ۱۹۴۰ است. فیلم «دانکرک»اقتباسی است از یکی از هیجانانگیزترین و دراماتیکترین اتفاقاتی که در طول جنگ جهانی دوم افتاد. سربازهای متفقین، انگلیسیها و آمریکاییها و کاناداییها و بلژیکیها و فرانسویها در خلیج دانکرک توسط آلمانیها محاصرهشدهاند. عملیات تخلیه دانکرک در سال 1940 صورت میگیرد. یکی از سختترین نبردها در طول جنگ جهانی دوم در دانکرک اتفاق میافتد.
همهٔ آنچه لازم است درباره فیلم «دانکرک» بدانید!
این کوتاهترین فیلمی است که نولان بعد از اولین فیلم بلندش ساخته
کمپانی برادران وارنر تأیید کرده است که مدتزمان فیلم یک ساعت و چهلوهفت دقیقه خواهد بود. «تعقیب» اولین فیلم بلند نولان تنها یک ساعت و نه دقیقه است و بعدازآن دیگر هیچکدام از فیلمهایش جز «ممنتو» (یک ساعت و پنجاهوسه) و «بیخوابی» (یک ساعت و پنجاهوهشت) زیر دو ساعت نیست. «میانسیارهای» با دو ساعت و چهلونه دقیقه بلندترین فیلم این کارگردان مهم سینمای امروز محسوب میشود. هرچند مدتزمان فیلم در آثار نولان اصولاً مهم نیست اما بهاحتمال فراوان کوتاه بودن زمان «دانکرک» نشان میدهد که با خط روایی سریعتر و جمعوجوری طرف هستیم، هرچند که همراه با صحنههای کشت و کشتار است.
فیلم اگرچه در دوران جنگ جهانی دوم میگذرد اما جنگی نیست
بااینکه ماجرای «دانکرک» مربوط به نبرد فرانسه است، اما نولان بارها اظهار داشته که فیلمش نه یک فیلم جنگی بلکه بیشتر اثری تعلیقی است. او پیشتر از این در مصاحبهای گفته: «هرچند فیلم قرار است تأثیرگذاری خود را داشته باشد، اما قرار نیست این تأثیر با صحنههای شوکه کننده و خونبار جنگ همراه باشد. چراکه این جنبه چیزی است که در فیلمهای بسیاری بهخوبی به نمایش گذاشتهشده است. واقعاً تمام تلاشمان این است که روشی تازه در تأثیرگذاری بر روی مخاطب در فیلم به کار بگیریم.»
تعریف همزمان سه داستان متفاوت
هیچ فیلمی از نولان وجود ندارد که در آن قصهگویی و شکل و سیاق آن جدی گرفته نشود. همین است که فیلمهای این کارگردان را به شاخصهای برای او تبدیل میکند. وقتی خبر ساخت فیلم اعلام شد، طرفداران نولان به این فکر میکردند که او چگونه خواهد توانست جنگ را با روش روایی منحصربهفرد خود پیوند بزند. خود کارگردان گفته که «دانکرک» از سه دیدگاه مختلف، در آسمان (هواپیماها)، درروی خشکی (در ساحل) و بر روی آب (تخلیه توسط نیروی دریایی) روایت میشود. آنچه نولان میگوید این است که این سه دیدگاه در یک قاب زمانی یکسان رخ نمیدهد. هرچند داستانی ساده در حال تعریف شدن خواهد بود، اما انگار ساختاری پیچیده خواهد داشت.
الهام از فیلمهای تعلیقی مانند سرعت
وقتی نولان در حال برنامهریزی برای ساخت «دانکرک» بود، به تماشای تعدادی فیلم نشست و از آنها الهام گرفت. ازجمله این فیلمها میتوان به کلاسیک جنگ در جبهه غرب خبری نیست و همچنین «خبرنگار خارجی» ساخته آلفرد هیچکاک نام برد. برای الهام گرفتن از تعلیق چه چیزی بهتر از دیدن فیلمهای هیچکاک استاد مسلم این موضوع است؛ اما شاید جای تعجب باشد که او از فیلمی مانند سرعت و توقفناپذیر ساخته تونی اسکات هم الهام گرفته است.
ساخت یک فیلم صامت
برای آنهایی که نگرانی همیشگی درباره ترکیب صداها و یا فیلمنامه را در فیلمهای نولان دارند که باعث میشود دیالوگها گاهی قابلفهم نباشد، خبر خوب این است که احتمالاً نباید نگران این موضوع باشند. نولان درجایی گفته که «دانکرک» کاملاً بر مبنای تصویر است و بیشتر آن طبق سنت سینمای صامت ساختهشده است. سعی بر آن بوده که دیالوگها کاملاً در خدمت بافت تصویری باشند. نولان خود را یکی از علاقهمندان به فیلمهای صامت میداند.
روایت داستان در زمان حال
فیلم داستان و روایتش در زمان حال است و ماجرای شخصیتها در زمان واقعی رخ میدهد. این هم به این دلیل بوده که هدف فیلم شریک کردن مخاطبانش باتجربه واقعی بوده است. روایت در زمان حال در فیلم «مد مکس: جاده خشم» بهخوبی جواب داده و در فیلم نولان که استاد قصهگویی است بهاحتمال فراوان به شکل راضیکنندهای به نمایش درخواهد آمد.
اعتماد به گروه همیشگی
دیدن فیلمهای نولان از بهترین تجربههای سینمایی خواهد بود. یکی از مهمترین دلایل این موضوع تیم و همکارانی است که همیشه با نولان همراه هستند. هانس زیمر پس از همکاری با نولان در فیلمهایی نظیر «اینسپشن» و سهگانه شوالیه تاریکی دوباره با او همکاری میکند. هویته فن هویتما فیلمبردار و لی اسمیت تدوینگر از دیگر همکاران مورد اعتماد نولان هستند که به همکاری با او بازگشتهاند.
فیلمبرداری با دوربین آی-مکس
این میزان از فیلمبرداری توسط آی-مکس بیشترین مقداری است که او تابهحال در فیلمهایش انجام داده است. به دلیل ماهیت دوربینهای آی-مکس تابهحال بیشتر صحنههای جنگی و عظیم توسط این کارگردان گرفته میشد؛ اما در «دانکرک» بسیاری از دیالوگها نیز با آی-مکس فیلمبرداری شده است که کار بسیار مشکلی است؛ اما ازآنجاییکه میزان دیالوگهای این فیلم زیاد نیست از این سختی کاسته شده است.
داستان واقعی عملیات دینامو
ازآنجاییکه داستان فیلم در زمان واقعی رخ میدهد، بررسی ماجرای تخلیه معجزهآسای بندر «دانکرک» ایده خوبی به نظر میرسد. نولان درجایی تأیید کرده که قرار نیست فیلمش درس تاریخ باشد و تمرکزش بر ماجراها و تعلیق این اتفاق تاریخی است. از همین روی بد نیست که پیش از دیدن فیلم اگر به دنبال دانستن جزییات تاریخی هستید کمی مطالعه کنید.
فیلمی که تحسین منتقدین را برانگیخت
آغاز اکران عمومی «دانکرک» با تمجید جهانی منتقدین از این ساخته جدید «نولان» بهعنوان یک شاهکار سینمایی همراه بوده است. به گزارش ورایتی، اکران عمومی فیلم «دانکرک» جدیدترین ساخته «کریستوفر نولان» در حالی آغازشده است که این فیلم جنگی که بازسازی یک واقعه جنگی در سال 1940 میلادی است با نظر موافق اکثر منتقدین سینمایی بهترین فیلم «نولان» و یک شاهکار سینمایی است که نام خود را از حالا بهعنوان شانس اصلی اسکار 2018 سر زبانها انداخته است.
«تاد مککارتی» منتقد نشریه «هالیوود ریپورتر» نوشت، «دانکرک» یک شاهکار امپرسیونیست است که «نولان» در آنهمه چیز را درست قرار داده است. وی همچنین از فیلمبرداری این فیلم توسط «هویته ون هویتما»، طراحی تولید و همچنین طراحی لباس تمجید کرد و ادامه داد: «تمام فیلمهای «نولان» بسیار بصری هستند اما میتوان گفت «دانکرک» با توجه به کم بودن و کارآمد بودن دیالوگها، به شکل ویژهای اینگونه است. این فیلمی جنگی درباره صحبتهای الهامبخش، بازگشت از جنگ به خانه و امیدواری به آینده نیست، بلکه درباره همینالان و اینجاست.»
«دیوید ارلیش» از نشریه «ایندی وایر» نیز درباره فیلم «دانکرک» نوشت: «کمتر فیلمی میتوان یافت که انزوای مطلق از ترس را اینچنین ملموس به تصویر کشیده باشد. کمتر فیلمی اینچنین واضح نشان داده است که یک انسان میتواند همانقدر کاری برای کشورش انجام دهد که یک کشور برای یک انسان.
«پیتر بردشا» از گاردین نیز با دادن پنج ستاره کامل به این فیلم، «دانکرک» را بهترین ساخته «نولان» تا به امروز معرفی کرد و نوشت: «اینیک فیلم قدرتمند، فوقالعاده ماهرانه است که داستانی برای روایت دارد.»
«نیگ دسیملین» از «امپایر» نیز با تمجید از این فیلم سینمایی جدید عنوان کرد: «مخاطبان امروزی سینما چند دهه است که نبردهای دیجیتال را در مجموعه فیلمهای «جنگ ستارگان» دیدهاند که آنها نیز الهام گرفته از فیلمهای مربوط به جنگ جهانی دوم چون «دوازده ساعت پرواز» هستند. اما «نولان» مسیری متفاوت در پیشگرفته و از جنگندههای واقعی برای روایت یک داستان واقعی استفاده کرده است. نتیجه این کار بهویژه روی پردههای نمایش عریض آیمکس باورنکردنی است.»
گزیدهای از توییتهای منتقدین سینما درباره فیلم «دانکرک»
برندون نورود
«دانکرک» فیلم بسیار پر تعلیقی است. در طول تماشای فیلم کف دستم عرق کرده بود. فیلم موردعلاقه من از نولان نیست، اما هنوز همسطح بالاست.
آنا کلاسن
«دانکرک» نولان شگفتانگیز است. فیلم از ثانیه اول تا آخر پر از هیجان است. فیلمی نفسگیر و مبهوتکننده. طرفداران نولان خوشحال باشید.
آنا اسمیت
من «دانکرک» را دیدم و این فیلم یک موفقیت و پیروزی است؛ به زیبایی ساختهشده و همهچیزش عمیق و قوی است. (و بله، این شامل «هری استایلز» هم میشود.)
اریک آیزنبرگ
«دانکرک»، زیبا و هیجانانگیز است و باید آن را در فرمت هفتاد میلیمتری آیمکس ببینید. البته این موضوع که فیلم فاقد شخصیت و کاراکترهای متمایز است غیرقابلانکار میباشد.
استیون وینتروب
«دانکرک» شمارا در لبه صندلی خود نگهمیدارد (هیجانزده میکند) که این امر بهطور کامل در آیمکس تحقق مییابد. صادقانه میگویم که هرگز چیزی شبیه به آن را ندیدهام. این فیلم را در سینِما آیمکس ببینید.
الی پلامپ
اگر سؤال بزرگ شما درباره «دانکرک» این است که «آیا بازی «هری استایل» خوب است؟ باید بگویم که: بله، او خوب و تحسینبرانگیز است.
جیسون گوراسیسو
«دانکرک» یک فیلم دیگر اما بسیار متفاوت از نولان است. آن را در سینما آیمکس ببینید. «تام هاردی» شگفتانگیز است و «هری استایلز» نیز میتواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد.
درو تیلور
«دانکرک» کریستوفر نولان بازتابی است از هیجان و توحش و رسماً ماجراجویانه است. نقد کامل، بهزودی در «پلی لیست».
اریک دیویس
مسئله مهم در مورد این فیلم این است که بهطور آگاهانهای از پرداخت شخصیتها دوری میکند. این روش درواقع فیلمسازی در لحظه محسوب میشود. از کارگردانی گرفته تا تدوین و فیلمبرداری، نولان ثابت میکند که یکی از بزرگترین فیلمسازان عصر ماست.
استفان ویتی
«دانکرک» ترکیبی است از داستانپردازی مدرن (دورههای زمانی درهمآمیخته) و فیلمسازی کلاسیک.
آلیشیا ملون
قوی! سه داستان مجزا در سه دوره زمانی متفاوت. تقریباً یک فیلم صامت. با نمرهای باورنکردنی. من فیلم را دوست داشتم. با فرمت هفتاد میلیمتری ببینید.
مترو اینترتینمنت
و ما میتوانیم تأیید کنیم که اگر «هری استایلز» خودش مایل باشد، میتواند حرفه بازیگری را در پیش بگیرد.
کوین مککارتنی
«دانکرک» یکی از همهجانبهترین تجربههای سینمایی است که من تابهحال داشتهام. یک داستانسرایی غیرخطی دیوانه کننده. اگر میتوانید آن را با فرمت هفتاد میلیمتری سینما آیمکس ببینید.
گفتگو با کریستوفر نولان کارگردان فیلم «دانکرک»
ترجیح میدهم به «دانکرک» بهعنوان یک فیلم جنگی نگاه نکنم
«ما در این ساحلها باید بجنگیم، باید بر روی خشکی بجنگیم. هرگز تسلیم نخواهیم شد.» یکی از ویژگیهای جالبتوجه «دانکرک» کریستوفر نولان این است که او سخنرانی معروف وینستون چرچیل در جنگ جهانی دوم را با همان میزان از ستیزه طلبی و استقامت، دردهان یک سرباز جوان وحشتزده قرار میدهد. چرچیل این جملات را بعد از دانکرک و برای سربازان بریتانیایی مطرح کرد که عازم حمله به نازیها بودند. وادار کردن نازیها به عقبنشینی تنها در خواب ممکن بود، چراکه بیش از ۳۳۸ هزار سرباز بریتانیایی در آن لحظه از سواحل دانکرک گریخته بودند. فرایند تخلیه با ۸۵۰ کشتی صورت گرفته بود. در این ماجرا، سواحل و خشکی معنای متفاوتی به خود گرفته بودند. دانکرک عملیاتی برعکس عملیات نرماندی بود. این اتفاق به یکی از افسانههای ملی بریتانیاییها تبدیلشده است. چراکه آنها تا زمانی که کمک نهایی از راه رسید، بهتنهایی مشغول درگیری با این چالش بودند. نیروهای بریتانیایی به هر شکلی که بود باید از منطقه خارج میشدند. ولی آنها در این فرایند موفق شدند ۱۴۰ هزار سرباز فرانسوی، لهستانی و بلژیکی هم با خود همراه کنند. فرآیند تخلیه کاری غیرقابلاجتناب بود چراکه ارتش آلمان با ورود به کشور بیطرف بلژیک که نیروهای نظامی کمتری هم داشت، نیروهای اعزامی بریتانیا و بخشی از نیروهای فرانسوی را فریب داده و آنها را وارد این کشور کرده بود. هدف از این کار این بود که از طریق جنگلهای بهظاهر صعبالعبور آردنس، با یک حمله برقآسا نیروهای واحد پانزر آلمان وارد فرانسه شوند. بهاینترتیب، آنها موفق میشدند خط دفاعی ماژینو را که امتداد آن تا بلژیک نمیرسید دور بزنند. بلافاصله ارتباط بین نیروهای بریتانیا و همپیمانان آنها در شمال آلمان با نیروهای پشتیبانی که در سواحل دریا قرار داشتند، قطع شد. خیلی از آنها موفق به فرار نشدند. ولی مهمتر از آن، ترسی بود که در آن زمان نیروهای متفقین را دچار خودکرده بود. نولان در فیلم خود میخواهد به ما نشان دهد که بودن در این ساحل که موردحمله نیروهای هوایی آلمان قرار دارد، با چه حس و حالی همراه بوده است. یا حس بودن در کنار مردم عادی که در پی درخواست وزارت جنگ، برای نجات سربازان قایقهای ماهیگیری خود را وارد کانال کردند. از طریق رشتهای از تجربیات شخصی افرادی که در واقعه حضورداشتهاند، ما از زاویه دید ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی این واقعه را از سر میگذرانیم.
تام هاردی در نقش یکی از خلبانهای کم تعداد نیروی هوایی سلطنتی ظاهر میشود که سعی میکند بر فراز سواحل پوشش حفاظتی مناسبی ارائه بدهد. کنت برانا یک فرمانده نیروی دریایی است که وظیفه دارد مختصات عملیات پیچیده تخلیه نیروها موسوم به عملیات دینامو را شناسایی کند. مارک رایلنس سرپرست یک قایق کوچک است که بهصورت داوطلبانه به ناوتیپی میپیوندد که میخواهند به ساحل نزدیک شوند. در حین حرکت به فرانسه او جان سربازی را نجات میدهد که کیلین مورفی بازی میکند. این سرباز با یک کشتی درراه بازگشت به انگلیس بوده است که کشتی غرق میشود. او نمیتواند بپذیرد که دوباره قرار است به دانکرک برگردد. باید فهرست بازیگران را زیرورو کنید تا بالاخره به یک بازیگر زن برسید. (میراندا نولان در نقش پرستار ناوشکن) به همین دلیل نیازی نبوده که بهصورت تحمیلی از یک ستاره زن استفاده شود. فیلم اساساً یک تجربه مردانه است.
نولان که یکی از طرفداران پرشور نظریه سینما برای سینما است، همراه با تیمش تلاش کرده معتبرترین و احساسیترین تصاویر ممکن را با بالاترین کیفیت موجود ثبت کند. او پیش از عرضه رسمی فیلم، طی یک ویژهبرنامه در سالن ساوتبانک BFI لندن به نمایش فیلمهایی پرداخت که «دانکرک» با الهام از آنها ساختهشده است. چیزی که درباره این برنامه جالب است این است که بهجز «در جبهه غرب خبری نیست» لوئیز مایلستون که در سال ۱۹۳۰ ساخته شد، هیچ فیلم جنگی دیگری در آن دیده نمیشود. فیلم مایلستون داستان زندگی گروهی پسر دبیرستانی بود که تحت تأثیر صحبتهای معلم خود، به ارتش آلمان میپیوستند و به جنگ جهانی اول میرفتند. این معصومیت و کمالگرایی ازدسترفته قطعاً برای نولان اهمیت زیادی داشته است. این گفتگو را با نولان از طریق تلفن انجام دادهام، چراکه او در بارسلونا به سر میبرد.
اجازه بده همان سؤال همیشگی را بپرسم. چرا «دانکرک»؟
بهعنوان یک فیلمساز همیشه دنبال خلاءهایی میگردی که در فرهنگعامه وجود دارد، داستانهایی که در سینمای مدرن هنوز موردتوجه قرار نگرفتهاند. دانکرک یک داستان خارقالعاده است که بهجز «دانکرک» سال ۱۹۵۸ که لزلی نیومن ساخت، موردتوجه قرار نگرفته است. همچون بقیه مردم بریتانیا، من هم همچنان که بزرگ میشدم با این داستان بهطور کموبیش آشنا شدم. این دقیقاً چیزی است که دنبالش میگردی: داستانی که میتوانی خودت را غرق آن کنی و آن را برای مردمی مطرح کنی که خوشبختانه یا از کل داستان و یا از جزئیات آن خبر ندارند.
آیا بریتانیایی بودن این ماجرا برایت مهم بود؟
احتمالاً یکی از دلایلی که باعث شده (بهجز فیلم ۱۹۵۸) این داستان به فیلم تبدیل نشود، همین بریتانیایی بودن آن است. در سینمای مدرن، برای روایت درست ماجرایی در این ابعاد به منابع عظیم استودیوهای آمریکایی نیاز داری. من در موقعیتی بودم که هم تجربه ساخت فیلمهای اکشن عظیم را داشتم و هم با استودیوی برادران وارنر ارتباط خوبی برقرار کرده بودم. پس میتوانستم این داستان برایشان تعریف کنم و توضیح بدهم که اگرچه این ماجرا بریتانیایی است، اما این ظرفیت را دارد که مورد اقبال جهانی قرار گیرد. ساده بودن داستان، ماهیت اولیه وضعیتی که سربازان در آن گرفتار بودند و نحوه تکمیل فرآیند تخلیه با استفاده از قایقهای مردم عادی، (مردم عادی با آن قایقها به کانال نزدیک میشدند و به فرآیند تخلیه کمک میکردند) اینها همه عناصری بودند که ارزش بازگو شدن را داشتند. هیچ آمریکایی در داستان وجود ندارد و مسلماً ما حتی فکرش را هم نمیکردیم که بخواهیم چند آمریکایی هم وارد این ماجرا کنیم. دانکرک باید با همان روش درست روایت میشد. عمیقاً به دنبال این مسئله بودم که فیلم همان تجربه احساسی را بهطور بکشد که همه ما حس کردهایم. این فیلم را به روشی پر تعلیق، به روشی ذهنی روایت کردهایم. تلاش کردهایم مخاطب را شانهبهشانه سربازانی قرار دهیم که بر روی ساحل بودند، در کابین خلبان هواپیما مشغول گشت زنی بودند و یا سوار بر قایق میخواستند به فرآیند تخلیه کمک کنند. این مسائل ظرفیت جهانی دارند.
در یادداشتی که برای ویژهبرنامه سالن نمایش ساوتبانک BFI نوشتهای، به مقاله جیمز جونز، سرباز کهنهکار جنگ با عنوان «فیلمهای دروغین جنگ» هم اشارهکردهای. او در این مقاله به انتقاد از فیلمهای کلاسیک جنگ میپردازد چراکه معتقد است این فیلمها بر قهرمانبازیهای فردی تمرکز میکنند. آیا میخواستی فیلمی بسازی که بیشتر از شجاعت فردی، بر روی تلاش جمعی تمرکز کند؟
اگر اولین بار ماجرای «دانکرک» را بخوانید، هرچه بیشتر میخوانید بیشتر متوجه میشوید در این ماجرا آنچه که شمارا جذب میکند، این حس جادویی تلاش فردی برای بقا توسط بسیاری از آدمهای مختلف است. بعضی از آنها آزاده هستند، بعضی خودخواه، برخی شجاع، برخی هم بزدل. همه آنها انسان هستند. طی روزهای تخلیه، تلاش این جمعیت انبوه برای بقا منجر به ایجاد نوعی حس قهرمانیگری جمعی میشود. در دانکرک قهرمانهای زیادی وجود داشته است؛ اما آنچه که باعث ماندگاری این داستان تابهحال شده همین حس و عمل قهرمانیگری جمعی است. اجتماعی اصیل از مردمی در طبقهها و نژادهای مختلف گرد هم جمع میشوند تا به چیزی دست پیدا کنند که هیچکس بهتنهایی نمیتواند.
فیلمها با رویکردهای بسیار متنوعی جنگ را به تصویر کشیده است. در حال حاضر، فیلمهای جنگی که ساخته میشوند بسیار خشن هستند و تلاش میکنند وحشتهایی را به تصویر بکشند که سربازان را دچار هراس کرده است. میخواستم بدانم در «دانکرک» تو با چه رویکردی به خشونت نگاه کردهای؟
جالب است. ما زمان زیادی را صرف تماشای فیلمهای مختلف و نوع نگاه آنها به جنگ کردیم. یکی از کارهایی که کردیم این بود که یک نسخه از «نجات سرباز رایان» (۱۹۹۸) را از اسپیلبرگ قرض گرفتیم. قدرت حسی خارقالعاده صحنههای نبرد آن از زمان اکران آن تابهحال حتی یکذره هم کم نشده است و هنوز هم ضبط چنین صحنههایی سخت است. درنهایت متوجه شدیم که در مسیرهای مختلفی گیر افتادهایم. بعد از تماشای نسخه اصل «در جبهه غرب خبری نیست»، خواندن مقاله جیمز جونز، فکر کردن درباره نقش سینما بهعنوان یک ابزار سرگرمی، ترجیح میدهم به «دانکرک» بهعنوان یک فیلم جنگی نگاه نکنم. ازنظر من جنبه خیالانگیز و متمایز این ماجرا، مسابقه برعلیه زمان بود. با اطمینان از چنین رویکردی، تصمیم گرفتیم به فیلم به چشم یک تریلر پر تعلیق و داستانی درباره بقا نگاه کنیم و نه یک فیلم جنگی. به همین دلیل ما با نگاهی پرتنش و حسی به این داستان نزدیک شدیم و نه خشونتبار. فکر نکنم لازم باشد مخاطبان در بعضی صحنهها از پرده روی برگردانند. سعی کردهایم تجربهای خلق کنیم که مردم را دچار تعلیق کنند. تجربهای که آمیزهای از هیجان و ترس و همچنین درجهٔ از وحشت باشد. تنش فیلم از آن نوع نیست که باعث شود چشمان خود را ببندید، تنها کمی هیجان وارد میکند.
بسیاری از فیلمهایی که در برنامه BFI تعیین کردهای بر روی تعلیق تمرکز میکنند، اما تعلیق به خصوصی که بهویژه که برای مثال در «مزد ترس» آنری-ژرژ کلوزو (۱۹۵۸) میبینیم.
در رابطه با نوع نگاه ما در جریان ساخت فیلم، در این فهرست «مزد ترس» مرتبطترین گزینه است. با تماشای فیلمهای جنگ و انواع مختلفی از فیلمهای دیگر، متوجه شدم که زبان تعلیق «مزد ترس» دقیقاً همان چیزی است که ما به دنبالش هستیم. همیشه تعلیق را مربوط به هیچکاک و فیلمهای هیچکاک میدانستم؛ اما کلوزو در آن فیلم به روش خودش نوعی فرآیند فیزیکی را به تصویر میکشد. برسون هم به شکل خارقالعادهای همین کار را با تنش بیشتری انجام میداد. این همان چیزی بود که ما به دنبالش بودیم. بخش اعظم اطلاعاتی که در طول تحقیقاتم درباره دانکرک به دست آوردم مربوط به فرآیندهای فیزیکی بود: جذر و مد آب، برخورد قایقها با یکدیگر، اینکه چگونه میتوانید با شرایط فیزیکی موقعیتی که در آن قرار دارید تعامل کنید باعث به وجود آمدن تعلیق میشود.
بزرگترین چالش فیزیکی فیلم چه بود؟
مشکلات فیزیکی زیادی داشتیم. هر کرانه دریا داستان را از زاویه متفاوتی روایت میکند (بهطورکلی میتوان این زوایای دید را خشکی، دریا و هوا نامید) و هر یک از آنها مجموعه مشکلات متمایز خودش را داشت. زمانی که باتجربه سربازان ساحل یا موجشکن (یک ساختار نظامی بود که عنوان یک اسکله موقت برای ورود قایقها استفاده میشد) مواجه بودیم، مسئله اصلی آبوهوا بود. حین تصویربرداری در زمان واقعی و در یکزمان ثابت از سال، شرایط به شکل گستردهای تغییر میکرد و ممکن بود بسیار چالشبرانگیز شود. آبوهوا برای شما مشکل ایجاد میکند و شن بر سروصورتتان میبارد، واقعاً شرایط سختی است. حال این مسئله را هم باید در نظر داشت که بمبها در حال باریدن است. یک نکته مهم در بازسازی یک رویداد تاریخی این است که همیشه صرفنظر از میزان بد یا سخت بودن شرایط برای فیلمبرداری، همیشه این احساس خوشحالی زائدالوصف را داری که وقایعی که داری به تصویر میکشی واقعی نیستند، فقط یک تظاهر هستند و قرار نیست این اتفاقات را واقعاً تجربه کنی. فیلمبرداری بر روی آب با یک واحد نظامی بسیار بزرگ (احتمالاً بزرگترین واحدی که تابهحال برای یک فیلم به کار گرفتهشده است)، چالش بزرگی بود که قبلاً تجربه نکرده بودم. سکانسهای هوایی هم چالشبرانگیز بودند، چراکه باید یک دوربین آیمکس را در کابین یک هواپیمای اسپیتفایر جاسازی میکردیم. ماههای زیادی را صرف تحقیق و توسعه کردیم. هویته ون هویتما، مدیر فیلمبرداریم کارهای زیادی با پاناویژن و آیمکس انجام داد تا بتواند یک لنز اسنارکل به دوربین وصل کند و بتواند از زاویه نسبتاً متفاوتی فیلم بگیرد. هدف از این کار این بود که لنز را بهجای سر خلبان قرار دهیم و به یک زاویه دید واقعی دست پیدا کنیم. یک هواپیمای رومانیایی به نام یاک پیدا کردیم که ازنظر اندازه و شکل شبیه اسپیتفایر بود، یک کابین اسپیتفایر بر روی آن قراردادیم. بهاینترتیب میتوانستیم بازیگر را در یک هواپیمای واقعی قرار دهیم و دوربین را در بیرون هواپیما برای تصویربرداری از کابین آماده کنیم. یک خلبان واقعی پشت بازیگر خارج از قاب قرار داشت و در پروازهای هوایی بهجای بازیگر عمل میکرد. هیچوقت کسی چنین کاری نکرده بود و در این فرآیند باید این کار را میکردیم. چراکه در تلاش بودیم مخاطب را بهطور واقعی در اسپیتفایر قرار دهیم تا او حس نبرد در چنین فضای تنگی را تجربه کند.
بهصورت ۶۵میلیمتری فیلمبرداری شد؟
کل فیلم را بهصورت ۶۵ میلیمتری گرفتهایم. ۷۰ درصد فیلم را با نگاتیوهای آیمکس ۶۵ میلیمتری کارکردهایم که هر طرف آنها ۱۵ حفره دارد، ۳۰ درصد هم با ۶۵ میلیمتری ۵ حفرهای. از چنین ترکیبی استفاده کردیم چون باوجوداینکه دیالوگهای زیادی در فیلم وجود ندارد، من نمیخواستم فیلم را حلقه کنم. دوربینهای ۵ حفرهای عایق صدا هستند؛ بنابراین صحنههای دیالوگ را با ۵ حفره میگرفتیم. این همان فرمتی است که در «لورنس عربستان» (دیوید لین – ۱۹۶۲) و «هشت نفرتانگیز» (کوئنتین تارانتینو ۲۰۱۵) استفادهشده است. این فرمت عالی است، اما در مورد آیمکس مسئله این است که وضوح تصویر آن سه برابر نگاتیوهای ۵ حفره است. به همین دلیل بیشتر از تمام فیلمهایی که تابهحال کارکردهام، در این فیلم از آیمکس استفاده کردیم. همچنین کل فیلم بهصورت فتوشیمیایی کارشده است. ما فیلم را بهصورت ۷۰ میلیمتری چاپ کردهایم و در حال کاهش فرآیند عکسبرداری آیمکس هستیم. این کارها بهصورت نوری و توسط چاپگر نوری انجام میشوند. برای چاپ فیلمهای آیمکس خود، مشابه همان کاری که برای BFI در لندن انجام شد، تمام نگاتیوهای ۵ حفره را باید به آیمکس تبدیل میکردیم. این کار بهصورت فتوشیمیایی و بر روی یک چاپگر نوری انجام میشد. بهاینترتیب برای اولین بار تکتک نماها را به روش دستی فتوشیمیایی چاپ کردیم.
با توجه به اینکه گفتی از دیالوگ به شکل محدودی استفاده کردهای، آیا به همین خاطر است که بهعنوان بخشی از تحقیقاتت به سراغ فیلمهای صامت رفته بودی؟
عصر صامت برای من یک منبع الهام بزرگ است چراکه بازگشت به آن دوران یعنی برگشت به اصول سینما و قصهگویی سینمایی. سینمای صامت یعنی کاری که یک فیلم انجام میدهد و یک رمان، نمایش رادیویی یا برنامه تلویزیونی نمیتواند. یک سری عناوین مشخص هستند که شما هر بار به سراغ آنها میروید و چیزهای تازهای یاد میگیرید. «طمع» از اریش فون اشتروهم (۱۹۲۴) همیشه یکی از آنهاست. این فیلم یک کار خارقالعاده است. «طلوع» مورنائو (۱۹۲۷) هم یک مورد دیگر است، یک نمونه عالی از قصهگویی. نحوه استفاده فیلمسازان صامت از زاویه دید برای تأثیرگذاری احساسی و سرگرم کردن مخاطب همیشه مرا تحت تأثیر قرار داده است.
خیلیها معتقدند «دانکرک» به شکلی استعاری از برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) حمایت میکند. هنگام ساخت فیلم به برگزیت هم فکر میکردی؟
برگزیت زمانی اتفاق افتاد که نصف فرآیند فیلمبرداری را هم انجام داده بودیم. هرزمان که مشغول ساخت فیلمی میشوید، در دنیای اطرافتان تغییراتی رخ میدهد. آنچه که به من احساس خوبی میدهد این است که «دانکرک» همچون یک آزمون رورشاخ عمل میکند. اساسی که برایش در نظر گرفتهشده، عناصر ساده آن بهگونهای هستند که میتوانیم درباره نحوه ارتباط آن با دنیایی که قرار است این فیلم را ببینند، به تفسیرهای مختلف زیادی برسیم. از این نظر احساس خوبی دارم و قبلاً هم هنگام ساخت سهگانه بتمن چنین چیزی را تجربه کرده بودم. در آن زمان هم به شکل افراطی برای هر کاری که در این فیلمها انجام داده بودیم تفسیرهای سیاسی ارائه میشد. ولی مردم آنقدر باهوش هستند که متوجه شوند افرادی که این فیلمها را میبینند درباره همان چیزهایی صحبت میکنند که خودشان دوست دارند. داستان «دانکرک» که به شکل واقعی و دقیقی روایتشده، هیچ ارتباط سیاسی تلویحی یا مستقیمی با دنیای امروز ندارد، چراکه در ۱۹۴۰ روی میدهد؛ اما یک داستان تکاندهنده است و با مسائلی سروکار دارد که در دنیای امروز هم اهمیت خود را از دست ندادهاند.
خیلی علاقه داشتی بازیگرانی را انتخاب کنی که بهاندازه سربازان واقعی این داستان جوان باشند، چرا؟
هیچوقت در جنگ نبودهام و بزرگترین کابوسم این است که وارد چنین کاری شوم. در ۴۶ سالگی به این درک رسیدهام که اگر چنین کاری از من بخواهند نهایت بدشانسیام خواهد بود. به نظرم همیشه این حقیقت کریه نادیده گرفته میشود که ما بچههای ۱۸، ۱۹ ساله را میفرستیم تا برای ما بجنگند. نمیدانم برای این کار چه توجیهی میتوان ارائه داد، ولی این کاری است که همه جوامع انجام میدهند. تمایل زیادی داشتم که از این رسم معمول هالیوود برای انتخاب بازیگران سیساله بهعنوان نیروهای جوان خودداری کنم. میخواستیم از حقیقت پیروی کنیم و از بازیگرانی با بازه سنی واقعی (۱۸، ۱۹، اوایل بیستسالگی) در این فیلم استفاده کنیم.
نیک جیمز، ساید و اند ساوند