بعد از واکنشهای خیلی سرد به فیلم «مادر» آخرین ساخته دارن آرنوفسکی در جشنواره فیلم ونیز که حتی با هو کردن نیز همراه شد؛ حالا اکران عمومی هفتمین ساخته او در سینماهای آمریکا، آغازشده است. واکنشها تا اینجا به فیلم بسیار ضدونقیض بوده است. طی روزهای اخیر «هالیوود ریپورتر»، «وکس» و «ونیتی فیر» در گزارشهایی جداگانه از فیلم «مادر!» بهعنوان یک شکست یادکردهاند. فیلمی که با نقشآفرینی جنیفر لارنس، خاویر باردم، میشل فایفر، اد هریس و دامنل گلیسون فیلمی پرستاره محسوب میشود. هفتمین فیلم بلند دارن آرنوفسکی با بودجهای معادل 30 میلیون دلار جلوی دوربین رفته است. این نکته را هم نباید ازنظر دور داشت که فیلمی با این تعداد ستاره هالیوودی که جایزه اسکار هم دارند معمولاً با بودجههایی سنگینتر تولید میشوند.
فیلم ترسناک «مادر!» نمره سینمایی F را از سوی مخاطبان سینمایی دریافت کرده است که به معنای یک شکست کامل برای این فیلم محسوب میشود، اما اینیک روی سکه است. در همین چند روز بودهاند منتقدانی که فیلم را ستایش کرده و از آن بهعنوان یک فیلم خاص یادکردهاند. داستان ساده «مادر!» درباره زوج جوانی است که زندگی آنها تحت تأثیر ورود یک میهمان ناخوانده دگرگون میشود. در ادامه نقد ای. او. اسکات، منتقد نشریه نیویورکتایمز را میخوانید:
معناهای مبهم فیلم
زوج این فیلم در یکخانه ویکتوریایی بزرگ با طراحی عجیب، آنهم در میان انبوهی از درختان زندگی میکنند. این خانه بیشتر از اینکه شبیه یکخانه قدیمی فرسوده باشد، شبیه خانه مدرن و تازه ساختی به نظر میآید که به این صورت ساختهشده است. وظیفه بهبود وضعیت خانهبر دوش زن جوان فیلم است. همسر او که برای مدت طولانیتری در این منطقه زندگی میکرده، غرق در کارش شده است. او یک شاعر است. پروسه دردناک خلق آثار هنری، او را نسبت به نیازهای همسر جوانش بیتوجه کرده است. او حتی بعضیاوقات حضور همسرش را فراموش میکند. هیچیک از این دو شخصیت نامی ندارند.
جنیفر لارنس و خاویر باردم در نقش آنها ظاهر میشوند و این فیلم هم مادر! نام دارد. فیلمی که با این دیالوگ شروع میشود: «بچه؟»
شخصیت خانم، تنها و سرگردان اطراف خانه میچرخد. این مسئله زمانی شدت میگیرد که شوهرش مهمانهایی به خانه میآورد. او میپرسد: «این آدما کی هستن؟» هیچوقت جواب درستی پیدا نمیکند. البته در فیلم گفته میشود که آنها از طرفداران دو آتشه آقای شاعر هستند. این سردرگمی برای مدتی گریبان ما را هم میگیرد. ولی دستکم ما این فرصت راداریم که سرنخهای فراوان موجود را بررسی کنیم و سعی کنیم بفهمیم آدمهای این داستان، ازجمله شاعر و همسرش واقعاً چه کسانی هستند. یا حداقل اگر نتوانستیم آنها را شناسایی کنیم، بفهمیم چه میخواهند بگویند. به خاطر اینکه این فیلم نامتعارف و سرشار از مکالمه دارن آرنوفسکی اگرچه سعی میکند به سمت یک تریلر روانشناسی متمایل شود و حتی زمانی در حدود نیم ساعت را در حوزه کمدی فارس سر میکند، ولی پرچم اصلی خود را در قلمرو تمثیلهای مذهبی (و بومشناسی) بر زمین کوبیده است.
منظورم این نیست که این شخصیت مبهم سوپرمن چیزی شبیه یک مسیحا به تصویر کشیده شده است. درجایی از فیلم احساس میکنید که صاحب کلید اتاقی سرشار از استقرار و قیاس هستید، جایی که معنای واقعی موردنظر کارگردان در آن نهفته است. تا رسیدن به آن لحظه، شاید فکر کنید با یک ملودرام زنوشوهری طرف هستید. ازدواجی که به سبک ازدواجهای دهه ۵۰ آمریکا شروعشده اما به یک کابوس تبدیلشده است. زمانی که اد هریس و میشل فایفر وارد میشوند، شاید فکر کنید «مادر!» یک نسخه تندوتیز از «چه کسی از ویرجینا ولف می ترسد؟» باشد. ولی کمی بعد، تقریباً در فاصله بین مرگ خشونتبار اول و فروریختن سینک آشپزخانه، متوجه میشوید اتفاقات دیگری هم در جریان است.
باید اعتراف کنم با یک سردرگمی مواجه شدهام. آیا میتوان باهدف تفسیر، بیشتر بخشی مهم از فیلم را لو داد؟ آیا بهتر نیست بهجای بررسی عناصر فیلمنامه، استعاره مدنظر کارگردان را مطرح کنیم؟ در شرایط عادی پاسخ چنین پرسشهایی مشخص است. ولی مسئله این است که آرنوفسکی به شکل هوشمندانهای ساختار هرمنوتیک فیلم خود را با طرح داستانیاش ادغام میکند. به همین دلیل بهسختی میشود بدون لو دادن بخشهای مهم داستان، اشاره کرد که این فیلم دقیقاً در مورد چیست. تمام تعلیق و جذابیت فیلم «مادر!» در خدمت تشریح و پیادهسازی ایده مرکزی آن است.
زمانی که به این ایده پی میبرید، تنها به این فکر میکنید که آرنوفسکی تا کجا میخواهد این مسیر را ادامه دهد. پاسخ این است که تا انتهای آن، از پیدایش (اولین کتاب عهد عتیق) تا مکاشفه یوحنا (آخرین کتاب عهد جدید). در اوایل فیلم از خانه بهعنوان «بهشت» یاد میشود. لارنس خرابیهای جزئی که به بار میآید را یک «آخرالزمان» میداند. این موارد بیشتر از آنکه شوخی باشند، آزاردهنده هستند. معمولاً این بخش پایانی این شوخیها و اذیتها است که شمارا مجذوب میکند.
به نظر نمیآید آرنوفسکی مسیر آموزهای مشخصی را در پیشگرفته باشد. البته مسیر فیلم «نوح» را هم در پیش نمیگیرد (بسیاری از معتقدان مذهبی ناراحت بودند چراکه به باور آنها آرنوفسکی بیشازحد آزادانه این داستان مقدس را روایت کرده بود). «مادر!» این بار به سراغ شبکه توری گستردهتری رفته است و با تأثیرپذیری از بزرگان سینما (رومن پولانسکی، استنلی کوبریک، گاسپارنوئه) و ادبیات و مهمتر از همه نقاشی، سعی کرده داستان عظیمتری روایت کند. آرنوفسکی و فیلمبردار همیشگی او، متیو لیباتیک، در بازی با نور و سایه و هنر رنسانس، اوج مهارت خود را به نمایش میگذارند. لارنس همچون یک الهه ایتالیایی میدرخشد. خطوط صورت باردم و چشمان پررنج او ما را به یاد «آل گرکو»، نقاش اسپانیایی دوران رنسانس میاندازد. بحران اهریمنی سکانسهای اوج فیلم شبیه کارهای هیرونیموس بوش هستند که البته برای جذب مخاطب مدرن، حالتی امروزیتر به خود گرفتهاند.
این وظیفه بازیگران است که این فضای بسیار نمادین و بصری را با واقعیتی انسانی، با پوست و خون و احساس آمیخته کنند. باردم که شخصیتی مسلط و برجسته دارد، از آن دست بازیگران است که به لطف جذابیت و مهربانی خود بهراحتی میتواند مفاهیم انتزاعی را هم منتقل کند. ماهیت راز آمیز شخصیتی که در «مادر!» دارد به او اجازه میدهد که آرام باشد، سرحال و جذاب بازی کند و از جلوی چشم بیننده ناپدید شود. هریس و بهویژه فایفر، حس طنز خوبی به فیلم اضافه میکنند. زمانی که آنها جدا میشوند احتمالاً دلتنگ این ویژگیشان میشوید.
لارنس در این نقش بار بسیار سنگینی را به دوش کشیده است. ازنظر قوانین درام، او یک قهرمان منفعل و واکنشی است، یک رمز و شمایل. او در این فیلم قرار است تجسمی از تمام زنان باشد، به همین دلیل چیزی از مشخصههای انسانی در شخصیت او دیده نمیشود. حالت تهی و خالی او، قدرت احساسی فیلم را هم خالی میکند.
چیزی که فیلم در عوض موفق شده به آن دست یابد، حسی عجیب و نوعی انرژی فکری کوبنده است. آرنوفسکی استاد استفاده از حس و حال و زمانبندی است. او به شکل هنرمندانهای از فرم و تکنیک برای نمایش چشماندازهای باورپذیر استفاده میکند. ولی هرقدر هم این خیالات مهیج و برانگیزنده باشند، بازهم جای یکچیز خالی است: عنصر غرابت، دشواری، نوعی الهام که بتواند از هوشمندی محض عبور کند.
نکته دیگر اینکه بیشتر از تمام فیلمهایی که امسال دیدهام، «مادر!» مرا به خنده انداخت. این را بهصورت کنایی نمیگویم. تیزهوشی بصری و حرکات هنرمندانه و ساختارمند دوربین فیلم آرنوفسکی نوعی وحشت کمیک به فیلم اضافه کرده است. مهارت او در به اوج رساندن صحنه را شاید نتوانیم در هیچیک از فیلمسازان همنسل او پیدا کنیم.
هنوز مشخص نیست آیا این مهارت با جاهطلبیهای او همسو است یا خیر. آرنوفسکی میخواهد یک کوبریک باشد، ولی ترجیح میدهم او مسیر «به لیک ادواردز» را در پیش بگیرد. در دورانی که فیلم کمدی تنها به شوخیهای کلامی و فیزیکی محدودشده است، نیاز شدیدی به کارگردانهای سرگرمکننده با ذهنی پیچیده همچون آرنوفسکی داریم. اگر خودش را اینقدر جدی نمیگرفت، یک فیلمساز طنز فوقالعاده میشد. شاید با فیلم «مادر!» باید قبول کنیم او همینالان هم یک کمدی ساز درجهیک است.
گزیدهای از نقدهای منتقدان دیگر
جیمز براردینلی: گیج و منگ کردن تماشاگران
باید به خاطر شجاعت دارن آرنوفسکی برای ساخت چنین فیلمی از او تقدیر کنیم. از پارامونت پیکچرز هم باید به خاطر نمایش خیلی عمیق دلورودهها تقدیر کنیم. نمیدانم باید نمایشدهنده فیلم را دفن یا پنهان کنم، خیلی بد است؛ اصلاً کار نمیکند. به نظر میرسد که دارن آرونوفسکی با فیلم «مادر!» مصمم به گیج و منگ، خشمگین و مجزا کردن مخاطبانش است. به خاطر ذات فیلم خیلیها از آن متنفر هستند و آدمهای زیادی هم عاشقش شدهاند. فیلم دماغش را در قراردادها فروکرده و از پایان عمیق رد شده است. کارگردان در شیوه کارگردانی خود غرقشده و انگار در گلولای غلت میخورد. شاید غیرمعمولی باشد که بگویم فیلم اصلاً فاقد معنی است. روش قصهگویی دارن آرنوفسکی ما را دوست و دشمن هم کرده است.
جان اندرسون: فیلمی رومن پولانسکی وار
دارن آرنوفسکی یک سفر درونی را به اعماق شخصیت زن فیلم شروع میکند که جنیفر لارنس نقش آن را ایفا کرده است. فیلم یک اثر زیگموند فرویدی، رومن پولانسکی وار، مانند نقاشیهای فرانسیسکو گویا و در کل شبیه یک جیغ بلند از انسانهای اولیه است که به شکل یک تراپی (درمان) عمل میکند. رفتن به سالن سینما برای دیدن این فیلم کار خوبی است برای این تصاویر دیدنی متیو لیباتیک فیلمبردار، نماهای مشوش کننده، صداهای خزنده روی پوست خود و همچنین بازی جنیفر لارنس را میبینید و میشنوید.»
دیود ادلاستین: یک فیلم تبدار
اصلاً پشیمان نیستم که برای این فیلم واژه «تبدار» را به کار ببرم. در دنیای فیزیکی ما تب چیزی ارزشمند محسوب میشود بااینکه ناخوشایند هم است. تب میتواند عفونت را به خارج از بدن هدایت کند که چیزی شبیه به هنر است. آرنوفسکی هم میخواهد این کار را با فیلم خود انجام بدهد و شما را برای سرگرمی آلوده نمیکند. این بهصراحت هدف اصلی است: در فیلم «عدد پی» شخصیت اصلی وسواسی خود را با تصاویر گیجکننده و چرخشهای صدایی نشان میدهد. در فیلم «مرثیهای برای یک رؤیا» او نشئگیهای وحشتزده و عصبی مواد مخدر را با سرعتپایین و حال هرویین وار نشان میدهد. در فیلم «کشتیگیر» یک معتاد الکلی مازوخیستی را میبینیم. درد شخصی شخصیت اصلی بهعنوان یک جاده برای یکی شدن با جهان در نظر گرفته میشود.
کریستوفر آور: این فیلم برای هر تماشاگری مناسب نیست
فیلم «مادر!» یک اثر ترسناک است که بهطور حتم برای هر بینندهای ساخته نشده است. این فیلم مورداحترام برخی و مورد فحش و ناسزای گروهی دیگر قرارگرفته است. من خودم را در کمپ گروه اول میبینم و بیشتر مردم منطقی خودشان را در گروه دوم میبینند. فیلم «مادر!» سختگیرانه و مشکل است. چیزی مهیب و وحشتناک در فیلم هست که مفتی هم به دست نمیآید. یک چرخش داستانی در انتهای داستان هست که برای آنهایی که تا آخر تاب آوردهاند و با آن آزمایش میشوند. برای اینکه از پیش به شما اخطار بدهم: آرنوفسکی فیلمی را با دقت تمام همانطور که همهچیز را آمادهسازی میکند؛ ساخته است، ولی ممکن است اصلاً برای شما خوب نباشد. برای بخشهای اول فیلم «مادر!» آن را چیزی شبیه به یک کابوس گوتیک وار مانند آثار «ادگار آلنپو» و «اچ. بی. لاور کرافت» در نظر گرفته بودم. شاید بهتر باشد آن را با آثار فرانتس کافکا و فیلم «بچه رزماری» مقایسه کنیم. البته فکر میکردم که آرنوفسکی چیزی شبیه به فیلم «قلعهای به رنگ خون» (2015) گیلرمو دل تورو را هدف گرفته باشد که نشده و از دسته رفته است.
مادر! Mother
نویسنده و کارگردان: دارن آرنوفسکی.
بازیگران: جنیفر لارنس، خاویر باردم، میشل فایفر، دامنل گلیسون، اد هریس.
محصول 2017