فیلم «خوک» با پیچیدگیهای اکران، روی پرده رفت. مانی حقیقی با «اژدها وارد میشود»، همراه با جمع کوچکی از کارگردانان و نویسندگان مثل علی احمدزاده و مانی باغبانی، در حال تکوین ژانر تازهای در سینمای ایران هستند که من به آن «سینمای دیگران» میگویم؛ سینمایی که هم در مقام تولید توسط تفکر دیگران سینما تولید میشود و هم در مقام مصرف، توسط دیگران فیلمببین مصرف میشود.
این سینما بازتاب وضعیت نسلی است از طبقهای فرهنگی که تابهحال در مورد آن ردی در سینما نبود؛ طبقهای که زبان خود را دارد، با هنر معاصر آشنا و به موسیقی علاقهمند است، فلسفه و ادبیات میداند و دغدغه فرهنگ دارد. در سینمای دیگران بحث هنر و فلسفه پراهمیت و زبان فیلمها از زبان عامه دور است و ساختار در ژانر و ارجاع به سینما جزء جداییناپذیرشان است.
فیلمهای «مادر قلب اتمی»، «خرگیوش»، «اژدها...» و «خوک» با اشتراک در نگاهشان به سینما، فرم و بیانشان از وضعیت، مژده شروع چنین ژانری هستند. «خوک» اما از این جهت ویژه است که ضعف «اژدها...» را که چند پارگی لحن فیلم بود، جبران کرده و فیلم با ریتم و لحنی پر ضرباهنگ به پیش میرود و از نفس نمیافتد و حتی از کیفیت «آبادان» و «کارگران مشغول کارند» در کارنامه حقیقی جلو میزند. این فیلم برای عشق فیلمها (سینهفیلها) ساختهشده، چراکه پر است از ارجاع به سینما.
سادهلوحانه است اگر شلوغکاریهای حقیقی را (بر اساس یکی از نقدها) فلینیبازی بنامیم؛ مانی درواقع با آرجنتوبازی فراوان، چه در طرح قصه (پلات قتلهای سریالی- کژدیدن- فضاهای خلاقه و نورپردازی استیلیزه) ادای دینی به این استاد «جالو» های ایتالیایی کرده، اما ارجاعات او در همین حد پایان نمییابد. او از انیمیشنهای میازاکی تا سکانسهای نفسگیر تارانتینو و طنز سرد برادران کوئن و مفهوم سترونی خلاقیت در آثار بسیاری از سینماگران، همه را به مخاطب آگاهش یادآوری میکند.
ویژگی مهم دیگر «خوک» ارتباط مستقیم با فضای هنرهای تجسمی است که همواره رابطهای قطع و خنثی با سینما داشته. فیلم در بدو شروع ارجاعی مستقیم به نقاشیهای فیگوراتیو «شهره مهران» از دختر مدرسهایها دارد. مفهوم سربریدن علاوه بر حضور دائم در هنرهای آیینی، در آثار اردشیر محصص مفهومی همیشگی است. گروه پذیرایی در میهمانی با پوشش قاجار به سرعت یادآور نقاشیهای صنیعالملک و احمد امیننظر هستند، اما فراتر از ارجاعات فرمی و ساختارهای سینمایی و نقاشی، فیلم بازتابی پارودیک از روشنفکری هنری امروز ایران است.
مانی حقیقی با دست گذاشتن بر خلقیات این طبقه، اصول آن را به سخره میگیرد و در این راه استثنایی قائل نمیشود، از سر ابراهیم حاتمیکیا و رخشان بنیاعتماد تا مانی حقیقی را میبرد؛ به اهمیت رسانههای جمعی و بازتاب تصویر روشنفکری در آن میپردازد که با وجود تفرعن، نمیتواند از آن فارغ شود. عمداً ساختاری «کیچ» را انتخاب میکند تا هجو بودن فضا را به رخ بکشد.
سکانس فیلمبرداری فیلم تاریخی با انتخاب دقیق رضا یزدانی، از درخشانترین قسمتهای فیلم در ارائه تصویری هجو از آرتیزانهای سینماست. فیلم از تواناییهای بازیگران منتهای استفاده را برده و جز بازی آیناز آذرهوش، باقی بازیگران بسیار درست در جای خود ایستادهاند. سکانسهای رؤیا دیدن حسن در بیابان و بازگشت شیوا به شکل پرنده بسیار پر ظرافت اجراشدهاند. اشکالات ظریفی در بعضی از سکانسها مانند برشهای زیاد در سکانسهای گفتوگوی دونفره وجود دارد که در مجموع ضربهای به ساختار فیلم نمیزند. نهایتاً «خوک» فیلم دقیق زمانه خودش و مملو از استعاره و کنایههای پیچیده است.
علی بختیاری