صفحات نانوشتهای از تاریخ سینمای ایران را در ذهن خویش ورق میزنم. در بدو راه از میرزا ابراهیمخان عکاسباشی و سپنتا و محسن خان بدیع میخوانم و در ادامه به نامهایی چون دکتر اسماعیل کوشان، ساموئل خاچیکیان، سیامک یاسمی و ... برمیخورم.
اندکی جلوتر از شعور و ژرفای سینمای گلستان و غفاری کیفور میشوم و کمی بعد ... پیش از آنکه خواندن خطی از «قیصر»، «گاو»، «رگبار»، «طوقی» و یا «تنگنا» چشمانم را خیره کند، در تجربه تماشای «آرامش در حضور دیگران»، گیج و مبهوت پا به خلأ سردی میگذارم و در آن میمانم تا مگر به شور تولد نابغهای به نام ناصر تقوایی در میانه سینمایی عریان، گرمای وجودم را دوباره بازیابم.
ناصر تقوایی در نوزدهم تیرماه سال 1320 در روستایی عرب نشین موسوم به سعدونی، واقع در نخلستانهای سرسبز جنوب شرقی آبادان دیده به جهان گشود. پدرش، علی، کارمند اداره گمرک بود و به همین رو او ناگزیر بود تا همراه پدر به نواحی مرزی جنوب بندرعباس سفر کند. تقوایی از همان نخستین سالهای کودکی تحت تأثیر پدرش با ادبیات آشنا شد و در شرایطی که دوازده سال بیشتر نداشت در مدرسه به اجرای نمایش میپرداخت.
چندی بعد و در سال 1337، شروع به نوشتن داستانهای کوتاهی به سبک آثار ارنست همینگوی نمود و در همین احوال بود که آشناییاش با صفدر تقی زاده، او را در مسیر بدل شدن به نویسندهای حرفهای انداخت. تقوایی پس از اتمام دوران دبیرستان به تهران آمد و این اتفاق در کنار همنشینی با بزرگانی چون جلال آل احمد، دکتر غلامحسین ساعدی، سیروس طاهباز، م.آزاد و همچنین ابراهیم گلستان، او را به مرحله تازهای از زندگی وارد کرد که ثمرهاش انتشار داستانهای کوتاهی در گاهنامههای «آرش» و «فرهنگ و هنر»، شرکت در جلسات نمایش «کانون فیلم» به سرپرستی فرخ غفاری و همچنین حضور در «کارگاه فیلم گلستان» و همکاری با گروه فنی سازنده فیلم «خشت و آینه» بود.
تقوایی همچنین در این دوران برای ادامه تحصیل در رشته حقوق وارد دانشگاه شد. در سال 1344، تقوایی به همراه تنی چند از نویسندگان جنوبی گاهنامه «هنر و ادبیات جنوب» را منتشر کرد که البته یک سال بیشتر دوام نیافت و در 1345 همزمان با دستگیری عدهای از نویسندگانش برای همیشه توقیف شد. در همین سال به پیشنهاد فرخ غفاری و فریدون رهنما به رادیو و تلویزیون ملی ایران رفت که ساختهشدن مستندهای کوتاهی نظیر «تاکسیمتر»، «آرایشگاه آفتاب»، «نانخورهای بیسوادی»، «فروغ فرخزاد 1345-1313» و «رقص شمشیر» در کنار فیلم کوتاه داستانی «رابطه» ثمره این اتفاق بود. در سال 1347، تقوایی پس از انتشار مجموعه داستانی پیوسته تحت عنوان «تابستان همان سال»، شروع به تدارک مقدمات ساخت نخستین فیلم بلند سینماییاش نمود. فیلمنامه «سه قاپ» که از داستانی به نام «کاغذ رنگیهای مچاله شده» نوشته ذکریا هاشمی اقتباس گردید در پی مخالفت مسئولان وقت تلویزیون امکان ساخت نیافت و ازاینرو تقوایی ناگزیر به سراغ داستانی از دکتر ساعدی رفت که مورد موافقت مسئولان تلویزیون نیز بود.
«آرامش در حضور دیگران» عنوان این فیلمنامه تحسینشده بود که تقوایی مراحل ساخت آن را از اوایل 1348 آغاز نمود. در همین احوال تقوایی همچنان به مستندسازی برای رادیوتلویزیون ایران ادامه داد و با همکاری نعمت حقیقی، منوچهر عسگرینسب و احمد شاملو دو مستند ارزشمند «نخل» و «باد جن» را کارگردانی نمود. تقوایی در «نخل» از درخت خرما نمادی میآفریند که در گسترهای وسیع قابل توصیف و تحلیل است. او نخل را موجودی معرفی میکند که در روزگار باروری و افراشتگی، عدهای را مسحور قامت بلند خود میکند، شماری را از میوهاش رزق میدهد، کودکانی را در زیر چتر سایهاش آرام میدارد و شهری را از ثمرهاش به رونق میاندازد، اما همینکه عمرش به سرانجام میرسد و بدن نیمهجانش دیگر کسی را ذینفع نمیدارد، آنگاه همانان که روزگاری زندگیشان درگرو همین نخل کهنسال بوده، تیشه به ریشه خشک و پوکش میزنند تا قامت سوختهاش بر زمین افتد و جا برای تولد نهالی نورسته باز شود. در سوی دیگر «باد جن» نمایش صریح و بیآلایشی از مراسم زار است که بومیان جنوب برای شفای مبتلایان به «باد جن» برگزار میکنند. تأکید تقوایی در «باد جن» به گفته خودش بیش از هر چیز بر نمایش عاری از مبالغه چنین مراسمی و معرفی آن به مخاطبش است.
در سال 1349 و پس از ساختهشدن این دو مستند، «آرامش در حضور دیگران»، سرانجام آماده نمایش شد و برای نخستین بار در جشن هنر شیراز به نمایش درآمد. فیلم بر محور روایت سرنوشت تلخ و محنتبار سرهنگ بازنشستهای قرار دارد که روزگاری نهیب فریادش، رعشه بر اندام لشکری میانداخته اما اینک در کنج سرد و تاریکخانهای غمزده، کارش به نگهداری از مرغها انجامیده و تنها دلخوش است به رؤیای افتخاری فرسوده و غروری پیر و مزاحم که در مالیخولیای کابوسهای تنهاییاش وامدار نیروی بُران و سوزان الکل است. از سوی دیگر تقوایی در «آرامش در حضور دیگران» بر گسست موجود در زندگی خانوادههای شهری و همچنین انحطاط اخلاقی روشنفکر نمایان جامعه میتازد و از طریق ترسیم خلأ حسی و عاطفی جامعهای سرد و یخزده به زندگی پوچ و مأیوسکننده انسانهایی طعنه میزند که عمری به روابطی سطحی و خالی از معنا دلبستهاند و درنتیجه بهنوعی از یاس، دلمردگی و پوچی دستیافتهاند.
«آرامش در حضور دیگران» پس از بیرون آمدن از اعماق افکار نابغهای چون دکتر غلامحسین ساعدی، از معبر ذهن اعجوبهای به نام ناصر تقوایی میگذرد تا درنتیجه این گذار و گذر، الگویی فاخر و گرانبها از درهم آمیزی سینما و ادبیات پدید آید که قادر است تا لقب درخشانترین نمونه اقتباس ادبی در سینمای ایران را برای خود یدک بکشد. فیلمی که به زعم بسیاری یکی از درخشانترین و درعینحال مدرنترین آثار تاریخ سینمای ایران تا به امروز است و تا ابد نیز خواهد بود. «آرامش در حضور دیگران» پس از نمایش کوتاهی که در جشن هنر شیراز تجربه کرد در میان سکوت معنادار اغلب منتقدان حرفهای آن زمان، به دلایل نامعلومی توقیف شد و چهار سال بعد تنها برای مدت ده روز در چند سینما به اکران درآمد و پسازآن دیگر هیچگاه رنگ پرده را ندید تا بدین ترتیب یکی دیگر از ماندگارترین آثار تاریخ سینمای ایران نیز از نعمت نمایش عمومی محروم بماند.
در سال 1350، تقوایی بار دیگر به مستندسازی بازگشت و ضمن خلق آثاری چون «اربعین»، «پنجشنبه بازار میناب»، «موسیقی زار» و «مشهد قالی/مشهد اردهال» و همچنین فیلم کوتاه «رهایی»، مقدمات ساخت دومین فیلم بلند سینماییاش را نیز فراهم نمود. «صادق کرده» که تقوایی فیلمنامه آن را بر اساس داستانی واقعی نوشت، قصه زندگی مردی است که همسر جوانش به دست رانندهای هتک حرمت و سپس کشته میشود و او به کین خواهی زنش، اقدام به قتلعام تعداد زیادی از رانندههای کامیونهای بین راهی جنوب میکند.
«صادق کرده» را میتوان محصول آمیزش نگاه هنری فیلمساز و جریانات رایج آن زمان سینمای ایران تلقی کرد که تقوایی در آن کوشیده تا علاوه بر برقراری تعادل میان جنبههای هنری و تجاری اثر، تریلری پلیسی-جنایی خلق نماید که خط اصلی داستانی آن ریشه در سنت و فرهنگ ایرانی داشته باشد. ازاینرو میتوان «صادق کرده» را تا حد زیادی با «قیصر» کیمیایی مقایسه نمود چراکه در هر دو اثر شاهد حضور قهرمانی هستیم که ناخواسته و تنها از روی نامردی نااهلان و نارفیقان از آرامش زندگی به طوفان انتقام پا میگذارد و دلیل این اتفاق چیزی جز ناموس و ناموسپرستی نیست. قهرمان تقوایی در «صادق کرده» همچون سرهنگ در «آرامش در حضور دیگران» در کوران بیرحمی زمانه به چیزی جز سرخوردگی، تنهایی و البته خشم و نفرت دست نیافته اما فرقش با او در این است که صادق از خشم خویش به فغان میآید و میشورد و نهایتاً جان میبازد، اما سرهنگ در کنج عزلت خود خموش میماند و در سنگر الکل ذهنش را در رویای آنچه بدان دست نیافته التیام میبخشد.
پس از «صادق کرده» و به سال 1352 تقوایی بار دیگر به اقتباس ادبی روی آورد و با الهام از داستان «باتلاق» نوشته میکا والتاری، فیلمی تحت عنوان «نفرین» را کارگردانی نمود. بنیان «نفرین» بر تحلیل انتزاعی روابط اجتماعی استوار است که در فرجام، کلیتی فلسفی به خود میگیرد و در فضایی مملو از ابهام و راز که با پیشرفت داستان شدت مییابد، سرنوشت پرسوناژهای قصهاش را در ابعادی متفاوت بررسی میکند که یکسوی آن در مسائل عادی ریشه میدواند و سوی دیگرش به فضای مسخ گونهای کافکاوار پهلو میزند. فیلم روایت حضور یک نقاش ساختمان در خانه زن و شوهری ساکن در جزیره مینو است که زندگی سرد و پر رخوتی را پشت سر میگذارند. در پی ورود کارگر، زن که بهشدت از بیتوجهی شوهر کهنسالش در عذاب است به سوی کارگر گرایش یافته و دیری نمیپاید که رابطه عاشقانهای میان آن دو شکل میگیرد که سرانجامی جز کشته شدن کارگر به دست شوهر و همچنین قتل شوهر به دست همسر ندارد. «نفرین» را باید قدر نادیدهترین فیلم تقوایی و یکی از مهجور ماندهترین آثار سینمای ایران توصیف کرد. فیلمی ارزشمند در تداوم «آرامش در حضور دیگران» که تنهایی قهرمانهای به بنبست رسیدهاش را در ابعادی فلسفی جستجو میکند و ریتم کند و گاهاً ملالآورش بر سکون و سردی یک زندگی عاری از روح تأکید میورزد.
پس از «نفرین»، تقوایی با اقتباس از رمانی معروف به نام «داییجان ناپلئون» نوشته ایرج پزشک زاد، اقدام به فراهم کردن مقدمات ساخت یک مجموعه تلویزیونی هجدهقسمتی با همین عنوان را نمود که سرانجام نخستین قسمت آن در سال 1355 از تلویزیون ملی ایران پخش شد. «داییجان ناپلئون» هجویهای ناب و زیرکانه در نکوهش رسوم و سنن پوسیده ایرانی و تعصبات و حساسیتهای بیاساسی است که گاه آنقدر سنگانداز و دست و پاگیر میشوند که حتی منجر به تباهی عشق دو عاشق میگردند. «داییجان ناپلئون» روایت دورهای یکساله از زندگی خاندانی است که در مرکز آن پیرمرد سالخورده و خیالبافی به نام داییجان (با بازی غلامحسین نقشینه) حضور دارد که خود را با ناپلئون بناپارت قیاس میکند و همگان به حکم احترام و البته هراس، در مقابل او شرط ادب را بهدلخواه یا از روی اجبار به جای میآورند به جز آقاجان (با بازی نصرت کریمی) که شوهر خواهر داییجان بوده و چون دیگر کاسه صبرش از خیالبافیها و زورگوییهای داییجان به تنگ آمده، مدام به پروپای او میپیچد.
جنگ سرد میان داییجان و آقاجان در حالی روزبهروز شدت مییابد که سعید (با بازی سعید کنگرانی)، پسر آقاجان، دلباخته لیلی، دختر داییجان، است اما این دو نمیتوانند در میان کشمکش پدرانشان به لقای یکدیگر برسند. «داییجان ناپلئون» را از نگاهی میتوان نقد بورژوازی و اریستوکراسی خانوادههایی توصیف نمود که گرچه ممکن است در ظاهر متجدد و امروزی به نظر آیند اما در بطن خود گرفتار فرهنگ منحط و پوسیدهای هستند که چشمچرانی، نظربازی، نیش و کنایه، تمسخر دیگران، چرندیات و وِل نشینی در آن ایرادی نمییابد اما بر سردر ورود تعقل، عشق، حیا و صداقت تابلوی ورود ممنوع زده است. «داییجان ناپلئون» اقتباس هوشمندانه و البته وفادارانه دیگری از تقوایی است که بدون تردید باید آن را یکی از ماندگارترین نمونههای سریال ایرانی به شمار آورد.
یک سال پس از «داییجان ناپلئون» تقوایی طرحی به نام «داستانسرایان» که بر اساس آن مجموعهای متشکل از دوازده داستان مجزا که هر یک توسط یکی از کارگردانان بنام آن زمان ایران ساخته میشد را به تلویزیون پیشنهاد کرد، اما به دلیل مخالفت مسئولان وقت با حضور تنی چند از نویسندگان و کارگردانان در این مجموعه و متعاقب آن مخالفت تقوایی با این اتفاق، «داستانسرایان» برای همیشه در حد یک طرح باقی ماند. در سال 1360، تقوایی شروع به مطالعه و تحقیق بر روی طرحی بر اساس زندگی آزادیخواه مشهور، میرزا کوچک خان جنگلی نمود. این پروژه که «کوچک جنگلی» نام گرفت سرانجام در 21 قسمت تهیه گردید و در اسفندماه سال 1363 وارد مرحله فیلمبرداری شد، اما به دلیل پیدایش مشکلاتی در مرحله اجرا، تقوایی از کارگردانی انصراف داد و بهروز افخمی جایگزین وی شد. پسازاین اتفاق تقوایی بار دیگر پس از گذشت مدت زمانی قریب به دوازده سال، به سینما بازگشت و این بار با دستمایه قرار دادن یکی از شاهکارهای ارنست همینگوی به نام «داشتن و نداشتن»، فیلمی تحت عنوان «ناخدا خورشید» را پیش روی دوربین برد.
قهرمان تقوایی در «ناخدا خورشید» قهرمانی تنها و زخمخورده است، اما تنهایی او نه از جنس سرهنگ «آرامش در حضور دیگران» است و نه صادق کرده و نه آن سه سرگشته «نفرین». ناخدا پایبند اخلاق است و مرام و همین ویژگی است که روزگار را بر علیهاش به ستیز نشانده. حالآنکه عامل سقوط سرهنگ ریشه در تکبر او دارد، دلیل شوربختی صادق به نامردی نااهلان بازمیگردد و راز تنهایی نفرینشدگان در بیهویتی آنها قابل جستجوست؛ اما گناه ناخدا تنها مناعت طبع است و بس؛ و این است که خشم زمانه را درآورده تا جایی که ناخدا را به انزوایی درونی میبرد، یکدستش را به یغما میگیرد و دم به دم به او بیمهری میکند و دستآخر نیز زندگی پرتلاشش را بیفرجام باقی میگذارد. «ناخدا خورشید» تراژدی تلخ تباهی شرافت و کرامت انسانی در سرزمینی رنگپریده است که انسان آزاده را بر سر دوراهی میان داشتن و بودن سردرگم نگاه میدارد.
پس از «ناخدا خورشید» تقوایی با «ای ایران» بار دیگر پس از «داییجان ناپلئون» به کمدی هجوآمیز روی آورد. «ای ایران» نخستین فیلم داستانی درباره روزهای پر غوغای انقلاب است که تقوایی در آن با سلاح هجو به مبارزه با نظامی مدعی اما ناکام برمیخیزد. فیلم داستان سرراستی دارد: فرمانده جدید ژاندارمری ماسوله، گروهبان مکوندی (با بازی اکبر عبدی)، در پی ناآرامیهای به وجود آمده در سراسر کشور، برای خودنمایی و زهر چشم گرفتن از اهالی، در ماسوله اعلام حکومتنظامی میکند؛ اما دیری نمیگذرد که مردم از رفتار خودکامه او به ستوه میآیند و به نبرد برمیخیزند. «ای ایران» تفسیری از انقلاب و بررسی یک مقاومت جمعی است که در قالب کشمکش و نزاع میان قدرت سیاسی و فرهنگ اجتماعی ظاهر میشود. تقوایی در این فیلم ماسوله را در حکم وطنی فرضی به عنوان مینیاتوری از سرزمین ایران معرفی میکند و با ترسیم شخصیتهایی از طیفها و اقشار مختلف، ساختار بالقوهای از نیروهای انقلابی و ضدانقلابی و همچنین تضادهای موجود در افکار و اندیشههای آنان را در آستانه انقلاب ارائه میدهد.
پس از «ای ایران» و در فاصله سالهای 1368 تا 1376 تقوایی بار دیگر از فیلمسازی و سینما دور ماند و علیرغم نوشتن سه فیلمنامه درخشان با نامهای «چای تلخ» بر اساس داستانی از سامرست موام، «کبریت بیخطر» و «انسان کامل» بر اساس طرحی از فرناز بهزادی، امکان ساخت فیلمی را نیافت تا اینکه در سال 1376 مستند «پیش» او را بار دیگر به صندلی کارگردانی بازگرداند و یک سال بعد نیز با فیلم کوتاه «کشتی یونانی» در قالب یک مجموعه سه اپیزودی تحت عنوان «قصههای کیش» که دو قسمت دیگر را محسن مخملباف و ابوالفضل جلیلی ساختند، در بخش مسابقه فستیوال فجر و از آن مهمتر در میان برگزیدگان نهایی بخش مسابقه فستیوال فیلم کن حاضر شد.
«کشتی یونانی» را میتوان شکل متفاوتی از دیگر مستند تقوایی با موضوع مراسم زار، یعنی «باد جن» تلقی کرد، با این تفاوت که تقوایی در «کشتی یونانی» برای بیماری باد جن منشأیی اقتصادی و فرهنگی مییابد که از این لحاظ در جایگاهی درخور اعتنا تر نسبت به «باد جن» قرار میگیرد. پس از «کشتی یونانی» و در سال 1379، تقوایی با مشارکت مینو فرشچی فیلمنامهای تحت عنوان «کاغذ بیخط» را نوشت و پس از انجام مقدمات کار، شروع به فیلمبرداری نمود که سرانجام در سال 1381 آماده اکران عمومی گردید. «کاغذ بیخط» روایت زندگی زنی به نام رویا رویایی (با بازی هدیه تهرانی) است که از روزمرگی و تکرار زندگی به ستوه آمده و تصمیم گرفته تا برای فرار از آن، به نویسندگی روی آورد. به همین منظور او دریکی از کلاسهای فیلمنامهنویسی ثبتنام میکند اما این کار با مخالفت شوهرش، جهانگیر (با بازی خسرو شکیبایی) که یک مهندس آرشیتکت است مواجه میشود. با این حال رؤیا کوتاه نیامده و سرانجام پس از شرکت در جلسات کلاس، فیلمنامهای بر اساس وقایع جاری در زندگی شخصیاش مینویسد که چندان به مذاق جهانگیر خوش نمیآید...
«کاغذ بیخط» فیلمی زن محور است که مضمون اصلیاش را در فرامتن اثر میتوان جستجو نمود. تقوایی در این فیلم به حال لحظات از دست رفته زنانی حسرت میخورد که علیرغم داشتن استعدادهای فراوان، تنها به دلیل آنچه که فرهنگی نابخردانه و مرد محور بر ایشان تحمیل میکند، در کنج خانه میمانند و عمری را به شستن و سابیدن میگذرانند تا مبادا حیثیت، آبرو و شرف مرد خوشغیرت ایرانی لکهدار شود. «کاغذ بیخط» ثمره آن سالهایی است که تقوایی امکان ساخت فیلم نداشت و ناگزیر به تدریس در مدرسه هنری باغ فردوس روی آورده بود. او در آنجا پذیرای 9 هنرجو میشود که در میان آنها 5 زن به چشم میخورد و یکی از آن پنج زن مینو فرشچی است که در نوشتن فیلمنامه «کاغذ بیخط» با تقوایی مشارکت میکند. «کاغذ بیخط» را به جرأت میتوان نخستین فیلمی نامید که موجودیت زن را در جامعهای که مردسالاری حتی در عمق باورهای ذهنی روشنفکرانش نیز دیده میشود، به رسمیت شناخت و از قدرت و خلاقیت و تواناییهای او سخن گفت.
پس از «کاغذ بیخط» تقوایی به سراغ فیلمنامهای رفت که 16 سال پیش آن را نوشته بود. «زنگی و رومی» عنوان این اثر بود که تا نیمههای راه فیلمبرداری نیز پیش رفت اما به دلیل اختلاف تهیهکننده با تقوایی نیمهتمام رها شد. یک سال پسازاین اتفاق نیز تقوایی بار دیگر فیلمنامهای قدیمی و خاک خورده را در لابهلای نوشتههایش برگزید و در اوایل سال 1382 در حوالی اروندرود کلید زد. این فیلم که «چای تلخ» نام داشت و تقوایی فیلمنامهاش را در سال 1370 و بر اساس داستانی از سامرست موام نوشته بود، نیز به سرنوشت «زنگی و رومی» گرفتار شد و به دلایلی نامعلوم در شرایطی که حدود شصت درصد فیلم از مرحله تدوین نیز گذشته بود، نیمهکاره رها شد تا پسازآن تقوایی تا به امروز سکوتی معنادار اختیار کند و بهدوراز هیاهو و جنجال در گوشهای خاموش بماند و صد حیف از این اتفاق ...
فیلم شناسی (کارگردان):
کاغذ بیخط (1381) / کشتی یونانی (1377) فیلم کوتاه / پیش (1376) مستند / ای ایران (1368) / ناخدا خورشید (1365) / داییجان ناپلئون (1355) سریال تلویزیونی / نفرین (1352) / صادق کرده (1351) / رهایی (1350) فیلم کوتاه / مشهد قالی، مشهد اردهال (1350) مستند / موسیقی جنوب: زار (1350) مستند / پنجمین جشن هنر شیراز (1350) مستند / پنجشنبه بازار میناب (1349) مستند / اربعین (1349) مستند / آرامش در حضور دیگران (1349) / نخل (1348) مستند / باد جن (1348) مستند / تاکسیمتر (1346) مستند / آرایشگاه آفتاب (1346) مستند / نانخورهای بیسوادی (1346) مستند / فروغ فرخزاد 1345-1313 (1346) مستند / رقص شمشیر (1346) مستند / رابطه (1346) فیلم کوتاه
جوایز و افتخارات:
برنده جایزه ویژه منتقدین و نویسندگان سینمایی از خانه سینما (کاغذ بیخط – 1381)
برنده سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم فجر (کاغذ بیخط – 1380)
نامزد جایزه نخل طلا از فستیوال فیلم کن (قصههای کیش: کشتی یونانی – 1377)
نامزد جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم فجر (ناخدا خورشید – 1365)
برنده جایزه سپاس برای بهترین فیلم دوم (نفرین – 1353)
برنده جایزه سپاس برای بهترین کارگردانی (صادق کرده – 1352)
برنده دیپلم افتخار از جشنواره فیلم ونیز (آرامش در حضور دیگران – 1351)
آرش سیاوش