سلیس: در کتابهای ژانرشناسی ادبیات، اصلاح تعلیمی برای آثاری استفاده میشود که در آن قرار است سجایای اخلاقی و محتوای اجتماعی در شکل انسانی و بیشتر اوقات مذهبیاش ترویج شود. نمونه مشهورش در ادبیات خودمان اشعار حضرت سعدی است که در پس هر حکایتش، میخواهد ما را به معروفی امر کند و از منکری نهی.
واژه تعلیمی را میتوان برای بخش مهمی از سینمای جهان نیز به کاربرد، مخصوصاً سینمایی که شالودهاش در هالیوود شکلگرفته و ملاکش گریفیث است. گریفیث همان کارگردانی است که الگوی روایی خود را از میان آثار دیکنز برگزید. نظام اخلاقی آمریکایی که گریفیث بنا میکند در «تولد یک ملت» به اوج میرسد و این الگو تا امروز پابرجاست. نظام تعلیمی که در آن طبقات اجتماعی و گروههای نژادی از منظر اخلاق شرایط برابری ندارند. این الگو در هالیوود روزبهروز با تغییرات عمدهای روبرو بوده است. مدام بالا و پایین شده است. با جنبش سیاهان رنگ و بوی سیاسی پیدا میکند و در ماجراهای درگیری پلیس و سیاهان جنبه اجتماعی با انتخاب اوباما شعار میشود و با رفتنش اسطوره. بااینحال این نظام فکری گریفیث در ساختن سینمای تعلیمی با مدنظر قرار دادن نظام طبقاتی هنوز بر سینمای امریکا حاکم است. بااینکه به نظر میرسد نگاه به ماجرا انتقادی است اما میتوان با تماشای «کتاب سبز» به این نتیجه رسید باطن این سیستم تعلیمی تغییری نکرده است.
«کتاب سبز» داستان تونی لیپ، ایتالیایی نژادپرستی است که میپذیرد به مدت دو ماه راننده شخصی موزیسین رنگینپوستی به نام دکتر دن شیرلی باشد. دو ماه همزیستی این دو موجب میشود تونی در نگاه خود نسبت به سیاهان تجدیدنظر کند و در چند بزنگاه از شیرلی در ایالات جنوبی آمریکا - که هنوز در دهه شصت قوانین ضد سیاهان بر آنها حاکم است - دفاع کند.
ابتدای فیلم با عبارت «ملهم از یک داستان حقیقی» همهچیز مصادره میشود. این بخشی از رویکرد تعلیمی سینمای هالیوود است. نوعی مشروعیت دادن به آنچه به تصویر درمیآید و باید آن را بپذیریم. بهنوعی کارگردان به ما میگوید خدشهای بر این روایت وارد نیست. واژه الهام[1] نیز فرصتی است برای آنکه کارگردان بگوید من نیز برای زیبا کردن ماجرا اندک دخل و تصرفی کردهام. همهچیز جذاب پیش میرود. همهچیز اخلاقی و انسانی است. مرد سفید ایتالیایی، سیاهپوستی را در آغوش میکشد و با موسیقی او به وجد میآید. شیرلی نه آرتا فرانکلین است و نه لیتل ریچارد. او در بند موسیقی جز[2] سیاهان نیست، شوپن و استراوس مینوازد. مخاطب با پایان مردانه فیلم بغض میکند. سینمای تعلیمی ما را متأثر میکند. کاتارسیس رخ داد؛ اما صبر کنید. تونی را رها کنید. این راوی سفیدپوست را کنار بگذارید و به سیاهپوست نشسته در عقب ماشین خیره شوید. تونی لیپ مدام به شیرلی میگوید او همانند سیاهان نیست و از الگوهای رفتاری آنان تبعیت نمیکند. عاشق مرغ کنتاکی نیست و هیچگاه موسیقی جز ننواخته است. در پایان سفر اما شیرلی سیاهپوست کاملی میشود. او مرغ کنتاکی میخورد، در کافه سیاهان موسیقی جز نابی مینوازد و از خلوت مخصوص سفیدها خارج میشود و کریسمس را در میان یک خانواده - ایتالیایی - سپری میکند. روح گریفیث هنوز در سینمای آمریکای جاری و ساری است.
*تکیهکلام دن شیرلی خطاب به تونی لیپ.
احسان صارمی/اعتماد
واکاوی تبعیض نژادی در یک دهه زشت
«کتاب سبز» که اخیراً توسط نهاد «بورد ملی ارزشگذاری فیلم» در آمریکا بهعنوان بهترین فیلم سال (۲۰۱۸) جهان برگزیده شد و برای فتح تعدادی از جوایز اسکار، گلدن گلوب، بافتا و سزار هم بختهایی دارد، داستان یک همراهی ویژه و واکاوی تبعیض نژادی در این کشور دریکی از زشتترین دوران آمریکا و اوج ستیزهجویی سفیدها با سیاهپوستان در دهه ۱۹۶۰ است.
وقتی در سال ۱۹۶۲ دان شرلی (با بازی ماهرشالا علی) که یک پیانیست سیاهپوست مطرح زمانش بود تصمیم به سفر در سطح ایالات جنوبی آمریکا و اجرای کنسرتهای موسیقی در این مناطق کرد برای رهایی از دردسرهای احتمالی یک راننده و بهواقع بادیگارد آمریکایی- ایتالیایی به نام فرانک آنتونی واله لونگا را استخدام کرد و «کتاب سبز» داستان این همراهی غیرعادی در زمانهای سخت و در شرایطی است که آمریکای پرتنش تاب تحمل امثال مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس را نداشت و نقشه محو آنها را از صحنه میکشید و ترور کینگ که محصول این رویکرد بود، آمریکا را به یک نقطه بارز از تشنج و ناامنی کشاورز و زخمهای موجود اجتماعی را عملاً تا امروز استمرار بخشید.
ویگو مورتنسن هنرپیشه ۶۰ ساله دانمارکی- آمریکایی که هنوز به خاطر سهگانه بسیار پرفروش «ارباب حلقهها» محصول نیمه نخست دهه ۲۰۰۰ مشهور است و در «کتاب سبز» رل واله لونگا را بازی کرده است میگوید وجه بارز این فیلم قرار دادن دو آدمی در کنار یکدیگر است که کمترین سنخیت را با یکدیگر دارند اما پدیده زشت زمانه که همانا مظالم نژادی و کوبیدن سیاهان است آنها را بهسوی یک اتحاد غیرمعمول سوق میدهد. وی میافزاید: اینیک فیلم بسیار جدی و خطیر است و نه من و نه پیتر فارلی (کارگردان فیلم) مایل نبودیم چیزی بسازیم که برخوردی از سر سهلانگاری با موضوع تبعیض نژادی داشته باشد دراینارتباط حقایق صریح و تلخی در این فیلم وجود دارد که بههیچروی نمیشد از به تصویر کشیدن آن پرهیز کرد و در غیر این صورت به مسیری ورود میکردیم که یقیناً چنین فیلمی از درون آن بیرون نمیآمد.
واله لونگا که او را تونی لیپ هم صدا میزدند تنها نمونه آمریکاییهای ایتالیایی تباری نیست که در زمان موردبحث و یا حالا در نیویورک زیستهاند و ازاینگونه کاراکترها در آثار ادعا و سایر صور هنری فراوان بودهاند، ولی برای پیتر فارلی ورودی چنین عمیق به حیطههای تبعیض نژادی و خشونتورزی در حق رنگینپوستان فرآیندی تازه است زیرا شهرت وی که با همکاری وی با بردارش بابی فارلی حاصل آمده، محصول ساخت و ارائه تعدادی فیلم کمدی موفق مثل «چیزی درباره مری» محصول ۱۹۹۸ و با بازی بن استیلر و کامرون دیاز در نقشهای اصلی و همچنین «گیج و گیجتر» و «متمرکز بر تو» بوده است. این چرخه انتخابها و رویکردهای عجیب در گفتوگوهای مورتنسن و فارلی قبل از شروع تهیه فیلم نیز جلوهگریهایی داشت زیرا وقتی فارلی برای ایفای رل خطیر واله لونگا با مورتنسن تماس گرفت، این بازیگر به وی گفت باوجوداین همه بازیگران خوب و پر سابقه که واقعاً ایتالیایی- آمریکایی هستند و یا افراد دیگری که با موفقیت در این قالب فرورفتهاند، چرا او را برای این مهم انتخاب کرده است. فارلی تسلیم این سؤال منطقی نشد و بر اساس آن تغییر عقیده نداد و خطاب به مورتنسن گفت که او را بهترین در این خصوص میانگارد.
مورتنسن ادامه میدهد: من هنوز هم حرفهای او را باور نداشتم و آن را بیشتر یک تعارف میدانستم. درنتیجه به سایر مواردی فکر کردم که درگذشته نقشهایی جدی و بشدت تخصصی را بازی کرده بودم. یکی از آنها در سومین مرتبه همکاریام با دیوید کراننبرگ کانادایی و زمانی بود که او فیلم «یک روش خطرناک» را در دستساخت داشت. در آن فیلم من رل زیگموند فروید را در سنین ۴۲ و ۴۳ سالگی وی بازی کردم. در آن زمان هم تردیدهای اولیه خود را داشتم و این احساس را که او در انتخابش اشتباه کرده است. در بررسی مجدد به خودم گفتم چرا اینطور فکر کنم و مگر او همانی نیست که مرا در دو فیلم قبلیاش بانامهای «سوء مسابقه» («تاریخچه خشونت») و «قولهای شرقی» بهخوبی هدایت کرده بود، پس چرا این بار به انتخاب و رویکرد وی شک کنم؟
درنهایت به فارلی هم اعتماد کردم و به خودم گفتم اگر از منظر او بهترین فرد هستی، لابد هستی و درنتیجه راه مقرر را طی کن. اینک نیز خوشحالم که آن اتفاق افتاد و این راه را پیمودم و به نقطه فعلی رسیدم. در این میان یک اتفاق خوب هم افتاد و آن ملاقات و گفتوگوی من با نیک واله لونگا پسر آنتونی واله لونگا بود که بهعنوان یکی از سناریستهای فیلم در تهیه آن مشارکت کرده بود و طبعاً میتوانست تمام خاطرات و مسائل مهم و چیزهای لازم را به من انتقال بدهد و مرا به درجهای برساند که ایفاگر موفقتر رل واله لونگا باشم. البته در همان زمان هم میدانستم که کار سنگینی پیش روی من است زیرا این نقش بسیار متفاوت با اکثر رلهای قبلی من است.
قرار است «کتاب سبز» حامی سیاهان در قبال مظالم سفیدها باشد اما حتی در دقایقی که محاوره بین دو کاراکتر اصلی را شاهد هستیم، واله لونگا از انداختن متلکهای گاهبهگاه دان شرلی غافل نمیماند و اصولاً نحوه به تصویر کشیدن شخصیت تونی لیپ از جالبترین نکات فیلم است. در این فیلم دراماتیک که گاهی گونه فیلمسازی کمدی- تلخ را به یاد میآورد، ویگو مورتنسن جای پای محکمی را نمییابد زیرا پیشتر در این وادیها مانوور نداده بود اما درنهایت به ساحل امن رسیده و به همین سبب است که بازیاش بهقدری خوب از آب درآمده که هم «بورد ملی ارزشگذاری فیلم» آمریکا وی را بازیگر برتر مرد سال معرفی کرد و هم امکان کاندیدایی او برای جوایز مهمتر اسکار، گلدن گلوب و بافتا وجود دارد و شاید هالیوودیها بدشان نیاید که به یکی از ارکان پولسازی فیلمهای «ارباب حلقهها» جایزهای بزرگ بدهد و از این طریق بابت آن درآمدسازیهای شگرف تشکر کند.
مورتنسن فارغ از هر حسابوکتابی ازایندست اظهار میدارد: «ابتدا من هم از پا گذاشتن به این عرصه بیم داشتم، ولی با خود گفتم این هم در چارچوب همان حرفه بازیگری است و بااینکه بین گونههای مختلف فیلمسازی تفاوتها فراوان است اما باز به اصل ماجرا میرسیم که حرفه اکتینگ است. کارهای دراماتیک سختیهای فراوانی دارند اما خنداندن مردم و حتی کمدیهای ملایم و سبک نیز کارهای سهلالوصولی نیستند و نمیتوان بهراحتی آنها را پیاده کرد و به همین سبب است که من همیشه کمدی و کمدی بازها را تحسین کردهام. باید گوش سپرد و حس کرد و جلو رفت و این بهمثابه گوش کردن موسیقی است. زمانی که من و ماهرشالا علی به تفاهم کامل رسیدیم، همهچیز روی ریل اتفاق افتاد».
زوج مورداشاره مورتنسن طی سفری که در ایالات جنوبی آمریکا دارند، دائماً به کتاب سبزی رجوع میکنند که عنوان فیلم نیز اشارهای به آن است و در مقام توضیح باید گفت کتاب سبز یکچیز واقعی بوده و در آن زمان (دهه ۱۹۶۰) منتشر میشده و حاوی نام رستورانها و هتلها در شهرها و ایالات مختلف آمریکا بوده که سیاهان را راه میدادهاند. ۶۰ سال بعدازآن ایام چنان کتابی وجود ندارد اما مناسبات داخل آمریکا و رویکرد وسیع «کاخ سفید دونالد ترامپ» به چهرههای سفیدپوست و دوری جستن او از سیاهان این معنا را میدهد که آمریکا فرق زیادی با آن ایام نکرده است و همین مسئله است که تماشای «کتاب سبز» را برای امروزیها هم ضروری ساخته است.
وصال روحانی/ورایتی
کتاب سبز
نویسندگان فیلمنامه: نیک واله لونگا، برایان هیزکوری و پیتر فارلی، کارگردان: پیتر فارلی، مدیر فیلمبرداری: شون پورتر، تدوینگر: پاتریک جی دان ویتو، موسیقی: کریس بوورز، بازیگران: ویگو مورتنسن، ماهرشالا علی، لیندا کاردلینی، دیمیتر مارینوف، مایک هاتون، اقبال تبا و سباستین مانیس کالکو، تهیهکنندگان: جیم برک، برایان هیز کوری، استیون فارنت، کوامی پارکر و جان اسلاسی، محصول: کمپانیهای امبلین، پارتی سیپنت و سینه تیک مدیا، زمان: ۱۳۰ دقیقه
[1] . Inspired
[2] . Jazz