سلیس: «مرد عنکبوتی: دور از خانه» با تحتالشعاع دادن تجربههای قبلی که با بازی توبی مکگوایر و اندرو گارفیلد آغازشده بود، به اولین فیلم «مرد عنکبوتی» با فروش بالغبر یک میلیارد دلار تبدیل شد.
بنا بر گزارش هالیوود ریپورتر، این فیلم این هفته به فروش ۳۳۳ میلیون دلاری در ایالاتمتحده و ۷۷۲ میلیون دلاری در کشورهای دیگر و مجموعاً به فروش یک میلیارد و پنج میلیون دلاری دستیافت. این فیلم همچنین در جایگاه دوم فیلمهای پرفروش تاریخ سونی پیکچرز، بعد از «اسکای فال» ۲۰۱۲ قرارگرفته است؛ اما آن رکورد هماکنون درخطر است، زیرا «اسکای فال» درمجموع یک میلیارد و یازده میلیون دلارفروش داشته است که به نظر میرسد در هفتههای آینده توسط «مرد عنکبوتی: دور از خانه» شکسته شود. اولین «مرد عنکبوتی» با بازی تام هالند با نام «بازگشت به خانه» در سال ۲۰۱۷ توانست فروش بینالمللی ۸۸۰ میلیون دلاری را رقم بزند.
اوایل این ماه، گفتهشده بود که اگر فروش «دور از خانه» از مرز یک میلیارد دلار تجاوز نکند، دیزنی حق امتیاز شخصیت «مرد عنکبوتی» را از دست خواهد داد.
«مرد عنکبوتی: دور از خانه» آغازی دوباره برای مارول
بعد، نوبت چیست؟ از وقتیکه «انتقامجویان: آخر بازی» به بازار آمد و قرار شد فصل نهایی و پایانبخش مجموعه ۲۲ فیلم مرتبط به هم باشد، این سؤال بالای سر جهان سینمایی ماروِل چرخ میخورد؛ اما هنوز چیزی نشده گردوخاکها خوابیده و جانشینی ظهور کرده است: «مرد عنکبوتی: دور از خانه» که دنباله «بازگشت به خانه» در سال ۲۰۱۷ است و ادامه مستقیم «آخر بازی.» این در ضمن پایان رسمی آن چیزی است که مارول «فاز سوم» مجموعه خود نامیده و با توجه به اینکه این استودیو هنوز برنامه فیلمهایی که قرار است در آینده به میان بیایند را اعلام نکرده، این آخرین نقطه توقف پیش از آن است که وارد قلمرویی بزرگ و ناشناخته شویم.
این وظیفه بزرگی است که بر دوش پسربچه ۱۶ سالهای از محله کوئینزِ نیویورک قرار دادهشده که میتواند از مچهایش بندهای چسبان پرتاب کند. بااینهمه گرچه «دور از خانه» مشخصاً جزو فیلمهای متوسطالحال مارول است، از این واقعیت سود میبرد که زیر بار جاهطلبی خودش خرد نمیشود. این فیلم احساس پایان یکفصل و آغاز فصلی جدید را دارد؛ فصلِ آخری که همیشه بوم نقاشی را پاک میکند تا آماده صحنه جدید شویم. این فیلم در ضمن کاملاً بهعنوان فیلمی که راجع به مرد عنکبوتی ساختهشده موفق است.
سخت است تصور کنیم که دنیا چطور تاب آورده که نیمی از تمام مخلوقات زنده ناگهان از وجود ساقط شدند و بعد پنج سال بعد دوباره بازگشتند، چنانکه در «جنگ بینهایت» و «آخر بازی» دیدیم. «دور از خانه» راه هوشمندانهتری طی میکند و اصلاً به این ماجرا نمیپردازد و در عوض تمام آن احساسات ممکن فقدان و گمراهی را واردِ خودِ پیتر پارکر (تام هولند) میکند. او نهتنها هنوز سوگوار درگذشت الگویش، تونی استارک، است که حالا باید با این واقعیت روبرو شود که یکی از آخرین قهرمانان باقیماندهای است که باید از کره زمین دفاع کند گرچه خودش هنوز احساس میکند که «مرد عنکبوتی مهربان محله» است. میشود از موضوع فیلم فراتر برویم و بگوییم این جلوهای است از نگران بودن خود مارول در مورد اینکه این شخصیت با بازی هولند میتواند مجموعه «مرد عنکبوتی» را وارد آینده کند یا نه. بخصوص حالا که وزنههایی همچون «کاپیتان آمریکا» رفتهاند. هر چه باشد نگرانی موجهی است.
تنها کاری که پیتر میخواهد بکند، حداقل در طول یک تابستان، این است که مثل نوجوانان عادی رفتار کند، با مدرسهاش عازم سفر به اروپا شود و بالاخره احساساتش را به دختری که به او دلبسته اعتراف کند («ام جی» با بازی زندایا) که بار دیگر در نقش دختری عجیبوغریب میدرخشد و خودش را بهعنوان یکی از برجستهترینهای کل دنیای مارول که به او کمتر بهاداده میشود تثبیت میکند اما نیک فری (ساموئل ال. جکسون) برنامه دیگری دارد چراکه او منتظر است مرد عنکبوتی هم مثل بقیه آن «انتقامجویان» قدیمی هر وقت نوبت وظیفه فرارسید عازم نبرد شود و خیلی دلخوشی از اینکه یک نوجوان او را سرکار بگذارد ندارد. خوشبختانه راهحلی احتمالی برای مشکلات پیتر پیدا میشود: میستریو (جیک گیلنهال)، قهرمانی میان بعدی که بهجای کلاهخود، گوی بلورین دارد و قادر است با ابرهای گازِ سبز، خودش را اینطرف و آنطرف ببرد. او که به میان میآید پیتر قادر میشود مدتی دیگر با این توهم زندگی کند که هنوز آن شخصیت جانبی دستوپا چلفتی هست که اولین بار در سال ۲۰۱۶ در «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» دیدیم.
«دور از خانه» از تخاصم درونی پیتر خیلی چیزها میگیرد و اینگونه این فیلم قادر میشود به در آغوش کشیدن هویتهای متضاد خودش. باید قبول کرد که بهترین لحظهها (با اختلاف بسیار از بقیه صحنههای فیلم) آن زمانی هستند که با صحنههای کمدی خالص راجع به بدبیاریهای نوجوانی در اروپا روبرو هستیم. هولند آن نوع انرژی درخشانی را دارد که باعث میشود انتخابی طبیعی برای نقش اول یکی از فیلمهای جان هیوز باشد و بازیگران دور و برش هم قوی عمل میکنند (جکوب بتالون، انگوری رایس و تونی روولوری همه نقشهای خود را با طنازی تکرار میکنند) گرچه نقش گیلنهال روی کاغذ جدیماب است اما معلوم است که او با آنچه دریافت کرده کمی خوشگذرانی کرده است. درست همان کاری که کیت بلانشت در «تور: راگناروک» و تیلدا سوئینتون در «دکتر استرنج» انجام دادند. این همان بازیگری است که شاید از «اوکجا» یا «شبخیز» به یادآوریم اما نسخهای انفجاری و با چشمهایی از حدقه بیرون زده.
بقیه فیلم میرود در حالت اتوماتیک فیلمهای مارولی و گرچه کارگردان، جان واتز، در سکانسهای اکشن فیلم ریسکهای قابلتحسینی پذیرفته طولی نمیکشد که گیرِ حلقه تکراریِ «دعوای عظیم با انیمیشن کامپیوتری» و سپس «صحنه انفجاری در یک اتاق جلسه که در آنهمه دستبهسینه صحبت میکنند» میافتیم. شخصیتها و افکار فیلم گاه در میان این هیاهو گم میشوند و داستان پیشزمینه میستریو به نظر کمی ناقص و نپخته میآید، بخصوص با توجه به عواقب وسیعتری که تلویحاً از آن برمیآید. شاید اینها نقصهای ناگزیر فیلمی باشند که انتظار میرود به اهداف متعدد و مختلفی برسد؛ اما این فیلم را باید ستود چون اجزایش به طرز غافلگیرکنندهای کنار هم میمانند و فیلم همچنان بسیار نشاطآور است. «دور از خانه» دارد اینهمه کار میکند و ما اصلاً متوجه تقلاهایش هم نمیشویم.
کلاریس لافری، ایندپندنت
عبور عنکبوت غمگین از مرز فاجعه
این را میتوان (و باید) هفتمین فیلم بلند از سری آثار اسپایدرمن نامید که تولیدشان از سالهای پایانی دهه 1990 شروع شد. پس از سه فیلم با کارگردانی عالی سم رایمی و با بازی توبی مگوایر در نقش اصلی نوبت به دو فیلمی رسید که اندرو گارفیلد این نقش را بازی کرد و از واژگان «اسپایدرمن شگفتانگیز» در عناوین هر دو بهره گرفته میشد و سپس فیلم «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» عرضه شد که در آنها تام هالند تبدیل به مرد عنکبوتی شد و بهاینترتیب «دور از خانه» اینک هفتمین قسمت پیش روی سینما دوستان دنیاست. وجه مشترک مهم قسمتهای ششم و هفتم اضافه بر بازی تام هالند در قالب مرد عنکبوتی در هر دو فیلم، کارگردانی شدن آنها نیز توسط جان واتز است. نگاهی عمیقتر به زندگی پیتر پارکر یا همان اسپایدرمن در ایام جوانیاش از نقاط اصلی و زیر پایههای «دور از خانه» است ولی مشکلات او نیز بیش از آنی است که فقط بتوان محصول ناپختگیهای چنان ایامی دانست. او هنوز از اینکه توسط قوای تانوز به مدت پنج سال از صحنه فعال حیات بیرون رانده شد و در نبرد نهاییاش با تایتان دیوانه هم ارتباط خود با تونی استارک (ایرون من) را از دست داد، شاکی است و به این نتیجه میرسد که بهتر است دنیای خود را عوض کند و اصراری بر حفظ کاراکتر اسپایدرمنی خود نداشته باشد.
همه اینها گمانی بیش نیست و دیری نمیپاید که نیک فیوری (ساموئل ال جکسون) در تماسی با وی مأموریت جدیدش را به او ابلاغ میکند و این بار یک دستیار قوی و تازه هم برای او انتخابشده که میستریو (با بازی جیک جیلنهال) است. با این آدمها و ابزار و ادوات جان واتز ضمن حفظ روح شاد و توأم با جوانی نسخه قبلی اسپایدرمن (بازگشت به خانه) به غمهای درونی و چالشهای بیرونی وی نیز میپردازد و بر این تأکید میورزد که پیتر پارکر با عبور از فرازوفرودهایی که برخی در شش فیلم قبلی نگاهی به آنها نشده بود، به نقطه فعلی رسیده است و یکی از آنها ارتباط اولیه وی با زنی به نام ام جی (با بازی زندایا) است و دیگری ارتباط او با عمهاش «می» (ماریزا تومی) که وجوه با ارزشی از زندگی اجتماعی و خانوادگی را به او گوشزد میکند و سومی آشنا شدن هر چه بیشترش با الزامهای زندگی بهعنوان اسپایدرمن و فرورفتن در قالب مردی که همگان عادت کردهاند او بیاید و آنها را از مخمصهها رهایی بخشد.
«اسپایدرمن: دور از خانه» البته برخی پیچوتابهای دور از انتظار و اتفاقات تند و تأثیرگذار هم در متن خود دارد ولی شاید برای واتز مهمترین مسئله لزوم وفق یافتنش با اتفاقات تازهای در ارتباط با اسپایدرمن باشد که در دو نسخه اخیر «اونجرز» که ترکیبی از قهرمانان کمیک استریپی را در بردارد، شکلگرفته بود و لحاظ کردن آنها در نسخه جدید اسپایدرمن را امری الزامی میساخت.
آن اتفاقات نیز بهگونهای بر غمهای پیتر پارکر میافزاید و جان واتز کمتر از یک ماه بعد از اکران فیلم و توفیق فراوان مالی آن بر این نکته اصرار میورزد که همه این پیچوتابها بیش از آنکه برای او دردسرساز بوده باشد، چالشی شیرین برای افزودن بر ابعاد کاراکتر مرد عنکبوتی بوده است. وی میگوید: مشکل اولیه ما این بود که باید ماجراهای خود را درست از همان نقطهای شروع میکردیم که در دو نسخه آخر انتقام جویان (اونجرز) به تصویر کشیده شده بود. آن فیلمها (با نامهای جنبی «جنگ بینهایت» و «پایان بازی») ما را به سمت و سویی میبردند که شاید مطابق با خواستههای اولیه ما نبود. از همه بدتر تضاد کامل بین نوع پایانبندی فیلم آخر ما (بازگشت به خانه) و فضای بالنسبه شوخ و ملایم آن با فضای تند و جدی و سرشار از برخورد و پلیدی در فیلم «پایان بازی» بود. از خودم میپرسیدم چطور میتوان این دو فضای کاملاً متفاوت را با یکدیگر همسو و یکسان ساخت و بهواقع چگونه میشد ما را از دل فجایع ترسیمشده در Endgame بهسوی فضایی بسیار سادهتر و سبکتر و ملایمتر سوق داد که ساخته دست خود ما در نسخه قبلی مرد عنکبوتی بود.
البته ما این کار را انجام دادیم اما اعتراف میکنم که عبور از مرز فاجعه اصلاً برای ما آسان نبود. خیلیها گمان میکردند کاراکتر اسپایدرمن را بهرغم تمامی نامیراییها و ابدی بودن کاراکترهای بزرگ کمیک بوکی به سبب وضعیت سیاه و فرجام شبیه به مرگش در فیلم «پایان بازی» باید یکمرده و مردی در پایان خط تلقی کرد و بنابراین زنده کردن یک مرد مرده چالش پیچیده دیگری بود که واتز باید با آن کلنجار میرفت. واتز میگوید: بله، پیتر پارکر (مرد عنکبوتی) طبق داستان Endgame تقریباً مرده و کارش تمام است و لااقل این باوری است که فیلم در ذهن بینندگانش ایجاد میکرد. انواع فکرها به سرم زد که همگی در راستای تلاش برای یافتن راهحلی بود که برای مشکل فوق به آن نیاز داشتیم. ما ضرورتهای وامدار بودن به متن داستان Homecoming یعنی قسمت قبلی اسپایدرمن را هم داشتیم و نمیتوانستیم کارمان را بدون اشاره و تکیهبر فیلم قبلی شروع کنیم و این نسخه مرد عنکبوتی بههیچروی کاملاً جدا از فرجام و شرایطی نبود که در فیلمهای قبلی این فرانچیز ترسیم و رؤیت شده بود و ما بههیچوجه با یک نسخه کاملاً مستقل طرف نبودیم.
برادران روسو که خالقان دو نسخه آخر اونجرز بودهاند، انواع تغییرات و بلایا را بر سر کاراکترهای متفاوت و متعدد این فیلمها که همانا قهرمانان مشهور کمیک بوکی بوده و هستند نازل میکردند و خیالشان راحت بود و هست که دین و وامی به سازندگان آثار مستقل پیرامون این قهرمانان ندارند ولی برای این سازندگان قضیه 180 درجه فرق میکرد. باز به حرفهای جان واتز رجوع میکنیم که میگوید: وقت بیکرانی صرف شد تا با بررسی کارها و تصاویر دو قسمت اخیر اونجرز بفهمیم روسوها چه بلاهایی بر سر ما و شخصیت مرد عنکبوتی آورده و چگونه دنبالهروی از متن داستانهای آنان را سخت کردهاند. واتز میگوید: ارتباط تونی استارک (ایرون من) و پیتر پارکر (اسپایدرمن) در Endgame وارد مراحلی تازه میشود و استارک میآموزد که سفر در دل زمان و رفتن به گذشته و آینده برای او امکانپذیر است و ما باید این وجه از قضیه را هم در داستان فیلم خود لحاظ میکردیم. ما ازهرجهت از ریتم قضایا و ازآنچه در «بازگشت به خانه» در ارتباط با کاراکترهای خودمان ترسیم کرده بودیم، رضایت داشتیم و بنابراین پلی زدیم بین آن فضا و فضای متفاوت و دیگری که Endgame و مجموعه قهرمانان اونجرز به ما تحمیل میکردند. حالا ما فیلمی را در اختیارداریم که نهفقط خصوصیات دیروز و امروز را دربردارد بلکه برای آینده هم مناسب است.
امپایر، وصال روحانی
اسپایدرمن: «دور از خانه»
نویسندگان فیلمنامه: کریس مک کنا و اریک سامرز، بر اساس داستانهای اسپایدرمن نوشته استنلی و استیو دیتکو. کارگردان: جان واتز. مدیر فیلمبرداری: متیو جی لوید. تدوینگران: دن لیبن تال و لی فالسوم بوید. موسیقی متن: مایکل جیاچینو. بازیگران: تام هالند، ساموئل ال جکسون، زندایا، کوبی اسمالدرز، جان فاورو، جی.بی. اسموو، جاکوب باتالون، ماریزا تومی و جیک جیلنهال. تهیهکنندگان: کوین فیگ و ایمی پاسکال. محصول: استودیوهای کلمبیا، مارول و پاسکال پیکچرز. زمان: 129 دقیقه، 2019