دو نگاه به فيلم «مسخره‌باز» ساخته همايون غني زاده

20 مهر 1398
«مسخره‌باز» «مسخره‌باز»

گذر از عالم قدرتمند يك رؤیا

كامل حسيني

روايت همايون غني‌زاده از شخصيت اصلي فيلم (صابر ابر) و دو شخصيت ديگر يعني بابك حميديان و كاظم آقا آن‌چنان با موتيف‌هايي نظير تارهاي موي يك زن، گداها، پرنده‌ها، كازابلانكا و ساير ارجاع‌ها و عناصر نمادين به طرز عجیب‌وغریب مملو شده است كه ارائه شرحي در موفقيت يا شكست و حتي دست‌يابي به معناي مشابه به هم در اين فيلم را اندكي با مشكل مواجه خواهد كرد اگرچه ارجاع‌ها و نمادهاي مختلف و ساير عناصر در خيالي كردن این‌گونه فيلم‌ها بسيار تأثیرگذار خواهد بود اما شيوه به كار بردن آن‌ها در فرم مي‌تواند در جذابيت يا عدم جذابيت يك اثر هنري و ميزان موفقيتش در انتقال احساس يا پيام يك فيلم سينمايي بسيار تعيين‌كننده باشد.

اين فيلم نخستين اثر سينمايي همايون غني‌زاده ‌است كه با زیر تیتر «داستاني پر از مو» خود را معرفي مي‌كند.

گاهي نمادگرايي در بافت فيلم به‌گونه‌ای بسيار افراطي پيش مي‌رود و عرصه را بر فهم ساده‌تر محتوا و جذابيت پيام‌رساني‌اش تنگ‌تر مي‌كند. از طرفي ديگر اما فيلم مسخره‌باز از طريق پيوند رؤیاهای يك هنرمند به وضعيت بغرنجي از تاريخ ايران ادامه پيدا مي‌كند كه قسمت‌هايي از پيرنگ فيلم اشاره‌هايي به وضعيت سياسي دوراني از تاريخ معاصر ايران دارد كه وضعيت اسفبار و حوادث تلخ ‌آن دوران در برخي ديالوگ‌ها کاملاً مشهود است.

اين فیلم پر از فانتزي‌ها، تصاوير و علايق فیلم‌ساز است.

بعد از چندين سكانس فيلم، خرده روایت‌های فيلم از راه يك كشمكش به‌گونه‌ای آغاز مي‌شود كه به نظر نگارنده نمي‌تواند تماشاگر را به طرز موفقي به ادامه تماشاي فيلم ترغيب كند زيرا اگرچه تماشاگر مي‌داند با ورود مانفرد (داريوش موفق) تنش‌ها آغازشده است اما فاقد يك فرم و قدرت تعلیق آمیز و جذابيت محتوايي براي ادامه روايت است. در موازي با اين پيرنگ، داستانكي ديگر بيشترين نمادها و عناصر خيالي را به خود اختصاص مي‌دهد زيرا در آن شخصيت اصلي از طريق جهان آرزوهاي بازيگري‌اش وارد جهان يك عشق مجازي در عالم مجازي مي‌شود كه از نگاه ديگر آرزوهاي كاراكتر وجهي دراماتيك كمتري به خودش مي‌گيرد و برخي آرزوهاي هنرمندانه‌اش بيشتر حول شهرت‌طلبي است تا لمس سيماي زيباي جهان هنر.

البته فيلم در ميانه كشمكش‌ها خالي از قدرت هنري نيست و در يكي از سكانس‌ها‌ برخي از جهان آرزوهاي كاراكتر اصلي هنرمندانه بيان مي‌شود جايي كه در آن رو به معشوقه مي‌گويد: در فيلم قهرمان نمي‌ميرد و سپس در اين سكانس خطاب به كارگردان خيالي‌اش هم فرياد مي‌زند: كات شود... يعني گذر از عالم قدرتمند يك رؤیا است كه آن‌قدر به عالم كاراكتر نزديك شده است تا مرگش در مرز ميان توهم و واقعيت مانده است كه البته تراژدي اين مرگ معشوقه خيالي هم در پس‌زمینه روايت به‌عنوان نقطه اوج بحران مخاطب و از طرفي ديگر براي كاراكتر همچنان بدل به يك كابوس روحي شده است و درد ناكامي ناشي از مرگ خيالي يك معشوقه خيالي حتي در عالم وهم نيز غيرممكن يا بسيار سخت براي قهرمان رؤیاپرور است. این‌چنین است كه سازند‌ه فيلم وصلت كاراكتر با معشوقه را در سكانس پاياني به تصوير كشيده است و بار ديگر رؤیای ازدست‌رفته را بازمي‌گرداند.

 

درباره فيلم «مسخره‌باز» به كارگرداني همايون غني‌زاده

ردپاي عقده پدركشي

سيد حسين رسولي

اين روزها فيلم «مسخره‌باز» به نويسندگي و كارگرداني همايون غني‌زاده و تهيه‌كنندگي علي مصفا روي پرده سينماها رفته است. اين فيلم در سي و هفتمين دوره جشنواره فيلم فجر توانست چهار سيمرغ بلورين ازجمله سيمرغ نگاه نو و سيمرغ فيلم‌هاي هنر و تجربه را دريافت كند.

نويسنده، مو را به‌عنوان نشانه‌اي كليدي گسترش مي‌دهد.

اين فيلم نخستين اثر سينمايي همايون غني‌زاده ‌است كه با زیر تیتر «داستاني پر از مو» خود را معرفي مي‌كند. شايد تماشاگر فكر كند كه اين مو به‌نوعی نماد باشد ولي از منظر روانكاوي نوعي «فتيش» و «يادگارپرستي» است. از سوي ديگر، اين متن سينمايي پر از فانتزي‌ها، تصاوير و علايق نويسنده آن است كه اين مو مي‌تواند از اين منظر هم بررسي شود. نكته اين است كه با يك سلماني مردانه مواجه هستيم كه مهم‌ترين پديدارهاي اين مكان قطعاً پيرايشگران، لوازم و ابزار پيرايش و خود «مو» هستند. اگر از منظر نشانه‌شناسي سوسور و نظريه رومن ياكوبسن به اين روايت نگاه كنيم، نويسنده، مو را به‌عنوان نشانه‌اي كليدي گسترش مي‌دهد و آن را به خريدار و طراح كلاه‌گيس، قاتلي كه موها را مي‌تراشد و پيرايشگراني عقده‌اي و پر از نفرت و عاشق فيلم پيوند مي‌زند. يعني تمام اين ماجراها و شخصيت‌ها به‌نوعی بر اساس «اصل مجاورت» يا «محور هم‌نشینی» و «مجاز مرسل» كنار يكديگر قرارگرفته‌اند.

جمله كليدي فیلم‌نامه هم جايي است كه دانش مي‌گويد: «در پرورشگاه صدام مي‌كردند مسخره‌باز!» و او حالا پيرايشگر شده است و با فانتزي هنرپيشه شدن و عقده‌هاي جنسي خود نسبت به سوپراستار سينما يعني زني به نام «هما» سرگرم است. اين فيلم ازنظر «بينامتنيت» به‌شدت به آثاري سورئاليستي، فانتزي و فرماليستي‌اي چون «سرنوشت شگفت‌انگيز آملي پولن» (۲۰۰۱) به كارگرداني ژان پير ژونه و «سوئيني تاد: پيرايشگر شيطاني خيابان فليت» (۲۰۰۷) به كارگرداني تيم برتون شباهت دارد. حتي مي‌توان رد و جاپاي تئاترهاي غني‌زاده مانند نمايش‌هاي «مي‌سي‌سي‌پي نشسته مي‌ميرد» و «كاليگولا» را هم رديابي كرد.

فضاسازي، ريتم، چيدمان روايت و حتي شخصيت‌پردازي فيلم «مسخره‌باز» کاملاً در راستاي تئاترهاي غني‌زاده است. اين متن سه شخصيت اصلي دارد: دانش (صابر ابر) كه يك بچه پرورشگاهي است، شاپور (بابك حميديان) كه يك فعال سياسي و روشنفكر بوده است ولي پس از بازداشت، تمام هم‌رزمان خود را فروخته است و آقا كاظم (علي نصيريان) كه در سوزوگداز عشق نافرجام كهنه خود مي‌سوزد و عاشق فيلم «كازابلانكا» است.

فضاسازي، ريتم، چيدمان روايت و حتي شخصيت‌پردازي فيلم «مسخره‌باز» کاملاً در راستاي تئاترهاي غني‌زاده است.

هر سه شخصيت مملو از عقده، نفرت و زندگي روزمره تكراري هستند. سه شخصيت فرعي هم داريم كه ازنظر محور هم‌نشینی در كنار كاراكترهاي كليدي قرار مي‌گيرند: هما (هديه تهراني) كه سوپراستار سينماست، بازپرس كياني (رضا كيانيان) كه دنبال قاتل و كنشگران سياسي است و خرده‌حسابي هم با آقا كاظم دارد و مانفرد (داريوش موفق) كه خريدار مو و طراح كلاه‌گيس است و انگار از داستان «آليس در سرزمين عجايب» آمده است. به نظر مي‌رسد كه مركز روايت را ساختار دوگانه آقا كاظم و دانش تشكيل مي‌دهد زيرا دانش را با نام مسخره‌باز مي‌شناسند و آقا كاظم هم مدام به او مي‌گويد كه كارهايت مسخره‌بازي است و چهره‌ات هم خيلي زشت است. اينجا اگر از منظر روانكاوي نگاه كنيم مي‌توانيم ردپاي عقده پدركشي را هم جست‌وجو كنيم كه فرويد در اين زمينه در مقاله «داستایوسکی و پدركشي» پرداخته است.

اعتماد