سرخپوست؛ فیلمی قابلتوجه
حمیده وطنی(عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
«سرخپوست» دومین فیلم سینمایی «نیما جاویدی» پس از ملبورن است که با فاصله پنج سال ساختهشده و در نگاه نخست جذاب به نظر میرسد. فیلمنامه نوشته این کارگردان جوان سینماست و داستان در مورد زندانی در جنوب ایران در سال 1346 است که به دلیل تأسیس فرودگاه در آن منطقه باید تخلیه و تخریب شود.
سرگرد «نعمت جاهد»، رئیس زندان موظف است ظرف مدت کوتاهی زندانیان را به زندان جدیدی منتقل نماید. آنچه توجه را به این فیلم جلب کرده فضاسازی مناسب با استفاده از قواعد سینمایی جهانی است، استانداردهایی که زبان یک فیلم را سینمایی کرده و آن را موجه میسازد. تلاش جاویدی برای رسیدن به این زبان در فیلم «سرخپوست» برخلاف فیلم قبلیاش «ملبورن» که یک کپی ناشیانه از «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی قلمداد میشود، فضای تودرتوی زندان با پیچوخمهای متعارف یک زندان و حرکت بازیگران در این محوطه و سردرگمی افراد، تماشاگر را با خود همراه میکند.
در کمتر از ۵ دقیقه از آغاز فیلم و با شروع تیتراژ تماشاگر بهخوبی متوجه یکخطی داستان شده و آماده میشود که با گره و یا گرههایی که داستان مواجه شود. تأکید بر چوبه دار در ابتدای فیلم بهعنوان یک کاشت در ذهن مخاطب باقیمانده و در انتهای فیلم بسیار بهجا از آن استفاده میشود. زندان متروکه و قدیمی با سلولهای خالی، هوای گرفته و بارانی و زندانی فراری که هرگز دیده نمیشود، ابهام ایجاد میکند که اثر تعلیق در فیلم دوچندان میشود.
با شروع تعقیب و گریز به زندانی و زندانبان، تماشاگر وارد پروسه از بازی میشود که کارگردان آن را رقمزده است. بازی که نخست جذاب به نظر میرسد اما بهتدریج دچار یکنواختی و تکرار میشود و به دنبال آن از شدت و اثر سکانسهایی که قرار بوده دلهرهآور باشد کاسته و این تغییر و گریز بیرمق تا پایان فیلم ادامه مییابد.
نقطه اوج و زمان گرهگشایی ناگهانی و بدون هیچ مقدمه و هدفی که در طول فیلم تماشاگر با آن درگیر بوده نادیده گرفتهشده و سرگرد جاهد بهیکبار استحاله مییابد و پایانی که بهشدت توی ذوق میزند.
او که فردی سرسخت و قلدرمآبانه است برای ترفیع درجه خود حاضر است هر مانعی که سد راهش است را از مقابلش بردارد و این در سکانسی که مددکار به او میگوید: «این اصلاً عادلانه نیست که بخوان اعدامش»، سرهنگ پاسخ میدهد: «عدالت برای من یعنی پیدایش کنم و دوباره بندازمش اون تو. بقیهاش ربطی به من نداره.»
نظامیگری و دیسیپلین ارتشی او رابطه عاطفیاش با مددکار زندان را هم تحتالشعاع قرار داده است، رابطهای که ماهیت مشخصی ندارد و البته پرداخت درستی از سوی نویسنده فیلمنامه ندارد.
از نکات قابلتوجه فیلم بازی «نوید محمدزاده» در نقش سرهنگ جاهد است و در مقابل، پرداخت شخصیت مکمل و مددکار زندان با بازی «پریناز ایزدیار» بهقدری ضعیف است که گویی ساختهشده تا «نوید محمدزاده» خودی نشان داده و ثابت کند میتواند شخصیت و تیپ متفاوتی را به نمایش بگذارد.
سنگینی نام ستارههایی مانند «آتیلا پسیانی» و «حبیب رضایی» در تیتراژ و حضور کمرنگ آنها در فیلم این شبه را پررنگتر میکند. بیشک از فیلمبرداری «هومن بهمنش» و استفاده از تجربیات او برای کارگردان بسیار اهمیت داشته که سرنوشت فیلم را درزمینه انتخاب نماها و قاببندیها کاملاً به وی سپرده و البته کمک شایانی هم به فیلم کرده است تا نهایتاً اثری قابلتوجه خلق شود.
نگاهی به فیلمهای جشنواره فیلم فجر
«تیغ و ترمه» یک ملودرام معمولی
حمیده وطنی(عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
بهیقین تجربه دیدن فیلم «تیغ و ترمه» اثر جدید کیومرث پوراحمد تجربه خوشایندی نیست و نتیجه آن همانند دو فیلم گذشته او «پنجاه قدم تا آخر» و «کفشهایم کو؟» یاس و ناامیدی به همراه دارد.
اینکه چگونه پوراحمد از آن فیلمهای پر حس و حال گذشته خود نظیر «به خاطر هانیه»، «خواهران غریب» «قصههای مجید»، «شب یلدا» و «اتوبوس شب» فاصله گرفته و وارد دنیای نامأنوس و غریب «تیغ و ترمه» شده شاید ریشه در بیدغدغگی، سهولت فیلمسازی و صرف فیلم ساختن دارد.
نوشتن درباره کیومرث پوراحمد و فیلم «تیغ و ترمه» حقیقتاً کار دشواری است. دشوار ازاینرو که با کارگردانی روبرویم که در سینما مو سپید کرده و کارنامه قابلتوجهی دارد اما در دو، سه فیلم اخیرش در جا زده و بسیار ضعیف ظاهرشده است.
به نظر میرسد آنچه بیش از همه به سینمای وی آسیبزده دوری از فیلمهای قصهگو، سرراست و فارغ از پیچیدگیهای مرسوم فیلمهای امروزی است که فرسنگها با سینمای پوراحمد فاصله دارد.
«تیغ و ترمه» دقیقاً از همین نقطه ضربه دیده است آنجا که میان واقعیت و رؤیا رهاشده و گویی شخصیتهایش دغدغه زیستن ندارند و در یک دایره بسته به دور خود میچرخند. «تیغ و ترمه» برگرفته از رمان پرفروش «کی از این چرخوفلک پیاده میشویم» نوشته «گلرنگ رنجبر»، نویسنده جوان است و ظاهراً ماحصل یک کارگاه داستاننویسی است.
فیلم روایت زندگی دختر جوانی به نام ترمه است که خیانت دوستش امیر را تاب نمیآورد و با آتش زدن تابلوهایش از او انتقام میگیرد. سپس ماجرای فیلم به چند ماه قبل بازمیگردد و بخش دیگری از زندگی ترمه را میبینیم که او تنها با عموی ناتنیاش زندگی میکند چون پدرش از سالها قبل به خاطر سوءتفاهمی از رابطه همسرش دست به خودکشی زده و به همین دلیل مادر ترمه نیز او را ترک کرده و به خارج از ایران رفته است. اکنون مادر بازگشته تا وضعیت ارثومیراث همسرش را مشخص کند و ترمه را نیز با خود ببرد.
کیومرث پوراحمد با این رویکرد که قصد داشته «فیلم متفاوتی بسازد» اسیر جهانی شده که با آن مؤانستی نداشته و همین موضوع پاشنه آشیلاش شده است. ضعف پوراحمد زمانی خودنمایی میکند که بین دودنیای کلاسیک و مدرن گیرکرده است و تلاش میکند با تکیهبر همان قواعد و آموزههایش از سینمای کلاسیک، سینمای مدرن خود را بنا نهد که یکسر در رؤیا دارد و یکسر در واقعیت. درحالیکه این تجربه حداقل در دو، سه ساخته اخیرش نتیجه موفقی نداشته و با شکست مواجه شده است.
«تیغ و ترمه» درباره عشق، خیانت و انتقام در جامعه امروزی است. پوراحمد تلاش میکند با گریز به دنیایی جوانان نشان دهد چگونه فریبکاری، ریا و خیانت باعث نابودی و فروپاشی درونی و ذهنی دختری بیگناه میشود؛ اما فیلم فاقد حس و حال طبیعی است و اغلب گفتگوها و حرکات بازیگران غیرواقعی و بهشدت مصنوعی است تا جایی که در برخی از صحنهها با واکنش تمسخر تماشاگران روبرو میشویم.
اگرچه «تیغ و ترمه» بر اساس یک رمان موفق نوشتهشده اما فاقد جذابیتهای متداول یک رمان معمولی با اصول و قواعد شخصیتپردازی، درام و درنهایت روایت است. متأسفانه همین عنصر روایت در فیلم بهشدت دچار آسیب است. از سویی دوپارگی فیلم که اساساً دلیل آن توجیهی ندارد با فراموششدن سرنوشت دوست ترمه در بخش اول، فاجعه فیلمنامه را کامل میکند!
فیلمنامه مغشوش باعث شده فیلم میان یک درام روانشناسانه و یک موضوع اجتماعی سرگردان باشد. از یکسو با دغدغههای ذهنی ترمه مواجهیم و از سوی دیگر با جهان واقعی او و شگفتا که اطلاعات و اسرار زندگیاش از مرگ پدر و غیره از طریق مکاشفههای ذهنی همچون الهامات هاملت از راز مرگ پدرش، داستان را پیش میبرد.
«تیغ و ترمه» یک ملودرام معمولی است که حتی موفق به همراه کردن تماشاگر با خود هم نمیشود و به این مجموعه ناتوانی بازیگران در ایفای نقش را هم اضافه کنید!
نگاهی به فیلمهای جشنواره فیلم فجر
«ایده اصلی»، یک فیلم معمولی و سرگرمکننده
حمیده وطنی(عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
آزیتا موگویی دانشآموخته تجربی سینماست. تاکنون سمتهای مختلفی در زمینه فیلمسازی داشته است، از منشی صحنه گرفته تا مدیر تولید و دستیاری کارگردان. همین موضوع باعث شده دغدغههای اصلی او سینمای جریان اصلی و رسیدن به تماشاگر انبوه باشد.
این رویکرد در طراحی و ساخت ایده اصلی بهخوبی دیده میشود. دعوت از بازیگران سوپراستار و فیلمبرداری در کشورهای خارجی، لوکیشن های لوکس و لاکچری، ساحل و مناظر طبیعی جذاب و انواع اتومبیلهای گرانقیمت. همه و همه این رنگ و لعابها بهقصد نمایش زندگی رؤیایی آدمهای طبقه بالا و البته نوکیسه است؛ و چه جذابیتی بیشتر از این برای جلب تماشاگر و فروش بسیار بالا.
موگویی و فیلمنامهنویسش امیر عربی در طراحی فیلمنامه از الگوهای موفق خارجی الهام گرفتهاند. «ایده اصلی» برخلاف «تراژدی» فیلم قبلی موگویی قصهای پیچیده و چندلایه دارد با روایتهای موازی که یک فیلم معمایی مبتنی بر طرح و توطئه را تداعی میکند. داستان فیلم هم درباره زوج مطلقهای که درزمینهٔ راهاندازی یک پروژه بزرگ توریستی در جزیره هندوراسی در جنوب ایران باهم رقابت دارند و هر یک سعی میکند از دیگری پیشی بگیرد. در این میان افراد دیگری هم وارد میشوند و کشمکش آدمها داستان فیلم را پیش میبرد.
اگرچه فیلمنامه در فضاسازی و خلق جذابیتهای شخصیتها تااندازهای موفق به نظر میرسد اما در ادامه دچار افت شده و ارتباط آنها با یکدیگر و حتی رفتار و اعمال کاراکترها منطقی و باورپذیر نیست.
عنصر رودست زدن و غافلگیری تماشاگر بسیار سردستی و بدون خلاقیت به تحریر درآمده و روایتهای پیدرپی از داستان صرفاً بهوقت تلف کردن و طولانیتر کردن ماجرا منجر شده و اساساً کمکی به روایت داستان بهظاهر پیچیده نمیکند.
به نظر میرسد «ایده اصلی» درباره فساد اقتصادی، رانت، سوداگری و مناسبات ناسالم اقتصادی است اما در یک جمعبندی کلی میتوان گفت فیلم توانایی پرداختن به این موضوعات را ندارد و صرفاً یک اثر معمولی و سرگرمکننده است و در همین حد هم باقی میماند.
نگاهی به فیلمهای جشنواره فیلم فجر
حسین تقی پور (عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
«طلا»، کورسوی امید
جوانان و مشکلات آنها مضمون اغلب فیلمهای پرویز شهبازی است و او نشان داده یکی از دغدغههایش در سینما همواره پرداختن به معضلات جوانان است.
«طلا» هم در ادامه فیلمهای گذشته این فیلمساز مانند «نفس عمیق»، «دربند» و «مالاریا» از همین منظر به زندگی چهار جوان میپردازد که هرچند از قشرهای مختلف جامعهاند اما با یک هدف کنار هم جمع میشوند تا با راهاندازی یک رستوران کوچک کار و درآمدی برای خود راه بیندازند.
این خط اصلی داستان بهتدریج در فیلمنامه شهبازی گسترش مییابد و ما را وارد زندگی این چهار شخصیت میکند که هر یک درگیر مشکل خاص خودش است. فیلمساز بستر زمانی داستان خود را در مقطعی قرار داده که کشور درگیر تحریمهای اقتصادی آمریکا و بحرانهای ناشی از آن است و به همین دلیل شرایط سختی بر کشور حاکم است بهطوریکه همهچیز ازجمله وضعیت اقتصادی، اشتغال، پول، دلار و درنهایت مهاجرت هم تحتالشعاع این مسئله قرارگرفته و ناخواسته است. این دقیقاً اشارهای است به وضعیت شخصیتها و شرایطی که در آن قرار دارند.
چیزی نمیگذرد که تلاش جمعی این چهار جوان به دلیل ناتوانی یکی از اعضای گروه به نام «منصور» با بازی «هومن سیدی» در فراهم کردن سرمایه اولیه متوقف میشود و ناچار از ادامه کار منصرف میشوند. اگرچه مسئله اصلی و بهواقع مرکزی فیلمنامه دیر مشخص میشود و درام ذرهذره پیش میرود ما بهتدریج درگیر مشکلات شخصیتهای فیلم میشویم.
پرویز شهبازی در «طلا» انبوهی از مشکلات اجتماعی گوناگون از قبیل بیکاری، روابط عاطفی خارجی از چارچوب قوانین اخلاقی و عرفی جامعه، سوداگریهای بازاری و بیتوجهی به سرنوشت افراد را نمایش میدهد که مناسبات اجتماعی را در آستانه تهدید و نابودی قرار داده است. نقد اجتماعی او نیز از همین منظر تعبیر مییابد اما آنچه از آن غافل مانده تعدد این موضوعات است که فرصت دقیق پرداخت شخصیتها را نمیدهد. قرار دادن اینهمه معضل اجتماعی در یک فیلم از تسلط کارگردان بر روند داستان و شخصیتهای فیلم میکاهد.
وجود گرههای متعدد و سپس گشودن آنها به شکلی سادهلوحانه تماشاگر را پس میزند و مانع از همزادپنداری آنها باشخصیتها و دنبال کردن سرنوشتشان میشود. با همه اینها فیلم «طلا» حرف برای گفتن بسیار دارد؛ تا آنجا که به یاد دارم در پس نگاه تقدیرگرایانه شهبازی مرگ و تباهی سرنوشت اغلب کاراکترهای او بهویژه در «نفس عمیق»، «عیار 14» و «دربند» است؛ اما او در این فیلم روزنه امیدی هم باقی گذاشته کودک «دریا» که قرار است متولد شود و «طلا» که عنوان فیلم از نام او برگرفتهشده به خارج میرود تا درمان شود.
نگاهی به فیلمهای جشنواره فیلم فجر
حسین تقی پور (عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
«متری شیش و نیم»، گامی روبهجلو
«متری شیش و نیم» در ادامه «ابد و یک روز» دومین فیلم سعید روستایی در همان راستا و این بار از منظری دیگر به معضل فقر، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر نگریسته است.
فیلم با یک شروع متفاوت و خیرهکننده که با نوآوری چشمگیری در فرم و اجرا همراه است آغاز میشود. صحنه تعقیب و گریز مأمور پلیس به دنبال فروشنده خرده پای مواد مخدر و سپس سقوط او در گودال حفاری که به مرگ غافلگیرکنندهاش ختم میشود بسیار نفسگیر تکاندهنده است و نوید فیلمی پرتنش و جذابی را میدهد.
در ادامه روستایی دوربینش را به درون محیط شهری میبرد تا با نمایش گستردگی موضوع اعتیاد در جامعه، عمق ماجرا را نشان دهد. روستایی در نخستین فیلمش به قربانیان مواد مخدر و تبعات آن در زندگی افراد پرداخته بود و اکنون در فیلم جدیدش «متری شیش و نیم» تمرکزش روی مقصران این موضوع است. به تعبیر او فقر و ناتوانی مالی میتواند در گسترش بزهکاری تأثیر بسیاری داشته باشد.
«ناصر خاکزاد» با بازی «نوید محمدزاده» هم از همین منظر معنا میشود، او که اکنون از توزیعکنندگان بزرگ مواد مخدر است و پلیس در تعقیبش درگذشته زندگی محقرانهای داشته و اینک برای تغییر این وضعیت و بهبودی زندگی خود و خانوادهاش به تجارت مواد مخدر روی آورده است.
اگرچه این تحلیل آسیب شناسانه اجتماعی به نظر سادهانگارانه به نظر میرسد اما در فیلم هم نمودی پیدا نمیکند و بخش پایانی فیلم را دچار آشفتگی و ضعف کرده است. حرفهای شعاری ناصر خاکزاد درباره عدالت و فقر در توجیه رو آوردنش به تجارت مواد مخدر ناشی از پرداخت ضعیف این شخصیت در فیلمنامه است.
به نظر میرسد روستایی با وسعت دادن به این شخصیت و افتادن در دام احساساتی گری بهویژه در بخش دوم فیلم به دنبال همدلی تماشاگر با اوست. حال این سؤال مطرح است چرا تماشاگر باید با فردی که مسبب بدبختی عدهای بسیاری از افراد و خانوادههایشان در جامعه است همدلی کند؟
اگرچه فیلمنامه «متری شیش و نیم» دارای نواقصی اما در فضاسازی و پرداخت شخصیتها بهویژه بازی «پیمان معادی» به موفقیت خیرهکننده دستیافته است. سعید روستایی با عبور از کلیشههای رایج و متداول فیلم و سریالهای ایرانی پلیسی با شمایل جدید و متفاوت با آنچه تاکنون دیدهایم خلق کرده است که خیالی نیست و ریشه در واقعیت جاری زندگی دارد، با تمام ویژگیهای انسانی ملموس و باورپذیر.
پیمان معادی بهخوبی به جزئیات و خصلتهای شخصیتش احاطه یافته و موفق شده سیما یک پلیس باتجربه، متعهد و سرسخت را که درگیر موقعیتهای دشوار انسانی است را به نمایش بگذارد.
«متری شیش و نیم» بهعنوان دومین فیلم سعید روستایی گامی روبهجلو تلقی شده و منتظر کارهای بعدیاش هستیم.
نگاهی به فیلمهای جشنواره فیلم فجر
حسین تقی پور (عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران)
«قصر شیرین» یک فیلم جادهای
«قصر شیرین» ساخته «رضا میرکریمی» یک فیلم جادهای است که قرار است سیر تحول شخصیت اصلی آن را از آغاز تا پایان سفر به تماشاگر نشان دهد.
«جلال» که در یک تصادف، به طور غیر عمد خانوادهای را کشته پس از گذراندن دوران محکومیتش بهجای اینکه نزد خانواده خود بازگردد، به شهر دیگری میرود. او پس از دو سال وقتی با خبر میشود «شیرین» همسرش در یک حادثه تصادف دچار مرگ مغزی شده، برای تصاحب اموالش به خانه بازمیگردد.
این درجه از رذالت برای رسیدن به تحول، مسیری حسابشده با کنشهای بسیار دقیق، منطقی و تدریجی میطلبد که شخصیت اصلی در اینجا «جلال» تحت تأثیر آنها متحول شده و نهایتاً به رستگاری میرسد. سفری که جلال آغاز میکند خالی از این کنشهاست بهطوریکه تا دقایق آخر فیلم نشانهای از تغییر درونی، روحی و یا حتی رفتاری که منجر به تحول او شود، نمیبینیم.
اتومبیل کهنه و قدیمی و دو فرزند جلال و شیرین، عناصری هستند که به شخصیتپردازی شیرین که هرگز در فیلم دیده نمیشود کمک شایانی کرده و از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. شیرین زنی مقتدر، مسئول، عاشق و حتی متعهد به خانه و خانواده و درست نقطه مقابل جلال است، آنقدر تضاد در این دو شخصیت وجود دارد که زن و شوهر بودن آنها را غیرقابلباور میکند. همانطور که نمیتوان پذیرفت دو کودک شیرینزبان فیلم ربطی به جلال و حتی اتمسفر فیلم داشته باشند.
ضرورت وجود زن دوم جلال که از دقیقه 25 وارد فیلم میشود و تا دقایق 60 باقی میماند نامعلوم است اگرچه کمکی برای شخصیتپردازی جلال کرده اما تکرار مکررات است.