بیشتر سینما دوستان در دنیا ویوین لی را به خاطر بازی درخشانش در «بربادرفته» (۱۹۳۹) به یاد میآورند. اسکارلت اوهارا شاهنقشی بود که ویوین لی به خاطرش هم به شهرت و محبوبیت جهانی رسید و هم جوایز اسکار و منتقدان فیلم نیویورک را ربود.
از بین حدود هزار و چهارصد بازیگری که کاندیدای ایفای نقش اسکارلت بودند، بعید به نظر میرسد کسی میتوانست وجوه پیچیدهی این شخصیت را به این خوبی دریابد و زنده کند. یگانگی بین ویوین و اسکارلت بهقدری بود که نقش در حد کمال روی پرده بازآفرینی شد و پس از گذشت نزدیک به هشت دهه، کماکان سرزنده و با طراوت به نظر میرسد؛ اما ویوین لی بازیهای ماندگار دیگری هم در کارنامهی سینماییاش دارد. ازجمله بازی تأثیرگذارش در فیلم سوزناک «پل واترلو» (۱۹۴۰) و یا نقشآفرینی باشکوهش در «آن خانم هملیتون» (۱۹۴۱) که توانست حتی دل وینستون چرچیل را هم برباید! اما احتمالاً بزرگترین چالش دوران بازیگری ویوین لی که او را با رنجهای بسیار و کشمکشهای روحی سنگین روبرو کرد، بازی در نقش به لانش دوبوآی «اتوبوسی به نام هوس» (۱۹۵۱) بود.
همهی ما دستکم در یک مورد میتوانیم همعقیده باشیم؛ اینکه ویوین لی در نقش به لانش دوبوآ یکی از ویرانکنندهترین بازیهای تاریخ سینما را به نام خود ثبت کرده است. خودِ ویوین معتقد بود «اتوبوسی به نام هوس» شگفتانگیزترین نمایشنامهای بوده که در عمرش خوانده. او دو سال پیش از بازی در روایتِ سینمایی الیا کازان، به لانش را روی صحنهی تئاتر لندن و به کارگردانی همسرش لارنس الیویر بازی کرده بود و به زیروبم نقش کاملاً آگاهی داشت.
کازان که چند سال پیش از ساخت فیلم، نمایشِ تنسی ویلیامز را در نیویورک با حضور مارلون براندو روی صحنه برده بود و برای نقش استنلی کوالسکی به بازیگر دیگری جز براندو نمیتوانست فکر کند، هنگام انتخاب بازیگرِ نقشِ به لانش هوشمندی بسیاری به خرج داد و از خیل بازیگران هالیوودی، یک بازیگر انگلیسی مقیم لندن را برگزید.
ویوین لی در کل دوران بازیگری خود فقط در نوزده فیلم بازی کرد و محفل و فضای حضور او درواقع تئاتر بود. ازاینرو، به پیچوخم نمایش کاملاً احاطه داشت و با ویژگی گروهی و جمعی کار کازان آشنا بود. تلاش جانکاه او برای رازگشایی از راز و رمز زندگی به لانش و توانایی خیرهکنندهاش در درک وجوه متناقض این شخصیت، ویژگیای به نقش بخشید که شاید هیچکس تا آن روز به فکرش نیفتاده بود.
ویوین میتوانست نقش را حس کند و قادر بود حسی خلق کند که همگان به حیرت بیفتند. انگار هر آنچه را در زندگی بر او گذشته و در ناخودآگاه او پنهانشده بود، گرفته بود و از آنِ نقش کرده بود. مارلون براندو در کتاب خاطراتش دربارهی حضور ویوین لی در «اتوبوسی به نام هوس» میگوید: «به نظرم انتخاب ویوین لی بهجا بود. او قبلاً این نقش را در نمایش تئاتریاش در لندن بازی کرده بود و از بسیاری جهات همان خانم به لانش بود؛ بیاندازه زیبا و خیلی آسیبپذیر و بسیار موازی با سرگذشتِ خانم به لانش در نمایش…»
به لانش دوبوآ از معدود نقشهای زنانهی تاریخ سینماست که بازیگرِ ایفاگرِ آن، باید مصائب روحی زیادی را به جان بخرد. در این فیلم دیگر نشانهای از اسکارلت جوان و پرشور و آتشین نمیبینیم و در درامی تلخ و دلگیر، با زنی بختبرگشته مواجهیم که به خاطر فشار روحیای که از سوی همسرِ خشن و بیرحمِ خواهرش به او وارد میشود، وضع روانیاش یکسره بد و بدتر میشود.
ویوین لی تضادهای روانی و نوسانهای خلقی به لانش و رسیدنش تا مرحلهی جنون را با زیبایی و ظرافتِ تمام در همهی اجزای صورت و حرکات و رفتارش بازتاب میدهد و همزمان هم همدلی تماشاگر را برمیانگیزد و هم او را به وحشت میاندازد. ویوین لی و مارلون براندو باید آنقدر سرشار از نیرو میبودند تا تنشهای درون نمایش و دنیای بیاندازهی ریزهکاریهای نقشهایشان را با خود حمل کنند و همراه با ضرباهنگِ تند و بیوقفهی داستان، آن را از صحنهای به صحنهی دیگر بکشانند.
لحظات رویارویی لی و براندو، به داستان ابعادی تکاندهنده میبخشد و فیلم به لطفِ فورانِ استعداد و انرژی این دو بازیگر بزرگ، رابطهای نزدیک و بیواسطه با تماشاگران برقرار میکند؛ اما ویوین لی به دلیل نوسانهای روزانهی افسردگی و جنونِ به لانش، میبایست با عمیقترین تضادهای درونی خود مواجه میشد و فشار بیشتری را تحمل میکرد. تصویر کردن آشفتگیهای درون نقش و تنش و لرزشِ صدای او که هرلحظه در حال افزایش بود -بدون اینکه تداوم اجرا را بشکند- تنها از عهدهی بازیگر بزرگی همچون لی برمیآمد. او به زن سپیدپوشی میمانست که باید از میان تاریکی عبور میکرد و حس و تمرکز بسیار زیاد در این نقش، میتوانست هر بازیگر حساسی را به جنون بکشاند.
پیتر بروک (کارگردان تئاتر و سینمای انگلیسی و از دوستان لارنس الیویر و ویوین لی) گفته که مشکل روحی ویوین از روزی به اوج رسید که خود را در این فیلم روی پرده دید. صحنهای که میچ (کارل مالدن) به زور گردن به لانش را میگرفت و او را میکشاند روبروی آینه و نور لامپی را مقابل صورتش نگه میداشت. این دقیقاً همان نقطهای از فیلم هست که مرز میان زندگی و سینما از بین میرود و بازیگر و نقش به هم میرسند و یکی میشوند. ضربهی روانی ناشی از دیدن چینهای چهرهی خود و اینکه سن واقعیاش چنان بیرحمانه دیده میشد، بیشازحد تحمل به لانش دوبوآ/ویوین لی بود. این لحظهی تکاندهندهی ظهور حقیقت، تأثیر ویرانگری دارد و تا مدتها پس از تماشای فیلم، تماشاگر را رها نمیکند.
ویوین لی، مارلون براندو و الیا کازانِ «اتوبوسی به نام هوس» را میتوان الگویی کامل و مثالزدنی از همکاری بازیگران با کارگردان دانست. لی و براندو به شخصیتهای به لانش و استنلی ابعاد تازه و حیرتانگیزی اضافه کردند و هنر بازیگری را بسیار فراتر از تعاریف معمول بردند.
دنیا میرکتولی