«آینهبغل» تا مغز استخوانش یک فیلم «اینستاگرامی» است که تمام موجودیتش را از مدها و الگوهای رایج در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی گرفته است.
فیلم با تمام اجزایش نماینده سبک زندگی و سلیقه عمومی ساکنان دنیای اینترنت در ایران است و خردهفرهنگی را بازتاب میدهد که کمکم سایه سلطه اجتماعیاش گستردهتر میشود و تعریفهای طبقاتی مرسوم را عوض میکند. خردهفرهنگی که آدمهایش در ماراتنی سرسامآور خود را به درودیوار میکوبند که لاکچری زندگی کنند و راههایی برای به رخ کشیدن ثروت و خوشیهایشان بیابند. خردهفرهنگی که آدمهایش دیگر مدتهاست کتاب نمیخوانند و حتی برای فیلم دیدن هم وقت و حوصله ندارند، تمام هستیشان در گرو ویدئوهای یکدقیقهای است و برای خودشان سبک موسیقی و ستاره و سلبریتی ساختهاند.
موسیقیشان تلفیقی از عرفان مولانا و تکنیکهای دی جی فسنقری است که صداهایی مناسب مداحی با تحریرها و عشوههای خاصی اجرایشان میکنند. سلبریتیشان استاد ژست گرفتن جلوی دوربین موبایل است و در هنرهای نوظهوری چون لب زدن با آهنگهای روز و چرخاندن کمر و اسافل اعضا ید طولایی دارد. دغدغه اصلیشان هم خریدن کاج کریسمس و بازدید از ویترین برندهای مشهور کفش و لباس و ساعت و عینک است. برای آدمهای این خردهفرهنگ، تماشای آداب و ارزشهای نوظهورشان بر پرده سینما به معنای رسمیت یافتن یک سبک زندگی زیرزمینی است و به همین دلیل از تماشای گلزار بلوند بر پسزمینه عمارتهای اشرافی و اتومبیلهای گرانقیمت استقبال میکنند.
این زندگی لاکچری جاذبههای خودش را دارد، اما «آینهبغل» بازهم از اینستاگرام وام گرفته و سبک مندرآوردی طنز و هجو رایج در کلیپهای مجازی را تبدیل به بستر طنازیاش کرده است. شوخیهای کلامی و کنایههای جنسی و «سیاسیطوری» با چاشنی تیپسازی و زن پوشی و اداهای گلدرشت، در قالبی فشرده و بدون زمینهسازی و مقدمه و مؤخره اجرا میشوند؛ مخاطب هدف «آینهبغل» فرصتی برای پروراندن شوخی و طراحی ابعاد مختلف طنز ندارد و ذهنش برای شوخیهای قطرهای و آسانفهم تنظیمشده است.
سبک زندگی لاکچری و طنز کلیپی، جانمایه و اساس «آینهبغل» را میسازد و باقیاش دیگر همان الگوهای تکراری کمدیهای تجاری است. کافی است نگاهی به تأثیر عنصر «تصادف» در فیلمنامه بیندازیم تا متوجه شویم سنتهای آشنای فیلمفارسی تا چه حد در ارکان فیلم رخنه کرده است. همینطور اصرار برای صدور پیامهای اخلاقی دمدستی و شعارهایی درباره اهمیت خاکی بودن و لوطیمنشی و درستکاری و پرهیز از طمع و هیزی و دروغ که مستقیم از جهان فیلم فارسی میآید. شعارهای فیلم هم مثل شوخیهایش سطحی است و در حد مقایسه متراژ توالت یکخانه اشرافی با کل خانه فقرا و اشاره به این نکته معترضه است که قیمت آینهبغل اتومبیل پولدارها بهاندازه کل هستی مردم معمولی است.
منوچهر هادی که پیشتر با «من سالوادور نیستم» و سریال «عاشقانه» نشان داده مخاطبانش را میشناسد و روش جذبشان را بلد است، در «آینهبغل» هم تحت تأثیر فضای اشرافی و لوکسی است که بخشی از آن نتیجه کپیبرداری از سریالهای شیک نمای ترکیهای است و بخش دیگر هم به فشار اسپانسرها برای گنجاندن برندهای تجاریشان در فیلم برمیگردد.
به همین دلیل است که تصویر مازراتی و پورشه و ویلای لاکچری و چه و چه از سر و دوش فیلم بالا میرود و جالب است که باوجود موضعگیری شعاری فیلم علیه دارندگان ثروت، در عمل طبقه فقیر و متوسط از تصویرشان در فیلم لطمه میخورند؛ موجوداتی منفعل و بیچاره که در برابر ثروتمندان به هر حقارتی تن میدهند و حتی زن پوش میشوند. درنهایت هم معیار ارزشگذاری هر دودسته، دارایی و تمکن مالی است. نقش گلزار در فیلم مشخص است و بحث درباره بازیگری او راه بهجایی نمیبرد، ولی جواد عزتی که بازیگر شیرین و بااستعدادی است رسماً پول پرستیژ حرفهایاش را گرفته و این نقش را بازی کرده است. نقشی تکراری که کلیشه بازیهای قبلی خودش را بدون کمترین خلاقیتی بازسازی میکند و هیچ منطقی بر اجرایش حاکم نیست. طرز دیالوگ گفتن عزتی و تند تند حرف زدنش با آن اداهای صورت و بدن، کیفیتی در سطح بازیگران جنگهای کمدی موزیکال دارد و حتی ذرهای از تواناییهای بالقوه او را نیز بازتاب نمیدهد.
«آینهبغل» برای مخاطب دلزده از فقر و فلاکت و خبرهای جدی ساختهشده و دعوتی به خوشباشی از نوع جنگهای جزیره کیش است. برای مردمی که اطرافشان را خبرهای تلخ و ناامیدکننده پرکرده و از سیاست و جامعه دلسردند، «آینهبغل» همان بیخیالی و تفریحی را عرضه میکند که میلیونها ایرانی هرروز در اینستاگرام و تلگرام جستوجویش میکنند؛ با این تفاوت که این بار بهجای وحید خزایی و طناز مهربان از ونکوور کانادا، رضا گلزار از همین لواسان خودمان میزبان ضیافت است و جلوههای جذاب زندگی لاکچری ازمابهتران را مستقیم برای مخاطبان آرزومند پرزنت میکند. به نظر شما چنین معرکه جذاب و شیک و مفرحی، ارزش بلیت خریدن ندارد؟ واقعاً که خیلی سخت میگیرید!
شاهین شجریکهن