«مارتین مک دونا»، نویسنده و کارگردان ایرلندی را میتوان استاد طنز سیاه در نظر گرفت. ولی او در فیلم تازهاش، «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، خودش را وارد یک مأموریت غیرممکن کرده است. البته او این مأموریت را با موفقیت انجام داده و فیلمی ارائه میدهد که نهتنها مهارتهای او را به رخ میکشد، بلکه مملو از هنرنماییهای بازیگرانی همچون «فرانسیس مک دورمند»، «وودلی هارلسن» و «سم راکول» است.
این همان فیلمی است که از یک مک دونا کلاسیک انتظار داریم: بسیار بامزه، بسیار پرخشونت و به طرز غافلگیرکنندهای پرتحرک. فیلم در ابتدا آرامتر و هوشیارانهتر از دو فیلم اول مک دونا، «در بروژ» تیرهوتار و شرورانه و «هفت روانی» عمیقاً مخرب به نظر میرسد. در دو فیلم قبلی با دو آدمکش فراری و همچنین نویسندهای سروکار داشتیم که گروهی روانی را دور خود جمع میکرد. هر دو فیلم تمایل زیادی به نمایش خشونت داشتند.
ولی شخصیت اصلی «سه بیلبورد» نه روانی است نه (حداقل در ابتدای فیلم) میخواهد خونی بریزد. «میلدرد هیرز» یک مادر معمولی است که در رنج و خشم فرورفته است. چراکه نه ماه قبل از اینکه داستان فیلم شروع شود، دختر نوجوان او مورد تجاوز قرارگرفته، کشتهشده، سوزانده شده و در جاده متروکی که تنها سه بیلبورد کهنه و خالی قرار دارد، رهاشده است.
پلیس یکبار این پرونده را بینتیجه رها کرده و حال که دوباره فشار مردم زیاد شده است، دوباره آن را به جریان انداخته است؛ اما خود میلدرد ۵۰۰۰ هزار دلار هزینه کرده و بر روی سه بیلبورد این جاده این متنها را نوشته است: «به او تجاوز شد و به قتل رسید»، «ولی هنوز کسی دستگیر نشده؟»، «جریان چیست افسر ویلبی؟»
مسلماً افسر «ویلبی» (با بازی وودی هارلسن) از این بیلبوردها متنفر است. او حساستر از چیزی است که شما فکر میکنید. نمیتوان در مورد «جیسن دیکسن» (با بازی سم راکول) همچنین نظری داشت. او افسری است که چندان مبادیآداب نیست و برای بیشتر مشکلات پیش رویش تنها راهحلی که به ذهنش میرسد با توهین شروعشده و به کتک ختم میشود. این بیلبوردها باعث بروز زنجیرهای از اتفاقات میشوند که فضای شهر را بهصورت دراماتیکی تغییر میدهند و همانطور که از ذهن پیچیده شخصی مثل مک دونا انتظار میرود، این ماجراها سرشار از خونریزی و شوخطبعی هستند.
مأموریت غیرممکنی که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد این است: چگونه میتوان فیلمی را با صحنه تجاوز و قتل یک دختر نوجوان شروع کرد آنهم درحالیکه مخاطب مشغول خندیدن باشد؟
اگر باهوش باشید، اول باید به سراغ شخصیتی بروید که «فرانسیس مک دورمند» بازی میکند. باکاری که انجام میدهد (اجاره بیلبورد و نوشتن آن پیامها بر روی آن) میتوان پی برد این زن چه شخصیت سرسخت و رنجدیدهای دارد. میلدرد را میتوان نیروی طبیعت در نظر گرفت، یک وکیل مدافع خستگیناپذیر که حتی در اعماق رنج و ناامیدی هم میتواند رشتهای از شوخطبعی پیدا کند. او چیزی برای از دست دادن ندارد و اهمیت نمیدهد در آینده چه قرار است رخ دهد. در اقدامات او قدرتی ترسناک و طنزی واقعی به صورتی توأمان دیده میشود.
در «سه بیلبورد» گاهی اوقات، مضمونها و ماجراها به حدی تیره و تلخ میشوند که حتی اگر بخواهید هم دیگر نمیتوانید بخندید. بعد از یک پیچش داستانی غیرمنتظره که اواسط فیلم رخ میدهد، سرعت فیلم کاهش مییابد. ازاینجا به بعد هم چنانکه خشونت به طرز شگفتآوری افزایش مییابد، مک دونا تلاش میکند داستان را در مسیر درست نگه دارد.
اما کسی مثل مک دونا که در سال ۲۰۰۶ برای فیلم اول خود به نام «شش لول» اسکار گرفته است، میداند چگونه حس و حال موردنظر فیلم خود را خلق کرده و آن را حفظ کند. البته «کارتر به رول» آهنگساز و مجموعهای از آهنگهای برانگیزاننده از این نظر خیلی به او کمک میکنند. او همچنین تلاش کرده شهر را پر از شخصیتهایی کند که جان هاکس، لوکاس هجز و پیتر دینکلیج همیشه بینظیر در نقش آنها بازی میکنند.
در پایان، میلدرد و جیسون با اکراه مجبور به همکاری با یکدیگر میشوند. راکول هم نشان میدهد شخصیتی غنیتر از آن چیزی که فکر میکردیم را دارد. بهاینترتیب، با داستان مجموعهای از آدمهای ویرانشده، زخمخورده، کاملاً انسان و بسیار بامزهای طرف میشویم که تلاش میکنند خشم خود را پایین بیاورند و با ناکامیهایشان کنار بیایند. در فیلم لحظاتی وجود دارد که در آنها، مک دونا بیشتر از همیشه خود را به فضای نمایشنامههای معرکهای که نوشته است نزدیک میکند. لحظاتی که در آنها باشخصیتهایی طرف میشویم که به دنبال باریکترین بارقههای رستگاری میگردند و در میان کشت و کشتار و خرابیهایی که خودشان به بار میآورند، سعی میکنند راه نجاتی پیدا کنند.
مک دونا در نمایشنامههای خود خشونتی متجاوزانه و طنزی سیاه را در فضایی مملو از ترس و وحشت به مخاطب عرضه میکند. این ویژگیها را در فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» هم میتوان مشاهده کرد.
استیو پاند، The Wrap
گزیدهای ازنظر منتقدان درباره فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»
پیتر تراورس (رولینگ استون)
میتوان گفت که فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» یک اثر شاهکار است که دیدن آن قطعاً حس خوبی به شما منتقل کرده و شما از آن خوشتان خواهد آمد.
برایان ترویت (یو اس ای تودی)
مارتین مکدونا، نویسنده و کارگردان فیلم سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری، توانسته اثر خیلی خوبی با روایت ساختاریافته، وحشیانه و درعینحال تعجببرانگیز خلق کند که حول محور شخصیت اصلی زن داستان میچرخد که بهشدت به دنبال قاتل اصلی پرونده فیلم است و حاضر است کل زندگی خود را نابود کند تا این فرد خلافکار را پیدا کند.
برایان تالریکو (وبسایت راجر ابرت)
عصبانیت، خشم و انرژی عناصر اصلیای هستند که در فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» وجود دارد. بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۷، میتوان به جدیدترین اثر مارتین مکدونا بااستعداد و درخشان اشاره کرد.
زان بروکس (گاردین)
باید به آنهایی که باکارهای مارتین مکدونا و آثار پیشین او آشنا هستند اعلام کنیم که شما با دیدن این فیلم سورپرایز و تعجب نخواهید کرد زیرا فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» دارای یک موضوع جسورانه و پرطرفدار بوده که فیلمنامه آن فوقالعاده زیبا و غنی نوشتهشده است؛ داستانی درباره خشونتهای یک شهر کوچک وزندگی مردم آمریکایی. بااینکه فیلم به خاطر نزاع و جدالی که در بطنش وجود دارد، حسی پولیش نشده و کامل به بیننده میدهد، اما قلب تپنده بزرگی دارد.
الکس ولچ (آی جیان)
میتوان گفت که فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» احساسیترین و عمیقترین اثری است که مارتین مکدونا تا به امروز ساخته و اکران کرده است.
بن کرول (ایندی وایر)
نهتنها فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» کاملترین اثری است که مارتین مکدونا تا به امروز تولید کرده، بلکه یکی از بهترین و احساسیترین آنها است که احساس ترحم و دلسوزی در آن موج میزند.
گرگورگی الوود (پلی لیست)
اولین مسئلهای که با دیدن فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» به ذهن بیننده خطور میکند این است که مارتین مکدونا توانسته یک شاهکار تقریباً غیرممکن را به طرز خیلی خوبی ساخته و یک نوع سیاه، تاریک و خشن را به روی پرده سینما بیاورد. البته با تشکر از هر دوستاره این اثر یعنی فرانسیس مکدورمند و سم راکول که واکنشها و رفتارهای احساسی خیلی خوبی انجام میدهند که بیننده بهسادگی متوجه این رفتارها نمیشود.
جو دمیانوویچ (نیویورک دیلی نیوز)
و در پایان ما متوجه میشویم که محوریت کل داستان فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» حول محور فرانسیس مکدورمند میچرخد که توانسته به طرز فوقالعاده خوبی نقش یک زن معمولی را در یک شرایط عجیب و غیرمعمولی ایفا کند.
دیوید رونی (هالیوود ریپورتر)
با اینکه فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری»، بهشدت سعی دارد با خلق صحنههای کمدی و خندهدار صدای خنده بینندگان را بلند کند و این رویه را تا انتهای فیلم ادامه میدهد، اما درعینحال غم و اندوه خالص دلسوزانهای در آن دیدهشده و تا آخرین لحظه این احساسات در پسزمینه حس میشود.
سارا استوارت (نیویورک پست)
این درام زیبایی که داستان آن در یک شهر کوچک تقریباً روستایی اتفاق میافتاد را میتوان بهعنوان بهترین اثری برشمرد که مارتین مکدونا (کارگردان فیلم در بروژ و فیلم هفت روانی) در قالب کارگردان و فیلمنامهنویس تا به امروز ساخته است. همچنین فرانسیس مکدورمند هم در این اثر کم ندرخشید و این فیلم او را میتوان بهعنوان بهترین و بزرگترین اجراهایی که تا به امروز داشته است دانست.
اوون گلیبرمن (ورایتی)
بااینکه فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» با شاهکار بودن و شاهکار شدن فاصله خیلی زیادی دارد اما بااینحال شما را تا انتها در مشت خود نگه میدارد، لحظهبهلحظه به هیجان شما اضافه میکند و درنهایت میتوان گفت که چیز متفاوتی برای نمایش دادن دارد.
دیو کالهون (تایم اوت لندن)
این فیلم پر از دیالوگهای تندوتیز و جالب بود و شخصیتهای بسیار سرگرمکنندهای در آن حضور داشتند. داستان جالب این اثر درباره یک دیدگاه عمیق روشنفکرانه بود که بهگونهای ما را نسبت به دنیایی که در آن زندگی میکنیم بیدار میکند و نشان میدهد که این دنیا همانقدر که مراقب ماست و ما را دوست دارد، درعینحال چقدر میتواند بیرحم و خشن باشد. بااینکه داستان این اثر بر اساس چنین پایههای تاریکی نوشتهشده اما به طرز عجیبی به بیننده قوت قلبی هم میدهد. از طرف دیگر این اثر بهشدت سرگرمکننده است.
منوهلا دارگیس (نیویورکتایمز)
همهچیز در فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» بهخوبی با یکدیگر همخوانی دارد، حتی زمانی که هرجومرج کاهش پیدا میکند هم این همخوانی بهخوبی حس میشود؛ اما دراینبین اجراها بهاندازه کافی بافت خشونت را به فیلم اضافه میکنند که باعث میشود این نظم به آن صورت خوب عمل نکند.
سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری (Three Billboards Outside Ebbing, Missouri)
نویسنده و کارگردان: مارتین مک دونا. بازیگران: فرانسیس مک دورمند، وودی هارلسن، سم راکول، جان هاوکس. محصول 2017. برنده جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره فیلم ونیز ۲۰۱۷