ماجرای اقتباس از آثار ادبی در سینمای جهان چندان بغرنج نیست. با نگاهی کلی به فیلمهایی که همین امسال ساختهشدهاند، میتوان رد پای رمانها و آثار ادبی را بهعنوان منابع الهام دید. سنتی که از همان سالهای اولیه سینما هم وجود داشت.
ادبیات غنی، پشتوانه سینمایی بود که میخواست مخاطب را جذب پردههای سینما بکند. این رمانها گاهی پروپیمان و سترگ بودند و نزدیک شدن به آنها کار سادهای به نظر نمیرسید، اما بودند فیلمسازانی که با دیدگاهی ویژه و متبحرانه از پس به تصویر کشیدن این آثار برمیآمدند. بهعنوانمثال دیوید لین «دکترژیواگو» را از روی رمان بوریس پاسترناک ساخت که در زمان خود موفق بود و همچنان هم بعد از گذشت سالها، بهعنوان نمونه مؤثر اقتباس در سینما در نظر گرفته میشوند. البته این تنها یک نمونه از دریای فیلمهای اقتباسی است که در تاریخ سینما بهوفور ساختهشده و دربارهشان حرف زدهشده است.
از طرف دیگر، کارگردان نابغهای مانند هیچکاک هم بود که با دیدگاهی تیزبینانه بهجای استفاده از رمانهای مهم و معروف دنیا، از داستانهایی استفاده میکرد که چندان مهم نبودند یا بیشتر از آنکه خاص پسند باشند و درباره تاریخ و سیاست و مذهب مضمون کوک کنند، رمانها و داستانهای نیمه بلند و کوتاه عامهپسندی بودند که در نگاه اول شاید چندان به چشم نمیآمدند، اما هیچکاک با هوشمندی از همینها، فیلمی جذاب میساخت که بهنوعی باعث میشد آن منبع بیشازپیش دیده شود و به شهرت برسد. بهعنوانمثال کاری که هیچکاک با رمان «ربهکا» و بعدتر با داستان نیمه بلند «پرندگان» هر دو نوشته دافنهدوموریه انجام داد، کاری بود کارستان. هر دو فیلم تبدیل شدند به کارهای مهم کارنامه او که نهتنها چیزی از داستانهای اصلی کم نداشتند، بلکه چیزی هم به آن اضافه کرده بودند؛ و تاریخ سینما پر است از این نمونههای موفق و ناموفق اقتباس از آثار ادبی بزرگ و کوچک دنیا که یا در سایه منبع الهامشان میمانند یا پا را فراتر میگذارند و بیش از آن مطرح میشوند.
در ایران اما ماجرا متفاوت است. شاید سردمدار اقتباس از آثار ادبی داریوش مهرجویی باشد که تقریباً تمام فیلمهایش را از جایی الهام گرفته است. او، چه وقتیکه «پری» را بر اساس «فرانی و زویی» سالینجر میسازد و چه زمانی که «مهمان مامان» را بر اساس داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی، همیشه تلاش میکند از ظن خود یار داستان اصلی شود و دیدگاه سرخوشانهاش را به فیلم تزریق کند که نه قرار است از منبع اصلی جلو بزند و نه قرار است در سایه آن قرار بگیرد. مهرجویی با تیزهوشی تقریباً در اغلب فیلمهایی هم که از روی این منابع ساخته موفق عمل کرده است، اما جز این مورد، سینمای ایران هیچگاه آنطور که بایدوشاید به اقتباس از آثار ادبی داخلی یا خارجی روی خوشی نشان نداده است. درواقع فیلمنامهنویسان و کارگردانان ایرانی بیشتر ترجیح میدهند در بخش «فیلمنامه اورجینال» جایزه دریافت کنند تا «فیلمنامه اقتباسی»! اما این قضیه جنبه دیگری هم دارد و آن این است که احتمالاً سر زدن به رمانها و داستانها و به تصویر کشیدن آنها کار سادهای نیست. کتابهای فراوانی در باب چگونگی اقتباس از آثار ادبی و برگرداندن آنها به فیلمنامه در بازار موجود است که نشان میدهد کسی که بخواهد چنین کاری بکند راه سختی در پیش دارد.
پس چهبهتر که نویسندگان عطای آثار ادبی را به لقایش ببخشند و خودشان چیزی بنویسند، اما گاهی هم پیدا میشوند نویسندگان و فیلمسازان جسوری که در همان گامهای نخست دل را به دریا میزنند و ناگهان به سراغ اثری میروند که حتی شاید بزرگان سینما هم پیشازاین فکر نزدیک شدن به آن را نکرده بودند.
اکتای براهنی یکی از این جوانهاست که به چنین امر خطیری دست زد. او که پسر رضا براهنی است و به این واسطه به نظر میرسد پشتوانه ادبیاتی خوبی داشته باشد، در نخستین فیلم سینمایی خود رمان «جنایت و مکافات» اثر فئودور داستایوفسکی را دستمایه قرار میدهد. رمانی که بارها در تاریخ سینما دستمایه ساخت فیلم قرارگرفته و هر بار هم این فیلمها زیر سایه این اثر سترگ قرارگرفتهاند. براهنی اما انگار بدون توجه به این تاریخچه، تلاش میکند روایت خودش را از این رمان بنویسد و به تصویر بکشد. طبیعی است که در این راه بههیچعنوان قرار نیست آن اثر را با این فیلم مقایسه کنیم که قطعاً خود براهنی چنین نظری ندارد. ماجرا این است که باید از درونمایه و تفکر مرکزی «جنایت و مکافات» برای پرداخت یک فیلم ایرانی با مختصات اینجایی استفاده شود.
شهاب به دلیل مشکلات مالی در لحظهای که انگار در جلد خودش نیست، دست به جنایتی هولناک میزند و براهنی با پرداختن به جزئیات این جنایت در قابهایی غالباً ایستا و ساکن، تلاش میکند نقطه حیاتی رمان داستایوفسکی را به فیلمش انتقال دهد. صحنهای که هرچند موجب میشود فیلم با درجه سنی منفی 18 به نمایش درآید، اما درنهایت ضعف کلی نخستین ساخته براهنی را هم به نمایش میگذارد؛ فیلم براهنی مانند همین صحنه جنایت، هرچند پتانسیل خوبی در اختیار دارد، اما درنهایت تبدیل میشود به فیلمی کشدار و خستهکننده که تماشاگر را ناراضی از سالن بیرون خواهد فرستاد. مراحل کشته شدن زنها توسط شهاب، با بازی خوب ساعد سهیلی، مرحلهبهمرحله جلوی چشم مخاطب نشان داده میشود و این صحنه تا حمل جسدها به ماشین و بعد بردنشان به جاده چالوس و به آتش کشیدنشان و سپس برگشتن شهاب به خانه طول میکشد. دقایق زیادی از فیلم صرف همین سکانس میشود و دلیلش را هم نمیدانیم. تناقض عجیب اینجاست که فیلم از روی رمانی به آن قطوری ساختهشده، اما بهاندازه یک داستان کوتاه، لاغر و کممایه است.
براهنی به همین ترتیب در تمام فیلم با همان روند کند و کشدار و با دیالوگهایی که چندان به کار درام نمیآیند، داستانش را نهتنها پیش نمیبرد، بلکه در همان قدم اول نگه میدارد. نگاه کنید به صحنهای که شهاب قرار است جنایتش را نزد دوستش اعتراف کند. هرچند پیشتر آن صحنه جنایت را موبهمو دیدهایم، اما درصحنه اعتراف هم باز همهچیز را از ابتدا برای دوستش تعریف میکند تا شکمان بهیقین تبدیل شود که نخستین فیلم براهنی مثل نخستین فیلم بسیاری از کارگردانهای جوان سینمای ایران، بیش از آنکه مناسب یک اثر بلند باشد، در قالب یک فیلم کوتاه کش آمده ساختهشده است.
شاهین شجریکهن