نقد فیلم «به‌وقت شام» جدیدترین ساخته «ابراهیم حاتمی‌کیا»

01 ارديبهشت 1397
«به وقت شام» «به وقت شام»

ابراهیم در آتش

«ابراهیم در آتش» صحیح‌ترین عبارتی است که می‌توان درباره واپسین ساخته پرحاشیه حاتمی‌کیا بکار برد. فیلمی که فراتر از ابعاد سینماتیک‌اش، به سبب نطق آتشین سازنده‌اش در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر خبرساز شد، در اکران نوروز در کانون توجه عام و خاص قرارگرفته است.

«به‌وقت شام» و «امپراتوری جهنم» نخستین پیشگامان رسمی و جدی سینمای ایران در پرداختن به مقوله داعش و گروه‌های تکفیری هستند که یک سال پس از برچیده شدن تسلط آن‌ها بر مناطق گسترده‌ای از سوریه و عراق، تلاش کرده‌اند تا راوی این رخداد تلخ، ویرانگر و مجهول از منظرگاه سیاسی باشند. «به‌وقت شام» واجد بسیاری از مؤلفه‌های داستانی و تماتیک، تکرار شده در نمونه‌های پیشین حاتمی‌کیا است: ایستادگی و مقاومت بر اصول و عقاید ایدئولوژیک، رویارویی نسل‌ها، بزنگاه انتخاب، احساسات‌گرایی، قطب‌بندی جهان داستان به خیر و شر مطلق و... که این بار در قالب قصه‌ای برگرفته از معادلات پیچیده خاورمیانه در چند سال گذشته و فعالیت گروه‌های افراط‌گرای مذهبی بازتعریف می‌شود که از چشم‌انداز گزینش موضوعی به‌روز و پرمخاطره، می‌تواند در کارنامه فیلم‌سازی کارگردانش امتیازی مثبت تلقی شود، اما انتخاب سوژه‌ای ملتهب و طاقت‌فرسا به‌تنهایی عامل کامیابی و برتری یک فیلم یا اثر هنری به شمار نمی‌آید.

«به‌وقت شام» در عین آن‌که می‌کوشد فرزند زمانه خود باشد اما در جان بخشیدن به جهان فکری و زیبایی‌شناختی خود یک گام به عقب محسوب می‌شود؛ نه در فرم و نه در ساختار داستانی، روند رو به جلویی را طی نمی‌کند. از ابتدایی‌ترین اصول درام‌های دوقطبی، طراحی ضدقهرمان باهوش و ذکاوت، صاحب اندیشه، بهره‌مند از نیروی انگیزشی غیرقابل نفوذ و باصلابت و پایدار از بعد روانی است که با هرکنش و واکنشی، قهرمان یا جبهه خیر را به تلاشی وافر و بروز انسانیتی بیش از گذشته وادار می‌کند. بدین ترتیب از پای درآمدن قطب منفی داستان نه‌تنها ضرورتی انکارناپذیر بلکه در صورت تحقق، موجب آرامش ذهنی بیننده و سندی است بر حقانیت عمل بشردوستانه شخصیت یا شخصیت‌های اصلی فیلم.

درحالی‌که «به‌وقت شام» در بازگشتی ناامیدکننده به فیلم‌های جنگی/ حادثه‌ای دهه شصت، بر آن است تا خباثت و بی‌رحمی گروه‌های تروریستی را با توحش لجام‌گسیخته و رفتارهای جنون‌آمیز ایشان فراتر از ابعاد داستانی و روایی دوچندان کند. به همین سبب پیکارجویان داعشی به کاریکاتورها و دلقک‌هایی مضحک شباهت یافته‌اند که سرخی نوک بینی را در تکمیل چهره‌پردازی کم دارند. معارضان سوری به انواع بیماری‌ها و امراض روانی، از شیزوفرنی تا سادیسم و مازوخیسم مبتلا هستند و از هرگونه بهره هوشی و استعداد فکری محروم مانده‌اند. مملو از انگاره‌های متناقض و ناسازگارند. به آنچه برایش پا به میدان پیکار نهاده‌اند ایمان ندارند. هرهری مذهب‌اند و در چشم‌به‌هم‌زدنی بر روی‌هم اسلحه کشیده و عالمان بی‌چون‌وچرای تحکم و زور نمایانده شده‌اند. منطق عقلانی از قاموسشان رخت بربسته و بیش از همه زامبی‌ها و خون‌آشامان سریال‌ها و فیلم‌های هالیوودی را یادآور هستند. کودکانی را می‌مانند که با ابزارآلاتی ناشناخته سروکار دارند و به همین سبب دچار شعف و ازخودبیگانگی گشته‌اند.

داعشی‌های «به‌وقت شام» هرگز واقعیت سینمایی نمی‌یابند گرچه در عالم واقعیت به‌مراتب موقعیت اسفناک تری را تجربه می‌کنند. به‌بیان‌دیگر فراموشی و نادیده انگاشتن وجه تمایز میان جهان سینما و جهان واقعیت که به اغراقی خارج از تحمل منجر شده نتیجه تغییر نگاه خویشتن‌دارانه فیلم‌ساز از چارچوب مدیوم سینما به احساسات‌گرایی مفرط برآمده از حس انزجار نسبت به گروهک‌های معارض است که فیلم را تا سرحد یک اثر متوسط سرگرم‌کننده تقلیل بخشیده. اغراقی که فقط متوجه گروه‌های متخاصم نیست و جبهه خیر داستان را نیز در همان سطح درنوردیده است. نیروهای مدافع و به‌طورکلی قطب مثبت فیلم مطابق انتظار، ترکیبی از ایمان، شجاعت، اقتدار و ازخودگذشتگی آمیخته با عطوفت و رأفت هستند که در مورد پدر و پسر ایرانی، با شدت بیشتری اعمال می‌شود. گویی دریچه دوربین سینما برای بیان ناگفته‌های فیلم‌ساز کوچک و محدود بوده که وی به‌واسطه تلسکوپ «به‌وقت شام» بر آن شده تا با بزرگنمایی هرچه بیشتر، مخاطب را به اهمیت وقایع موجود هشدار دهد. درحالی‌که پیرنگ ارزش‌افزوده‌ای بر دانسته‌های پیشین مخاطب نسبت به اعمال مجرمانه و جنایات پیشگی داعشی‌ها ندارد و ادعای پرده‌برداری از زوایای پنهان ددمنشی گروه‌های مسلح تلاشی بس بیهوده و نافرجام است. مؤلفه‌ای که دستاوردی برای حاتمی‌کیا به‌حساب نمی‌آید و تصاویر پرتعدادی از خشونت‌های گسترده داعش در وب‌سایت‌ها و شبکه‌های مجازی قابل‌مشاهده است. از سوی دیگر تحلیل سازندگان به‌وقت شام از پشت پرده این گروه‌ها، فراتر از تفسیرهای جاری در رسانه‌های رسمی کشور، نمی‌رود و ساختار کلی اثر، آگاهی بخشی فزون‌تری برای بیننده ندارد.

کشمکش داستانی فیلم در همان صحنه‌های نخست در قالب ارسال کمک‌های انسان دوستانه برای مردم در محاصره و گلوله‌باران آن‌ها از سوی معارضان تجلی می‌یابد که نویدبخش روایتی پرکشش از تقابل جبهه خیروشر است. مسیری که با پیشرفت روایت، تشدید شده اما ابعاد تازه‌ای نمی‌گیرد و درنهایت به جدال‌های تن‌به‌تن ختم می‌شود. راه‌حل برگزیده کارگردان برای پایان بخشیدن به مناقشه موجود، مطابق انتظار، ایثار و ازجان‌گذشتگی است که با انفجار هواپیما از سوی کاپیتان علی رستمی جامه عمل می‌پوشد؛ اما این راه‌حل از کمترین نشانه‌های عمق و ظرافت دراماتیک بهره‌مند است. به همین سبب تلاش شده با تمرکز بر سویه‌های بیرونی و وجوه بصری غلوآمیز (از بازی‌های غیرانسانی تا گریم‌ها و حتی جلوه‌های ویژه) کاستی‌های داستانی و درونی دور از چشم نگاه داشته شود. نه قطب منفی داستان از سطح کاریکاتورهای آزاردهنده بالاتر می‌آید نه شخصیت‌های به‌ظاهر موجه از دایره تیپ‌های شناخته‌شده خارج می‌شوند. به نظر می‌آید درام درونی فیلم بر پایه رشد روحی و معنوی علی رستمی (بابک حمیدیان) بنانهاده شده است.

 الگوی عشق و وظیفه که ساختار درام بسیاری از فیلم‌های حاتمی‌کیا را شکل می‌دهد و یکی از نمونه‌های قابل ارجاع برای خلق قهرمان ارزش‌مدار است این بار نیز دستمایه آفرینش قرار می‌گیرد. با این توصیف که در مرحله بسط و گسترش، ناقص می‌ماند یا به دست فراموشی سپرده می‌شود. علی در دو مرحله میان عافیت‌طلبی و بازگشت به زندگی عادی، ماندن و پایان بخشیدن مأموریت را برمی‌گزیند و در سومین انتخاب نیز جانبازی به قیمت نجات جان انسان‌های دیگر را اولویت قرار می‌دهد. این سه مرحله شرط لازم برای احیای قهرمان زوال یافته در سینمای ایران محسوب می‌شود اما شرط کافی نیست؛ زیرا تصمیم نهایی علی که تبیین‌کننده تبلور روح مقاومت در او و اعتلای انگیزه‌های فردی به جمعی است بر اساس داده‌های پیرنگ صورت نمی‌پذیرد. فیلم درصدد آن است تا مضمون شهادت درراه ایمان و عقیده را مطرح کند. به این منظور هدف نخستین علی را همراهی با پدر و اتمام مأموریت نظامی بیان می‌کند. انگیزه‌ای شخصی. وفاداری به اصول. ایستادگی بر باورها. به اثبات رساندن خود و فاصله‌ای که میان این فردگرایی و رسیدن به مرتبه شهادت وجود دارد و پر نمی‌شود. به بیان ساده‌تر گستردگی روایت (فعالیت قطب منفی داستان) در یک‌سوم پایانی به‌اندازه‌ای نیست که شخصیت محوری را مجاب به اقدام متهورانه کند. تنها تمدید پیرنگ برای توجیه رفتار علی، برخورد مستقیم وی با خشونت بی‌پروا و البته کودکانه پیکارجویان است درحالی‌که او در این فرآیند، کمتر با تردیدها و چالش‌های فکری دست‌وپنجه نرم می‌کند یا استعداد چیره شدن بر ضعفی درونی را به دست می‌آورد. بدین‌سان عمل قهرمانانه علی نه از دل پیرنگ بلکه بر اساس ذهنیت آرمان‌گرایانه کارگردان تعریف می‌شود. اجبار و تحمیل‌کردن اندیشه ایدئولوژیک بر ساحت داستان. ازاین‌رو روح دراماتیک فیلم به‌تدریج در پوسته خوش‌ظاهر آن‌که کارکردی جز تهییج عوام‌پسندانه ندارد مسخ می‌شود. غافل از این‌که عالم سینما واقعیت را به عاریه می‌گیرد و واقعیت برای ارتقای کیفیت در جهان نمایش، نیازمند دراماتیزه شدن و ترجمه به گرامر سینما است. حتی اگر این ترجمان با حقایق عالم هستی ناسازگار باشد. مخاطره‌ای که حاتمی‌کیا به بهانه بازتاب واقعیت‌های موجود و وفاداری به حقیقت، از آن سربلند بیرون نیامده است درحالی‌که انتظار می‌رفت فیلم‌ساز باتجربه‌ای چون وی قواعد بازی را به‌درستی رعایت و با دخل و تصرف هوشمندانه در حقیقت، مضمون موردنظرش را توجیه‌پذیر جلوه‌گر کند. این در شرایطی رخ می‌دهد که اکنون و پس از تماشای «به‌وقت شام» بیننده با تردید به حضور نظامی، اقتصادی و حتی دیپلماتیک ایران در سوریه می‌نگرد. شکست گروهی با تعصبات خاص که حتی بر سر آرمان‌هایشان توافق نظر ندارند، در توهم خلافت و اجرای احکام موردنظر خود دست‌وپا می‌زنند، تنها سلاح سنگین‌شان مسلسل‌های نیمه‌خودکار، اسب و شمشیر است و به‌وسیله عده‌ای زندانی دربند به‌راحتی از پا درمی‌آیند، نه‌تنها فضیلت به شمار نمی‌آید بلکه در فرایافتی وارونه و ضد خویش، ماهیت مبارزه را نیز با چالش‌های گسترده‌ای روبه‌رو می‌گرداند.

یک سال پس از جمع‌شدن دامنه تهدیدات داعش، بنا به اظهارات نیروهای ائتلافی، به‌تدریج فیلم‌هایی با این موضوع بر پرده‌های سینما نقش خواهد بست و مدعیان مبارزه با گروه‌های مسلح، نقش خود را در تأمین امنیت سوریه و بازگشت آرامش به این کشور بیش از دیگران رسانه‌ای خواهند کرد. بدون تردید به‌وقت شام آخرین تجربه سینمای ایران در مسئله بحران خاورمیانه نخواهد بود و بایستی چشم‌به‌راه نمایش آثار هالیوودی و حتی بلوک شرق بود که هر یک به‌نوعی خود را سردمدار نابودی خطر افراط‌گرایان و برقراری صلح پایدار در منطقه معرفی  می‌کنند.

پیام نصیری‌خرم/ شهروند

 

فیلم «به‌وقت شام» از نگاه منتقدان

خودزنی یا هنگامه‌ای که برپاشده

به‌عکس مردم معمولی که فیلم به‌وقت شام را پسندیدند و این را فروش چندمیلیاردی و اقبال خوب مردمی این فیلم نشان می‌دهد، منتقدان موضع چندان مهربانانه‌ای در قبال این ساخته فن‌سالارانه ابراهیم حاتمی‌کیا اتخاذ نکردند. به‌خصوص در روزهای اکران جشنواره فجر و نیز روزهای اول نمایش این فیلم رسانه‌های سینمایی و مطبوعات پر بود از نقدهای منفی درباره این فیلم. اتفاقی که صدای ابراهیم حاتمی‌کیا را نیز درآورد و باعث شد او در اختتامیه جشنواره فجر به کسانی که به فیلمش نگاهی انتقادی داشتند، بتازد.

آریان گلصورت یکی از منتقدانی بود که نگاهش به فیلم به‌وقت شام متفاوت بود. او با اشاره به این‌که «سینمای حاتمی‌کیا شعاری و مملو از خودنمایی است و این نکته جدیدی به‌حساب نمی‌آید» نوشت: «او نگاه کهنه‌ای به مسائل روز دارد و با پرداخت اغراق‌شده‌اش، مخاطبان غیر علاقه‌مند به چنین لحن و رویکردی را پس می‌زند. در چنین شرایطی، بعید به نظر می‌رسید که به‌وقت شام غافلگیرکننده باشد. انتظاری از حاتمی‌کیا نمی‌رفت که بخواهد چنین موضوعی را به فیلمی مؤثر تبدیل کند. با همه این حرف‌ها، به‌وقت شام بازهم غافلگیرمان کرد! چون حتی تصور این تعداد ایده عجیب‌وغریب که کاملاً کاریکاتوری به تصویر کشیده می‌شوند را نمی‌توانستیم بکنیم. این فیلم را نمی‌توان جدی گرفت. یک تقلید دست چندم از اکشن‌های هالیوودی که از فرط بی‌منطقی، به یک هجویه بامزه تبدیل‌شده است».

وحید قادری هم به‌وقت شام را «یک فیلم عجیب‌وغریب» نامید. او نوشت: «دو ساعت به پرده زل می‌زنید تا ملغمه‌ای از فیلم‌های حادثه‌ای مثل هواپیمای محکومین و مدمکس را با روابط اشک‌انگیز پدر و پسری هندی و هیولاهای انسانی و دیالوگ‌های طعنه‌آمیز آشنای فیلم‌های قبلی کارگردان ببینید و درنهایت از مظلومیت‌مان حرف بزنیم. خیلی عجیب است کارگردانانی که همیشه مدعی عدم وجود امکانات و حمایت کافی در سینمای ایران بودند، با بودجه‌های کم، فیلم‌های قابل تأمل‌تری از این بلاک‌باسترهای فاخر وطنی می‌ساختند».

محسن شرف‌الدین هم این فیلم را «خودزنی حاتمی‌کیا» نامید؛ اما در نقطه مقابل، این فیلم هواخواهان پروپاقرصی هم داشت. پرویز امینی نوشت: «سینما در چهار دهه بعد از انقلاب اسلامی در مقاطع مختلف در چهره‌های خاصی اجتماعی شده است. دهه شصت خصوصاً نیمه اول آن مخملباف با توبه نصوح، بایکوت، بای‌سیکل‌ران و... اجتماعی‌ترین چهره سینمای ایران بود. اواخر دهه شصت و کل نیمه اول دهه هفتاد سینمای ایران زیر سایه نام حاتمی‌کیا در آثاری مثل «دیده‌بان»، «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و در اوج آن‌ها «آژانس شیشه‌ای» ظهور و بروز اجتماعی یافت. کم‌کم از نیمه اول دهه هفتاد (۱۳۷۵) و در نیمه اول دهه هشتاد نام مجیدی با آثاری مانند «بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا»، «باران» و... بیش از دیگران در فضای اجتماعی طنین‌انداز شد، اما از نیمه دوم دهه هشتاد به بعد، سینمای ایران با نام فرهادی و آثاری مثل «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و «فروشنده» اجتماعی شده است. حاتمی‌کیا برخلاف مخملباف و نیز مجیدی که در دوره‌های خاصی درخشیده‌اند، همواره در فضای اجتماعی ایران دارای موضوعیت و موقعیت بوده است. «به رنگ ارغوان»، «به نام پدر»، «چ»، «بادیگارد» و... فیلم‌هایی بوده‌اند که موضوعیت اجتماعی حاتمی‌کیا را در دهه هشتاد و نیمه اول دهه نود تثبیت کرده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد، فیلم «به‌وقت شام»، آخرین ساخته حاتمی‌کیا به لحاظ سینمایی فراتر از همه کارهای بعد از «آژانس شیشه‌ای» او است و می‌توان گفت سینمایی‌ترین فیلم حاتمی‌کیا بعد از «آژانس شیشه‌ای» است. «به‌وقت شام» حاتمی‌کیا فیلمی پرحادثه، پر تعلیق، پر نشانه و پرتعداد در سکانس‌های خارجی است. تعداد پلان‌ها و سکانس‌ها و تعدد لوکیشن‌ها در مقایسه با سینمای پیش‌ازاین حاتمی‌کیا به‌صورت خاص و سینمای ایران به‌طور عام قابل‌مقایسه نیست. این در حالی است که تمام سکانس‌ها ربط منطقی به یکدیگر دارد و پاسخ هر سؤال در هر سکانس در سکانسی دیگر به‌گونه‌ای زیرکانه داده‌شده است که این قدرت و قوت کارگردانی کار را می‌رساند؛ اما جنبه تکنیکال سینمایی شاید بخشی از کار باشد و نشانه‌گذاری‌های فراوان فیلم نیز می‌تواند آن را از دیگر آثار متمایز کند».

آرش منادی هم نوشت: «در جشنواره امسال چند فیلم با موضوع داعش نمایش داده شد. ازجمله فیلم‌هایی به نام «کامیون» ساخته کامبوزیا پرتوی، «امپراتور جهنم» ساخته پرویز شیخ طادی، مستند «زنانی با گوشواره‌های باروتی» اثر رضا فرهمند و «به‌وقت شام»، آخرین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا. دلیل پرداخت سینماگران ایرانی به چنین موضوعی روشن است. به‌هرحال مسئله داعش، سال‌هاست که تیتر یک خبرهای سیاسی است و با حملات تروریستی خود، فجایع انسانی بسیاری را نه‌تنها در خاورمیانه که در سرتاسر جهان به بار آورده است. «به‌وقت شام» درباره خلبانان ایرانی است که به کمک مردم سوری گرفتار در چنگال داعش می‌شتابند و بیشتر سکانس‌های فیلم در درون یک هواپیما می‌گذرد. ازاین‌رو بسیار یادآور فیلم‌های قدیمی و خوب ابراهیم حاتمی‌کیا است که بیشتر فیلم، در یک لوکیشن اتفاق می‌افتد. فیلم‌هایی چون «آژانس شیشه‌ای» و «ارتفاع پست» از این نمونه‌ها هستند.

سپیده ابرآویز هم با اشاره به این‌که «حاتمی‌کیا فیلم‌ساز مهمی است و سینما به او مدیون است» نوشت: «اگر قرار باشد فهرستی از بهترین فیلم‌سازان ایرانی نوشته شود، حاتمی‌کیا حتماً یکی از رتبه‌های بالای این فهرست است. او هنوز هم عاشق سینماست و وسواس و دقت در کارش مشهود است، حتی اگر به پشتوانه امکانات و سوابقش نیازی به این وسواس نباشد، او کار خودش را می‌کند و همچنان امضای یالطیفش را در آغاز فیلم حفظ کرده و رد پای ابراهیم حاتمی‌کیا بودنش را در طول فیلم. حاتمی‌کیا که فیلم می‌سازد، هنگامه‌ای برپا می‌شود. همیشه شب اکران نمایش فیلمش از شلوغ‌ترین شب‌هاست و همیشه سروکله همه جور آدم از سینمایی و غیر سینمایی و دولتی و غیردولتی در زمان نمایش فیلمش در جشنواره پیدا می‌شود. این جادوی حاتمی‌کیاست یا کنجکاوی تماشاگران یا حساسیت‌زا بودن آثارش، فرقی نمی‌کند. مهم این است که حاتمی‌کیا همیشه فوجی از مخاطبانش را پیش پیش دارد و تهیه‌کننده‌اش اوج باشد یا نباشد، نگران برگشت مالی نخواهد بود. البته که وقتی موسسه اوج پشت فیلم پرخرجی همچون «به‌وقت شام» ایستاده باشد، کارگردان هم با دست‌باز هرچقدر دلش می‌خواهد صحنه‌های اکشن و پروداکشن‌های آن‌چنانی می‌آفریند و با جلوه‌های ویژه‌اش حال و هوای یک اکشن تماشایی را می‌آفریند. البته که کارگردان هم باید مثل حاتمی‌کیا، کارگردان باشد تا بتواند از این امکانی که به او داده‌شده بهترین استفاده را کند، قاب‌هایش را درست ببندد و دوربینش را درست بکارد و لحظه استفاده مفید از جلوه‌های ویژه را با نگاه مجرب سینمایی‌اش تشخیص بدهد. حاتمی‌کیا همه این‌ها را می‌فهمد و درک درستی ازآنچه به‌عنوان یک فیلم مهیج و چشم‌نواز قرار بوده بسازد، دارد و در به‌وقت شام از منظر ویژوال افکت و کارگردانی از طراحی صحنه گرفته تا صدا و فیلم‌برداری و... باقدرت عمل کرده است. گاه این قدرت آن‌قدر زیاد می‌شود که احساس تماشای یک وسترن خوشمزه و دل‌چسب به بیننده دست می‌دهد. مثل صحنه‌های فرودگاه و مواجهه اول با چچنی. یا صحنه انفجار هواپیما و بسیاری از صحنه‌های دیگر».