«جان کرازینسکی» هم به عنوان کارگردان و هم به عنوان بازیگر، خیلی خوب میتواند از قدرت نماهای نزدیک استفاده کند. شاید به خاطر بازی در سریال «اداره» و بازی در نقش شخصیت مسخرهای مثل جیم است که به این توانایی دست پیداکرده است. در آن سریال هم هر وقت فرصتی گیرش میآید جلوی دوربین سبز شده و به یک جایگزین همدلی برانگیز برای مخاطب، در دل محیط اداری سریال تبدیل میشود. مهم نیست چه قدر بااستعداد باشید، حفظ شخصیت و بازی خود در یک سریال طولانی کاری بسیار مشکل است و بعید به نظر میرسید که کرازینسکی بتواند با یک اثر دیگر از نقش جیم پیش برود. ولی با فیلم «یک مکان ساکت»، او این کار را انجام داده است. در این فیلم کرازینسکی تقریباً همهکاره است. از کارگردانی و همکاری در نوشتن فیلمنامه گرفته تا بازیگری، آن هم در فیلمی که تقریباً بدون دیالوگ پیش میرود و مملو از نوعی ترس اضطرابآور تأثیرگذار است.
در فیلم به جای دیالوگ، با صورتهایی (گاهی اوقات ترحم برانگیز و گاهی اوقات ماتمزده) طرف هستیم که اکثر اوقات مستقیم به دوربین خیره شدهاند. «یک مکان ساکت» یک درام پر تعلیق درباره خانوادهای است که زیر تیغ یکی از شومترین خطرات قرار دارند. لی (کرازینسکی) و اولین ابت (امیلی بلانت) به همراه فرزندانشان در دنیایی زندگی میکنند که زیر سلطه موجوداتی بیرحم قرار دارد. این موجودات که کور هستند، بهنوعی زره ارگانیک مجهز هستند و بر اساس شنیدن صداها حمله میکنند. تا زمانی که ساکت باشید، آنها نمیتوانند شما را پیدا کنند. ولی حتی اگر موفق شوید از کنار یکی از این موجودات عبور کنید، باز هم نباید مطمئن باشید که دیگر به سراغتان نمیآید.
کرازینسکی با هوشمندی متوجه شده که چنین داستانی باید با تأکید زیاد بر روی نماهای بسته ساخته شود. از طریق نماهای بسته است که نهتنها بر روی ترس ناشی از این موقعیت تأکید میشود، بلکه باعث به وجود آمدن پیوندهایی بین شخصیتها شده و این واحد را کنار هم نگه میدارد. درجایی که مردم نمیتوانند با صدای بلند باهم صحبت کنند، هر حرکت جزئی صورت (چین پیشانی، نگاهی سریع) دارای اهمیت زیادی است. یک مکان ساکت فیلمی است که با نهایت دقت و حوصله ساختهشده است. ولی دلیل اصلی موفقیت آن این است که تصویری باورپذیر از یک خانوادهدوست داشتنی ارائه میدهد.
جهانی که آنسوی خانه روستایی خانواده ابت قرار دارد، اسرارآمیزتر از اطراف آنهاست. آنها تنها با تکیهبر تکههای روزنامه و یادداشتهایی که بر روی وایت بردها نوشتهشده سعی میکنند به اسرار این جهان پی ببرند. آیا اثری از تمدن انسانی به جای مانده است؟ این هیولاها توسط انسانها خلقشدهاند یا موجوداتی بیگانه هستند؟
در فیلمنامهای که کرازینسکی، برایان وودز و اسکات بک نوشتهاند، بیننده در مورد این سؤالات به پاسخ آنچنانی نمیرسد. تنها کمی بعد از بحرانی که دامنگیر کل جهان شده است، با داستان این خانواده وحشتزده همراه میشویم. در اولین صحنههای فیلم، کوچکترین پسر خانواده توسط یک هیولا کشته میشود. سپس به یک سال بعد میرویم و مخاطب با زیرساختهای زندگی خانواده ابت آشنا میشود. این خانواده در یک خانه بزرگ و دورافتاده در دل جنگل زندگی میکنند. دوربینهای امنیتی اطراف خانه کار گذشته شدهاند و از یک سیستم نورپردازی گسترده برای شناسایی مزاحمهای احتمالی استفاده میشود. خانواده ابت زندگی تقریباً معمولی دارند. مزرعهدارند، پابرهنه تا هر جا که دلشان بخواهد میروند و با قطعاتی که از نمد ساختهشدهاند، منوپولی (نوعی بازی تختهای) بازی میکنند. دختر خانواده به نام ریگن (میلسنت سیمندز) ناشنوا است (خانواده معمولاً از طریق علائم اشاره باهم صحبت میکنند) و خودش را مسئول مرگ برادر کوچکش میداند. دیگر پسر خانواده ابت به نام مارکوس (نوآ جوپ) کمی ترسو و خجالتی است و در برابر آموزشهای پدرش برای نحوه بقا در این دنیا، مقاومت میکند.
در چنین فضایی، شاید آخرین احتمالی که به ذهن مخاطب میرسد این باشد که اولین حامله است. تصور واردکردن یک بچه به این دنیای ویژه، امری غیرقابلتصور به نظر میرسد. نه صرفاً به خاطر اینکه آیندهای تاریک در انتظار اوست، بلکه بیشتر به این دلیل که بچهها سروصدای زیادی دارند. ولی لی و اولین تصمیم گرفتهاند بچه را نگهدارند و همین انتخاب، به معمای اصلی داستانی تبدیلشده که کرازینسکی روایت میکند. با خانوادهای طرف هستیم که میخواهند به رشد و پیشرفت خود ادامه بدهند و حتی باوجوداین که دنیای اطرافشان به طرز غیرقابلباوری خصومتآمیز پیش میرود، برای مدتی طولانی زندگی خود را در کنار هم پیش ببرند. در دنیای واقعی هم کرازینسکی و بلانت زن و شوهر هستند و دو بچهدارند. معلوم نیست «یک مکان ساکت» تا چه حد ممکن است تمثیلی از زندگی واقعی آنها باشد. ولی فیلم بیش از هر چیز بر روی پدر و مادر بودن تمرکز میکند و به روایت تصمیمات دردناک و موقعیتهای بغرنج میپردازد.
حتی طرح داستانی فرعی فیلم هم درباره ترسهای لی و اولین از بزرگ کردن یک بچه است. پدر و مادر ریگن همیشه مواظب او هستند و به او اجازه نمیدهند که تنهایی جای برود. چراکه ناشنوا است و مشکلتر از آنها به وجود خطر پی میبرد. بخشی از درام یک مکان ساکت حول تلاشهای ریگن میچرخد که میخواهد به لی ثابت کند یک فرد در حال رشد است و نیاز به استقلال دارد. مارکوس استرس بیشتری دارد و ترجیح میدهد وقتش را در زیرزمین خانواده بگذراند. ولی والدینش ترجیح میدهند او روشهای مواظبت از خودش را یاد بگیرد. درست است تصمیم اولین برای بچهدار شدن ممکن است مضحک به نظر برسد، ولی این یک اقدام عمدی بوده است. بلانت که همچون همیشه بازی استثنائی دارد، به زیبایی موفق میشود بدون اینکه کلام آنچنانی بر زبان بیاورد، انتظار یک مادر را برای ورود بچهاش به دنیا به تصویر بکشد.
استفاده از تمهید استعاری به دنیا آوردن یک بچه در یک فیلم ترسناک اساساً ایده هوشمندانهای است (و یک مکان ساکت در طول ۹۰ دقیقه زمان خود این ایده را لوث نمیکند). در این دنیای مملو از هیولا حفرههای منطقی و داستانی زیادی وجود دارد که میشود در مورد آنها بحث کرد. اصلاً شاید به همین دلیل کرازینسکی دوربین خود را این قدر نزدیک بازیگرها قرار داده است. همانطور که انتظار میرود، ترسناکترین لحظههای فیلم مربوط به ترسهای شوکآور و ناگهانی میشوند. مثلاً صدایی خارج از صحنه شنیده میشود، موجودی جیغ میزند و یا در موسیقی متن فیلم یکصدای ترسناک ناگهانی به گوش میرسد. ولی به سختی میشود مجذوب دستانی نشد که سرشار از سکوتهایی مطلق و بلندمدت است. یک مکان ساکت بدون تردید اعصاب شما را حسابی به چالش میکشد و خوشبختانه بر روی شما تأثیر میگذارد.
دیوید سیمز، آتلانتیک
یک مکان ساکت A Quiet Place
کارگردان: جان کرازینسکی. نویسنده: برایان وودز، اسکات بک. بازیگران: امیلی بلانت، جان کرازینسکی، میلسنت سیمندز، نوآ جوپ. سال اکران: ۲۰۱۸