«گرگ بازی» به نظرم یک ویژگی بارز دارد و شاید دلیلش هم این باشد که سینمای ایران کمتر به آن توجه میکند؛ این ویژگی به دلیل پرداختن به طرح و توطئهای است که در فیلمنامه هست و این مقولهای است که همواره در سینمای جهان مطرح است؛ یک طرح و پیرنگ که گسترش داده میشود تا معمایی شکل بگیرد و ما در سینمایمان کمتر کسی را داریم که بخواهد فیلمنامه معمایی بنویسد و اگر هم تلاشهایی شده است، بیشتر با ضعفهایی همراه است و انگار از جایی رشته کار از دستشان خارج میشود و فیلم درنهایت معمولی خواهد شد.
در «گرگ بازی» اما در چارچوب داستان و مسیر پیشبرد پیرنگش به جزئیات توجه نشان داده میشود و با تقسیم اطلاعات یک فیلم معمایی شکل میگیرد که به استانداردهای چنین ژانری در سطح جهان نزدیک است. این فیلم در ژانر میستریک (رازآلود و معمایی) قرار میگیرد و در این ژانر فیلم بیش از هر چیزی به فیلمنامه وابسته است؛ درحالیکه در ژانرهای دیگر این وابستگی میتواند به دیگر المانها و عناصر سینمایی باشد. در ژانر معمایی این وابستگی به نگارش و کیفیت داستانی فیلم است و باید در آن پیرنگ پروپیمان و دقیق طراحی شود و ساخت فیلم معمایی خیلی راحت نیست؛ به همین دلیل کمتر فیلمساز و فیلمنامهنویسی به سراغش میرود و در سینمای ما اکثراً در ساخت این نوع فیلم احتیاط بسیار میکنند.
حالا از این ویژگی که بگذریم، در ساخت فیلم معمایی تدوین میتواند بسیار مؤثر باشد و همچنین موسیقی در القای فضای معمایی بسیار مؤثر خواهد بود و در فضاسازی نقش مهمی خواهد داشت. همچنین میزانسن و دکوپاژ برای دوربین نیز بسیار مؤثر است. فیلم «گرگ بازی» یک اثر معمولی و متوسط در قالب کلیشههای سینمای مدرن ایران است که میتواند به شکل فیلمهای جشنوارهای مطرح شود و به لحاظ تکنیکال بالای متوسط است که از منظر فیلمنامه این شیوه گسترش معما نمونهای موفق است و برای همین منظور بسیاری از فیلمنامهنویسان و فیلمسازان ما در این سالها خواستهاند از فیلمنامهها و روی دست اصغر فرهادی بنویسند و فیلم بسازند. باآنکه میدانیم فرهادی معمایی نویس نیست بلکه به دلیل موفقیت فیلمنامههایش الگوی بسیاری شده است اما در ایران ساموئل خاچیکیان یک معمایی نویس بوده است و در دهه 60 هم برخی از فیلمسازان درزمینه معمایی شدن آثارشان تلاشهایی کردهاند که البته آنها به داستانهای سیاسی بیشتر پرداختهاند؛ مثل «نقطهضعف» ساخته محمدرضا اعلامی. اعلامی در دهه 60 میخواست معمایی کار کند؛ اما در کل فیلم معمایی کم داشتهایم.
ساده و شفاف بگویم در فیلمنامه فرهادی همیشه فرازی از داستان هست که پنهان نگهداشته میشود و در پرده آخر با آشکار شدنش باعث شوکه شدن مخاطب خواهد شد. خلاقیت فرهادی در آنجایی است که این فراز را بهدرستی انتخاب میکند و بهدرستی هم از پس پنهان کردنش تا همان پرده پایانی بر خواهد آمد؛ اما اینان که مقلدند اغلب متوجه این فراز در فیلمنامههای فرهادی نمیشوند و نمیتوانند فیلمنامه را با چفت و بسط داستانی پیش ببرند و درواقع از پس شگفتی مخاطبانشان نیز برنمیآیند.
در «گرگ بازی» اما این تقسیم اطلاعات بهدرستی و بجا انجامشده است. باآنکه فیلمنامه سرراست و خطی نیست، اما توطئهای نهایی پشت این بازیهاست. درواقع فیلمنامه «گرگ بازی» در چارچوب درستی نوشتهشده و میتواند ما را درگیر کند و به آن شگفتی هم برسد. ازنظر تکنیکی و در مقایسه با آنچه در چند سال اخیر شده، فیلم بدی نیست و نسبت به فیلمهایی که در این دو سال اخیر اکران شده است، قالب فیلمنامه از فیلم بیرون میزند چون بازهم ضعفهایی دارد که نمیتواند بیانگر کلیت این فیلمنامه باشد.
کارگردانی فیلم تا حدی عجولانه است و کنترل بازیگران در میزانسنهای بسته و محدود بسیار سخت است و همچنین به لحاظ تدوین در تصاویر و برشهای ایجادشده، هنوز هماهنگیها به شکل کاملی نیست؛ اما در قیاس با فیلمهایی که در این سالهای بحرانی سینما اکران شده بسیار فیلم قوی و قابلبحث است.
یکی از معضلاتی که در آن بازیگران دستوپنجه نرم میکنند، همین حضور در لوکیشنها و سکانسهای شلوغ و پرجمعیت است که کار را برای همه سخت و دشوار میکند. در این زمینه نیز در سینمای ایران نمونههای موفق و ناموفق بسیار هست. درباره بازیهای گرگ بازی باید بگویم که بازیگران تلاش خود را کردهاند اما هنوز توازن لازم را ندارند و شاید یک مثال درخشان در آن بازی حمید پورآذری باشد که به نظرم بهترین بازیگر است و بهترین بازی را در میان بازیگران معتبر پیداکرده و این درخشانترین بازی در کل گرگ بازی است؛ تا جایی که من به یاد دارم نخستین بازی اوست و من اتفاقاً دلیل موفقیت پور آذری را در همین بازیگر نبودنش میبینم باآنکه او در مقام کارگردان تئاتر شناخت لازم را از انواع متدها و تکنیکها و مدلهای بازیگری دارد، اما درگیر این مدلها نمیشود و ادعایی هم ندارد در مقابل بازیگران دیگر که هر یک با متد و تکنیک متفاوتی به دنبال حضور بهتر در مقابل دوربین بودهاند.
مازیار فکری ارشاد، شرق
پایانی ناتمام
اساساً سینمای ایران گنجایش یا پتانسیل پیچیدگی مضمونی را ندارد اما فیلمسازهای اولی که دغدغه ساخت فیلم سینمایی دارند عمدتاً خواهان تجربهگرایی بصری هستند و قصد دارند به سینمای جدیدی برسند، در این میان فیلمسازان اولی سادهترین راه را انتخاب میکنند و آنهم فرم گرایی بصری است!
اما غافل از اینکه اگر محتوایی وجود نداشته پس فرم چه لزومی دارد؟ ساختار نمیتواند محتوا را بسازد یا برعکس فیلمی که محتوا داشته باشد شاید به دلیل نداشتن فرم لازم با شکست مواجه شود، فیلمساز سلیقه مخاطب ایرانی را میداند اما به دلیل ذوق ساختن فیلم بلند یا رسیدن به یک حدیث نفس سعی میکند که به قالب موردنظر خودش برسد، در اینجا مخاطب کنار میرود و فیلمساز با فیلمش جهانی را خلق میکند که مخاطب با آن بیگانه است، زمانی که مخاطب با جهان فیلم احساس بیگانگی کند قطعاً فیلم را پس میزند، زیرا مخاطب همانند یک کاشف به دنبال ارتباط برقرار کردن با جهان فیلم است یا اینکه میخواهد قسمتی از خودش را در فیلم پیدا کند، از سوی دیگر فیلمساز هم برای تأیید ذهنی خودش در خلق کردن یک اثر هنری اشتیاق فراوانی به پدید آوردن جهان ادراکی خودش است به همین دلیل گاهی پیش میآید که سلیقه یا راه هنرمند و مخاطب به یک هدف مشخص نرسد، این موضوع میتواند برداشتهای غلط و اشتباه از سوی هنرمند و مخاطب را به همراه داشته باشد قطعاً در چنین شرایطی هیچکدام به نتیجهای نخواهند رسید و تنها یک اثر هنری تلف میشود.
فیلم «گرگ بازی» هم از همین نقطه (فیلمنامه) و ادراک ذهنی در به وجود آوری آنچه در ذهن فیلمسازش گسترشیافته آسیبدیده است. نظام دوست در ساخت اولین فیلم سینماییاش با فرمگرایی ساختاری سعی داشته فیلمی نامتعارف بسازد، وجه مثبت «گرگ بازی» در شرایط ساختاری آن نهفته شده است بهطوریکه این فیلم باوجود فیلمهای کمدی سخیف یک فیلم کاملاً جدی است، اما این جدی بودن یا نامتعارف بودن فضای فیلم چه تأثیری میتواند در مخاطب ایجاد کند؟ یا چرا نظام دوست که سالها در فیلمهای مختلف مسئولیت تولیدی داشته فیلمی مثل گرگ بازی ساخته؟ اساساً به چه اندازه فیلم معمایی در سینمای ایران کشش و طالب دارد؟
«گرگ بازی» اذعان دارد که یک فیلم معمایی است که مخاطب باید در طول فیلم درگیر این معما و رمزگشایی باشد اما «گرگ بازی» پیش از آنکه یک اثر معمایی باشد یک فیلم پیچیده است اما ناقص، پیچیدگیاش با بخش فرمیک فیلم ادغامشده درصورتیکه این پیچیدگی باید با محتوا همسویی میداشت، این فیلم سه فیلمنامهنویس داشته اما بازهم قصهپردازی و موقعیتسازیها، گرهافکنی و پرداخت شخصیتها با مشکل مواجه شده، احساس میشود فیلمنامهنویسان محترم این فیلم بیشازحد درگیر سینمای اروپا بودند و از خاطر بردند که فضا و شکل فیلم را ایرانیزه کنند، اساساً ساختار یک فیلم معمایی با خوف بودن یا تاریکی شکل نمیگیرد یا نمیشود با خلق یک یا دو کاراکتر عجیبوغریب شخصیت معمایی خلق کرد، ارجاع دیالوگی و شکبرانگیزی یا تعلیق و رهایی داستان در انتها نمیتواند پارامترهای یک فیلم معمایی یا غیرمتعارف باشد.
«گرگ بازی» یک اثر تجربی است که میکوشد تا قصه تعریف کند. ازدیاد شخصیتها که بهشدت بیمصرف تعریفشدهاند، نمیتوانند قصهای را شکل بدهند و آن بازی گروهی که هسته مرکزی فیلم است، برای مخاطب نامفهوم میماند یک بازی که اصول آن مشخص نیست چند جوان با در دست داشتن چند کارت معلق در فضای جدی و شوخی به یکدیگر تکهپرانی میکنند، چهل دقیقه از فیلم گذشته و مخاطب هنوز نکته اولیه فیلم را دریافت نکرده و فقط بحثوجدلهای مهران و لیندا و سعید و دکتر را نظاره میکند، مخاطب در این فیلم یک نظارهگر است و نمیتواند با فیلم همراهی کند زیرا جنس محتوایی این فیلم به شکلی است که مخاطب برایش بیاهمیت است، چرا؟
«گرگ بازی» دیالوگ محور است تا شخصیت محور، آدمهای فیلم فقط حرف میزنند اما حرفهایشان به فیلم کمکی نمیکند. شک لیندا به شوهرش یا فلاشبکی که از آزادی کاوه از بازداشتگاه نشان داده میشود، این دو موضوع در کجای فیلم کارکرد دارد؟ فیلم آنقدر مشکل در موقعیتسازی دارد که حتی رابطه سعید و هما هم درنمیآید فقط چند فلاشبک میبینیم که هیچ کمکی به مخاطب نمیکند. از سوی دیگر یک پرستو در فیلم داریم که همهکاره است و اساساً دکتر به خاطر او که در نمایشش سرمایهگذاری کند به آن خانه میآید اما چرا پرستو به این اندازه منفعل است چرا هرکسی از او سؤالی میپرسد فقط میخندد؟
در فصل معرفی دکتر از زبان خودش میفهمیم که کسی از آشنایان پرستو دکتر را جهت سرمایهگذاری معرفی کرده! این آشنا چه کسی است که پرستو سراغ او نمیرود تا هویت دکتر قلابی فاش شود؟ اگر جریان یا شرایط داستان ماورائی بود، میشد قطع برق یا حضور آن همسایه بالایی را قبول کرد اما حالا با چند مرد و زن که بازیگر نمایش هستند طرف هستیم. آنها چطور بهراحتی گول میخورند؟ پرستو چندین بار تأکید میکند که طبقه بالا مخروبه بوده اما باز هیچکس از این جمع حاضر نمیشود تا با مرد همسایه برای ورود غیرقانونیاش دستبهیقه شود یا پرستو میتوانست بهعنوان یکی از وراث با مرد همسایه برخورد کند اما فیلمنامهنویس ترجیح میدهد شخصیتها را منفعل و عقبافتاده خلق کند.
در سکانس آخر سعید و هما و مرتضی و دکتر کجا هستند؟ سعید چگونه به قتل رسید؟
کارگردان زمانی که دستش کوتاه میماند سه کارآگاه را وارد فیلم میکند. اینکه چرا این سه کارآگاه باید صدای خوبی داشته باشند یا چرا آنها در لابهلای فیلم در راهروهای تودرتو نشان داده میشوند، مثل سایر موارد در فیلم مشخص نمیشود اما فصل آخر و بازپرسیها تکرار مکررات است و بههیچوجه نکتهای را به مخاطب انتقال نمیدهد، در سکانس آخر نشان داده میشود که مرتضی و دکتر قلابی همدست هستند و وارد شدن مرتضی بهعنوان برقکار در خانهها یک شگرد است اما شگرد برای چهکاری؟ تلکه کردن؟ کشتن یک فرد خاص یا آشفتهحالی؟
معتقدم «گرگ بازی» پیش از اینکه فیلم معمایی باشد یک ابزورد بیحاصل است، فیلم در شرایطی که به نتیجه منطقی نرسیده و هنوز جهانش میتواند ادامه داشته باشد به پایان میرسد. یکی از کارآگاهان پرونده میگوید برای رسیدن به نتیجه باید خودمان هم داخل بازی شویم! این استدلال نمیتواند متقاعدکننده باشد چراکه مخاطب برای به پایان رسیدن فیلم دلیل محکمی نیاز دارد، فیلمنامهنویسان محترم این فیلم اگر نیمنگاهی به فیلمها و رمانهای جنایی انداخته باشند قطعاً درک خواهند کرد که نوشتن فیلمنامه جنایی عناصر مختلفی را برای جذب مخاطب نیاز دارد؛ اما ساختار چه نقشی در به وجود آوردن یک فیلم معمایی دارد؟ بازی کردن با فرم بصری در اینگونه از فیلمها جواب نمیدهد، دوربین روی دست یا پلانهای طولانی یا نماهای بسته، لرزشهای بیمفهوم و قابهای غیراستاندارد و استفاده از سایه یا رنگهای خنثی عناصر تشکیلدهنده فیلم معمایی نیستند، فرم بصری
درازای یک محتوای منطقی به دست میآید، این منطق محتوایی است که میتواند فرم را شکل بدهد در غیر این صورت فرم تبدیل به یک بازی میشود که فیلمساز هر بلایی که میخواهد سر آن میآورد. اگر عباس نظام دوست محتوای فیلمش را بر اساس قاعده و چارچوب محکمی بنا میکرد قطعاً میتوانست فرم بینظیری را به مخاطب نشان بدهد، در این شرایط گرگ بازی ازنظر محتوا و فرم کاملاً تلفشده است. نظام دوست تنها در انتخاب بازیگرانش هوشمندی به خرج داده؛ نگار جواهریان، علی مصفا و هانیه توسلی را از فیلم دربیاورید، آیا کسی حاضر به دیدن این فیلم میشود؟ این سه بازیگر باعث شدند که مخاطب برای این فیلم به سالن سینما برود البته این سه بازیگر همراه دیگر بازیگران نتوانستند بازی استانداردی را ایفا کنند اما بازهم مقصر این ماجرا فیلمنامه خامی است که نظام دوست برای ساخت اولین فیلمش انتخاب کرده. گرگ بازی صرفاً یک فیلم تجربی است که فیلمسازش قصد داشته شرایط حال حاضر سینمای ایران را دور بزند و یک فیلم نامتعارف بسازد اما غافل از اینکه نامتعارف بودن هم پارامترهای ساختاری خودش را میطلبد.
افشین علیار، اعتماد
گرگ بازی
کارگردان: عباس نظام دوست. مدیر فیلمبرداری: مسعود امینی تیرانی، طراح صحنه: امیر حسین قدسی، مرتضی فربد، تدوین: مستانه مهاجر، صدابردار: وحید رضویان. صداگذار: ایرج شهزادی. طراح چهرهپردازی: یاسمن محباهری. طراح لباس: ندا نصر، برنامهریز و دستیار کارگردان: پانته آ حسینی، منشی صحنه: نائله شریفی، عکاس: مریم سپهری، تصحیح رنگ: فرهاد قدسی، مجری طرح و مدیدتولید: سیاوش سرمد، مدیر تدارکات: عماد طاهری و تهیهکننده: محمدعلی نجفی. بازيگران: علی مصفا، هانیه توسلی، نگار جواهریان، سهیلا گلستانی، سعید چنگیزیان، مهسا علافر، فهیمه امنزاده، احسان گودرزی، امیرحسین قدسی، حمید پورآذری، ژرژ پطرسی، منوچهر زندهدل، محمدرضا مالکی، سوده سعدایی و قاسم فرمانبردار