ایران به روایت جهانگردان

گنجینه‌‌هایی به نام سفرنامه

«ایرانیان خوش‌پوش‌اند و چابک‌سوار، و بر بهترین اسبانی که دارند می‌نشینند. آنان ملتی سخت با فر و شکوه‌اند و شتران خود را چنان با بافته‌های گران‌بها (گل‌افسار) می‌آرایند که دیدنشان چشم‌نواز است»"(1).

حسین تقی پور/سلیس: امروزه مانند گذشته‌های دور سفر کردن چندان سخت و دشوار نیست و به‌راحتی می‌توان از طریق کتاب‌های راهنمای سفر، رسانه‌های ارتباطی و نیز اینترنت اطلاعات کافی در مورد مراکز تفریحی، سیاحتی و توریستی به دست آورد. حال تصور کنید چند قرن قبل، اگر کسی می‌خواست از شرق این کره خاکی به غرب آن سفر کند چگونه می‌توانست در مورد مسیر سفر و اساساً شهرهای پیشرو و تجهیزات موردنیاز خود کسب اطلاع کند؟ پاسخ این پرسش اگرچه سهل و راحت به نظر نمی‌رسد اما با همه آنچه اشاره شد، سفرها همواره جذابیت و مخاطرات خود را داشته و اغلب خواندن و شنیدن آن‌ها خاطرات آن‌ها خالی از لطف نیست.

نشریات گردشگری و اجتماعی، وبلاگ‌ها و شبکه‌های اجتماعی اکنون شرایطی فراهم ساخته‌اند تا همه افرادی که علاقه‌مند به نوشتن هستند بتوانند دست‌به‌کار شده و خاطرات سفرهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند. اما درگذشته این مسئله چگونه تحقق می‌یافت؟ جهانگردان، مسافران و سیاحان چگونه از سفرها و تجربه‌های خود با دیگران سخن گفته یا خاطرات خود را نگاشته‌اند؟

سفرنامه

برای برخی نوشتن خاطرات سفر و ماجراهای آن لذتی بس خوشایند است و برای برخی دیگر خواندن آن‌ها، در این میان حکایات مختلفی وجود دارد که شنیدنشان همانند قصه‌های هزار و یک‌شب سرشار از نکات پندآموز بوده و خواننده را با آداب‌ورسوم مردمان گذشته آشنا می‌کند. سفرنامه، نوعی گزارش است که نویسنده در قالب آن مشاهدات خود را از وضعیت شهرها یا سرزمین‌هایی که به آن مسافرت کرده، شرح می‌دهد و اطلاعاتی از بناهای تاریخی، مساجد، کتابخانه‌ها، بازارها، آداب‌ورسوم ملی و مذهبی مردم، موقعیت جغرافیایی، جمعیت، آب‌وهوا، زبان اهالی، مناطقی که بازدید نموده است را در اختیار خواننده می‌گذارد و با بزرگان و شخصیت‌های مشهور آن دیار آشنا می‌کند.

سفرنامه‌ها گنجینه‌ای از اطلاعات هستند که از طریق آن‌ها گاه می‌توان به واقعیت‌هایی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ادواری از تاریخ مردم یا منطقه‌ای پی برد که دست‌یابی به آن‌ها از طریق کتب تاریخی میسر نیست. سفرنامه‌ها بسته به آن‌که مسافرت نویسنده از نوع سفر و سیاحت‌های معمول و گردش در آفاق‌وانفس باشد، یا سیری درونی و معنوی، به دو نوع ذیل تقسیم می‌شود: واقعی و تخیلی. سفرنامه‌های واقعی، شرح ماجراهای وقوع یافته در زندگی آدمی‌زادگان است (و گاهی درباره زندگی دیگر جانداران که آن‌هم تمثیلی برای زندگی بشر است)(2).

محتوای این نوع سفرنامه‌ها، شرح مسافرت‌هایی است که واقعاً عملی شده و نویسندگان خاطرات خود و رخدادهایی را که در جریان سفر عیناً دیده و شنیده و با آن‌ها مواجه شده‌اند، به رشته تحریر درآورده‌اند. نظیر سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی که شرح مسیر سفر دو هزار و دویست فرسنگی است از بلخ تا مصر، که از راه مرو، نیشابور، سمنان، ری، قزوین، آذربایجان، آسیای صغیر، شام، فلسطین و حجاز تا قاهره پایتخت مصر انجام گرفت، همچنین مسیر برگشت او از این سفر است که پس از آخرین زیارتش از خانه خدا در سال 442 هجری از راه طائف، یمن، لحساء، بصره، فارس و اصفهان به بلخ مراجعت نمود و جمعاً مدت هفت سال (از 437 تا 444 هجری) طول کشید. در این اثر که ناصرخسرو آن را با انشایی روان و دل‌انگیز نگاشته، اطلاعات دقیق و ارزشمندی از وضعیت جغرافیایی و تاریخی، آداب‌ورسوم مردم شهرهای مسیر مسافرت ارائه‌شده است.

داستان‌های تخیلی دو نوع است: آنچه می‌تواند اتفاق بیفتد و آنچه وقوعش ممکن نیست. در داستان‌های تخیلی، موضوعاتی که اعجاب‌انگیز و حیرت‌آور است توجه خواننده را جلب می‌کند و نویسندگان این نوع داستان‌ها می‌خواهند خواننده را به حیرت بنشانند (3). این‌گونه از سفرنامه‌ها که اغلب به‌صورت قصه یا تمثیل بیان می‌شود، گزارشی از ذهنیات نویسنده است درباره امری باطنی و اعتقادی، مانند سیری که دانته، ادیب نامور ایتالیایی (1265-132 م) در اثر معروف خود کمدی الهی به دوزخ و برزخ و بهشت دارد. یا سفرنامه‌های‌منظومی همچون منطق‌الطیر فریدالدین عطارو مصباح الارواح شمس الدین‌محمد بردسیری کرمانی (قرن ششم هجری) که اولی قصه رمزی است از سفر پررنج عارف سالک و گذشتن او از هفت شهر عشق، و دومی شرح مشاهدات و منازل سیر و سلوک را به وی نشان می‌دهد. 
کتاب‌هایی مانند بیست هزار فرسنگ زیردریا، دور دنیا در هشتاد روز، مسافرت به مرکز زمین، نوشته ژول‌ورن، رمان‌نویس فرانسوی (1828-1905 م) نیز از نوع سفرنامه‌های تخیلی علمی به شمارمی‌رود.

سفرنامه نویسی در ایران، از زمان صفویه موردتوجه قرار گرفت و آثاری توسط سلاطینی همچون ناصرالدین‌شاه و پسرش مظفرالدین شاه‌قاجار و گروهی از رجال درباری و سیاسی آنان نوشته شد، مانند سفرنامه نظام‌السلطنه (آجودان‌باشی فتحعلی‌شان) به کشورهای اتریش، فرانسه و انگلستان که در فاصله سال‌های 1254 و 1255 هجری صورت گرفت، سیاحت‌نامه علی‌خان امین‌الدوله (ف 1322 ه، ق) صدراعظم مظفرالدین‌شاه قاجار به مکه معظمه و سفرنامه فرخ خان امین‌الدوله (1230-1288 ه، ق) سفیر ایران در اروپا، به نام مخزن الوقایع.

مهم‌ترین سفرنامه‌هایی که در دوران صفویه نگاشته شده، سفرنامه مأموران سیاسی و سفیران اروپایی است که با هشیاری و آگاهی و خردمندی عازم ایران و انجام مأموریت خود می‌شدند. سفرنامه‌های فراوانی از این افراد باقی‌مانده است که اغلب به زبان فارسی هم ترجمه و در آن‌ها به‌خوبی اوضاع سیاسی و اجتماعی، آداب‌ورسوم مردم ایران و وضعیت دربار صفوی و قاجاریه نشان داده‌شده است. در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

سفرنامه برادران شرلی

 آنتونی شرلی و روبرت شرلی، مأموران انگلیسی که در زمان شاه‌عباس صفوی (985 ه، ق) عهده‌دار کارهای سیاسی و نظامی مختلف بودند. سفرنامه آمبروسیو کنتارینی (1473 م)، سفرنامه جوزافا باربارو (1436 م) سفرنامه دن گارسیا 01614 م)، سفرنامه یان اسمیت (1628)، سفرنامه ژان شاردن، سیاح فرانسوی با عنوان سفر به ایران و هند شرقی که در فاصله سال‌های 1664 تا 1667 میلادی نگاشته شده است. سفرنامه ژان باتیست تا ورنیه  جهانگرد هلندی الاصل فرانسوی (1605-1689 م) به ممالک عثمانی و ایران و هند. سفرنامه دکتر ادوارد پولاک (1818-1891) سیاح آلمانی، طبیب مخصوص ناصرالدین‌شاه قاجار، به نام ایران، سرزمین و مردم آن، سفرنامه کنت دوگوبینوی فرانسوی (1816-1882) تحت عنوان سه سال در ایران و سفرنامه ادوارد برون  خاورشناس انگلیسی، با عنوان یک سال در میان ایرانیان.

اگرچه سفرنامه‌های مشهوری که در دوره صفویه توسط سیاحان مشهور عهد صفویه یا مأموران دولت‌های اروپایی و سفیران نگاشته شده اغلب به‌قصد شناخت خلق‌وخوی ایرانیان برای ایجاد رابطه بوده و معمولاً به‌منظور آگاهی بیگانگان تحریر شده است اما برای ایرانیان خواندن این سفرنامه‌ها در عین جذابیت حاوی نکاتی است که هرگز در اسناد تاریخی به آن‌ها اشاره نشده و قضاوت بیگانگان را در مورد مردم این سرزمین نشان می‌دهد. در ادامه این نوشتار تلاش خواهیم کرد به‌تدریج این سفرنامه‌ها را معرفی نماییم.

سفرنامه آمبروسیو کنتارینی

 آمبروسیو کنتارینی، از اهالی ایتالیا در نیمه دوم قرن پانزده میلادی به ایران سفر کرد. او در کتاب خود می‌نویسد از طرف رئیس عالی‌قدر شورای پری گادی به‌عنوان سفیر انتخاب و مأمور شد به دربار پادشاه نامدار ایران-اوزون حسن- برود. وی باوجود بعد مسافت و مخاطرات سفر، به دلیل اشتیاق فراوان شورای جمهوری و پیشرفت دنیای مسیحیت مشکلات سفر را به جان خریده و عازم این سفر طولانی گشته است. "ازآنجاکه فکر می‌کنم شرح این مسافرت طولانی و بااهمیت ممکن است برای آیندگان جالب باشد، قصد دارم آنچه را که از روز حرکت از ونیز ... تا مراجعت برای من واقع شد به‌اختصار شرح دهم..."(4).

کنتارینی، شرح سفر خود را از زمانی که از ونیز حرکت کرد و کشورهای آلمان، لهستان، روسیه سفلی و صحرای تاتار را با شهرهای بین راه پشت سر گذاشت، وصف نموده تا سرانجام به تبریز رسید. ورود او به تبریز هم‌زمان با اغتشاشات و تاخت‌وتاز آغورلو و زگرلی مصادف شد که درصدد تصرف تبریز بودند. این در حالی بود که شاه اوزون حسن شهر را ترک کرده بود و ناامنی همه‌جا را در برگرفته بود. "در این روز نزدیک غروب به شهر تبریز وارد شدیم که در دشتی نهاده است و محصور با دیوارهای گلی غم‌انگیز. هنگامی‌که وارد این شهر شدیم سخت پرآشوب بود و با زحمت بسیار توانستیم به کاروانسرایی برسیم و در آنجا اقامت کردیم. هنگامی‌که از میان ترکان می‌گذشتیم شنیدم که می‌گفتند: "اینان سگانی هستند که برای تفرقه‌افکنان در میان مسلمانان بدین جا می‌آیند. باید آنان را قطعه‌قطعه کنیم"(5). تعجب کنتارینی زمان شدت می‌یابد که می‌بیند مردم شهر رغبتی به مقابله و ایستادگی در مقابل غارتگران از خود نشان نمی‌دهند و صرفاً به سنگربندی کوچه‌ها اکتفا کرده‌اند. "هنگامی‌که پرسیدم چرا همه مردم شهر یک‌باره به‌دشمن نمی‌تازند، پاسخ داد که آنان مردمی جنگجو نیستند و از هر سرکرده‌ای که شهر را به تصرف درآورد فرمان می‌برند"(6).

کنتارینی برای دیدار شاه اوزون حسن به‌سوی اصفهان رهسپار گشت و در بیست‌و هشتم اکتبر 1474 وارد این شهر شد. اینک بخش‌هایی از خاطرات سفرش را از زبان خود او بشنویم:

اصفهان شهری بسیار وسیع می‌نماید. در دشتی نهاده است که همه گونه نعمت در آن فراوان است. می‌گویند که اصفهانیان تسلیم نمی‌شدند، پس هنگامی‌که آن را گشودند پاره‌ای بزرگ از شهر را ویران کردند. اصفهان را حصاری است از خشت خام. از تبریز تا اصفهان بیست‌وچهار روز راه است و سرزمین میان این دو شهر یکسره از آن ایران است و در بسیاری جاها زمین قفر و خشک است و دارای آب‌شور. بااین‌همه محصول غله و میوه فراوان است. این‌ها را به‌وسیله آبیاری به‌دقت می‌آورند. هرگونه میوه‌ای در آنجا یافته می‌شود و من در هیچ جا میوه‌هایی به‌خوبی میوه‌های اصفهان ندیده و نچشیده‌ام. در چپ و راست اصفهان کوهستان‌هایی است که می‌گویند خاکی بسیار بارور دارد. قسمت مهم خواربار ایران را ازآنجا می‌آورند. همه‌چیز گران است. بهای نان مناسب است. بهای یک شتردار هیزم یک دوکات است. آنجا گوشت گران‌تر از کشور ماست. هفت پرنده را به یک دوکات می‌فروشند.

در چهارم آبان ماه نوامبر سال 1474 به‌وسیله چند نفر از خادمین شاه به حضور، احضار شدیم. موقعی که به معیت عالی‌جناب "سر ژوزف باربارو" داخل جایگاه سلطنتی شدیم، اعلیحضرت را در کنار چند نفر از درباریانش که چنین به نظر می‌رسید از بزرگان کشورند دیدیم. پس از ادای مراسم احترام به‌رسم ایرانیان غرض از مأموریتم را از طرف جمهوری ونیز به عرض رسانیدم و اعتبارنامه خویش را تقدیم داشتم. هنگامی‌که سخنان من به اتمام رسید، شاه مختصر جوابی داده و از اینکه مجبور شده به این نقطه از کشور بیاید معذرت خواست و بعدازآن به من و سایر بزرگان کشورش اجازه نشستن داد و بعد نوشیدنی‌ها و تنقلات آوردند که بنا بر رسم خودشان بسیار خوب تهیه‌شده بود و ما به‌رسم ایرانی‌ها بر روی قالی نشستیم و در خوردن شرکت جستیم. رفتار و حرکات شاه به‌راستی پسندیده است. پیوسته مردان بلندپایه او را در میان گرفته‌اند. دست‌کم روزی چهارصد تن و گاه بسی بیشتر در مجالس سور و سرور او حاضر می‌شدند و همه بر زمین می‌نشستند. خوراکشان را در مسینه می‌گذارند و گاه عبارت است از برنج و گاه نان و اندکی گوشت. لذت دارد ببینی با چه حرصی غذا می‌خورند. پس از صرف خوراکی‌ها ادای احترام به‌جای آورده، اجازه مرخصی گرفته به اقامتگاه خود مراجعه کردیم.ایرانیان مردمانی نجیب و خوش‌رفتار هستند و از طرز سلوک و رفتارشان برمی‌آید که عیسویان را دوست دارند. در مدت توقفمان در ایران به‌هیچ‌وجه مورد بی‌احترامی واقع نشدیم. زنان ایرانی لباس‌های مناسب و زیبنده‌ای می‌پوشند و بر مردان، چه ازلحاظ لباس پوشیدن و چه ازلحاظ اسب‌سواری برتری و تفوق دارند. هم زنان و هم مردان ایرانی، خوش‌قیافه و خوش قد و بالا هستند و پیرو دین اسلام می‌باشند.

در بیست و پنجم نوامبر... اعلیحضرت به‌اتفاق درباریانش و خانواده آن‌ها، اصفهان را ترک کرده و تماماً به قم مراجعت (عزیمت) کردند تا زمستان را در آنجا به سر برند. من نیز با اعلیحضرت هم‌سفر شدم، ما تا آنجا که ممکن بود از همان راهی که قبلاً آمده بودیم مسافرت می‌کردیم، در زیر چادرها منزل می‌نمودیم، و هر جا توقف می‌کردیم بازارهای سیار، به‌وسیله کسانی که مأموریت داشتند با همه نوع خواربار و آذوقه به دنبال اردو بیایند برپا می‌گردید.رسم شاه بر این است که در هر جا که می‌خواهد، فرود می‌آید. در هر جا که آب و چراگاهی نیکو باشد خیمه و خرگاه خود را از پیش می‌فرستد و شب دیگر تمام همراهانش روی بدان‌ها می‌نهند. موکب شاهی تا هنگامی‌که علف‌بر زمین است در آنجا می‌مانند و سپس به ترتیبی که گفتیم به محل دیگر می‌روند. زنان پیش از همه پیاده می‌شوند تا برای شوهران خود خیمه زنند و مقدمات کار را فراهم کنند.

هنگامی‌که با شاه ناهار یا شام می‌خوردیم، ما را به اتاق خود که در یک عمارت کلاه‌فرنگی قرار داشت دعوت می‌کرد، ولی گاهی اوقات در بیرون می‌ماندیم و بدون ادای تشریفات، به منزل مراجعت می‌کردیم. هنگامی‌که با شاه غذا می‌خوردیم خیلی دوست می‌داشت که از شهرها و آبادی‌های کشور ما سؤالاتی کند، و بعضی‌اوقات سؤالات عجیب‌وغریبی می‌کرد.

ایرانیان خوش‌پوش‌اند و چابک‌سوار، و بر بهترین اسبانی که دارند می‌نشینند. آنان ملتی سخت با فر و شکوه‌اند و شتران خود را چنان با بافته‌های گران‌بها (گل‌افسار) می‌آرایند که دیدنشان چشم‌نواز است. عده کسانی که به جهت تنگدستی لااقل کمتر از هفت شتر داشته باشند اندک است. ازاین‌رو هنگامی‌که از دور کاروان شتران را می‌بینی می‌پنداری که عده فراوانی از مردم درحرکت‌اند و حال‌آنکه درواقع چنین نیست(7).

هنگام حضور کنتارینی در ایران سفیر دیگری نیز از بولونیا به دربار شاه اوزون حسن آمد تا سلطان ایران را علیه دولت عثمانی برانگیزد. شاه اوزون حسن او و کنتارینی را فراخواند و به آن‌ها گفت بر سر قول خود برای جنگیدن با سلطان عثمانی ایستاده و آماده نبرد است. سپس از کنتارینی خواست نزد خداوندگار خود بازگردد و به‌عنوان نماینده و سفیر شاه ایران، مقامات ایتالیایی را به همراهی اوزون حسن ترغیب نماید. آمبروسیو کنتارینی در ادامه سفرنامه خود از بازگشتش به اروپا می‌نویسد و در پایان هم مختصری درباره اوزون حسن و قلمرو فرمانروایی و نیروی نظامی او شرح می‌دهد.

از سفرنامه کنتارینی دو ترجمه فارسی در دسترسی است، یکی به‌صورت منفرد با ترجمه قدرت‌الله روشنی و دیگری ترجمه دکتر منوچهر امیری که هر دو در سال 1349 منتشرشده‌اند.

1.        سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1381 

2.        بررسی سفرنامه‌های دوره صفوی، به کوشش منوچهر دانش‌پژوه، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، 1385

3.        همان

4.        سفرنامه آمبروسیو کنتارینی

5.        سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1381 

6.        همان

7.        همان