«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛ آنان فرزندان زندگیاند که به خویشتن خویش مشتاقاند. آنان بهوسیله شما به این جهان میآیند اما آنها از شما نیستند. اگرچه با شما زندگی میکنند اما از آنِ شما نیستند. شما میتوانید به آنان عشق بورزید، اما نمیتوانید بذر اندیشههایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشه مستقلی دارند. شما میتوانید برای تنشان خانه بسازید، اما روانشان در این خانه نخواهد ماند؛ زیرا آنان به خانه فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمیتوانید دید. میتوانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید؛ زیرا زندگی به عقب بازنمیگردد و در خانه دیروز به سر نمیبرد.» (برگرفته از کتاب پیامبر)
جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانواده مسیحی مارونی که به خلیل جبران شهره بودند در منطقهای کوهستانی به نام «البشری» در شمال لبنان به دنیا آمد. مارونیها یک گروه قومی- مذهبی از مذهب کاتولیک هستند که در مدیترانه شرقی میزیند و خود را پیروان سَنت مارون سریانی – قرن پنجم میلادی- از قدیسان مسیحی میدانند که پیروان خود را از شمال سوریه به کوههای لبنان کوچاند.
مارونیها یکی از گروههای اصلی جامعه لبنان بودهاند. امروزه بیشتر مسیحیان عرب از این فرقه هستند. نام مادر جبران، کامله رحمه بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بیمسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. این نداری موجب شد که جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجهاش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبانهای عربی و سوری بود.
جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیده مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همه اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پسازاین اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و اینچنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازدهسالگی، جبران به همراه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالاتمتحده آمریکا شد. او در محله فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دستفروشی و دورهگردی روزگار میگذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.
در سال ۱۸۹۸ جبران با آنکه آموزش زبان انگلیسیاش به نقطه مطلوبی نرسیده بود به لبنان بازگشت تا زبان و ادبیات عربی و همچنین زبان فرانسه بیاموزد و تا سال ۱۹۰۲ در آنجا ماند. در این سالها استعداد جبران در نویسندگی و طراحی آشکارشده بود. روحیهای شاعرانه و شیدایی داشت که آر صلح و عشق سخن میگفت و با تعالیم کلیسای کاتولیک هم میانهای نداشت.
جبران از دوره نوجوانی شیفته شعر و نویسندگی و هنر شد. پانزدهساله بود که مدیر مجله «الحقیقه» شد و در شانزدهسالگی نخستین شعر خود را در روزنامه جبل به چاپ رساند. او به طراحی نیز علاقه وافری داشت. هفدهساله بود که به طراحی چهره بزرگانی چون عطار و ابنسینا و ابن خلدون پرداخت. جبران در آخرین سالهای اقامتش در لبنان با همکاری یوسفالحویک که از دوستان جبران بود مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که در این نشریه نخستین نوشتههای جبران به زبان عربی منتشر میشد.
جبران در نوزدهسالگی ارتباط عاطفی عمیقی با دختر جوانی به نام «ژوفین پی بادی» که فردی فرهیخته و هنردوست بود برقرار کرد که این زن تأثیرات بسیاری در زندگی جبران گذشته بود. بعدها نیز زنانی در زندگی جبران تأثیرگذار بودند که میتوان به «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» اشاره کرد که تأثیرات هنری و فرهنگی و حتی اقتصادی بسیاری بر زندگی جبران گذاشتند. ماری هسکل مدیر مدارس بوستون بود و باعث شد جبران بتواند دوباره راهی مدرسه شود. جبران در سال ۱۹۰۵ گزیدهای از نوشتههای خود درزمینه موسیقی را در روزنامه «المهاجیر» منتشر ساخت. پسازاین مجموعه دیگری از اشعار خود را در کتابی با عنوان «گریه، خنده و توفانها» به زبان عربی منتشر ساخت.
جبران در سیوپنجسالگی اولین کتاب خود به زبان انگلیسی را به پایان رساند و نام آن را «مرد دیوانه» گذاشت. شنیدن خبر مرگ خواهر و برادر جوانش او را برآشفته ساخت و به کشورش بازگشت و پس از دو سال بار دیگر به فرانسه رفت تا بیشتر از پیش نقاشی بیاموزد. او نزد نقاشی به نام «رودن» مشغول آموزش شد. در این دوره با مکتبهای گوناگون هنر نقاشی آشنا شد و کتابی نیز با نام «الارواح المتمرده» یا «روانهای سرکش» نوشت که در بیروت منتشر شد. این کتاب دولت عثمانی را مضطرب ساخت. کشیشان نیز با این کتاب به مخالفت پرداختند و روزی دریکی از میدانهای عمومی شهر کتاب جبران خلیل جبران را به آتش کشیدند. رودن او را باکارهای ویلیام بلیک نقاش و شاعر انگلیسی قرن هجدهم آشنا کرد و نام «ویلیام بلیک قرن» بر جبران نهاد.
جبران در سال ۱۹۱۰ بار دیگر به آمریکا بازگشت و در شهر نیویورک دفتری بنیاد نهاد که تا سالها پاتوق نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان آمریکایی او بود. منتقدان ادبی و هنری بر این اعتقاد هستند که بهترین آثار و اشعار و نقاشیهای جبران خلیل جبران محصول این بیستویک سالی است که او در آمریکا زندگی میکرده است و این بهترینها برای جبران شهرتی جهانی پدید آورد. او در این سالها آثار دیگری همچون «آنسوی خیال» و «بالهای شکسته» را در نیویورک به زبان عربی منتشر ساخته بود اما هیچکدام نتوانست آنچنانکه بایدوشاید از او نویسندهای جاافتاده بسازد تا اینکه در سال ۱۹۲۳ انتشار کتاب معروف «پیامبر» توانست شهرت او را صدچندان کند. از این کتاب در سراسر جهان استقبال فراوان شد.
اشعار جبران خلیل جبران از پرفروشترین کتابهای جهان شد و آوازه جبران جهان را درنوردید. کتاب «پیامبر» پس از انتشار آن در سال ۱۹۲۳ هرساله تجدید چاپ میشود و تاکنون به ۵۰ زبان زنده دنیا ترجمهشده است. استفان هگارتی معتقد است این کتاب عملاً در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفتهشده است اما سطوری از آن الهامبخش ترانهها و سخنرانیها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خواندهشده است.
دکتر محمد صلاح عمری، مدرس ادبیات عرب در دانشگاه آکسفورد درباره کتاب پیامبر جبران خلیل خبران چنین میگوید: «این کتاب به کار لحظات مهمی میآید، مثل هدیهای به محبوب، یا برای تولد، یا در سوگواری. برای همین است که تا این حد گسترده شده و حتی سینهبهسینه نقل میشود». پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، میگوید: «بسیاری از کلیسا روی گرداندند و به جبران دل بستند». «او معنویتی جهانشمول و بیتعصب پیش کشیده است که در تقابل با مذاهب خشک قرار دارد؛ و فهمش از معنویت اخلاقگرا نیست. درواقع از مردم میخواهد که دیگران را قضاوت نکنند». کول درباره وضعیت جبران خلیل جبران در کشورهای انگلیسیزبان میگوید: «او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. باوجوداینکه کارهای عمدهاش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین کتابها در تاریخ آمریکا محسوب میشوند، اساتید ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند».
جبران خلیل جبران در سال ۱۹۳۱ براثر بیماری کبد درگذشت.