مروری بر فیلمهای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر
«بمب، یک عاشقانه» ساخته پیمان معادی
در ستایش عشق...
فیلم جدید پیمان معادی اثری است در ستایش از عشق، آنهم عشقهای ازدسترفته. فیلمی است در حسرت شادی و امید به زندگی، فیلمی است درباره یک بغض فروخفته در دورهای سخت و پرالتهاب.
«بمب، یک عاشقانه» فیلمی است درباره عشق و مرگ، فیلمی است درباره جنگ و تأثیر مخرب آن در زندگی آدمها و آرزوهای تحققنیافته مردمی که هنوز هم از آسیبهای آن در امان نیستند. روایت خاطرهانگیزی است از تهران دهه شصت زیر باران موشکهای ویرانگری که زندگی همه را تحتالشعاع قرار داده بود. دوربین معادی از همین منظر ما وارد زندگی ناظم مدرسهای بسیار عبوس و مغموم میکند که در روابط عاطفی با همسرش دچار مشکل و ازخودبیگانگی است و علیرغم اشتیاقی که به او دارد قادر به بیان احساسات عاشقانهاش نیست. شاید دلیل آن محدودیت و محرومیتهای ناشی از کار در محیط آموزشی بسته و تنگنظرانهای است که عشق و مهرورزی را ممنوع میداند.
فیلم با بازخوانی نظام آموزشی در مدارس و تأثیر مخرب آن در رشد و تربیت بچهها شکنندگی و آسیبپذیر بودن آن را همپای بمباران و جنگ به تصویر میکشد. شعارهای نوشته بر دیوار و فریادهای مداوم مرگ بر... در مدارس ارجاع درستی به همین موضوع است. در چنین شرایطی نگاه عاشقانه و پاک یک کودک است که میتواند زندگی در حال فروپاشی ناظم و همسرش را دگرگون سازد و عشق خفته آنها را احیا کند. عشق ساده و معصومانه پسربچه و دخترک اگرچه به سرانجام نمیرسد اما تلنگری به ناظم است تا خود را بیابد.
نگاه معادی به دهه شصت نگاهی نوستالژیک و سرشار از خاطرات تلخ و شیرین گذشته است و او چقدر زیبا این دهه را بازسازی میکند. نماهای بسته از کاست و ضبطصوت، آوای پرطنین شجریان و شهرام ناظری در کنار آژیرهای قرمز و سفید همه تداعیکننده خاطرات آن دوران است.
فیلم صحنههای زیبا و ناب بسیاری دارد مثل نمایی از ساختمان محل سکونت ناظم و دانشآموز مدرسهاش که هر دو را تنها کنار پنجره میبینیم، یکی در طبقه بالا در غم بنبست عاطفی ایستاده و دیگری مغموم در فراق معشوق در کنار پنجره طبقه پایین نشسته است و ما آن دو را در یک قاب مشترک میبینیم.
حسین تقی پور/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
«چهارراه استانبول» ساخته مصطفی کیایی
سوار بر مرکب پلاسکو
ساختن فیلم بر اساس حوادث و رویدادهای واقعی نیاز به مهارت و توانایی خاصی دارد و همواره این انتظار در مخاطب و تماشاگران وجود دارد که فیلم ابهام، حقایق و عمق ماجرا را از دل واقعه اصلی بیرون کشیده و نشان دهد حال اینکه این موضوع بهواسطه ماهیت موضوع و داستانش در مورد فیلم «چهارراه استانبول» اتفاق نمیافتد و همانطور که کیایی بیان کرده فیلمش درباره آتشسوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو نیست و ظاهر قصه اصلی با اتفاق پلاسکو گرهخورده تا او داستان خود را طراحی و بر این مبنا پیش ببرد. درواقع سوءتفاهم اصلی هم ازاینجا نشئت میگیرد اینکه عنوان قبلی و جدید فیلم و وسعت و حواشی بسیار ماجرای پلاسکو این انتظار را برای تماشاگر به وجود آورده بود که با فیلمی متفاوت روبهرو خواهند شد که به بررسی و تحلیل واقعه پلاسکو در قالب یک اثر سینمایی خواهد پرداخت اما «چهارراه استانبول» فارغ از این موضوع به دنبال داستان دیگری است و از این منظر هم البته نمیتوان به کارگردان خردهای گرفت.
در یک نگاه کلی «چهارراه استانبول» ترکیبی از چند فیلم قبلی مصطفی کیایی مثل «بارکد»، «عصر یخبندان» و «خط ویژه» است با همان مضامین، نوع روایت، فضا، ریتم تند و المانهای تصویری است. تعدد شخصیتها، قصههای بهظاهر پیچیده و تودرتو با خرده روایتهایی که درنهایت سوار بر مرکب پلاسکو به انتها میرسند.
مشکل «چهارراه استانبول» چندپهلو بودن فیلم و عدم تمرکز بر روی یک موضوع است و همین مسئله باعث سردرگمی شده است. فیلم از یکسو به مشکلات اقتصادی میپردازد و از سوی دیگر نگاه به موضوع مهاجرت دارد. درعینحال مدیریت شهری و بحران را به چالش میکشد و نقدی هم به روابط والدین و فرزندان، مبارزه با فساد، عدالتخواهی، قاچاق و سیاستهای اقتصادی دولت دارد. قرار دادن همه این موضوعات در بطن یک فیلم بهقصد تحریک و جلب حس همذات پنداری تماشاگر، به وحدت و یکپارچگی آن لطمه زده است، بهویژه وجه اعتراضی فیلم که آنقدر خام و تصنعی ارائهشده که شعارگونه و محافظهکارانه به نظر میرسد.
بااینحال فیلم در همراه ساختن تماشاگر با خود به توفیق نسبی دست مییابد. کیایی با بهره بردن از همان مشخصههای ذاتی و موفق آثار گذشته خویش نظیر قصهگویی، ریتم تند و پویا با صحنههای تعقیب و گریز، موقعیت محور و پرکشش نبض فیلم را در اختیار میگیرد. او ضمن بازآفرینی یک رویداد تراژیک و آشنا میکوشد مخاطب را با فضای روحی و روانی پیرامون حادثه تلخ پلاسکو و ترس و اضطراب ناشی از آن همراه سازد و از این منظر با هوشمندی وجه غمانگیزی حادثه را با طنز خاصی در زبان شخصیتهایش مهار میکند و بهاینترتیب تعادلی بین درام و کمدی برقرار میسازد. زوج بهرام رادان - محسن کیایی حتی در تکرار موفقیت فیلمهای گذشته هم ناتواناند و بهزحمت میتوانند لحظات مفرحی را خلق کنند. در این میان سعید چنگیزیان یک استثناست و چقدر خوب از پس ایفای نقشش برآمده است.
«پلاسکو» از منظر نمادین فقط یک ساختمان نبود و فروریختن آن معنایی قابلتأمل دارد که متأسفانه «چهارراه استانبول» آن را هدر داد!
حمیده وطنی/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
«مغزهای کوچک زنگزده» ساخته هومن سیدی
نقد خشونت و تباهی
«مغزهای کوچک زنگزده» پنجمین فیلم هومن سیدی در میان آثار او یک گام روبهجلو است. زبان، لحن و ساختار این فیلم در قیاس با آثار گذشته این فیلمساز قوامیافتهتر و کاملتر شده و در ادامه همان نوع نگاه و دغدغه اجتماعی کارگردان، روند رو به رشدی را طی میکند.
«مغزهای کوچک زنگزده» با یک سکانس خشن و سرشار از خشونت ما را وارد زندگی حاشیهنشینان شهری میکند که درگیر فقر، اعتیاد و محرومیتاند و بزرگترین دغدغه آنها تنازع بقا و سر سپردن به «چوپان» خود است. در میان همین آدمها هم با شخصیتهای چندوجهی روبهرو میشویم که درنهایت خشونت، دوستی و رفاقت را پاس میدارند و در مقابل عشق سر تعظیم فرومیآورند. برخی در پی تغییرند و برخی خود را با شرایط موجود کنار میآیند. نکته جالب تلاش این آدمها برای تثبیت خود و یافتن هویت مستقل است.
«شاهین»(نوید محمدزاده) سرخورده در آرزوی رسیدن به جایگاه برادرش «شکور»(فرهاد اصلانی) در کسوت سردسته باند توزیع مواد مخدر و به تعبیری «چوپان» است. «شکور» هم درصدد حفظ موقعیت خود و رقابت با رقبا بر سر قدرت است. «شهره» خواهر شاهین زندگی در خانهای توأم با توهین و تحقیر را برنمیتابد و میگریزد تا شاید آرامش را در مکانی دیگر بیابد و زندگی سالم و قائم به خودش را بسازد، فارغ از جهانی که مغزهای کوچک زنگزده برایش ترسیم کردهاند.
ویژگی فیلم سیدی در نمایش همین تغییر و دگردیسی است تا جایی که سرانجام شورش گوسفندهای بیمغز را برعلیه چوپان خود به دنبال دارد. در این میان فیلمنامه دقیق سیدی این فرصت را میدهد که شخصیتها بهخوبی معرفی و پرداخت شوند و دیالوگهای هوشمندانه اثر بهدرستی ابعاد گوناگون کاراکترها را به نمایش بگذارند.
اگرچه «مغزهای کوچک زنگزده» تلخ و گزنده است و از دل فقر و خشونت بیرون میآید اما رویکرد کارگردان بهواقع نقد خشونت و تباهی است و در پس لایههای درونی فیلم مفاهیم قابلتأملی وجود دارد که از منظر جامعهشناسی تأویلپذیر است. آنچه به فیلم لطمه زده بهره بردن کارگردان از المانهایی است که در تقابل با رویکرد بیرونی فیلم است و همین موضوع فیلم را آسیبپذیر کرده؛ و در آخر لازم است به مجموع بازیهای بازیگران فیلم اشارهکنم که بسیار درخشان و مکمل یکدیگرند و درخشش دوباره اصلانی را شاهدیم.
«مغزهای کوچک زنگزده» تا به اینجا یکی از فیلمهای موفق جشنواره است.
حسین تقی پور/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
«تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی
نمایش سیمای حقیقی جنگ
«تنگه ابوقریب» در کارنامه سینمایی توکلی یک اتفاق و اثری کاملاً متفاوت است. این تفاوت در قیاس با آثار گذشته این فیلمساز بهخوبی مشهود است. اینکه چگونه فیلمسازی بهیکباره تحول ژانر پیداکرده و از سینمای اجتماعی به سینمای جنگی رو آورده خود قابلتوجه است اما ماحصل این گردش هم اثری بدیع و گیراست.
یکی از ویژگیهای «تنگه ابوقریب» نگاه متفاوت به سینمای جنگ و دفاع مقدس، همچنین ارائه تصویری جدید و حقیقی از جنگ و مناسبات آن دوران است، فیلمساز در اینجا برخلاف نمونههای مشابه به دنبال قهرمان سازیهای رایج و یا تعریف قصه نیست بلکه هدف او بازسازی فضای واقعی جنگ و به تصویر کشیدن لحظات تکاندهنده، دهشتناک و پرالتهاب یک عملیات نظامی با رشادت و ازخودگذشتگی رزمندگان برای حفظ موقعیت بسیار استراتژیکی تنگه ابوقریب است، واقعهای که به تعبیر جواد عزتی «روزی گمشده در تاریخ دفاع مقدس» محسوب میشود؛ اما از منظر تکنیک و ساختار «تنگه ابوقریب» علیرغم فیلمنامه تکخطیاش، با بهرهگیری از فناوری روز سینما و سبک بصری نو در نمایش سیمای حقیقی جنگ بسیار موفق عمل کرده است. فضاسازی بصری مکان و موقعیت جنگی، میزانسنهای ترکیبی و دکوپاژ خلاقانه و بدیع و دوربینی که همچون یک شخصیت مدام در حال حرکت با شخصیتهای فیلم است، تأثیر شگرفی در خلق روایت و نمایش موقعیت جنگی فیلم دارد. در کنار اینها باید به طراحی صحنه شگفتانگیز، جلوههای ویژه تصویری و میدانی پیچیده و خیرهکننده فیلم هم اشاره کرد که به تأثیرگذاری و باورپذیری فیلم کمک بسیاری کرده است.
«تنگه ابوقریب» علیرغم موفقیت در فضاسازی و ساخت صحنههای جنگی خیرهکننده و پرتحرک از منظر فیلمنامه بهویژه در بخش نخست فیلم و معرفی شخصیتهای اصلی دچار ضعف و کاستیهایی است. این ضعف در پرداخت شخصیتها نمود بیشتری دارد و باوجود خلق لحظات تأثیرگذار در نزدیک شدن به پرسوناژها و نمایش دنیای درونشان اغماض صورت گرفته است.
در سکانس پایانی «تنگه ابوقریب» شاهد یکی از درخشانترین صحنههای فیلم هستیم، علی نوجوان که برای عکاسی به جبهه آمده و تصوری از جنگ و وجه ویرانگری آن ندارد، تنها بازمانده از مهلکه خطیری است که اینک با تجربهای تلخ و اندوهبار راوی ایثار و ازخودگذشتگی مردانی حماسهساز است. نگاه خیره او به دوربین گویای بسیاری از حقایق است.
حسین تقی پور/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
«بهوقت شام» ساخته ابراهیم حاتمی کیا
تلاش برای رسیدن به فیلمهای هالیوودی!
به نظر میرسد «بهوقت شام» فاصله زیادی با ابراهیم حاتمی کیا و سینمایی که حداقل تا چند سال قبل از او میشناسیم، دارد. وی در ابتدای فعالیت سینماییاش به جنگ و دفاع مقدس توجه ویژهای نشان داد و عنوان کرد هرگز از این حیطه خارج نخواهد شد. با اتمام جنگ به سینمای اجتماعی رو آورد اگرچه قهرمانهایش اغلب همان مردان حاضر در دفاع مقدس بودند که با اتمام جنگ به خانه بازگشته بودند اما این بار در عرصه دیگری، در متن جامعه باید با چالشها و مشکلات روبهرو میشدند.
تا این دوره آثار حاتمی کیا اغلب با اقبال عمومی مواجه بودند و منتقدان سینما هم کمابیش به آنها روی خوشنشان میدادند؛ اما در دو سه فیلم آخر حاتمی کیا تغییراتی به وجود آمده که از منظر فنی و تکنیکی شاهد جهشی در کارنامه فیلمسازی او هستیم اما از وجه دیگر، یعنی شخصیتها و اساساً درام شاهد گسستی اساسی در آدمهای آشنا و ملموس فیلمهای پیشین هستیم. شاید «دهه آنها» به اتمام رسیده است!
ویژگی آثار پیشین حاتمی کیا و توفیق آنها در نگاه عمیق و چند سویه فیلمساز به جهان اطرافش بود. قهرمانهایی که هویت داشتند و آنها را میشناختیم و فارغ از هر نوع نگاه ایدئولوژیک، با تردید و چالشهایشان همراه میشدیم و اجازه میدادند به آنها نزدیک شویم و درکشان کنیم.
در اینکه حاتمی کیا فیلمساز دغدغه مندی است و اهل «جهاد کردن» و معتقد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس شکی نداریم اما باید بپذیریم آخرین ساختهاش فاقد آن ویژگیهای آثار گذشتهاش است. شاید دلیلش این بوده او در نزدیک شدن به فضای فیلمش دچار محدودیت بوده و اساساً به همین دلیل شناخت کافی و بهتبع ضروری از شخصیتهای اثرش نداشته است.
بههرروی آنچه امروز در قالب «بهوقت شام» میبینیم فیلمی بلندپروازانه است که در وجه فنی و تکنیکی جذاب به نظر میرسد اما در طرح داستان و شخصیتپردازی الکن و ناتمام جلوه میکند. عمده توجه و تمرکز کارگردان درصحنههای حادثهای و جلوههای بصری او را از کلیت اثر دور ساخته و درام و آدمها را به فراموشی سپرده است.
جغرافیای فیلم تعریف درستی ندارد و روابط آدمها هم برخلاف آثار گذشته حاتمی کیا، تصنعی و فاقد روح است. حتی در مورد داعش و حضور آنها در سوریه صرفاً به خلق شخصیتهای کاریکاتوری اکتفا کرده و چیزی به باور تماشاگران اضافه نمیکند و میماند انبوهی از صحنههای خشونتآمیز، شکنجه و کشتار بیرحمانه که به سبک آثار هالیوودی اغلب هم تصنعی، اغراقآمیز و غیر باور اجراشدهاند.
امیدوارم حاتمی کیا خیلی زودشان و جایگاه آثار گذشتهاش را دریابد.
حمیده وطنی/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
نگاه یکسویه
«بهوقت شام» ابراهیم حاتمی کیا در یک نگاه فیلم خوشساخت و قابل قبولی است. به استاندارهای تولید و ساخت حرفهای نزدیک شده اما بدون ضعف نیست. نگاه یکسویه و ایدئولوژی زده فیلمساز بدون اینکه به دنبال چندصدایی باشد اساساً اجازه نمیدهد زوایای دیگری نیز در داستان گشوده شود و فیلمی که میتوانست حرفی برای گفتن داشته باشد صرفاً به یک فیلم تصنعی و شبه هالیوودی بدل شده است. همانند آثار پیشین حاتمی کیا در اینجا نیز نگاه آرمانخواه او سوار بر فیلم است، با همان دغدغهها و نگرانیهایش اما چرا در این فیلم همهچیز شکل شعاری پیداکرده و کارگردان تلاش نمیکند تماشاگر را وارد دنیای شخصیتهایش کند و از این طریق تردید و چالش آنها را به نمایش بگذارد، نقطهضعف فیلم تلقی میشود.
حسین تقی پور/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما
«هایلایت» ساخته اصغر نعیمی
فیلمی سردرگم...
«هایلایت» چهارمین فیلم بلند اصغر نعیمی نمونه خوبی است برای بیان اینکه چگونه میتوان یک ایده جالب و متفاوت را به هدر داد. موضوع فیلم در تقابل با آنچه تاکنون در سینمای ایران دیدهایم، درباره بحران خیانت و چگونگی مواجه با آن است. فیلم از منظر تازهای به این مسئله نگاه میکند و رویکرد متفاوتی را در مورد این چالش اخلاقی پیشنهاد میدهد، در چنین مواقعی آیا باید بخشید یا انتقام گرفت. به گفته نعیمی «فیلم نوعی دعوت به گفتوگو و درک کردن متقابل است» اما در این زمینه بهشدت سطحی، سردرگم و الکن است.
«هایلایت» علیرغم شروع خوبش در ادامه به ورطه سقوط میافتد و با ناتوانی در پرداخت شخصیتهایش انگیزهای برای دنبال کردن تماشاگر باقی نمیگذارد. ضعف اساسی فیلم در سردرگمی شخصیتهاست و همین موضوع اجازه نمیدهد تماشاگر با آنها همراه شود و در چالش اخلاقی آنها شریک شود. نتیجه این شده که در یک فضای سرد و ناآشنا کاراکترهای فیلم اغلب در سکوت به این میاندیشند که بین رفتار طبیعی و مصلحت اجتماعی، کدام را باید برگزینند اما عملشان در تضاد با آنچه میاندیشند دیده میشود و همین مسئله فیلم را دچار پراکندهگویی و تناقض میکند آنچنانکه باعث استهزا و واکنشهای خندهدار تماشاگران میشود. اینجاست که باید اذعان کرد متأسفانه «هایلایت» حرفی برای گفتن ندارد.
حمیده وطنی/عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما