سید مسیح میرجعفری
سلیس: فصل اول سریال «فلیبگ»[1] در سال 2016 منتشر شد. این سریال محصول شبکه بیبیسی با حضور کمدین شناختهشده بریتانیایی، «فیبی والربریج» در نقش اصلی است. از دیگر بازیگران مطرح این سریال میتوان «اولیویا کلمن» بازیگر برنده جایزه اسکار را نام برد.
«فلیبگ» در لغت به معنای «فرد» یا موجودی است که رفتار ناشایستی دارد و در اینجا در وهله اول اشاره مستقیمی به شخصیت اصلی داستان دارد، اما بهمرور درمییابیم که شاید تمام شخصیتها رفتارهای نادرستی از خود نشان میدهند و فلیبگ تنها یکی از آنهاست. از مهمترین نکات این سریال بازی فیبی والربریج است. شاید او نمونهای کمتر دیدهشده از نقشآفرینی در یک مجموعه تلویزیونی را به نمایش میگذارد. والربریج در اینجا بهجای خنداندن مخاطب با اداهای اغراقشده و تلفظ عجیب کلمات و صدا درآوردن، از فکر خود بهره میگیرد. او بار دیگر به همه ما ثابت میکند که بازیگر، یک کار فکری است.
فلیبگ یک محصول تلویزیونی مشابه آثار تلویزیونی دیگر است، اما یک کار عادی است. بعد از سال 2010 تلویزیونهای آمریکا و انگلیس به سمت صنعتی شدن و تولید آثار به این شیوه پیش رفتند. در سال 2011 ما شاهد هجوم حجم زیادی از سریالهای خوبی بودیم که تصورات ما را نسبت به تولیدات تلویزیونی تغییر داد و خاطره بد سوپاپراها را در ایران را که اصولاً به سریال آبکی ترجمه میشود از خاطر ما محو کرد. فلیبگ را میتوان ادامهدهنده همان راه دانست، اما باید بگوییم که یکی از بهترین آثار ازایندست است.
خلاقیتهای فرمی یکی از آن مؤلفههای مهمی است که این اثر را به اثری پیشرو در مدیوم خود بدل میکند. یکی از بهترین جلوههای این خلاقیت در آغاز قسمت دوم فصل یک است. جایی که مسافران مترو همزمان با ریتم یک آهنگ حرکات عجیبی از خود نشان میدهند و فریاد میزنند. پسازاین سکانس شوکه کننده شخصیت اصلی در یک مونولوگ را به دوربین دلیل این تصاویر را تصورات خود و احوال بد خود توصیف میکند.
مونولوگهای رو به دوربین یکی دیگر از ویژگیهای جذاب این سریال است. اطلاعاتی که در این مکالمات توسط فلیبگ با ما به اشتراک گذاشته میشود سکانس بعد را جذاب و خندهدار میکند. ازنظر این مونولوگها شیوه روایی کار تا حدودی شبیه سریال «خانه پوشالی»[2] میشود. از نکاتی که این سریال دارد این است که خنده متعلق به خود داستان است و به آن اضافه نشده کامیکال کردن یک ایده غمانگیز کار سادهای نیست، اما به لطف توانمندی والربریج که نویسنده این سریال هم هست ممکن شده است. والربریج پیشتر کتابی به همین نام نوشته بود و آن کتاب را مرجع این فیلمنامه قرار داده است.
فلشبکهای پرتکرار و بهموقع اثر را بهجای یک کار تکراری به یک اثر پیشرو تبدیل میکند. در فصل اول فلشبکها برای کامل کردن ایده حول شخصیتی به نام «بو» استفاده میشود کسی که مرگش نقطه عطف زندگی فلیبگ بوده و شاید پس از آن اتفاق است که او به فلیبگ تبدیل میشود. شیوه روایی غیرخطی همیشه داستان را برای شما جذاب نگه میدارد. ابهام درباره نحوه مرگ «بو» و علت آن، تعلیقی است که تا آخرین لحظه فصل اول در کنار شماست و در آخرین لحظه پاسخ را به سمت شما شلیک میکند.
فلیبگ یکی از بهترین آثار روانشناسانهای است که در تلویزیون تولیدشده است و از آثاری است که امروزه پرطرفدار هستند و زیاد ساخته میشوند اما هیچکدام نتوانستهاند مانند این کار مؤلفههای عامهپسند، روانشناسی و سینمایی را یکجا در اثر خود بگنجاند.
فلیبگ در آغاز یک اثر تصویری قابلتوجه است که مخاطب خود را سرگرم کند و در پس این نکات مهمی درباره شخصیت اصلی و دیگر شخصیتها وجود دارد که اثر را نسبت بهکل افراد جوامع امروزی تأویلپذیر است. از این نظر که شخصیت اصلی ما در اینجا فردی ضدقهرمان و ابر شرور است، باید الگوی اصلی این سریال را فیلم «راننده تاکسی» ساخته «مارتین اسکورسیزی» بدانیم. این فیلم در اواسط دهه هفتاد، اولین فیلمی بود که بهجای روایت اثر به شیوه فیلم کلاسیک آمریکایی با کاراکترهای تعریفشده و مشخص شخصیت اصلی خود را فردی در تداخل با آرمانهای بشری قرار میدهد و درنهایت مانند این سریال، حرفی را میزند که حرف اخلاقی است.
فلیبگ توانسته در دنیای تلویزیون بسیار تأثیرگذار باشد و الگوی بسیاری از سریالهای کمدی تلخ[3] پسازآن سریالهای کمدی از ایده غمانگیز برای روایت قصه خود انتخاب کردهاند. فلیبگ با یک پایان فوقالعاده در فصل اول شما را منتظر فصل بعد خود میکند.
همدلی
[1]. Fleabag
[2]. House Of Cards