«داستان عامه‌پسند» کوئنتین تارانتینو پس از 25 سال

15 آبان 1398
«داستان عامه‌پسند» «داستان عامه‌پسند»

در ستایش روزمرگی‌ لذت‌بخش

محمد ناصر احدی

از چشمگیر‌ترین دستاورد‌های آخرین دهه قرن بیستم که برای سینه‌فیل‌ها و تئوریسین‌ها و مورخان سینما به یک اندازه عشق، نظریه و تأثیر فراهم کرد؛ «داستان عامه‌پسند»، دومین فیلم کوئنتین تارانتینو، توانست در کالبد الگو‌های سرراست و رایج روایت سینمای گنگستری، رگ‌های پرخونی از زندگی و عضلات جانداری از روزمرگی تعبیه کند؛ عشق فیلمی که سینما را از دل قفسه‌ کلوپ‌های کرایه فیلم و ردیف صندلی سینما‌‌های ارزان‌قیمت یاد گرفته بود، با فیلم اولش («سگ‌های انباری») و فیلم‌نامه‌ و داستانی که برای تونی اسکات و الیور استون نوشته بود، برای هالیوود فیلمی اپیزودیک بر اساس درک پیچیده‌ای از زمان و تصادف رو کرد. نخل طلای کن و مجسمه بلای اسکار هدایای کوچکی برای اتفاق بزرگ تارانتینو در 1994 بودند. ربع قرن از ساخت «داستان عامه‌پسند» می‌گذرد. فیلم وارد زندگی روزمره شده و این بهترین سرنوشت برای چنین فیلمی است. این صفحه یادبودی برای روزمرگی‌ لذت‌بخش و جاندار به نمایش درآمده در این فیلم است.

برخلاف اینکه فیلم درباره دنیای گنگسترهاست، اما نوعی بی‌خیالی و لاقیدی در دیالوگ‌ها و روابط شخصیت‌ها موج می‌زند که کیفیتی کمیک به فیلم بخشیده است.


داستان از چه قرار است؟

داستانی با خطوط متقاطع که ماجراهای دو گنگستر به نام‌های وینسنت و جولز، رئیس‌شان مارسِلوس والاس و همسرش میا والاس، بوکسوری به نام بوچ، دو ‌سارق خرده‌پا به نام‌های پامپکین و هانی‌بانی را با رفت‌وبرگشت‌های زمانی روایت می‌کند. برخلاف اینکه فیلم درباره دنیای گنگسترهاست، اما نوعی بی‌خیالی و لاقیدی در دیالوگ‌ها و روابط شخصیت‌ها موج می‌زند که کیفیتی کمیک به فیلم بخشیده است.

بدون داستان عامه‌پسند، احتمالاً «قاپ‌زنی»، «در بروژ»، سریال «سوپرانوها» و... ساخته نمی‌شد.

هزینه تولید: 8.5 میلیون دلار

میزان فروش: 213.928.762 دلار
جوایز
نخل طلای جشنواره کن در سال ۱۹۹۴ 

جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه غیر اقتباسی برای تارانتینو و همکار فیلم‌نامه‌نویسش، راجر آوری

داستان عامه‌پسند به روایت اعداد

291 کلمه بد در فیلم شنیده می‌شود.

14 سیگار در طول فیلم کشیده می‌شود.

25 شلیک در فیلم اتفاق می‌افتد که 7 شلیک به جولز، 4 شلیک به وینسنت، 10 شلیک به بوچ و 4 شلیک به مارسِلوس تعلق دارد.

6 نفر در فیلم کشته می‌شوند که سهم جولز یک نفر، سهم جولز و وینسنت با هم یک نفر، سهم وینسنت یک نفر و سهم بوچ سه نفر است.

بازی‌ با زمان و ذهن مخاطب

پس از داستان عامه‌پسند، برای فیلم‌سازان پذیرفته شد که فیلم‌هایشان را در حلقه‌های کوچک (همچون فیلم «یادآوری» کریستوفر نولان) یا در حلقه‌های بزرگ (مثل فیلم «برگشت‌ناپذیر» گاسپار نوئه) ساختاربندی کنند و از به هم ریختن زمان و ذهن بینندگان ابایی نداشته باشند. دیوید دنبی ـ منتقد سینما ـ معتقد است که گرایش مدرن به «روایت‌های نامنظم» - از «درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش» گرفته تا «بابِل» - برآمده از این فیلم تارانتینو است.

فیلم جزئیات بی‌اهمیت

برخلاف بسیاری از فیلم‌های مهم، چیزی که سبب شهرت و اعتبار داستان عامه‌پسند شده مفاهیم بزرگی مثل آزادی، هویت، افتخار و... نیست بلکه چیزی که باعث می‌شود این فیلم خاص باشد پرداختن آن به جزئیات کوچکی مثل پایلوت‌های تلویزیونی، پیام‌های غذایی، سیستم اندازه‌گیری طول، شکم‌های چاق، ساعت‌های مچی، قهوه‌های خوش‌طعم و... است.

دیوید دنبی ـ منتقد سینما ـ معتقد است که گرایش مدرن به «روایت‌های نامنظم» - از «درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش» گرفته تا «بابِل» - برآمده از این فیلم تارانتینو است.

داخل کیف چه بود؟

همه دوستداران فیلم کیفی را که هرگز مشخص نمی‌شود داخلش چیست می‌شناسند. در ابتدا، قرار بود داخل کیف پر از الماس باشد، اما تارانتینو و آوری به این نتیجه رسیدند که اگر محتویات کیف را به عهده خود تماشاگران بگذارند جذاب‌تر است. درواقع این کیف برای تارانتینو حکم مک‌گافین را دارد (مک‌گافین سرنخ یا عاملی است که خودش اهمیت ندارد و فقط به پیشبرد داستان کمک می‌کند). پس هیچ‌وقت معلوم نشد داخل کیفی که جولز و وینسنت برای مارسلوس می‌برند چه چیزی است؛ اما هرچه هست به‌شدت می‌درخشد و هر کس که چشمش به آن می‌افتد برای دقایقی زبانش بند می‌آید.

الگوی فیلم‌های گنگستری

داستان عامه‌پسند چنان سایه بلندی بر فیلم‌های گنگستری مدرن انداخته که جدا کردن فیلم‌هایی که تأثیر ساده‌ای از آن گرفته‌اند از فیلم‌هایی که بدون آن هرگز ساخته نمی‌شدند کاری بسیار دشوار است. برای مثال، بدون داستان عامه‌پسند، احتمالاً «قاپ‌زنی»، «در بروژ»، سریال «سوپرانوها» و... ساخته نمی‌شد.

ربع قرن از ساخت «داستان عامه‌پسند» می‌گذرد. فیلم وارد زندگی روزمره شده و این بهترین سرنوشت برای چنین فیلمی است.

شخصیت‌ها و بازیگران

وینسنت وِگا با بازی جان تراولتا:

جنایتکاری خونسرد و بی‌مبالات که برای مارسلوس والاس کار می‌کند و برادر ویک وگا (با بازی مایکل مدسن) در فیلم قبلی تارانتینو یعنی سگ‌های انباری است. او درنهایت جانش را سر بی‌مبالاتی‌اش از دست می‌دهد. در ابتدا، قرار بود خود مایکل مدسن نقش وینسنت را بازی کند اما در عوض او تصمیم گرفت در فیلم «وایات اِرپ» کوین کاستنر حاضر شود. از آن زمان به بعد، مدسن همیشه تأسف خود را بابت این تصمیم ابراز کرده است. با اینکه تراولتا برای بازی در این فیلم تخفیف قابل‌توجهی داد، اما این نقش، حرفه او را کاملاً دگرگون کرد و برایش یک نامزدی اسکار هم به ارمغان آورد.

بوچ‌کولیج با بازی بروس ویلیس:

بوکسری مسن و به ته خط رسیده که طبق توافقی قبلی باید مسابقه‌ای را ببازد اما تصمیم گرفته مسابقه را ببرد و با پول هنگفتی که به جیب می‌زند، از دست مارسلوس فرار کند. زمانی که ویلیس در این فیلم بازی کرد، ستاره‌ای مشهور بود که اغلب فیلم‌هایش با نقدهای منفی و شکست در گیشه مواجه شده بودند. بازی در نقش بسیار کوتاه بوچ به معنای کاهش دستمزد و ریسک بر سر اعتبارش بود؛ اما با موفقیت فیلم، ویلیس نه‌تنها به‌عنوان بازیگری توانا موردستایش قرار گرفت بلکه چند میلیون دلار هم به دست آورد. به اعتقاد تارانتینو، بروس ویلیس سروشکل یک بازیگر دهه پنجاه را داشته و او نمی‌توانسته به هیچ بازیگر دیگری فکر کند که چنین ظاهری داشته باشد.

«داستان عامه‌پسند» توانست در کالبد الگو‌های سرراست و رایج روایت سینمای گنگستری، رگ‌های پرخونی از زندگی و عضلات جانداری از روزمرگی تعبیه کند.

وینستون ولف با بازی هاروی کایتل: 

آدم مرموز و کار بلدی است که برای جمع‌کردن خرابکاری جولز و وینسنت، بعد از متلاشی کردن مغز کسی که در صندلی عقب ماشین آن‌ها نشسته، به کمکشان می‌آید. تارانتینو نقش وینستون ولف را مخصوص هاروی کایتل نوشته بود که در فیلم سگ‌های انباری او هم حضور داشت. تارانتینو گفته: «از وقتی 16 سال داشتم، کایتل بازیگر موردعلاقه‌ام بود.» کایتل نقشی مشابه را در فیلم «نقطه بی‌بازگشت» تکرار کرده است.

جولز وینفیلد با بازی ساموئل ال. جکسون: 

جنایتکاری که برای مارسِلوس والاس کار می‌کند و بعدازاینکه به‌طور معجزه‌آسایی از یک تیراندازی جان سالم به درمی‌برد، آن را مداخله‌ای از جانب خدا می‌داند که هنوز از او رو برنگردانده و تصمیم می‌گیرد آدمکشی را کنار بگذارد. تارانتینو از ابتدا این نقش را برای ساموئل ال. جکسون نوشته بود اما او که آزمون بازیگری پیش از آغاز فیلم‌برداری را جدی نگرفته بود، نزدیک بود آن را از دست دهد. درنهایت، در آزمون دوم، جکسون توانست تارانتینو را متقاعد کند که او به درد این نقش می‌خورد. جکسون برای این نقش نامزدی بهترین بازیگر نقش مکمل را به دست آورد.

میا والاس با بازی اوما تورمن:

همسر مارسلوس والاس عاشق بازیگری است. استودیوی سازنده فیلم برای نقش میا، هالی هانتر یا مگ‌ رایان را در نظر داشت و حتی اسم‌های دیگر هم مثل آلفری وودوارد و مِگ تالی نیز مطرح شد اما تارانتینو از همان نخستین ملاقاتش با اوما تورمن می‌خواست که او نقش میا را بازی کند. تورمن برای این نقش نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل شد و با اینکه نامش وارد فهرست بازیگران درجه‌یک شده بود تا 3 سال بعد از داستان عامه‌پسند در هیچ فیلم پرهزینه‌ای ظاهر نشد.


مارسِلوس والاس با بازی وینگ رِیمز:

رئیس جنایتکاران که داستان‌ها و افسانه‌های زیادی درباره خشونت و بی‌رحمی‌اش وجود دارد و همه شخصیت‌های فیلم به‌نوعی به او مرتبط‌اند. وینگ رِیمز در آزمون بازیگری این نقش، یکی از بهترین اجراهایش را ارائه داد و بازی خوب او در نقش مارسلوس باعث شد که پس‌ازاین فیلم در فیلم‌های پرخرجی مثل «مأموریت غیرممکن» حاضر شود.

کوئنتین تارانتینو درباره داستان عامه‌پسند

ایده داستان عامه‌پسند حتی قبل از نوشتن سگ‌های انباری متولد شد. داشتم تلاش می‌کردم که چطور فیلمی بدون پول بسازم، پس به فیلم کوتاهی فکر می‌کردم که بتوانم به‌عنوان کارت تماس در جشنواره‌ها ارائه بدهم. می‌خواستم نشان دهم چه‌کاری از من ساخته است تا بتوانم یک فیلم بلند بسازم. پس به داستان وینسنت و میا فکر کردم. بعد گفتم چرا یک داستان کوتاه جنایی دوم ننویسم و یک سومی و بعداً یکی بعد از دیگری، هر وقت که پول کافی داشتم، آن‌ها را فیلم‌برداری نکنم؟ این همان کاری بود که جیم جارموش در فیلم «عجیب‌تر از بهشت» [1984]  انجام داد؛ قسمتی از فیلمش را در یک جشنواره نشان داد و بعد بودجه کافی را برای ساخت قسمت بعدی به دست آورد. پس به دوستم راجر آوری تلفن کردم تا از او بخواهم داستان دوم را بنویسد، اما به این شرط که کلاسیک‌ترین داستان ممکن باشد و فرمی بسیار جذاب داشته باشد. چیزی که او نوشت درباره بوکسری بود که در رینگ ناک‌اوت می‌شود... چیزی که واقعاً می‌خواستم این بود که روی پرده رمانی بسازم باشخصیت‌هایی که وارد و خارج می‌شوند، داستان‌های خودشان را دارند اما می‌توانند در هرجایی ظاهر شوند... با داستان عامه‌پسند می‌خواستم به نحوی 3 فیلم را به قیمت یک فیلم بسازم. شخصیت‌های این فیلم را ازاین‌جهت که هرکدامشان می‌توانند قهرمان اصلی یک فیلم باشند دوست دارم.

بوچ از کدام سلاح استفاده کرد؟

بوچ از میان چهار وسیله بالا، شمشیر سامورایی را برای مبارزه با متجاوزان انتخاب می‌کند.

ماشین‌هایی که در فیلم رانده می‌شوند

CHEVY NOVA 1974

که زیر پای جولز و وینسنت است.

CHEVELLE MALIBU 1964
که وینسنت و میا سوار آن هستند.
HONDA CIVIC 1980 
که باچ آن را می‌راند.
ACURA NSX
که وینستون ولف پشت فرمانش می‌نشیند.

 

تارانتینو، ترکیبی از آندره گدار و هوارد هاکس

دیوید تامسون

سروصدا و هیاهوی تارانتینو می‌تواند هم به‌واسطه فیلم‌هایش و هم دست‌کم به دلیل گفت‌وگوهایی که انجام می‌دهد، به‌آسانی حواس‌ها را پرت کند. هیچ‌کس قادر نیست به‌سرعت کوئنتین تارانتینو و به‌صورت مکرر و تحمل‌ناپذیری ذهن افراد را هدف قرار دهد.

امروز تعداد زندگینامه‌های تارانتینو بیش از فیلم‌هایی است که ساخته؛ اغلب فیلم‌های جوانانه و بسیار خشن؛ فیلم‌هایی که ساخته‌شده‌اند تا بتوانند موفقیت «داستان‌ عامه‌پسند» را تکرار کنند. تعداد بسیار زیادی از استعدادهای دیوانه و جوان پریشان‌حال و پرشوروشر هم تلاش دارند مانند تارانتینو فکر کنند و فیلم‌هایی نظیر وی بسازند. آن‌ها درباره همه فیلم‌های کم بودجه  همه‌‌چیز می‌دانند اما چیزی درباره زندگی نمی‌دانند. او (تارانتینو) عصاره‌ای از هر دانشجوی درخشان و بی‌رحم و خالی از معنای زندگی است که هر استاد فیلم‌سازی تلاش دارد از تدریس به او خودداری کند.

امروز تعداد زندگینامه‌های تارانتینو بیش از فیلم‌هایی است که ساخته.

بااین‌حال او یک نویسنده واقعاً خارق‌العاده است که ازهرجهت امکان دارد دیالوگ‌های پر نوسان و داغ را در نوشته‌هایش بگنجاند که هم‌اکنون مضامین آن‌ها عوامانه و مملو از واژه‌هایی که تبهکاران به کار می‌برند به نظر می‌رسد اما روزی روزگاری در آینده شاید دیالوگ‌های فیلم‌نامه‌های تارانتینو الهام‌بخش خلق آثار کمدی شوند. به‌رغم تکراری و روزمره بودن شخصیت‌های تارانتینو در برخی از مواقع، شخصیت‌های فیلم‌های وی حین گفت‌وگو خوش‌زبان هستند و انسانی رفتار می‌کنند‌؛ به‌ویژه در فیلم «جکی براون.»

علاوه بر این به نظر می‌رسد تارانتینو نسبت به روحیه جوانانه خود درزمینهٔ فیلم‌نامه‌نویسی تا حد زیادی آگاه باشد. او فیلم‌نامه «کیت کارسون» را با ادعای اینکه برای من این فیلم‌نامه دارای مضامین خیلی بزرگسالانه است، نپذیرفته بود. او با نگارش فیلم‌نامه «از گرگ‌ومیش تا سحر» (1996، رابرت رودریگز) و با بازی در این فیلم به موفقیت قابل‌توجهی در هالیوود رسید و با نگارش فیلم‌نامه «چهار اتاق» (1995) و بازهم ایفای نقش در این فیلم، توانایی‌های خود را به‌طور ویژه‌ای نشان داد.

کوئنتین تارانتینو در بازنویسی وسواس گونه فیلم‌نامه «کریمسون تاید» (1995، تونی اسکات) نشان داد که شخصیتی مرکب از عقل و احساس دارد. او در «دوره تاریک زندگی» یاد گرفته بود هوارد هاکس و آندره گدار را دوست بدارد. در فیلم «داستان عامه‌پسند» نیز بازتابی از این عشق و علاقه دیده می‌شود. در داستان عامه‌پسند هم عشق گدار به ساختار و علاقه هاکس به تخیلات کمیک و خشونت و تکبر را می‌توان دید. در فیلم، داستان عامه‌پسند انفجار انرژی و خودنمایی زیاد و صحنه‌های کمیک را می‌توان به چشم دید؛ مانند کاشی‌کاری باظرافت در یک بنای اسلامی. این فیلم چندان به لحاظ موضوعی و ساخت از فیلم «خواب بزرگ» (1946، هوارد هاکس) فاصله ندارد. هرکسی که با ساختار فیلم آشنا باشد نیز به‌احتمال‌زیاد همین برداشت را درباره داستان عامه‌پسند دارد. بر همین اساس این سؤال همیشگی ذهن ما را به خود مشغول می‌کند که آیا هوارد هاکس معیار رفتار انسانی بود یا عاشق ظرافتی آرامش‌بخش؟

اما از زاویه‌ای دیگر نیز ما خشونت موردعلاقه تارانتینو را در این فیلم می‌بینیم، نه مانند فیلم «سگ‌های انباری» (1992) که خشونت عریان، وحشیانه و مکانیکی بیشتر از هر چیز دیگری در آن به چشم می‌خورد؛ شاید بیشتر از نوع خشونت موردعلاقه تارانتینو به‌عنوان نویسنده فیلم‌نامه «عشق واقعی» (تونی اسکات، 1993) یا شاید حتی خشونت موردنظر تارانتینو درزمانی که نخستین فیلم‌نامه را برای فیلم «قاتلین بالفطره» (الیور استون، 1994) نگاشته بود. تارانتینو گفته است که من نگاه کمیکی به خشونت در فیلم‌هایم دارم. سکانس وحشتناک و مهیب شکنجه در فیلم «سگ‌های انباری» را شاید بتوان نتیجه انباشت صحنه‌های خشونت‌بار در فیلم‌ها طی سال‌های سال دانست. هر چه به پایان فیلم داستان عامه‌پسند نزدیک می‌شویم، داستان پیچ‌وتابی می‌خورد و دوباره با خود مواجه می‌شود. در داستان عامه‌پسند و پایان‌بندی آن، چیزی عمیقاً موزیکال و راضی‌کننده و نوعی جادوی رسمی دیده می‌شود که به نظر خیلی وجدآور می‌رسد. داستان عامه‌پسند را می‌توان وداعی ترسناک باظرافت موجود در فیلم‌های کلاسیک آمریکایی دانست.

با اطمینان می‌توان گفت که فیلم جکی براون (1997) طرفداران پر و پا قرص تارانتینو را غافلگیر کرد. من این فیلم را خیلی دوست داشتم و به ‌نظرم این فیلم بهترین شاهد برای این مدعاست که تارانتینو می‌تواند سازنده بزرگ‌ترین فیلم‌های کمدی باشد. خیلی سخت است بدون احساس اینکه در حال از دست دادن جاه‌طلبی‌های خود هستیم به تماشای مبارزه‌ فیلم «بیل را بکش» (2003) بنشینیم.

فیلم «حرامزاده‌های لعنتی»(2009) هم به نظر فیلمی  است که توسط کودکی کارگردانی شده که سینما را خوب می‌فهمد اما قادر به درک جنگ نیست. آری تارانتینو سهل گیر، بامزه و فردی است دارای انرژی بسیار زیاد؛ اما او هنوز مسائلی را که می‌تواند به‌عنوان یک آزمون سخت در برابر یک هنرمند قرار بگیرد تجربه نکرده است. فیلم حرامزاده‌های لعنتی درخشان و قابل‌درک است و من تصور نمی‌کنم که تارانتینو همچنان دلایل درخشان بودن این فیلم را بداند. فیلم «جانگوی زنجیر گسسته» (2012) ترسناک و بامزه بود. این فیلم آن‌چنان منفک از تاریخ و واقعیت فیلم سگ‌های انباری بود که به‌طور دقیق کشوری را به تصویر کشید که اکنون نسخه کمیکی از برده‌داری در آن حاکم است.

منبع: همشهری، ترجمه: آرش نهاوندی