«هتل بزرگ بوداپست» اثر دیگری از «وس اندرسن» کارگردان خلاق و محبوب نشریه کایه دو سینما فرانسه است. نشریهای که بهندرت از فیلم و فیلمسازی چنین پرشور استقبال میکند. همانطور که سال ۲۰۱۲ فیلم زیبای «قلمرو طلوع ماه» مانند جشن کوچکی برای افتتاحیه فستیوال کن بود، «هتل بزرگ بوداپست» هم در جشنواره برلین بهعنوان فیلم افتتاحیه فستیوال انتخاب شد.
این فیلم بهتنهایی شبیه جعبه جادویی وسوسهبرانگیز است که هرلحظه تماشاگر را غافلگیر میکند. داستانهای متعدد، انبوه ستارگان، شخصیتهای فرعی که بهدقت شخصیتپردازی شدهاند، رنگبندیهای متنوع، لحظات و دیالوگهای کمدی و نحوه روایت سیال و عجیب وس اندرسن مانند دیگر آثارش زمان و مکان را میشکنند و فضایی سورئال میسازند. این ویژگیها سبب شدهاند فیلم همانقدر که مورد استقبال طیف منتقدین سختگیر سینمایی است، درفروش با اقبال بالایی روبرو شود. درواقع ساختار این روایت سیال، خیال برانگیز، گاهی جدی، گاهی رمانتیک و گاهی کمدی، آنقدر متنوع است که بتواند برای اکثریت مخاطبان باسلیقههای متنوع جذاب باشد.
سینمای وس اندرسون سینمای جستوجو در فضا است. دوربین او با ترکیبی از تکنیکهای متفاوت، از تراکینگ شاتهای افقی گرفته تا تیلت و زوم، حسی از امتداد به فضا میدهد و به کشف لایههای متعدد آن میپردازد. از این وجه شاید سینمای ژان لوک گدار مهمترین تأثیر بر سینمای اندرسون باشد. برداشتهای بلند که دوربین در آنها با حرکت افقی یا عمودی، فضاهای مجزا و تفکیکشده را در فیلمهای اندرسون به هم میپیوندد اساساً همان تکنیکی است که گدار در دو صحنه کلیدی «همهچیز خوبه» از آن استفاده کرده است.
اما برخلاف گدار که سعی میکرد با استفاده از تمهیدهایی مانند تله فتو لنز، فضا را همسان سازد و لایههای آن را در هم ریزد، یا با بهکارگیری تراکینگ شاتهای 360 درجه فضا را احاطه کند، دوربین اندرسون با حرکت در فضاهای متوالی درصدد خروج از آنها و یافتن نقطهای است که در آن حسی از امنیت را بیابد. برای نمونه، فضای زیرزمین در «آقای فاکس شگفتانگیز» که حیوانات در آن پنهان میشوند تا از حملات ملاکین و مزرعهداران در امان بمانند فضایی بس مخاطره انگیز است. بهگونهای کنایی، تنها فضای امن برای حیوانات در این فیلم فضای دشمن است که آنها، با نقب زدن از زیرزمین، در پایان آن را اشغال میکنند.
همین نگاه کنایی به فضا در «زندگی دریایی استیو زیزو» نیز وجود دارد. فضای کوسه – پلنگ آدمخوار در زیردریا، جایی که خطر بیش از هر مکان دیگری احساس میشود، لحظه تبلور همبستگی شخصیتها و تنها نقطهای است که به آنها حسی از امنیت میدهد. شاید در تحلیل نهایی بتوان فضا در فیلمهای وس اندرسون ماهیتی دوگانه دارد، یعنی بهطور همزمان بستر خطر و امنیت است. از این زاویه، دیالکتیک فضا تم اصلی فیلمهای اندرسون است.
تاد مکارتی منتقد نشریه هالیوود ریپورتر از «هتل بزرگ بوداپست» بهعنوان «یک کمدی تاریخی غیرمتعارف» یادکرده که یک جذابیت خاص دارد. او مینویسد: «حساسیت و دغدغههای بهخوبی یادآور یک دوره بهمراتب آراسته و شیک است، به این معنی که عمیقترین نیات فیلم میتواند مطلوب بیشتر سینما روهای امروزی باشد. فاکس سرچلایت میتواند امیدوار باشد که حس شوخطبعی توأم با شور و شوق و گاهی اوقات عجیبوغریب فیلم، آنطور که بازیگران درخشان فیلم به نمایش میگذارند، آنقدر کافی باشد تا تعداد زیادی از تماشاگران را جذب کند، همان تماشاگرانی که باعث شدند «قلمرو طلوع ماه» فیلم قبلی اندرسن دومین فیلم پرفروش کارنامه او شود.»
ای. او. اسکات منتقد نیویورکتایمز هم نهتنها از «هتل بزرگ بوداپست» لذت برد و تحت تأثیر قرار گرفت، بلکه نگاهی بسیار توأم با احترام به فیلم دارد. او نوشته: «این فیلم به شکلی شگفتآور تاریخ را مورد تمسخر قرار میدهد و ترسهای آن را به مجموعهای از شوخیهای گیرا و اشارات شیطنتآمیز تبدیل میکند. میتوانید اسمش را واقعگریزی بگذارید. همچنین میتوانید به آن به چشم یک انتقام نگاه کنید.»
کنت توران در لسآنجلس تایمز به فیلم چهار ستاره داد و ویژگیهای سبکشناختی آن را تحسین کرد و نوشت: «این فیلم شوخ و درعینحال اندوهبار به اتکای نقشآفرینی تماشایی رالف فاینس نشان میدهد که چگونه یک متصدی خدمات جانبی هتلی معروف با یکی از کارگران هتل همراه شد تا اندازه یکعمر ماجرا داشته باشند.»
جو نومایر منتقد نیویورک دیلی به این نکته اشاره کرد که ایدههای بزرگ اندرسن در فیلم او تلنبار شدهاند. درحالیکه فیلمنامه آنقدر جدی نیست که لحظههای مفرح را رقیق کند، اما درنهایت کمی دمدمی است. نتیجه کار فیلمی است که برای حرکت روبهجلو، بیشازحد به بازیگرانش متکی است.
تیم رابی منتقد نشریه بریتانیایی تلگراف هم نوشت: «کسانی که هوادار نیستند شاید خود را برای پذیرش چنین فیلمی آماده نکرده باشند، اما اگر به تماشای «هتل بزرگ بوداپست» بنشینند، احتمالاً تحت تأثیر ابعاد آن قرار میگیرند. «هتل بزرگ بوداپست» فیلمی شگفتانگیز است. میتوانید از فضای کاملاً مفرح فیلم به وجد بیایید و این فضای مفرح در تمام مدت فیلم حاکم است.»
ستایش از قهرمانی متعلق به دنیایی ازدسترفته...
فرم روایی «هتل بزرگ بوداپست» کموبیش یادآور ساختار روایی «هزار و یکشب» است که در آن هر راوی جای خود را به راوی بعدی در زمان و مکانی متفاوت میدهد که به مرکز آگاهی داستان تبدیل میشود.
در سینمای بونوئل جایگزینی راویها به سیری در لایههای مختلف ناخودآگاه تبدیل میشود و در سینمای پازولینی به کنکاشی در غرایز اروتیک و روابط قدرت؛ اما تأثیر «هزار و یکشب» بر وس آندرسون فرم روایی «هتل بزرگ بوداپست» را بیشتر به داستانهای ویلیام فاکنر یا جوزف کنراد شبیه میسازد که از جابجایی زوایای دید بهعنوان ابزاری برای نقب زدن در تاریخ استفاده میکنند.در حقیقت، آغاز «هتل بزرگ بوداپست» مانند «ابشالوم! ابشالوم!» فاکنر، بازگویی روایت به شکل بازگشت به گذشته از خلال روایت راویهای دیگر است که در پی هم میآیند و بهتدریج در مسیر تاریخ، به لحاظ زمانی از ما دورتر میشوند. هرقدر فیلم بیشتر درگذشته پیش میرود، میزانسن فیلم استیلیزه تر، رنگهایش زندهتر و درخشانتر و شخصیتهایش کاریکاتوروارتر میشوند.بهاینترتیب، تاریخ در «هتل بوداپست بزرگ» مانند فیلم «جادوگر آز» به فانتزی تبدیل میشود؛ اما در دل این فانتزی، تاریخ بار دیگر به شکل «سائقه سرکوبشده» فرویدی بازمیگردد.
تیرباران گوستاو اچ (رالف فاینز) توسط جوخه آتش دراثنای جنگی بزرگ در پایان فیلم که تاکنون شبیه تعقیب و گریزهای اسلپ استیک در فیلمهای «کی استون» بوده، بازگشت تاریخ به شکلی موحش است. بیدلیل نیست که آندرسون اینجا بافتی سیاهوسفید را جایگزین رنگهای چشمنواز میکند که در سراسر فیلم به اتمسفری کمیک و ضرباهنگی هیجانانگیز جان بخشیدهاند.حتی زمینههای قهوهای سوخته درصحنههایی که شخصیت شیطانوار جاپلینگ (ویلم دفو) پدیدار میشود از نوعی ریتم و حس کمیک برخوردارند که هر تمایل دراماتیک را خنثی میکنند. اینجا تاریخ به همان کابوسی بدل میشود که استیفن ددالوس در «اولیس» جیمز جویس سعی در بیدار شدن از آن دارد.البته آندرسون، مانند تراژدیهای سوفوکل، با خودداری از نمایش صحنه مرگ گوستاو اچ سعی دارد کابوس تاریخ را سرکوب کند، اما حس تراژیک زیستن در تاریخ در لحظات پایانی فیلم هم در تنهایی ملانکولیک مصطفی زیرو (اف موری آبراهام) و هم در تنهایی سرد دختری که کتاب «هتل بزرگ بوداپست» را روی نیمکتی کنار مجسمه یادبود نویسندهاش میخواند پدیدار میشود.
در حقیقت، این مجسمه یادبود خود نشانی از دورهای تاریخی است که هرچند ناپدیدشده، بار سنگینش، مانند جنایات نازیها که فیلم غیرمستقیم آنها را در قالب کاریکاتور به تصویر میکشد، همچنان بر ناخودآگاه جمعی سنگینی میکند. این تنش میان آگاهی تاریخی و گریز از آن در تمامی فیلمهای آندرسون حضور دارند.برای مثال، در «آقای فاکس شگفتانگیز» شخصیت اصلی و خانوادهاش که در ابتدا کاراکترهای یک داستان فانتزی هستند به آنارشیستهایی بدل میشوند که در گیرودار یک جنگ تمامعیار طبقاتی با ملاکین و صاحبان سرمایه به غارت مظهر جامعه مصرفی (سوپرمارکت) میپردازند. حتی محصور شدن در قلب یک فانتزی نمیتواند شخصیتها را از هجوم تاریخ مصون دارد. این نگرش در کنه رویکرد فلسفی آندرسون به جهان قرار دارد.
اگر یک فیلمساز کاملاً فرمالیست در سینمای کنونی جهان وجود داشته باشید این فیلمساز کسی جز وس آندرسون نیست. رویکرد او به میزانسن و چشمانداز بصریاش کاملاً خاص و یگانه است. آندرسون تقریباً از تمامی شگردهای تکنیکی از زوم گرفته تا تیلت و آیریس استفاده میکند، اما آنها را بهگونهای تدوین میکند که امضایش را میشود همهجا دید.یکی از عناصر فرمال فیلمهای آندرسون قرار دهی شخصیت دقیقاً در مرکز فریم است، اما این ویژگی بصری غالباً با تراکینگهای شاتهای کوتاه، ناگهانی و لجامگسیخته به راست یا چپ دچار تزلزل و ازهمگسیختگی میشود.
لنز دوربین آندرسون باوجود تمرکز بر مرکز فریم و نیازش به ایجاد هماهنگی در عناصر بصری و مرکزیت دادن به برای کشف فضای بیرون از لنز کاملاً کنجکاو است و همین باعث گریز آن از مرکز و فشار از گوشهها و حاشیههای بیرون از فریم میشود. این خود استعارهای از فشار تاریخ برای ورود به قلمرو فانتزی و یورش به ثبات و امنیت آن است.نکته دیگر رویکرد آندرسون به میزانسن و استفاده از حرکت شخصیتها در فضاهای مجزا برای ایجاد ارتباط ارگانیک میان آنها است. این را بهخوبی میشود در سکانس فرار زندانیان در «هتل بزرگ بوداپست» دید، جایی که حرکت شخصیتها، فضاهای جدا و متمایز را به هم میپیوندد تا حس استمراری ارگانیک را میان این فضاها به وجود آورد. معمولاً در این میزانسنها، حرکت افقی و ریتمیک شخصیتها در پسزمینه از راست به چپ یا برعکس در نمایی دور و ثابت رخ میدهد و بعد با انواع مختلف تراکینگ شات ترکیب میشود. این هم نوعی فاصله را باشخصیتها به وجود میآورد، هم به آنها ابعادی کمیک میدهد و هم حس کنجکاوی تماشاگر را برمیانگیزد.در پارهای اوقات، فضا، به شیوهای که آندره به ازن میستود، لایههای متعدد اکشن را به نمایش میگذارد، مانند صحنهای که گوستاو اچ از زندان گریخته و در پیشزمینه با زیرو حرف میزند و همزمان سه زندانی دیگر در حال کتک زدن راننده اتوبوسی برای گریز از محل در پسزمینه هستند.تم اصلی تمام فیلمهای آندرسون رابطه میان پدر و پسر است. پدر و پسر در این فیلمها لزوماً قرابتی خونی ندارند، اما این نقش را در فرایند فیلم در رابطه با یکدیگر بر عهده میگیرند. در «راشمور» تنش میان پدر و پسر با جدال آنها بر سر همان زن شکلی ادیپی به خود میگیرد. در «تنه بامهای سلطنتی» پدر شخصیتی ناتوان دارد و توسط همسر و پسر بزرگ خود به شکلی سمبولیک «اخته» شده است.شاید حس گناه آندرسون برای نبخشیدن پدر است که باعث میشود او وارد فضای فانتزی «آقای فاکس شگفتانگیز» شود تا وجهه پدر را با کنشهای قهرمانهاش به او بازگرداند.
«سلطنت ماه برآمده» نیز درصدد آشتی پدر و پسر است و «هتل بزرگ بوداپست» که در آن گوستاو در هیئت پدر و زیرو در هیئت پسر نمایان میشوند، برائت نهایی پدر از همه گناهانش و ستایش از او بهعنوان قهرمانی متعلق به دنیایی ازدسترفته است.
محمود خوشچهره
«هتل بزرگ بوداپست» به روایت وس اندرسون
همیشه احساس میکنم دارم روش متفاوتی را به کار میگیرم
وس اندرسون، در آثار خود شخصیتهای عجیب و ویژه فراوانی خلق کرده است، از مکس فیشر و استیو زیزو گرفته تا تننبامهای سلطنتی. تازهترین مورد از این شخصیتهای عجیبوغریب موسیو گوستاو، کارمند هتل بزرگ بوداپست است که درعینحال عنوان فیلم جدید وس اندرسون نیز است.
در این فیلم وس اندرسون گروه همیشگی بازیگران خود ازجمله جیسون شوارتزمن، ویلیام دفو، اوئن ویلسون، آدرین به رودی و البته بیل ماری را گردآورده است. علاوه بر آنها تیلدا سوئینتون، هاروی کایتل و اد نورتون بازیگران فیلم قبلی او به نام «قلمرو مهتاب» نیز به جمع همیشگی افزودهشدهاند؛ و بالاخره نقش اصلی در فیلم «هتل بزرگ بوداپست» یعنی موسیو گوستاو به رالف فاینس، بازیگر سرشناس بریتانیایی دادهشده است. موسیو گوستاو، مسئول پذیرش هتل است که همواره روابط عاطفی با میهمانان مسن هتل برقرار میکند، با دست و دلبازی یک ادوکلن قدیمی به خود میزند و در هرلحظهای بدون مقدمه میتواند برای همصحبت خود شعرهای عاشقانه دکلمه کند.
در این هتل تفریحی که ظاهراً استراحتگاهی است در دامنههای یک کوهستان تخیلی و در کشوری تخیلی به نام «زوبرووکا» که در اروپای شرقی واقعشده، موسیو گوستاو با تمام ریزهکاریهای خوشگذرانی و خدمات موجود در هتل و اطراف آن آشناست. این فیلم را میتوان پنجاهدرصد داستان سرقتهای هنری و پنجاهدرصد ماجراهای مربوط به کشف یک قتل دانست ولی صد درصد آن توانایی وس اندرسون و شیوه ویژه سینماگری اوست. در این فیلم اف. مورای آبراهام بازیگر قدیمی آمریکایی نقش یک شخصیت اسرارآمیز به نام آقای مصطفی را ایفا میکند. وی در خلال داستان نقل میکند که چگونه تحت حمایت موسیو گوستاو ترقی کرده و از یک دربان معمولی هتل اکنون به صاحب هتل مجلل بوداپست بدل شده است.
رالف فاینس به شخصیت موسیو گوستاو یک سهولت و سبکی ویژهای بخشیده و شاید اگر توسط بازیگران ضعیف ایفا میشد این شخصیت میتوانست حالت زورگو و قلچماق به خود بگیرد. هرچند ریف فاینس در ایفای نقشهای کمدی تجربه و شهرت چندانی ندارد ولی وس اندرسون میگوید که هیچگاه در تواناییهای بازیگر بریتانیایی برای ایفای این نقش تردید نداشت. وس اندرسون میگوید: «رالف فاینس در فیلم در بروژ به کارگردانی مارتین مک دونالد کمی ترسناک ولی درعینحال بامزه بود. فیلم بروژ مثل همه آثار این کارگردان واقعاً خندهدار بود. شاید به خاطر بازی رالف فینس در نقش یک افسر بیرحم آلمانی در فیلم فهرست شیندلر همه ما او را با نقشهای جدی و عبوس به یاد میآوریم. او نقشهای متفاوتی بازی کرده، ازجمله در فیلم بیمار انگلیسی و یا مسابقه تلویزیونی. ولی شاید تاکنون نقشی مشابه فیلم جدید من بازی نکرده باشد. درهرصورت من هیچگاه در مورد تواناییهای او تردیدی نداشتم.»
وس اندرسون میگوید که نزدیک بود در فیلم قبلی خود به نام «قلمرو مهتاب» نیز به رالف فاینس نقشی بدهد. وی میافزاید: «من این موضوع را به ریف نگفتهام، ولی به هنگام نوشتن فیلمنامه قلمرو مهتاب یک شخصیت دیگر هم در داستان بود که بعداً موقع ساختن فیلم آن را حذف کردیم. من آن شخصیت را دقیقاً برای او نوشته بودم. شخصیت تیرهتری بود ولی جنبههای کمدی هم داشت.» وس اندرسون به بازیگران سرشناسی که در فیلم جدید او بازی میکنند یک چهره جدید و ناشناس هم افزوده است که در فیلم نقش مصطفی جوان را بازی میکند. او بازیگری هجدهساله به نام تونی ریوولوری است.درست مثل جیرد گیلمن و کارا هیوارد، دو هنرپیشه جوان فیلم قلمرو مهتاب که از طریق برگزاری آزمون بازیگری در دبیرستانهای آمریکا انتخاب شدند، این بار نیز وس اندرسون برای انتخاب تونی رولوری از همان روش استفاده کرده است چون به گفته خودش «میخواست کسی را پیدا کند که هیچکس او را نمیشناسد.»
وس اندرسون میافزاید:«من بهندرت از بازیگران جوان شناختهشده استفاده میکنم. میخواستم یک چهره جدید و یک فرد ناشناخته را پیدا کنم. ولی چنین کاری بسیار دشوار است چون چنین افرادی منتظر شما ننشستهاند که بروید و آنها را پیدا کنید. باید دنبال آنها گشت.» «چهره او طوری است که بهراحتی میتواند متولد لبنان و مصر باشد. ولی در فیلم من او اهل یک کشور تخیلی و ساختگی است. ما در خاورمیانه و بعد در اروپا به دنبال یک چنین چهرهای میگشتیم ولی درنهایت او را دریکی از شهرهای کالیفرنیا پیدا کردیم.»
شخصیتی که تونی رولوری نقش وی را بازی میکند درواقع پناهندهای اهل یکی از کشورهای خاورمیانه است هرچند لهجه او هیچ نشانی از زادگاهش ندارد. در حقیقت از تمام بازیگران خواستهشده است که در این فیلم با لهجه طبیعی خود بازی کنند و از درآوردن ادای لهجههای ساختگی مخصوص اروپای شرقی که در سینمای هالیوود متداول است، پرهیز کنند. تأثیر به کار بردن لهجههای طبیعی بازیگران بهاندازه موارد دیگر، مثلاً لهجه اسکاتلندی شون کانری در نقش یک افسر نیروی دریایی شوروی در فیلم شکار اکتبر سرخ و یا لهجه ایرلندی کالین فارل در فیلم تاریخی اسکندر، نامطلوب از کار درنیامده است. وس اندرسون میافزاید: «ما میتوانستیم از روش کهنه هالیوودی استفاده کنیم که حتی در فیلمهای آمریکایی که ماجرای آن در پراگ و یا ورشو اتفاق میافتد بازیگران با لهجه آمریکایی موردپسند هالیوود حرف میزنند. ولی در این فیلم هر کس با لهجه خودش حرف میزند. ما بازیگران آمریکایی، انگلیسی و حتی ایرلندی داریم هرچند که در داستان فیلم ظاهراً همه آنها اهل این کشور تخیلی به نام زوبرووکا هستند، بهغیراز تونی رولوری که نقش یک پناهنده اهل سرزمین تخیلی دیگری در خاورمیانه به نام آق سلیم آل جبات را بازی میکند.»
فیلم «هتل بزرگ بوداپست» دو جشنواره سینمایی برلین و گلاسکو را افتتاح کرده و تاکنون اشتیاق زیادی به آن نشان دادهشده است. مجله ورایتی از این فیلم به خاطر خلق فضای ویژه سالهای دهه ۱۹۳۰ میلادی تجلیل کرده که «تصویری زنده و خلاقانه از یک دوران سپریشده را ارائه میدهد.» ولی گروه دیگری از منتقدان سینما تحت تأثیر تصویرسازیهای وس اندرسون قرار نگرفته و معتقدند که این فیلمساز آمریکایی در تازهترین فیلم خود در همان حریم و محدوده همیشگی خود حرکت کرده است. هرچند از روی ویژگیهایی نظیر استفاده مکرر از زاویههای خاص فیلمبرداری و یا خلق کادرهای ویژه تصویری، میتوان فیلمهای وس اندرسون را بهراحتی تمیز داد ولی خود او میگوید که همواره تلاش کرده که هر فیلم را از سایر فیلمهایش متفاوت بسازد. او میافزاید: «من همیشه احساس میکنم که دارم روش متفاوتی را به کار میگیرم. شاید این تفاوت بسیار اساسی نباشد ولی بدون شک احساس میکنم که کارم در هر یک از فیلمها متفاوت است. بهعنوانمثال این فیلم در سه دوره زمانی متفاوت در اروپا اتفاق میافتد و شاید برداشت و ترجمهای که از تاریخ اروپا ارائه میدهد نقطه تمایز آن باشد. داستان در اروپای شرقی اتفاق میافتد، دیالوگهای فراوانی دارد و بسیار خشونتبار است. با تمام فیلمهای قبلی من تفاوتهای زیادی دارد؛ اما وقتیکه ساختن یک فیلم جدید را شروع میکنم بهمرور شبیههای فیلمهای قبلی من میشود و وقتیکه به محصول نهایی نگاه میکنم متوجه میشوم که من مسیر تحول فیلم را کاملاً کنترل نکردهام.»
هتل بزرگ بوداپست The Grand Budapest Hotel
نویسنده فیلمنامه: استفان زویگ بر اساس داستانی از وس اندرسون و هوگو گوینس. کارگردان: وس اندرسون. مدیر فیلمبرداری: رابرت دی. یئومان. موسیقی: الکساندر دسپلات. تدوین: بارنی پیلینگ. طراح لباس: میلنا کانونرو. تهیهکنندگان: وس اندرسون، جرمی دئوسن، استیون ام. ریس، اسکات رودین. بازیگران: رالف فاینس، اف. مورای آبراهام، بیل مورای، ماتیو آمالریک، تونی ریوولوری، جود لاو، آدرین به رودی، ویل دافو، هاروی کایتل، جف گلدبلوم، جود لاو، ادوارد نورتون، لئا سیدو، جیسون شوارتزمن، تیلدا سوئینتون، تام ویلکینسون، اوون ویلسون، باب بالان. کمدی، درام، ۱۰۰ دقیقه، محصول آمریکا، آلمان، ۲۰۱۴٫
خلاصه داستان فیلم:
«گوستاو» مردی جنتلمن و مدیر هتل بزرگ بوداپست است؛ هتلی بزرگ و اسرارآمیز که در بین دو جنگ جهانی اول و دوم در آلمان، هرروز اتفاق تازهای در آن میافتد. با مرگ مشکوک یکی از مشتریان دائمی هتل و مفقود شدن تابلوی گرانقیمتی مربوط به دوره رنسانس، گوستاو درگیر گرفتاریهای تازهای میشود.