کوئنتین تارانتینو که به گفته خودش طی چهار سال گذشته تحقیقات زیادی درباره سینمای سال ۱۹۷۰ انجام داده، امسال مجموعهای ۱۵ فیلم را که محصول این سال بهخصوص است در جشنواره لومیر عرضه کرده است. فیلمهایی مانند «بوچ کسیدی و ساندنس کید»، «داستان عشق» «آنسوی دره عروسکها» و «قله زابرینسکی پوینت» میکل آنجلو آنتونیونی و... اینها هشتنکتهای است که تارانتینو در گفتگو با فریمکس در حضور ۲۰۰۰ طرفدار فرانسوی عنوان کرده است.
علاقه به سینما
از وقتی به این سال علاقهمند شدم که کتاب «تصاویر در یک انقلاب»نوشته مارک هریس را خواندم. ماجراهای این کتاب در سال ۱۹۶۷میگذرد و تاریخچه ظهور هالیوود جدید را نشان میدهد. نکتهای که او در این کتاب روشن میکند این است که در پایان سال ۱۹۶۷ هالیوود جدید پیروز شده بود. اما از فتوحات خودش آگاه نبود. از طرف دیگر کار هالیوود قدیم هم تمامشده بود اما آنها هم خبر نداشتند به آخر خط رسیدهاند. وقتی به سال ۱۹۷۰میرسیم پیروزی هالیوود جدید مسجل شده است. هالیوود جدید، خود هالیوود است و هر فیلمی که ذرهای بوی هالیوود قدیم را میدهد، در بدو اکران شکست میخورد.
چرا هالیوود جدید زنده نماند
هرچه بیشتر به کتابخانه میرفتم و درباره آثاری که آن سال تولیدشده بود مطالعه میکردم میدیدم بله، هالیوود جدید انقلاب را برده بود اما معلوم نبود این انقلاب زنده بماند. چراکه ماهیت سینما بهشدت تغییر کرده بود و تماشاگرانی را که هالیوود برای سالهای سال رویشان حساب میکرد، ازخودبیگانه کرده بود. بهخصوص خانوادهها را؛ همان خانوادههایی که باعث شدند فیلمهایی مثل «بانوی زیبای من» و «آوای موسیقی»پنج سال روی پرده سینماها باقی بمانند. اینها تماشاگرانی بودند که هالیوود همواره در سبب جذبشان بود. اما آنها این جنس مخاطب را منسوخ کردند.
دهه هفتاد و احیای هالیوود
آنچه ما بهعنوان سینمای هالیوود جدید میشناسیم و حداقل تا سال ۱۹۷۶ به حیات خود ادامه داد، بسیار شکنندهتر از آن چیزی بوده که من فکر میکردم. آن تجربه میتوانست همان سال ۱۹۷۰ بمیرد و اصلاً جواب ندهد. اما به خاطر تأثیراتی که برخی آثار بهویژه «مَش»و «پنج تکه ساده»بهجا گذاشتند، توانست چند سالی دوام بیاورد. اگر این دو فیلم در سال ۱۹۷۰ موفق نمیشدند، ما هرگز شاهد فیلمهایی همچون «جنگیر» و «پدرخوانده»در تاریخ سینما نبودیم.
تارانتینو چه میخواهد؟
حالا من میخواهم با این پروژه چه کنم؟ آیا میخواهم راجع به آن کتاب بنویسم؟ شاید. میخواهم شش قسمت پادکست درباره آن تولید کنم؟ بازهم ممکن است. آیا دربارهاش مستند خواهم ساخت؟ شاید. نمیدانم. هنوز تصمیم نگرفتهام. اولین قدمی که برای تصمیمگیری در این زمینه برداشتهام، آوردن این پروژه به اینجا یعنی لیون بوده است.
درباره آزادیای که کارگردانها در سال ۱۹۷۰داشتهاند.
وقتی چهار سال را دائماً صرف مرور آثار مربوط به این سال میکنید و فیلمهای قبل و بعدازآن سال را بررسی میکنید، آرامآرام الگوهایی پیش چشمتان روشن میشود. یکی از چیزهایی که اتفاق افتاد این بود که خیلی وعدهها در سینما داده میشد. وعده امکانات و ظهور یک سینمای جدید. یکچیزی شبیه به مهاجرت داشت اتفاق میافتاد. انگار هالیوود هیچوقت اینهمه آزادی به خود ندیده بود. آیا عموم مردم میتوانستند اینهمه آزادی که به نظر میرسید هیچ حدومرزی ندارد را برتابند؟ کارگردانها میتوانستند از روی هر کتابی فیلم بسازند یا هر جور فیلمنامهای بنویسند. به هر موضوعی میشد پرداخت. راجع به هیچچیز نیاز به استخاره نبود و برای خوشایند عدهای، پیازداغ فیلم را کموزیاد نمیکردند. این اتفاق برای اولین بار داشت در هالیوود میافتاد.
درباره ظهور سینمای سیاه پس از سال ۱۹۷۰
وعدههایی هم بودند که برآورده نشدند. یکی از این وعدهها، ظهور سینمای اصیل سیاهپوستان بود. یکی از بهترین فیلمهای سال ۱۹۷۰ «صاحبخانه» به کارگردانی هال اشبی بود. فیلمی که فیلمنامهنویس سیاهپوست، «بیل گان» آن را نوشته بود. همینطور نخستین فیلم «آزی دیویس» را داشتیم بانام «پنبه به هارلم میآید» یا «مرد هندوانهای» ملوین فن پیبلز را... که خب این انتظار را ایجاد کرد که صدای سیاهپوستان شنیده خواهد شد و سینمای کارگردانهای اصیل سیاهپوست هم ظهور خواهد کرد. اما این اتفاق نیفتاد. «بهرهگیری از سیاهپوستان» جایگزین آن شد. من بهعنوان یک طرفدار بهرهگیری از سیاهپوستان شناخته میشوم و هرچند قدردان آن هستم اما حالا متوجه میشوم این روند مانع شکلگیری یک سینمای اصیل سیاهپوستی شد.
سینمای اروتیک هم نتوانست پسازآن سال خودش را آزاد کند.
همین اتفاق در مورد فیلمهای موسوم به غیراخلاقی هم افتاد. سال ۱۹۷۰ قرار بود سینمای اروتیک از قالب بسته خود که مخاطبان محدودی داشت خارج شود و به بدنه سینما بیاید. قرار بود این فیلمها در سینماهای شیک و مجلسی نمایش داده شوند و با حضور بازیگران مطرح که زوجها بتوانند به تماشای این نوع فیلمها بیایند. آن زمان هنرمندانی چون «رأس مه یرز» در این عرصه فیلم میساختند و به نظر میرسید این وعده برای مدتی محقق شود. سال ۱۹۷۱ فیلم جنجالی «آخرین تانگو در پاریس» ساخته شد و حالا شما علم نفسانی بیشتری داشتید. اما این وعده هم محقق نشد و سینمای اروتیک به همان عرصه غیراخلاقی و مخاطبان خاص خودش برگشت.
چگونه سال ۱۹۷۰ نماد پایان دهه ۱۹۶۰ شد.
هیچکس در دهه ۱۹۶۰نمیتوانست تصور کند که چگونه این سینما با ظهور دهه ۷۰ به پایان خود میرسد. با توجه به اینکه نصف فیلمهایی که سال ۱۹۷۰ اکران شدند درواقع در سال ۱۹۶۹تولیدشده بودند، یک معضل بزرگ به وجود آمد. یکی از چیزهایی که آن سال مدام در اخبار مطرح میشد، بحث رادیکالیسم دانشگاهی بود. سال ۱۹۷۰ پنج فیلم درباره این موضوع روانه پرده سینماها شد؛ ازجمله «قله زابرینسکی پوینت»، «رک گویی» و «بیانیه توتفرنگی».همه این فیلمها در موقع اکران با شکست مواجه شدند چراکه وقتی نمایش داده شدند، مخاطبان و وجدان عمومی از این موضوع گذر کرده بود. یعنی در عرض ۶ ماه این موضوع کهنه شد.
تنها فیلمی که ۱۰۰ درصد درباره دهه ۶۰ بود و توانست در دهه ۷۰ موفقیت چشمگیری به دست بیاورد «وودستاک» بود که آخرین حرف سینمای دهه ۶۰ بود.