آیدا پرسید: «و بعد؟» معشوقش از او خواسته است تا همراهش فرار کند. «سپس» میگوید: «سگی میخریم، ازدواج میکنیم، بچهدار میشویم و خانهدار میشویم»؛ اما پرسش آیدا همچنان باقی است: «و بعد؟» تنها پاسخی که معشوق آیدا میتواند به این پرسش بدهد، این است که «یک زندگی معمولی».
آیدا راهبهای تازهکار است. پیش از سوگند رهبانیت، او را میفرستند برای دیدن خالهاش که تنها بازماندهی خانواده است. در طول فیلم، او درمییابد که یهودی است و میفهمد که پدر و مادرش چگونه در جنگ کشتهشدهاند. خالهی آیدا هوادار زندگی دنیوی است و از او میخواهد که صومعه را ترک گفته وزندگی را بهطور کامل تجربه کند؛ اما همین خاله نیز بارِ گذشتهاش را بر دوش دارد. آیدا زمانی که خالهاش دست به خودکشی میزند، سراغ سیگار، ودکا، کفشهای پاشنهبلند و موسیقی جاز میرود و درنهایت رابطهی جنسی با یکی از نوازندگان جوان ساکسیفون را تجربه میکند. اما در پایان فیلم، بازگشت او به صومعه و ازسر گرفتن عادات رهبانی را میبینیم.
نوازندهی ساکسیفون عشق، خانهداری و قناعت را به آیدا پیشنهاد میکند. اما پرسش «و بعد؟» همچنان پابرجاست و آیدا محدودیتها را با این پرسش مطرح میکند که «چه چیزی زندگی را برای زیستن ارزشمند میسازد؟»
عاشق ساکسیفوننواز با مانعی جدی روبهروست. و بهراستی هم آشکار نیست که وقتی تقاضا برای ارائهی دلیل تا اینجا پیش میرود، چه پاسخی میتوان مطرح کرد. میبینیم که آیدا زندگی درگیر با تعهدات دنیوی را طرد میکند و بهجای آنگونهی دیگری از تعهدات را میپذیرد. او انتخابش را توضیح نمیدهد. پاسخ عاشق او یعنی «زندگی» آخرین جملهی فیلم است که با موسیقی باخ همراه میشود؛ درحالیکه آیدا با خستگی از میان ترافیک در حال بازگشت به صومعه است. اما در پایان فیلم همچنان با این پرسش رویاروییم که آیا انتخاب اینگونه از زندگی بهطور کامل قابل تبیین و توجیهپذیر است. آیا پاسخی نهایی برای پرسش «و بعد؟» وجود دارد؟ و اگر آری، این پاسخ چه میتواند باشد؟
اورسلا کوپر( استاد فلسفهی دوران باستان در دانشگاه آکسفورد)