بسیاری از کارگردانهای سینما به نقش تعیینکننده بازیگران در آثارشان واقف هستند. برخی مانند ناصر تقوایی معتقدند که ماه و خورشید و فلک (تمامی عوامل ساختن یک فیلم) دستبهدست هم میدهند تا بازیگر بتواند بهترین بازیاش را ارائه کند و همه جمع شدهاند تا بازیگر بتواند جلوی دوربین بازی کند.
برای اینکه بتوانیم به حضور مؤثر و لازم بازیگران در یک اثر سینمایی توجه کنیم، کافی است چند فیلم را در نظر بگیریم و فرض را بر این بگذاریم که اگر جای یک یا چند بازیگر را با بازیگران دیگری تعویض کنیم، نتیجه احتمالاً میتوانست چهگونه باشد. بارها شنیدهایم که در برخی آثار سینمایی، انتخابهای نخست یک کارگردان چهرههای دیگری بوده است اما به هر دلیلی قرعه فال به نام بازیگری درآمده است که نامش را در تیتراژ دیدهایم؛ یا بازیگری به دلیل قرارداد قبلیاش نتوانسته در فیلم مورد نظر یک فیلمساز حضور پیدا کند.
اگر به جای بازیگر نقش سیمین در «جدایی نادر از سیمین» فرهادی، بازیگر دیگری این نقش را بر عهده گرفته بود، نتیجه نهایی چه میشد؟ اگر به جای هدیه تهرانی، لیلا حاتمی در «چهارشنبهسوری» نقش مژده را بازی میکرد و به جای حمید فرخنژاد، شهاب حسینی این نقش را داشت، چه میشد؟ اگر در «درباره الی...» به جای شهاب حسینی، پیمان معادی نقش احمد را بازی میکرد و هدیه تهرانی به جای سپیده بود و شهاب حسینی نقش پیمان را داشت، فیلم چه شکل دیگری پیدا میکرد؟ اگر لیلا حاتمی در شوکران به جای سیما ریاحی و در «لیلا» ی مهرجویی، به جای علی مصفا، پرویز پرستویی بازی کرده بود، چه تغییری در فیلم مهرجویی ایجاد میشد؟ نمونههای این نوع جابهجایی فراواناند و بسته به تخیل هر یک از خوانندگان این یادداشت، میتوان به نمونههای بیشتری اندیشید.
از سوی دیگر این نکته نیز به چشم میخورد که برخی نقشها برای بازیگران خاصی نوشته میشوند و کارگردانهایی که فیلمنامه آثار خود را مینویسند، در مواردی به بازیگر بهخصوصی برای بازی در یک نقش فکر میکنند. با این همه بیایید ببینیم که اگر این جابهجاییها رخ میدادند، با چه وضعیتهایی در نقش، شخصیت و نوع بازیگری آثار یادشده روبهرو بودیم. از قدیم گفتهاند... فرض محال، که محال نیست.
اگر نقش سیمین را هدیه تهرانی، هانیه توسلی، مهتاب کرامتی یا ترانه علیدوستی بازی کرده بودند، بر اساس نوع بازی هر کدام، نقش سیمین دقیقاً دچار دگرگونیهای اساسی میشد و این به نقش بازیگر مرد نیز سرایت میکرد و تمامی فیلم را تحتالشعاع قرار میداد. سیمین با بازی تهرانی به زنی درونی تبدیل میشد که حاضر نبود با نادر بهاصطلاح کلکل کند و خیلی راحتتر میپذیرفت زندگی نادر را «خالی کند» و او را با ترمه تنها بگذارد و برود خانه مادرش. سیمین با بازی هانیه توسلی، چهرهای جوانتر از سیمین ارائه میداد که حتی بهنوعی آسیبپذیرتر هم هست و شاید بهسختی میتوانست از عشق و علاقهاش به نادر بگذرد. مهتاب کرامتی در نقش سیمین به زنی تبدیل میشد که نمیتواند به شکل بیرونی اعتراض کند و ترجیح میدهد با نادر بحث نکند و در صحنه دادگاه حتی ممکن بود به مسائل دیگری بپردازد و در این میان سعی نکند فاصلهاش با ترمه بیشتر و بیشتر شود؛ گاهی حتی ممکن بود به ترمه تلفن کند یا وقتی قرار بود با راضیه حرف بزند، دلش میخواست از گذشته او بیشتر بداند و چهبسا دلش بخواهد با راضیه رفاقت کند. این نقش زمانی شکل دیگری میگرفت که برای مثال ترانه علیدوستی با چهرهای نزدیک به چهره روحانگیز، نقش راضیه را بازی میکرد و هر بار یکی از بازیگران نامبرده، نقش سیمین را بازی میکردند. برخورد سیمین با بازی مهتاب کرامتی با راضیه با بازی ترانه علیدوستی و... هر یک میتوانستند سرنوشت جداگانهای را برای نقش راضیه رقم بزنند و فیلم را به مسیر دیگری بکشانند.
اگر در «چهارشنبهسوری» نقش مژده را لیلا حاتمی بازی کرده بود، انفعالی که در شخصیت مژده وجود دارد، شکل دیگری به خود میگرفت. احتمالاً در آن صورت باید به این فکر میکردیم که اگر سیمین و مژده با هم روبهرو میشدند، چه اتفاقی میافتاد؟ رویارویی دو زنی که زندگیشان به هر حال به شخصیتی مانند مرتضی گره خورده است، با بازی لیلا حاتمی و پانتهآ بهرام، میتوانست یکی از سکانسهای دیدنی سینمای ایران را رقم بزند. اگر جای این دو بازیگر فرضی با یکدیگر عوض میشد، شاهد چه شخصیتها و چه کنشهایی بودیم؟ اگر نقش مژده را بهرام بازی کرده بود و نقش سیمین را حاتمی، آیا همچنان آن سکانس فرضی رویارویی دو زن بر سر یک مرد، جذابیت خاص خودش را داشت؟ چادر به سر کردن و درگیری فیزیکی مرتضی با مژده چه شکلی پیدا میکرد؟
تمامی این مثالهای فرضی بجز جذابیت حدس و تخیل بازی یک بازیگر در این یا آن نقش، غیرمستقیم به نکتهای اشاره دارد که در سینمای ایران، اگر نگوییم یکی از اصلیترین، دستکم یکی از نکتههای مهمی است که گاهوبیگاه ممکن است جلوه کند: کستینگ یا همان انتخاب بازیگر و بازیگردانی.
احتمالاً باید تکرار کنیم که تمامی مثالهای ذکرشده بهطور تصادفی انتخاب شدهاند و موضوع یادداشت حاضر ربط مستقیم و یا حتی غیرمستقیمی با مثالها ندارند اما این مانع نمیشود که به این توجه شود که مقوله انتخاب نقشها در سینمای ایران مانند بسیاری از مقولههای دیگر تعریف مشخصی ندارند و طبعاً مدیریت مقولههای مختلف در عرصه ساخت یک فیلم، همواره در سینمای ما بر عهده فیلمساز است.
سالها پیش که ناگهان در تیتراژ برخی فیلمها با نام بازیگردان مواجه شدیم، حرفوحدیثهایی به وجود آمد و پارهای آن را یک «ژست» تازه تلقی کردند و پارهای دیگر عدم اعتقادشان به بازیگردانی را ابراز کردند و کار به جایی رسید که تقریباً دیگر چنین عنوانی از سینمای ما رخت بربست. این در حالیست که کار مسئول انتخاب بازیگر و بازیگردان در سینما تقریباً معادل دقیق کار رهبر ارکستر سمفونی است. همه نوازندگان قطعه مورد نظر را میتوانند بنوازند و با تمرینهای مفصلی که پیش از اجرا دارند، آن قطعه را حفظ هستند.
از سوی دیگر روبهروی هر کدام نتهای آن قطعه قرار دارد و امکان ندارد اشتباه بنوازند اما فردی روبهرویشان ایستاده و تمامی زیر و بم قطعه را از بر است و هر لحظه میداند که چه نتهایی باید نواخته شوند و ریتم نواختن را حفظ کرده و نگه میدارد و امکان هر اشتباهی را میگیرد. به هر حال، سخن را کوتاه کنیم و تنها اشاره کنیم که برای پرهیز از هر نوع سوءتفاهمی باید محتاطانه اشاره کرد که سینمای ما همچنان نیازمند بازیگردانها و مسئولان انتخاب نقش (فردی بجز کارگردان) بوده، هست و خواهد بود. بازیگردان البته، یک فرض محال نیست. شاید اگر این بحث را در مورد سینمای جهان پی بگیریم، بتوان راحتتر به مصداقها پرداخت و سوءتفاهمی نیز ایجاد نکرد. باید دید.
شاهپور عظیمی، فیلم