ایزابل آلنده در 77 سالگی نیز منبع شور و دنیایی از انرژی است، این نویسنده زن مطرح شیلیایی یک عادت عجیب دارد که از نظمی مثالزدنی نشأت میگیرد. آلنده سالهاست که اغلب هشتم ژانویه پشت ماشین تایپ خود مینشیند تا نگارش رمان تازه خود را شروع کند و معمولاً این کار را طی پنج - شش ماه و گاهی هم یک سال به پایان میرساند. حاصل این نظم طلبی ویژه، انتشار 23کتاب اغلب جذاب و اکثر داستانی با دربرداشتن پسزمینههایی تاریخی و واقعی در پنج دهه اخیر است که شمار قابلتوجهی از آنها به فیلمهای سینمایی و مینی سریالهای تلویزیونی موفقی برگردانده شدهاند. جدیدترین رمان آلنده که بازهم برخاسته از سنن و رویکردهای تاریخی است «یک گلبرگ طولانی در دریا» نام دارد که آن را «عشق کوتاه و فراموش بلند» هم نامیدهاند، این رمان سال جاری عرضهشده و یکبار دیگر ثابت کرده که آلنده استاد در شرح و بسط روابطی است که جهان کنونی را شکل داده و بشریت را به نقطه تلاقی و گاه استیصال محض کشانده است. در ورای هر ارتباط عاطفی به تصویر کشیده شده در رمانهای آلنده، نوع سرگشتگی و حتی نمادهای مرگ خودنمایی میکنند؛ او اعتراف میکند که ماجراهای اخیر کرونا و ضربات مهلک آن، جهان هستیاش را بیشازپیش بهسوی باور مرگ سوق داده است اما این چیزی نیست که او از آن بهراسد و آیینهای اساسی خود را بر اثر آن عوض کند.
«یک گلبرگ طولانی در دریا»[1] داستان علاقهمندشدن یک زن جوان به یک پزشک ارتشی است که در نتیجهاش مجبور میشوند برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک از اسپانیای ایام جنگ داخلی بگریزند. آنها میکوشند خانهای تازه و مکانی آرام برای زیست بیابند و در این راه به شیلی یعنی سرزمین آلنده میآیند اما عواملی همچون تقدیر و زمان آنها را چندان آسوده نمیگذارند تا قلم سحر کننده آلنده از تنشهای زندگی آنان درسهایی برای بهروزی نسلهای بعدی برگیرد که با مشکلاتی بنیان برافکنتر از کووید 19 روبهرو خواهند شد و شاید با جهان هستی پس از یک انفجار اتمی تازه رویارویی تلخ و مرگباری داشته باشد.
منتقدان «یک گلبرگ طولانی در دریا» را شاهکاری در توصیف عشقهای به بحران کشیده شده و آیینهای از جهان هستی در مسیر ویرانی نامیدهاند، نیویورکتایمز نوشته: «این زن (آلنده) استاد بینظیر تبدیل کردن روشنترین روز به تاریکترین شب و سپس تاباندن نور یک زندگی تازه و مجدد در دل شب است، ازاینرو بیهوده نیست که او را غول بااحساس و دیرپای جهان فعلی ادبیات توصیف کردهاند. جدیدترین گفتوگو با ایزابل آلنده که فامیل نزدیک سالوادور آلنده رهبر چپگرای برکنار شده سال 1973 شیلی است، نشانگر اوصاف رمان تازه و بسیاری از کششها و رویکردهای ویژه او در درازای زمان و تصویرگر جهان در عصر آشفته 2020 است.
خانم آلنده، رمان تازه شما اسپانیا را بلافاصله پس از اتمام جنگ داخلی این کشور به تصویر میکشد. داستان آن با یادگاریهای تلخ این پیکار عجین شده که به شیلی هم سفر میکند. چه چیزی سبب شد داستانتان را در ارتباط با چنان دوره تاریخی بنویسید؟
من از طریق مهاجران اسپانیایی فراوانی که با فرار از جنگ داخلی کشورشان به شیلی آمدند، بافرهنگ و مسائل آنان آشنا شدم. ازآنجاییکه سالهای طولانی در کشور من ماندند با دو- سه نفرشان دوست شدم و از زبان آنان درباره اتفاقات و پیامدهای جنگ داخلی اسپانیا مطلع شدم و فهمیدم سوژههای نابی برای داستاننویسی دارند. این کتاب را براساس داستان زندگی یکی از افراد فوق که نامش «ویکتور پی کاسادو» بود نوشتم، هرچند که تنها یک هفته قبل از اینکه بتوانم نسخه چاپشده را برایش بفرستم او فوت کرد و مرا غمگین ساخت.
تا چه اندازه شاهد تأثیر پذیرفتن این رمان از اتفاقات برخاسته از زندگی خودتان و خانوادهتان هستیم؟
ویژگی همیشگی آثار من همان مسائلی است که اغلب شخصاً تجربه کردهام، مسئلهای که در رأس آن حس و حال فردی است که در جامعهای بهعنوان خارجی به شمار میآید. پس از کودتای خونین «آگوستو پینوشه» علیه «سالوادور آلنده» و سقوط حکومت قانونی آلنده و به قدرت رسیدن نظامیان در شیلی، خانواده من نیز که قوموخویش آلنده بوده و هستیم متأثر شدند؛ زندگیشان عوض شد و ما احساس افرادی را پیدا کردیم که انگار مهاجرند و پای به کشوری ثانوی و دور از وطن گذاشتهاند. بسیاری از مردم عادی در آن دوران مجازات شدند؛ به قتل رسیدند، برخی زندانی شدند و حتی عدهای همچون خانواده من مجبور به مهاجرت و اسکان در کشوری دیگر شدند. درنتیجه من بهتر از بسیاری از افراد شرایط روحی و طرز فکر افراد فرار کرده از جنگ داخلی اسپانیا را درک میکنم و قادر به ترسیم آن در متن داستانم هستم.
پابلو نرودا (شاعر معروف شیلیایی) در داستانتان نمودی پررنگ دارد و در همان کشتیای قرار دارد که سایر کاراکترهای عمده داستان را به شیلی برمیگرداند. او درواقع انگیزش اصلی و خاستگاه این رمان است ولی چه چیزی سبب شد «نرودا» را اینگونه در داستانتان به تصویر بکشید؟
این کشتی که آن را باید اودیسهوار دید و کشتی امید نامید، اگر بدون شخصیت پابلو نرودا در رمان تازه من سر برمیآورد، کارها کامل نمیشد و قصه به سمت و سویی نمیرفت که من میخواستم. او بهرغم شیلیایی بودن، اسپانیا را بسیار دوست میداشت و جنگ داخلی مرگبار اسپانیا (1936 تا 1939) قلب وی را هم خونین کرده بود.
برای کاملتر و مستندتر شدن داستان چقدر به مطالعه و ریشهیابی وقایع مذکور پرداختید؟
زمان هیچکدام از این وقایع به گذشته بسیار دوری مربوط نمیشد، بنابراین مطالعه درباره آنها کار چندان سختی نبود. در شیلی بهرغم تلاش ژنرالهای کودتاچی برای تحریف تاریخ، امکان دسترسی به همه مستندات کودتای سال 1973 و پیامدهای تلخ آن وجود دارد. از همه مهمتر اینکه از طریق گفتوگو با برخی افراد حاضر در جنگهای داخلی اسپانیا به حقایق ارزشمندی دستیافتم و توانستم داستانم را مجهز به این حقایق مستند و تاریخی کنم.
پسازاین همهسال نوشتن رمانهای مطرح آیا تغییری در نحوه نگارش داستانهای خود احساس میکنید؟
شاید محسوسترین تغییر در طرز نگارش من، راحتتر و صریحتر نوشتن باشد، باگذشت زمان به این باور رسیدم که وقت و آزادی و فضای کافی برای پرورش ایدههایم دارم و درنتیجه نیازی به اضطراری یا مبالغهآمیز نوشتن نیست. پختگی در متن فقط با گذر ایام میسر میشود.
نسخه سینمایی «خانه ارواح» یکی از موفقترین کتابهای شما با بازی «مریل استریپ» دریکی از نقشهای اصلی همچنان در دسترس است اما ظاهراً شبکه هولو قصد دارد یک مینی سریال هم از روی آن بسازد. نظرتان درباره نسخههای متعدد سینمایی و تلویزیونی ساختهشده از آثارتان چیست؟
من همیشه از توجه سایر هنرمندان و ازجمله فیلمسازان به کارهایم خوشحال میشوم. این عادت من نیست که در کار آنها دخالت کنم و به آنان خط بدهم و تکلیف کنم که در اقتباسهای خود به کدام شیوه عمل کنند. وقتی خودم به هیچکس حق دخالت در نوشتههایم را نمیدهم چرا و چگونه از کارگردانان بخواهم دقیقاً همان فیلمی را بسازند که من دوست دارم.
دوستی شما با «ویکتور پیکاسادو» و سفر مشترکتان با یک کشتی به شیلی 40 سال پیش شکل گرفت و با این حساب باید پرسید چرا در تألیف این قصه اینقدر صبر کردید؟
مشکلات مهاجرتهای دائمی و اسکانهای موقت اهالی برخی کشورهای جهانسومی، در حال رشد و حتی اروپای شرقی به چنین سطح گستردهای نرسیده بود؛ اما بهمرور شرایطی رقم خورد که ازجمله آنها میتوان به تعلل در جذب اینگونه افراد به زندگی عادی کشوری که وارد آن شدهاند و بلاتکلیف ماندن طولانیمدتشان اشاره کرد؛ این مسائل جهان را پادرهوا کرده است. احساس کردم حالا بهترین زمان برای نگارش قصه سفر مهاجران اسپانیایی و اسکانشان در شیلی و هر مهاجرت دیگری ازایندست است.
در آن زمان (دهه 1970) با مهاجران در شیلی چطور برخورد میشد؟
شیلی کشوری بسیار منحصربهفرد و عجین با آیینهای خویش است؛ مردم آن مذهبی و معتقد به اخلاق و به لحاظ سیاسی آگاه و افرادی حساس و دلسوزند. بااینحال دولت سالوادور آلنده یک حکومت دست چپی بود که بهتنهایی نمیتوانست نظر مخالف اکثر احزاب این کشور و همچنین کلیسای کاتولیک را نسبت به پذیرش مهاجران خنثی کند. البته در میان مردم شیلی فراوان بودند کسانی که با سنن و اتفاقات داخلی اسپانیا آشنا بودند و اعتقاد داشتند که باید به این مردم در رفع رنج کمک کرد.
بهتازگی شاهد برپایی گرامیداشت سالگرد ورود کشتی مورداشاره شما به خاک شیلی بودیم که برخی مسافران و بستگان در قید حیات آنها گرد آمدند و آیینی را برپا داشتند. حتماً شما هم در این مراسم حاضر بودید؟
خیر، چون از این مراسم خبر نداشتم، قصه جدید من برای گرامیداشت آن سفر شجاعانه دستکم در ارتباط با خودم کفایت میکند. برخی از اجزای این رمان خیالی و داستانی است اما اصل قصه عین حقیقت است. مهمترین مسئله این است که آن اتفاقات فرجام به نسبت خوبی برای مهاجران اسپانیایی داشتند.
ولی کاراکتر اصلی قصه شما به زندان میرود، شکنجه میشود و... این فقط حاکی از بیرحمی دنیای معاصر در قبال فعالان سیاسی است!
من هرگز نگفتم که در جهانی خالی از نقص زندگی میکنیم و برعکس زندگی ما روی کره خاکی سرشار از خاطرههای مکدر و کشوقوسهای رنجآور است اما همیشه احتمال گونهای رهایی وجود دارد و در تاریکترین ظلمات نیز میتوان نور امید و روشنایی زندگی را لمس و رؤیت کرد.
اما جهان فعلی با ویروس مرگبار کرونا نیز آمیختهشده است!
میدانم اما من زندگیام را میکنم. یاد گرفتهام که ازاینگونه عوامل و اتفاقات نترسم و من هیچ هراسی از مرگ ندارم. البته قبول دارم که این بیماری جهان را به شکلهای مختلف فلج و زندگی مردم را عوض کرده است اما چارهای نیست و باید با آن وفق یافت. خود من کار روزانهام را قدمبهقدم و براساس اتفاقات مرتبط با کرونا و با دوری جستن از آن بهپیش میبرم.
یعنی تأثیرگذاری «کووید 19» بر کار شما اندک بوده؟
تنها تأثیر بزرگ آن تغییر در جوامع بشری و ایجاد تفاوت در روشهای زندگی مردم است که در نوشتههای من هم تجلی مییابد. شما به هریک از وجوه زندگی رجوع کنید تأثیرات کرونا را بر آن خواهید دید اما این لزوماً به معنای تسلیم شدن مقابل آن نیست.
این بیماری نفسگیر و تبعات آنچه چیزهایی را به ما آموخته؟
متأسفانه طرز برخورد طبقات مختلف مردم نیز با این عارضه جهانی متفاوت است. ثروتمندان همچنان بیخیال این اتفاقاتاند و طبقه فقیر به دنبال کمترین تمهیدات پزشکی و بهداشتی هستند تا جان خود را نجات بدهند. از روز ازل همین وضع برقرار بوده و در انتظار تغییری در این فرآیند نباشید. محکم باشید و به همنوعان خود کمک کنید که همین برای انجام مسئولیت انسانیتان کافی است. عشق به زندگی و ارادت به سایر انسانها حلکننده بسیاری از مشکلات است.
جدیدترین پروژه و کتابی که در دست دارید چیست، این را ازاینجهت میپرسیم که از 8 ژانویه که روز سنتی شروع نگارش کتابهای جدیدتان است، بیش از شش ماه میگذرد!
امسال سنت من به هم خورد و نوشتن داستان تازهای را شروع نکردم؛ دلیل آن فقط تأثیر منفی کرونا بر احوالاتم نبود، هنوز به یک جمعبندی دقیق نرسیدهام. میخواهم یک رویداد واقعی بر پایه تجربه و اطلاعاتم در مورد زندگی و فعالیتهای زنان در جوامع دیروز و امروز را به روی کاغذ بیاورم که حرف تازهای داشته باشد. در اولین فرصت دستبهقلم خواهم شد و فکر میکنم نگارش صرف آنهم بیش از یک سال زمان ببرد که این فقط از اهمیت عظیم این موضوع برمیخیزد.
وصال روحانی، برگرفته از تایم و دیلی تلگراف
[1]. Along Petal of the sea