داستانهای تنتن و سگش میلو یکی از موفقترین سری داستانهای تصویری جهان هستند که تاکنون بیش از ۲۵۰ میلیون نسخه به فروش رفتهاند. خالق این آثار هنرمندی برجسته بود که زندگی پرفرازونشیب و بحثبرانگیزی داشت.
نخستین داستان مصور تنتن در روز دهم ژانویه سال ۱۹۲۹ در روزنامه بلژیکی «بیستم کوچک» منتشر شد. تنتن یک خبرنگار زیرک است که مهارتهای ویژهای، ازجمله خلبانی دارد و در سفرهای خود به جستجوی یک سری ماجراهای جذاب و خطرناک میرود. او شخصیتی ساده، خوشطینت و شجاع است که در کنار سگ سفید و باهوشش میلو (برفی) جذابیت بیشتری مییابد.
داستانهای تنتن و میلو، به گفته خالقشان، برای افراد «بین ۷ تا ۷۷ سال» نگاشته شدهاند ولی بهمرورزمان این محدوده سنی شکسته شد و کودکان پیشدبستانی و سالخوردگان بیش از ۷۷ ساله هم به آن علاقه پیدا کردند. «ژرژ پروسپر رمی» مشهور به «هرژه» یا «ارژه» تا سال ۱۹۸۱ درمجموع ۲۳ داستان کامل و یک داستان نیمهتمام تولید کرد که به بیش از ۵۰ زبان ترجمه و بیش از ۲۵۰ میلیون بار به فروش رفتهاند. تنتن و میلو در آلمان «تیم و اشتروپی»[1] نامیده میشوند.
تنتن و میلو در ایران
نخستین بار انتشارات «یونیورسال» تهران در سال ۱۳۵۰ دو داستان مصور تنتن با عنوان «جزیره سیاه» و «هدف کره ماه» را از فرانسوی به فارسی ترجمه و منتشر کرد. یونیورسال درمجموع ۱۳ عنوان از کتابهای تنتن را چاپ کرد.
پس از انقلاب انتشار داستانهای تنتن برای مدتی توقف یافت اما در سال ۱۳۵۹ شمسی انتشارات «ونوس» اقدام به ترجمه این داستانها از انگلیسی نمود و سایر کتابهایی را که یونیورسال منتشر نکرده بود، ارائه داد. بعدها هم چند انتشاراتی دیگر اقدام به پخش همین کتابها با نامهای دیگر کردند.
درباره هرژه، خالق تنتن و میلو
زندگی پرفرازونشیب
ژرژ پروسپر رمی در روز ۲۲ ماه مه سال ۱۹۰۷ در حومه بروکسل، پایتخت بلژیک، به دنیا آمد. کودکی او به گفته خودش، ابتدا بسیار یکنواخت بود، اما در دوران دبستان با جنگ جهانی اول مصادف شد. آن زمان زادگاه او بلژیک در اشغال نیروهای آلمانی بود.
هنرمند بلژیکی جنگ جهانی دوم را به گونه دیگری تجربه کرد. او مدتی با روزنامهای که ارگان ناسیونال سوسیالیستها به شمار میرفت همکاری کرد و پس از پایان جنگ چند بار دستگیر و درنهایت به دو سال ممنوعیت کاری محکوم شد. او گفته است که به «جهانی دیگر» که نازیها وعده داده بودند، کشش داشته و این حس خود را «احمقانه» خوانده است. یکی دیگر از انتقادها به هرژه استفاده از مفاهیم نژادپرستانه است که او در داستانهایش به کار میبرده. بهعنوانمثال او در آثار نخستین خود، ازجمله در داستان «تنتن در کنگو»، سفیدپوستان را بهگونهای به تصویر میکشیده که گویا از سیاهپوستان برترند؛ اما او بهمرور از این کار هم فاصله گرفت.
هرژه در سال ۱۹۸۱ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در روز سوم مارس ۱۹۸۳ چشم از جهان بست.
یادی از هرژه، خالق ماجراهای تنتن و میلو
ماجراهای تنتن و میلو محدوده سنی خاصی ندارند و به قول هرژه برای مخاطبان ۷ ساله تا ۷۷ ساله طراحی و نوشتهشدهاند. البته باید گفت که طیف مخاطبان درنهایت بیش ازآنچه هرژه در سر داشت، از آب درآمد و حتی کودکانی را در برمیگیرد که هنوز پا به دبستان نگذاشته و سواد خواندن ندارند و طبیعتاً دربرگیرنده تنتن خوانهایی است که باوجودآنکه مرز ۷۷ سالگی را هم رد کردهاند، از کودکی شیفته این ماجراها بوده و هنوز هم هستند.
ژرژ رمی، خالق تنتن که با اسم مستعار یا هنریاش، یعنی هرژه، شهرت پیداکرده، در روز ۲۲ ماه مه سال ۱۹۰۷ در حومه بروکسل، پایتخت بلژیک، به دنیا آمد. کودکی هرژه به گفته خود او، بسیار یکنواخت بوده است؛ حتی در دوران دبستان در بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸، یعنی دوران جنگ جهانی اول که بلژیک تحت اشغال نیروهای آلمانی قرار داشت. هرژه از همان کودکی علاقه خاصی به نقاشی و طراحی داشت و در حاشیه دفترهای مدرسهاش که متأسفانه از بین رفتهاند، عکس سربازان آلمانی را میکشید.
در روزهای یکنواخت کودکی نیاز به هیجان بود و به همین خاطر هم هرژه بهصف پیشاهنگان ملحق شد؛ واقعهای که به زندگی او رنگ بخشید. او در تعطیلات تابستان به همراه گروه پیشاهنگان برای اولین بار پا از مرز بلژیک فراتر گذاشت و اسپانیا، اتریش، سوئیس و ایتالیا را از نزدیک دید. این دوران تأثیر تعیینکنندهای بر هرژه داشت.
خلق خبرنگار بهجای خبرنگاری
هرژه بعد از پایان دوران مدرسه در روزنامه «قرن بیستم» شروع به کارکرد و شاید در آنوقت بیشتر درصدد بود که بهعنوان خبرنگار به نقاط دور و نزدیک سفر کند، اما درنهایت و با توجه به استعدادی که در طراحی و نقاشی داشت، به سرنوشت دیگری دچار شد. او در اوایل کارش برای بخشها یا به عبارتی سرویسهای مختلف این روزنامه طرح میکشید تا اینکه مسئولیت ضمیمه هفتگی این روزنامه که «بیستم کوچک» یا «بیستم کوچولو» نام داشت و ویژه نوجوانان بود، به هرژه واگذار شد.
اولین ماجرای تنتن هم بهصورت داستان دنبالهدار در روز دهم ژانویه سال ۱۹۲۹ در همین نشریه منتشر شد: تنتن در شوروی. آن زمان بود که هرژه بهجای آنکه خود به خبرنگاری ماهر و زرنگ بدل شود، خبرنگاری خلق کرد که دستکم ازلحاظ شهرت، گوی سبقت را از بسیاری از خبرنگاران واقعی ربوده است. ماجراهای تنتن پیش از آنکه بهصورت کتابی مستقل انتشار یابند، بهصورت داستانهای دنبالهدار در نشریهای که از آن یاد شد و بعدها هم در نشریه معروف «Le Soir» و نشریه «تنتن» به چاپ رسید.
ابدی شدن با ۲۴ ماجرا
باید گفت که از همان آغاز کار موفقیت با تنتن همراه بود. هر پنجشنبه که ضمیمه نوجوانان به همراه روزنامه «قرن بیستم» منتشر میشد، تعداد نسخههای فروختهشده دو برابر بود. این میزان بعدها به سه برابر و زمانی حتی به شش برابر رسید. در سال ۱۹۳۴ بود که انتشارات «کاسترمان» بلژیک نشر ماجراهای تنتن بهصورت کتاب را بر عهده گرفت و بهزودی پی برد که تیراژ این کتابها جوابگوی تقاضای بازار نیست. از آن زمان تاکنون بیش از ۲۵۰ میلیون نسخه از ماجراهای تنتن و میلو در سراسر جهان به فروش رفته و این داستانها به دهها زبان، ازجمله فارسی، زبان مرده لاتین و زبان ساختگی اسپراتنتو ترجمهشدهاند.
هرژه در طول چندین دهه فعالیت هنریاش مجموعاً ۲۳ داستان کامل و یک داستان نیمهتمام از ماجراهای تنتن خلق کرد. در سال ۱۹۸۱ بود که نخستین علائم بیماری سرطان خون در او پدیدار شد. آخرین کتابی که هرژه پیشازاین انتشار داده بود، داستان «تنتن و پیکاروها» بود. البته هرژه ماجرای تازهای تحت عنوان «تنتن و هنر آلفا» در دست تهیه داشت که این داستان نیمهتمام ماند و بعدها به همان صورت طرح اولیه به چاپ رسید.
بازتاب زندگی واقعی
یکی از دلایل جذابیت و موفقیت ماجراهای تنتن، دقت، ظرافت و وسواسی است که هرژه در جزئیات تصویرهای هر ماجرا به کار میبرده است. دنیایی که هرژه به تصویر میکشد دنیایی واقعی است. هرژه از زمان آغاز فعالیتش همواره مشغول تحقیق و جمعآوری عکسها و مصالح لازم برای طرحهای خود بوده است. تمامی وسایل نقلیهای که در ماجراهای تنتن دیده میشوند، واقعاً وجود داشتهاند. تمامی سلاحهایی که در این داستانها به تصویر کشیده شدهاند، بر اساس عکسهای موجود در کاتالوگهای شرکتهای اسلحهسازی یا تصاویر تاریخی طراحیشدهاند. دوربینهایی که در برخی ماجراها به چشم میخورند، بر اساس بروشور تبلیغاتی شرکت معروف لایکا[2] تصویر شدهاند. مدل لباسها برگرفته از مجلههای مد روز بوده و هرژه برای کشیدن قایقها و زیردریاییهایی که در شماری از داستانها دیده میشوند، بروشورهایی را الگو قرار داده که ازجمله در نمایشگاههای دریانوردی جمعآوری میکرده است. هرژه پیوسته مشغول جمعکردن چیزهایی بود که فکر میکرد زمانی میتواند به دردش بخورد، از کاتالوگها و بروشورهای مختلف گرفته تا کارتپستال و بریدههای نشریات و روزنامهها، آنهم در مورد موضوعات گوناگون.
هرژه بعد از جنگ جهانی دوم استودیوی طراحیای را تحت نام خود تأسیس کرد و برای ادامه ماجراهای تنتن از گروهی متشکل از هنرمندانی جوان بهره برد که هرکدام آنها در عرصهای خاص تبحر داشتند. برای نمونه یکی از هنرمندان متخصص طراحی وسایل هوانوردی بود و وظیفه نظارت بر طراحی شمار زیادی از هواپیماهایی را داشت که در ماجراهای گوناگون دیده میشوند. درحالیکه هرژه در نخستین داستانها قهرمانش را با شتابزدگی از ماجرایی به ماجرایی دیگر پرتاب میکرد، در داستانهای بعدی در تلاش بود که برای رسیدن به نتیجه مطلوب و رضایتبخش وقت زیادی صرف کند. هر چه باشد به تصویر کشیدن دنیایی واقعی با جزئیات دقیق زمان زیادی میطلبید.
مایکل فار، یکی از تنتنشناسهای معروف که خود نیز خبرنگار است، در کتابی تحت عنوان «به دنبال رد پای تنتن و میلو» یکایک ماجراهای تنتن را ازلحاظ طراحی و تطابق با واقعیتهای روزمره موبهمو بررسی کرده است. او در مدارک و عکسهای بیشمار نشان میدهد که لباسها، اتومبیلها، هواپیماها، ساختمانها، حتی اسم کتابها و هزار و یک نکته ظریف و جزئی دیگری که در ماجراهای تنتن گنجاندهشده، الگویی واقعی داشتهاند.
نخستین ماجراهای تنتن نسبت به داستانهای بعدی محبوبیت کمتری دارند، چه به لحاظ داستانپردازی و طراحی و چه به لحاظ برخی از مسائل حاشیهای. ازجمله اینکه تصویر سیاهپوستان در ماجرای «تنتن در کنگو» انتقاد مخالفان نژادپرستی را برگزیده است؛ اما تنتن باگذشت زمان به چهرهای بدل شد که جهان را خانه خود میداند.
هرژه و قدرت شخصیتپردازی
شخصیتهای ماجراهای تنتن نیز برای خود ماجرایی دارند. برای نمونه کارآگاههای دوقلوی این ماجراها، یعنی «دوپونت» و «دوپونط»: آلکسی، پدر هرژه که در یک فروشگاه لباس بچه کار میکرد و بعدها مسئولیت انجام کارهای دفتری استودیوی هرژه را بر عهده گرفت، در سال ۱۹۷۰ و در سن ۸۸ سالگی درگذشت. او کلاهی لگنی به سر میگذاشت، عصایش را به دست میگرفت و در پارک و خیابان قدم میزد، آنهم با برادر دوقلوی خود که لئون نام داشت. برای تنتن خوانها این تصویر چندان غریب نیست و بدون شک دوپونت و دوپونط را به یادشان میآورد. بد نیست بدانید که هرژه خاله یا عمهای داشت به نام «ناینی» که آواز خواندنش ظاهراً بیشباهت به آواز خواندن «بیانکا کاستافیوره»، تنها زن ماجراهای تنتن نبود.
مغز متفکر داستانهای تنتن، یعنی «پرفسور تورنسل»، هم الگویی واقعی دارد. هرژه هنگام پرداختن شخصیت تورنسل تصویر فیزیکدانی سوئیسی را در ذهن داشت به نام «Auguste Piccard». این دانشمند هم در عرصه هوانوردی و پرواز با بالن رکوردهایی بهجا گذاشت و هم درزمینه فرستادن زیردریاییهایی مخصوص به اعماق آبها. ازآنجاکه پرفسور پیکار در بین سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۴ میلادی در دانشگاه بروکسل کرسی استادی داشت، چند دیداری هم بین او و هرژه صورت گرفت و در همان زمان بود که هرژه الگوی مناسب و مطلوب را برای شخصیت تورنسل پیدا کرد. ناگفته نماند که بین تورنسل و پیکار، بهجز ریشبزی تورنسل، شباهت چشمگیری هم دیده میشود؛ و اما محبوبترین شخصیت داستانهای تنتن «کاپیتان هادوک» است که از ماجرای «خرچنگ پنجهطلایی» قدم به صحنه گذاشت. اگرچه او در چهارده ماجرای دیگر هم در کنار تنتن بود، اما مدتها بعد در آخرین آلبوم کامل هرژه یعنی «تنتن و پیکاروها» اسم کوچکش ذکر شد: آرچیبالد. جالب اینکه هادوک فقط اسم خانوادگی نیست، بلکه نام نوعی ماهی دودی هم هست.
یکی از طرفداران پروپاقرص تنتن در سال ۱۹۷۹ بهطور اتفاقی به سندی متعلق به سال ۱۹۱۳ برخورد که در آن امضای دریانوردی به نام «H.J. Haddock» به چشم میخورد. یکی از جذابیتهای هادوک شاید در این نهفته باشد که ازلحاظ شخصیتی درست نقطه عکس تنتن است، دستکم ازلحاظ تندخویی، عصبانیت و بهویژه ازلحاظ مهارتی که در ناسزا گفتن و نفرین کردن دارد.
اگرچه در اینجا فرصت پرداختن به یکایک ماجراهای تنتن نیست، اما چند ماجرا جذابیت خاصی دارند، ازجمله ماجرای «انبار زغالسنگ» که تحت عنوان «کوسههای دریای سرخ» نیز منتشرشده است. در این داستان اکثر شخصیتهای اصلی و جانبی و کوچک و بزرگی که در ماجراهای قبلی بودهاند، حضور پیدا میکنند.
یکی دیگر از داستانهای جذاب، «جواهرات کاستافیوره» است که در آن، برخلاف گذشته، تنتن و کاپیتان هادوک سراغ ماجرا نمیروند، بلکه این ماجرا است که در قالب بیانکا کاستافیوره، «بلبل میلانی» به سراغ آنها میآید. درواقع محل اتفاق کل ماجرا، قصر مولینسار، محل زندگی قهرمانان داستان است. در داستان «تنتن و پیکاروها» که تحت عنوان «تنتن و پیکارگران» نیز به انتشار رسیده، تنتن برای اولین بار شلوار بلند میپوشد و درصحنههایی کاپشن موتورسواری به تن دارد.
تنتن خوانها در هر سنی رابطهای خاص با داستانها برقرار میکنند که در سطحهای مختلف شکل میگیرد. کودکان و نوجوانان مجذوب خود ماجراهای پرهیجان و طنز و شوخیهای لحظهای آن میشوند و جوانان و بزرگسالان فرای آن جزئیات و نکتههای ریز دیگری در داستانها مییابند.
شهرام احدی
[1]. Tim und Struppi
[2]. Leica