سلیس: اخیراً به دعوت آکادمی موسیقی پوپیتر هوشنگ جاوید، موسیقیدان و پژوهشگر در نشستی به بررسی چگونگی ورود واژه اتومبیل به ترانهها و مصادیق آن از دوران مظفرالدین شاه تا زمان حال پرداخت. او در این نشست ضمن اشارهای کوتاه به زمان و چگونگی ورود اتومبیل به ایران به بررسی جزئیات چگونگی ورود این واژه و دایره واژگان همراه آن، به موسیقی پرداخت و این سیر را تا بعد از انقلاب اسلامی و زمان معاصر پیگیری کرد. بخشهایی از این نشست را در ادامه میخوانید.
«ارابه شیطون اومده، از پیش سلطون اومده»؛ نخستین مظهر ورود اتومبیل به ترانههای عامیانه
اولین اتومبیل توسط مظفرالدین شاه وارد ایران شد. مظفرالدین شاه در سفرش به فرانسه اولین اتومبیل زندگیاش را هدیه گرفت. میگویند پس از دریافت این هدیه از قیمت آن میپرسد و چون میشنود با پول ایران میشود یک تومان، دست در جیب میکند یک تومان میدهد و میگوید پس یکی هم به اتابک اعظم، صدراعظمم، بدهید! این اتومبیل اما از برای مظفرالدین شاه خوشیمن نبود. با ورودش به تهران، در طول پیمودن مسیر کاخ گلستان تا قصر فیروزه مردم به دنبالش افتادند، ارابه شیطان لقبش دادند و به طرفش سنگ پرتاب کردند. «ارابه شیطون اومده از پیش سلطون اومده...» نخستین مظهر ورود اتومبیل به ترانههای عامیانهای بود که مردم برای ساختنش از کسی اجازه نمیگرفتند یا منتظر ورود ترانهسرا یا آهنگساز به ماجرا نمیشدند.
مردمی که بیش از آنکه موسیقی شنو باشند، تولیدکننده موسیقی بودند
موسیقی اصولاً با خلقوخوی جامعه نزدیکی بسیاری دارد. بخشی از این موسیقی، ترانههای عامیانه است که به شکل مستقیم از این خلقوخو برمیخیزد و بخش دیگری از آن، تلاشهایی است برای شکلدهی به این خلقوخو توسط نهاد قدرت و دیکته کردن اندیشههای دلخواه به آن. ازجمله این ترانههای عامیانه همسو با خلقوخوی جامعه، موسیقیهای کارگری و موسیقیهای پیشپرده، موسیقی پیش از شروع تئاترها، بود. از سوی دیگر موسیقی نواحی و اقوام نیز بهشدت با تغییرات زمانه هماهنگ بود. فراموش نباید کرد که مردم ما بیش از آنکه موسیقی شنو بوده باشند، تولیدکننده موسیقی بودند.
تشبیه چراغها به چشم گرگ و دودِ اگزوز به تنوره کشیدن دیو
زیباییشناسی نَقلی یکی از این موارد بود. نَقلی در معنای نقلشده و دهانبهدهان گشته میان مردم. بهعنوانمثال چراغهای اتومبیل را به چشم گرگ تشبیه کردند یا دودِ اگزوزش را تنوره کشیدن دیو خواندند. مورد دیگر گرایش فطری به کشف و شهود بود. همانطور که بهعنوان نمونه ما در دوران کودکی اطراف اتومبیلی که در محلهمان تازهوارد بود جمع میشدیم، آن زمان این بزرگترها بودند که چنین کاری میکردند. بزرگترهایی که میخواستند بدانند این موجود تازهوارد چطور راه میرود؟ کاه میخورد یا یونجه؟! اگر خواست آب بخورد، رویش بریزند یا کنارش بگذارند؟! پسازاین هر دهه که جلوتر میرویم بحث مقایسه پیش میآید. مقایسه اتومبیلهای هر دهه با دهه قبل.
از سر راهت نِشینُم خسته خسته تا دمِ گاراژ بودم یارم سوار شد
بعدازآن شاهد ورود اتومبیلی هستیم که به آن میگویند لاری، اتومبیلی که روی سقفش و باربندش، هم مسافر مینشست. آرامآرام گاری خانهها تبدیل به گاراژ شدند، سَراجها و چرمدوزها، به سمت صندلیسازی برای اتومبیل رفتند، نعلبندها، پنچر گیر شدند و دیگر شغلهای مرتب با گاری نیز همینطور. تا پیشازاین انتظار معشوق بهگونهای دیگر در ترانهها روایت میشد؛ سر راهِت نِشینُم خسته خسته/ گل ریحون بچینُم دستهدسته... و بعدازآن میشود؛ دم گاراژ بودم یارم سوار شد/ دل مسافرا بر من کباب شد... و اینطور میشود که موسیقی خود را با تحولات جامعه هم گام میکند.
دو روایت از «ماشین مشدی ممدلی»
ترانه معروف «ماشین مشدی ممدلی» به دو شکل تولیدشده است. شکل اول بهعنوان موسیقی کافهای بود که مردم ساخته بودند؛ ماشین مشدی ممدلی/ نه بوق داره نه صندلی/ با پردههای مخملی/ با چوبهای جنگلی/ صندلیهاش فنر داره/ شوفر بیهنر داره/ شوفر اون دوا خوره/ دودی و اهل منقله... قرار بود این ترانه عامیانه یا برای رادیو ساخته شود یا تبدیل به صفحه شود که رادیو قبول نکرد و مرحوم مهرتاش با ایجاد تغییراتی در آن ترانه دوم را ساخت؛ ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بیمعطلی/ این اتولی که من میگم، فورد قدیم لاریه/ رفتنِ توی این اتول، باعث شرمساریه/ نه بابِ کورس شهریه، نه قابل سواریه/ بار کشیده بسکی از قزوین و رشت و انزلی/ ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بیمعطلی/ ماشین مشدی ممدلی، صندلیاش فنر داره/ بلیتفروش مشدی و شوفُر بیهنر داره/ بهر مسافرینِ خود، زحمت و دردسر داره... نکته مهم در اینجا نگاه مؤلف به جامعه است. عبارتی مثل بلیتفروش مشتی اشاره دارد به اینکه بلیتفروشهای آن زمان، افراد جاهل مَسلَک و کمسوادی بودند که در فضایی لمپنمآبانه قدرت هم داشتند. شوفرِ بیهنر اشاره دارد به اینکه رانندهها، ازنظر مؤلف ترانه آدمهایی بودهاند که نه ظاهر خوبی داشتند، نه رفتار درستی و همینطور میتوان تا پایان ترانه ادامه داد.
«یالا شوفر» با صدای حسن زیرک
اتومبیل به موسیقی نواحی هم راه پیدا کرد. حسن زیرک، ترانههایی دارد که در آنها از انواع اتومبیل نام میبرد و یکی از آنها «یالا شوفر» است. ابراهیم تاتلیسس، در اوایل انقلاب بدون آنکه نامی از او ببرد و ذکر مأخذ کند این ترانه را از زیرک که به عقیده من شوالیه موسیقی کردی است، بازخوانی کرد.
وضع اولین مقررات رانندگی و واکنش ترانههای عامیانه به آن
مقررات رانندگی از طرف طبقه فرودست جدی گرفته نمیشد و ناآگاهیشان نسبت به آن موجب میشد در جهت رعایتش برنیایند. طبقه بالادست نیز بااحساسی از تفاخر نسبت به این قوانین رفتار و گمان میکردند این قوانین است که باید خود را با آنها مطابقت دهد نه برعکس. انتقادات از عدم رعایت این مقررات در ترانههای عامیانه آن دوراندیده میشود اما انتقاداتی ضعیف که پایش به رسانهها باز نمیشود و در حد تخت حوضیهای مراسم عروسی باقی میماند و هدفش میشود بیان زشتیها و بیتناسبیها.
ورود اولین تاکسیها
از سال 1326 با ورود تاکسیها چهره شهرها دگرگون شد و از همان زمان خوانندگان محبوب کافهای، بدون آنکه خود برنامهریزی خاصی برای این موضوع داشته باشند از طرف آهنگسازها، کافهدارها و کسانی که مسئول جهتدهی به این ترانهها بودند بهطرف خواندن ترانه برای تاکسی سوق پیدا کردند که ازجمله نمونههای آن میتوان به «آی تاکسی» با صدای آفت اشاره کرد.
معضلات ترافیکی و ترانههای عامیانه
واکنش ترانههای عامیانه به معضلات ترافیکی زیربنایی نبود و بیشتر حکم تلنگری ساده را داشت، هرچند که مشکل بهشدت اساسی بود و از سال 1346 دفتر مهندسی ترافیک به راه افتاده بود اما در ترانهها چیزی در مورد کوتاهی و کمکاری و بیعملی آنها شنیده نمیشد و مخاطب افرادی در ردههای پایینترِ اداری بودند. ازجمله این اشارهها میتوان از برنامهای نام برد که در فاصله سالهای 1355 تا 1357 از رادیو پخش میشد و از گروهی خواننده جوان که یکی از آنها بهروز مقدم بود دعوت کرده بودند تا در کنار طنزپردازانی چون عباس تهرانی و منوچهر اشتهاردی، با زبان طنز از معضلاتی چون ترافیک بگویند. ازجمله ترانههایی که برای ترافیک خوانده شد میتوان به «ترافیکِ» پرویز کاردان یا برادران طلایی اشاره کرد اما نباید فراموش کرد که همگی اینها طنزی ساده و زودگذر داشتند و نیشتری به غده چرکین نمیزدند.
دوره «کلاه قرمزی» و «خوشرکاب»
با وقوع انقلاب این شکل از موسیقی برچیده میشود و پسازآن هم که با وقوع جنگ مورد قابل اشارهای نمیبینیم تا پرداختن به اتومبیل در «کلاه قرمزی» و «آقای رارنده، آقای رارنده /یالا بزن تو دنده/ برو به سمت تهرون/میخوام برم تلویزیون...» اما بازهم اتومبیل و راننده وسیلهای است برای رساندن ما به آرزوهایمان و خبری از نگاه کردن به اتومبیل بهعنوان امکانی که کار را تسهیل میکند نیست. در دورههای پیشازاین هم همینطور بوده است و اگرچه به ترافیک و سروصدای اتومبیل میپرداختند اما مواهب آن مورداشاره قرار نمیگرفت. از نمونههای بعدازآن نیز میتوان به تیتراژ سریال «خوشرکاب» اشاره کرد.
نکته آخر
باید دید آیا میخواهیم تولیدی جدی درزمینه نسبت موسیقی و اتومبیل داشته باشیم یا خیر؟ تولیدی که در آن به مسائل و مشکلات رانندگان پرداخته شود، یا تولیدی که به درد رانندگان در حین رانندگی بخورد. این نشست را میتوان اولین گام در این زمینه در نظر گرفت.