به نوشته وب سایت ورایتی یکی از مشکلات اصلی سریال «بازی تاج و تخت» از ابتدای ساخت این بود که داستان جرج آر.آر مارتین هنوز پایان ندارد. در همان زمانی که پخش سریال از شبکه اچبیاو آغاز شد، جمع زیادی از هواداران کتاب مارتین گلایهای مشترک داشتند و آن اینکه زمان زیادی باید در انتظار خواندن دنباله داستان در کتاب جدید باشند. در آن زمان خوانندگان کتاب «بازی تاج و تخت» پانزده سالی بود که این داستان را دنبال میکردند و بیصبرانه منتظر بودند تا به پایان این داستان بزرگ برسند. پنجمین کتاب از این مجموعه داستان با نام «رقص با اژدهایان» سرانجام در تابستان سال 2011 به بازار کتاب عرضه شد؛ اما هفتگانه مارتین هنوز دو کتاب دیگر تا پایان راه فاصله داشت. مارتین هنوز هم که پنج سال از شروع سریال «بازی تاج و تخت» میگذرد، ششمین کتاب با عنوان «بادهای زمستان» را تمام نکرده است و بالطبع پس از گذشت 20 سال از انتشار نخستین کتاب تا نگارش «رویای بهار» فاصله زیادی داریم.
تأخیر مارتین در به سرانجام رساندن به موقع «بادهای زمستان» سبب شد که برای نخستین بار سریال تلویزیونی از کتابهای مارتین پیشی بگیرد. سازندگان «بازی تاج و تخت» از آغاز نگرانی زیادی از در انتظار نگاه داشتن هواداران مشتاق احساس میکردند. دیوید بنیاف و دی. بی وایس سال 2011 به نیویورکر گفته بودند که اشتیاق بالای هواداران برای قسمتهای تازه یکی از نگرانیهای آنها در ساخت سریال است. احتمالاً آنها اکنون با خوانندگان مشتاق کتابهای مارتین بیشتر حس همدردی دارند و پس از این نیز این احساس قویتر میشود. شاید در نظر اول بتوان حق را به سازندگان سریال و هوادارن مشتاق کتاب بدهیم که از تأخیر بسیار مارتین در به پایان رساندن کتاب ناراحت باشند، اما در حقیقت به پایان رساندن داستانی با این حجم و پیچیدگی کار بسیار دشواری است. با در نظر گرفتن این که سریال «بازی تاج و تخت» همواره تلاش بسیاری کرده است تا خود را با دیدگاه خالق داستان تطبیق دهد، حرکت سریال جلوتر از داستان مارتین کار بسیار دشواری است.
«ترانه یخ و آتش» بر ویران کردن انتظارات بناشده است که شاید راهی عالی برای آغاز داستان باشد اما بدون شک قالبی ساده برای پایان دادن به داستان نیست. حال بدون در دست داشتن کتابهای مارتین امکان این وجود دارد که رویه سریال عوض شود و ما به سمت دیدن صحنههایی برویم که انتظارشان راداریم، از همان دست صحنههایی که هواداران سالهاست دوست دارند در «بازی تاجوتخت» ببینند. این همانند یک پایان است، اما این بهاینترتیب «بازی تاجوتخت» دیگر آن چیزی نیست که هواداران عاشقش شدند.
مارتین از آغاز نوشتن نخستین برگهای داستان «بازی تاجوتخت» در دهه 90 میلادی تصمیم داشت تا با ارائهٔ این اثر تعریفی تازه از فانتزی ارائه کند. در داستان او از کلیشههای معمول داستانهای فانتزی از نگاه مخصوص اینگونه داستانها به زنان تا نمایش اخلاق شوالیهها در قرونوسطی خبری نیست. روایت مارتین قصد دارد تا با پرده برداشتن از هویت شخصیتها انسانیت معمولی نهفته در آنها را کشف کند و این بدان معنا است که اصول اخلاقی قطعی در ابتدای داستان بهتدریج با پیش رفتن داستان تیره و کدر میشوند.
مرز میان خیر و شر در داستانهای مارتین بسیار باریک است. در دنیای داستانی او با کدر شدن خط میان سیاه و سپید چیزی خاکستری خلق میشود. او در کنار بنیاف و وایس با پیش رفتن سریال تا اینجای کار خودشان در میان تودهای نامرتب از رویدادها با پایانی سست میبینند که کنار هم قرار دادنشان کار بسیار دشواری است.
بنیاف و وایس تصمیم گرفتند که به ارائه تعریفی نو از این ژانر پایان دهند. فصل ششم «بازی تاج و تخت» پایانهای سست را برداشته و به پسزمینهای که تعلق دارند اندک معنایی میبخشد. نتیجه فصلی شد که هم انفجاری است هم گاهی خالی مینماید، چنانچه سعی بر این است که هواداران را با گونهای از داستانگویی که قطعاً به شیوهٔ آشنای سریال نیست راضی کند.