«متری شش ونیم» با سکانسی شروع میشود که یک فیلم کوتاه درجهیک است. تعقیب و گریز به معنای واقعی با تدوین کلاسیک یکدرمیان تصویرهای پلیس و خلافکار و پایان تکاندهنده آن. فراری سراسیمه از حصاری فلزی بالا میرود و به درون چالهای میافتد که چند دقیقه بعد توسط لودری با خاک پر میشود و جوانی که تا لحظهای پیش سراسر انرژی و حرکت بود، زندهبهگور میشود. اشتباه او (پریدن توی گودال) با توجه به فشار روانیای که در تصویرهای پیشتر دیدهایم، بهخوبی توجیه میشود؛ اما در انتهای این صحنه چیز مهمتری هم جا میافتد و آن لحن فیلم است، تصمیم فیلمساز به دوری از لحن احساساتی و برخوردی سرد و بافاصله به رویدادهایی همانند مرگ کاراکترها و ذلت انسانها. لحنی که در بیشتر فیلم رعایت میشود و اتفاقاً عیب مهم «متری شش ونیم» آنجاست که در اواخر فیلم، این قراردادی را که با خود و تماشاگرش بسته است، فراموش میکند و میکوشد احساسات تماشاگر را برانگیزد.
به هر رو، فیلم با همین لحن و ریتم ادامه پیدا میکند. قهرمان در یکسوم اول فیلم، مأمور پلیسی است به نام صمد (پیمان معادی). سکانسهای حمله به محلهٔ معتادها، دستگیری موادفروش خُرد و زن و بچهاش که طی آن از سگ برای شناسایی استفاده میشود، بازجوییهایی که یکی بعد از دیگری صمد و دوستانش را به ناصر خاکباز که نامش مرتب بهعنوان شخصیت منفی فیلم تکرار میشود نزدیکتر میکند. پیشازاین که ناصر (نوید محمدزاده) را ببینیم او جستهگریخته در حرفهای دیگران معرفی میشود. توصیفی که معشوق او (پریناز ایزدیار) دربارهاش میدهد خوب نوشتهشده است؛ «میخواد آدم حسابی باشه اما نمیتونه. با کفش میخوابه. دائم اضطراب داره».
پیشتر صحنه دستگیری تعدادی از عوامل او را در فرودگاه دیدهایم که مواد در شکمشان جاسازی کردهاند. (یکی از گافهای فیلمنامه همینجا خود را نشان میدهد. پلیس با دستگاه اشعه ایکس نشان میدهد که در شکم آدمها مواد جاسازیشده است. اگر کار به همین سادگی لو میرود، چطور قاچاقچیها از این روش استفاده میکنند و اتفاقی نمیافتد؟) صحنه دستگیری ناصر در آن آپارتمان درندشت توی وان حمام درحالیکه کلی قرص خورده تأثیرگذار و گیراست، بخصوص با آن چشم اندازههای شهر از بالکن خانه. در این یکسوم اول فیلم، صحنههای توی زندان با انبوهی از معتادان یکجور قدرتنمایی صحنهگردانی برای کارگردان جوان فیلم هم هست.
اگر فیلم را سه قسمت در نظر بگیریم، یکسوم دومش، شامل یکجور بازی دزد و پلیس است ازنظر تمرکز بر دو شخصیت ناصر و صمد. ناصر که سعی میکند با بیرون تماس بگیرد و کسی را پیدا کند که از زندان بیرونش بیاورد یا ناصر را تطمیع کند. این ماجرای رشوه دادن خیلی ساده و ابتدایی برگزارشده است. آیا پلیسهایی مثل صمد که مدام در معرض تطمیع هستند و رشوه نمیگیرند حقیقتاً در معرض دوراهی وسوسهانگیزی قرار دارند که فیلم میگوید یا سهولت ردگیری رشوههای کلانی که ناصر پیشنهاد میکند (صرفاً گرفتن یک شمارهحساب و ریختن چند میلیارد به آن) مانع از این میشود که هر مأموری بهسادگی پیشنهاد چنین رشوههایی را بپذیرد؟
ساده کردن معادلات به این اندازه برای فیلمی که داعیه نشان دادن تصویری واقعگرایانه از اجتماع را دارد، نقطهضعف بزرگی است؛ و موضوع دعوای بین دو پلیس که در این قسمت شروع میشود و در قسمت بعدی، دریکی از ضعیفترین فصلهای فیلم یعنی صحنه محاکمه ناصر ادامه پیدا میکند، کاش اصلاً نبود که هم حواس بیننده را پرت میکند و هم بهشدت غیرقابلباور و غیرمنطقی از کار درآمدهاست. همینطور آن ماجرای درگذشته کشته شدن فرزند یکی از پلیسها به دست ناصر یا ایادی او که ناقص و مخل است. با حذف این ماجراها فیلم میتوانست کوتاهتر و متمرکزتر هم بشود، چیزی به قوت همان سکانس پیش از عنوانبندی؛ یک بازی پرهیجان و ملتهب و غیر احساساتی دزد و پلیس که بیننده را به دنیایی بسیار متفاوت از زندگی روزمرهاش بکشد، یعنی همان کاری که فیلمهای پلیسی میکنند.
اما ضعف بزرگ فیلم فصلهای پایانی آن است. صحنهای که شریک و رقیب ناصر، مشهور بهژاپنی، به کمک برادر ناصر پلیسها را به خانهای پرت در بیرون شهر میکشد، جایی که همه، جز صمد و ناصر، طی یک انفجار کشته میشوند. این صحنه بهسادگی با برش به صحنه بعد به پایان میرسد؛ هیچ دلسوزیای برای کسانی که کشته میشوند (درحالیکه دو نفرشان، همکارهای صمد، در طول فیلم شخصیتهای مهمی شدهاند). برعکس تأکید روی ناصر است که برادرش به او خیانت کرده و نوید محمدزاده با بازی احساسی خود سعی میکند حالت درماندگی او را که یک آن خیال کرده حالا از مرگ میجهد، هرچه پررنگتر درآورد؛ و بعدازاین، میدان بیشتر دست اوست تا با تکگوییهایش جنایتهایش را با توسل به فقر دوران کودکی توجیه کند و از طرف دیگر با سخن از عشقش به نامزدی که حالا باکس دیگری ازدواج میکند و علاقهاش به تحصیل بستگانش در کانادا و درسهای ورزشی یکی از بچههای فامیل، ما را از این اشتباه که او را آدمی سنگدل و سفاک میپنداشتیم درآورد. رو آوردن به این لحن احساساتی پررنگ آنهم با این تأکید، تمام بافتههای سعید روستایی در طول فیلم را رشته میکند.
اینگونه تبیین امر اعتیاد، به گمانم جایی است که فیلم دوم سعید روستایی را به فیلم اولش متصل میکند. نگاه او آمیخته به یکجور کهنگی و سادهانگاری و روحیه دهه پنجاهی است. در انتها او درباره قاچاق مواد مخدر چیزی ندارد بگوید جز اینکه کسانی که این کسبوکار کثیف را هدایت میکنند خودشان آدمهای بدبختیاند، دوران کودکی سختی داشتهاند و حتی در عمق وجودشان آدمهای خوبی هستند، به خانوادهشان دلبستهاند و نامردی نمیکنند. نام فیلم هم از همین روحیه و نگاه گرفتهشده است و به بدبختی و فلاکت دوران کودکی اشاره دارد. سعید روستایی فیلمساز پلیسی خوبی است، اما درک عمیقی از روابط انسانی و موضوعی که انتخاب کرده است ــ مواد مخدر و اعتیاد ــ ندارد.
فیلم یکجور تقارن دارد، با پلیس شروع میشود، وسطش دزد و پلیس حضور برابر دارند و در قسمت آخر روی دزد متمرکز میشود؛ اما چرا با پلیس تمام میشود؟ این موضوع حاکی از این است که فیلمساز فیلمنامهنویس در اینکه باشخصیتهایش و قصهاش چهکار میخواهد بکند، مردد و بلاتکلیف است، همینطور که مردد است چه لحنی را میخواهد اتخاذ کند.
اما بیانصافی خواهد بود اگر نگوییم که «متری شش ونیم» در قسمتهای خوبش که عمدتاً همان فصلهای یکسوم اول فیلم هستند، وضعیت روحی طبقه نوکیسه را خوب نشان میدهد. در اشارات ناصر به صمد که تا حالا تو عمرش آپارتمانی چندمیلیاردی ندیده یا لیاقت چند میلیارد رشوه را نداشته (فخرفروشی به پولدار بودنش) و بخصوص در دیالوگهای نامزد او که به آن اشاره کردیم، این روحیه آشکار است. وجه دیگر این دنیا، دنیای مواد مخدر و اعتیاد، افت روابط انسانی است تا آنجا که پدری بچه خردسالش را به زندان میفرستد تا خودش بیرون بماند و برادر به برادر خیانت میکند. اینها هم در فیلم خوب درآمده است، خیلی بهتر از همه تکگوییهای نوید محمدزاده و صحنه اعدام پایان فیلم؛ و پرسش کاملاً موجهی است که اگر صحنه اعدام نبود چه اتفاقی میافتاد؟
در پایان باید به کار خوب بهرام دهقانی بهعنوان تدوینگر و هومن بهمنش در مقام مدیر فیلمبرداری اشارهکنیم که در کنار تواناییهای سعید روستایی بهعنوان یک کارگردان بااستعداد، سهمی غیرقابلچشمپوشی در خلق صحنههای تأثیرگذار فیلم داشتهاند.
متری شیش و نیم
نویسنده فیلمنامه وکارگردان: سعید روستایی، مدیرفیلمبرداری: هومن بهمنش، صدابردار: ایرج شهزادی، چهره پرداز: ایمان امیدواری، طراح صحنه: محسن نصراللهی، طراح لباس: غزاله معتمد، تدوین: بهرام دهقانی، صداگذاری: امیرحسین قاسمی، موسیقی: پیمان یزدانیان. بازيگران: فرهاد اصلانی، پیمان معادی، نوید محمدزاده و پریناز ایزدیار. تهیه کننده: سید جمال ساداتیان، 131 دقیقه، 1397