«سرخ پوست» بهعنوان دومین فیلم بلند نیما جاویدی یک اتفاق سینمایی قابلتأمل هم بود، برای کارگردانش که فیلم اول او «ملبورن» با انتقادهای زیادی همراه شد و تأثیرپذیری بالای فیلم از سینمای اصغر فرهادی بهعنوان مهمترین ضعف کارگردان موردنقد قرار گرفت.
اما این بار جاویدی فیلمی ساخته که نمونه آن را کمتر در سینمای ایران شاهد بودیم و حالا میتوان گفت همان نقدها شاید موجب شده تا او به سینمای مستقل خود دست یابد و تلاش کند امضای شخصی خود را پای اثر به اثبات برساند. بدون شک یکی از نقاط قوت و برجسته «سرخ پوست» بازی متفاوت نوید محمدزاده در این فیلم است که نظر همه منتقدان را حتی آنهایی که با جنس بازیهای او مشکل داشتند و آن را مصداق بازی هیستریک میدانستند یا آنهایی که نوید محمدزاده را در ورطه تکرار خویش میدیدند به خود جلب کند. حتی آنهایی که با پایانبندی فیلم مشکل داشتند هم به ستایش بازی نوید محمدزاده پرداختند.
واقعیت این است که محمدزاده در این فیلم نشان داد توانایی بازیگریاش به یک تیپ خاص محدود نمیشود و انگار خود او هم خواسته با نقشآفرینی در نقش نعمت جاهد، به انتقادهایی که به توانایی بازیگریاش میشود یا نقدهایی که او را به تکرار کردن خویش متهم میکردند پاسخ دهد و نقشی را بازی کند که هیچ نشان و ردپایی از بازیهای قبلی در آن نباشد و درواقع به یک نوع ساختارشکنی و پوستاندازی در بازیگری اقدام کند.
برخلاف اغلب نقشهایی که نوید محمدزاده بازی کرده که عمدتاً شخصیتهای برونگرا و پرالتهاب بودند در اینجا او به بازی شخصیتی میپردازد که درونگرایی عمیقی دارد و یک شخصیت با دیسیپلین نظامی است. نقشی که دستکم 10 سالی از خود بازیگر بزرگتر است و مخاطب با یک نوید محمدزاده میانسال مواجه میشود؛ اما آنچه بازی در این نقش را برجسته میکند نهفقط تفاوت این کاراکتر با کاراکترهای قبلی است که مخاطب از محمدزاده در ذهنش دارد بلکه موقعیت پارادوکسیکال و دوقطبی است که قهرمان قصه در آن قرارگرفته و بین عشق و وظیفه معلق است.
نعمت جاهد از یکسو برای ارتقای شغلی خود تلاش میکند و از سوی دیگر برای به دست آوردن و رسیدن به عشق خود مجبور است روی چیزی پا بگذارد که نهتنها ارتقای شغلی که اساساً موقعیت و امنیت شغلی او را تهدید کرده و به خطر میاندازد. فارغ از تحلیل این موقعیت از حیث دراماتیک و ساختار فیلمنامهای آنچه این تضاد و موقعیت دوقطبی برای نوید محمدزاده ایجاد میکند بازنمایی یک تضاد و کشمکش درونی در بازی اوست. او باید بتواند این تعارض و جدال درونی را در ساحت بیرونی رفتارش بهگونهای به نمایش بگذارد که هم قابلمشاهده باشد و هم قابلباور و دشواری بازی از همین موقعیت پارادوکسیکال نقش برمیآید.
محمدزاده با کنترل درونی و بیرونی نقش و ارائه یک رفتارشناسی دقیق از این تعارضها بهخوبی توانست از پس نقش برآمده و مخاطب را با خود به درون این کشمکش و پارادوکس بکشاند. او از یکسو باید به ترسیم شخصیت یک زندانبان و شخصیت نظامی میپرداخت که مؤلفههای خاص خودش ازجمله جدیت و مقید به نظم و انضباط را در خود داشته باشد و از ابراز احساسات پرهیز کند و از سوی دیگر یک مرد میانسال عاشق که سالهاست به روی دل و احساس خود پا گذاشته و حالا حس میکند وقتش رسیده تا عاشقی را تجربه کند.
بازنمایی این موقعیت به ظرافتهایی در بازیگری نیاز دارد که نوید بهخوبی از پس آن برآمده است. بهویژه از طریق چشمها و نگاهها و بازی گرفتن درست از میمیک صورتش. یکی از بهترین جلوههای بازی نوید در نمایش این پارادوکس جایی است که او در خلوت خود و در برابر آیینه به ابراز شادی از ارتقای شغلیاش دست میزند و واقعیت درونی خود را که با رفتار ظاهری و بیرونی او بهعنوان یک نظامی در تضاد است بهخوبی به نمایش میگذارد. یا درصحنهای دیگر با پخش یک موسیقی عاشقانه در زندان به شکل نمادین، احساسات درونی خود را برونفکنی میکند. نعمت جاهد شخصیتی بود که نوید محمدزاده را به هماوردی با خود او بهعنوان یک بازیگر کشانده و او بهخوبی توانست از پس این چالش برآمده و توانمندی خود را در بازیگری اثبات کند.
رضا صائمی، ایران