شکی نیست که اموجیها (شکلکها) توانستهاند در ارتباطات روزانه ما در پیامرسانهای اجتماعی و پیامکها جای مهمی برای خود باز کنند، حتی گاهی پدر و مادرهایمان که چندان آشنایی با فناوری روز ندارند، از این اموجیها در پیامهایشان استفاده میکنند. تأثیر اموجیها بهجایی رسیده که حتی فرهنگ آکسفورد در سال ۲۰۱۵، شکلک چهره خندان که اشک از چشمهایش سرازیر شده را بهعنوان واژه سالانتخاب کرد.
در وب فارسی استفاده از اموجی یک پله بالاتر رفته و افراد همدیگر را به طنز بهصورت یک اموجی که در لیست اموجیها وجود ندارد توصیف میکنند. برخی از زبانشناسان بر این باورند که اموجیها را حتی میتوان در قالب زبان طبقهبندی کرد. پرسش اساسی این است که آیا اموجیها قابلیت انتقال مضمون و پیام را همانند واژهها دارند و آیا در عمل، اموجیها توانستهاند نقشی زبانشناختی ایفا کنند؟
بر اساس پژوهشهای اخیر جواب این سؤال منفی است. در پژوهشی در دانشگاه مینهسوتا از افراد خواسته شد که دریافت و فهم خود را از مجموعهای از اموجیهای چهره در پرسشنامهای وارد کنند. نکته حائز اهمیت این بود که افراد با نگاه کردن به اموجی در بسیاری از موارد نمیتوانستند حالت آن را تشخیص دهند و بفهمند که آیا حالت آن چهره مثبت، منفی، خنثی یا احساساتی است.
همانطور که احتمالاً متوجه شدهاید، اموجیها اشکال یکسانی ندارند؛ مثلاً در کیبورد گوگل شکلی منحصر به گوگل و در کیبرد سامسونگ شکلی کاملاً متفاوت دارند. البته قالب تصویر شبیه است ولی ازنظر طراحی، تفاوتهای جدی در دستگاههای مختلف وجود دارد. البته این در مورد همه اموجیها صادق نبود و برای مثال بعضی از اموجیها مثل شکل قلب یا میوه همگی بهدرستی تشخیص داده و استفادهشده بودند. بر اساس شواهد موجود میتوان نتیجه گرفت که اموجیها زبانی صریح و بیپرده نیستند و در بسیاری از موارد باعث ایهام و حتی کژفهمی میشوند.
مورد دیگری را که میتوان یکی از ضعفهای اموجیها دانست، احساسات زدایی است. در زندگی روزمره ما احساسات خود را به اشکال متفاوتی بروز میدهیم؛ با جزئیاتی کوچک و متفاوت در تمام بدن؛ نهفقط در صورت. علاوه بر این، بار احساسی هرلحظه تأثیر بسزایی در درک و برداشت اجتماعی دیگران از یک موقعیت خاص دارد؛ اما در اموجیها ما در اغلب موارد مجبور به انتخاب شکلکی هستیم که لزوماً بار احساسی آن لحظه خاص را منتقل نمیکند.
شاید بتوان گفت که اموجیها برداشت ما را از کنشهای عاطفی و هیجانی به قالبی درمیآورد که تفاوتها و ظرایف را از بین میبرد. ایراد دیگری که میتوان به اموجیها وارد کرد این است که شکلکها صرفاً همان پیام خاصی را که برایش طراحیشدهاند منتقل میکنند اما در دنیای واقعی، هر عمل، همراه با زبان بدن و حالتهای چهره، معنا، عمق، بُرد و فردیت شخص را نمایان میکند.
اما از طرف دیگر اموجیها به دلیل شباهت با اجسام و حالات طبیعی، تقریباً جهانشمول هستند و بهراحتی میتوانند از سد زبان و فرهنگ گذشته و خارج از چارچوب محدودیتهای زبانی، ارتباطات را آسانتر کنند.
علاوه بر این میتوان کارکردهای دیگری هم برای اموجیها یافت. بهطور مثال بررسینیم میلیون پست فیسبوکی و توییت، نشان داد افرادی که از اموجیها بیشتر استفاده میکنند، بازخورد مثبتتری از مخاطبان خود میگیرند. در پژوهشی دیگر اسکن مغز افراد نشان داد که دیدن اموجیها همان مناطقی را در مغز فعال میکند که دیدن چهره اشخاص. در اکثریت پژوهشهای متعددی که درباره اموجیها انجامشده، صحبت از تأثیر مثبت اموجیها در ارتباطات به میان آمده و در موارد اندکی به اثرات منفی آن پرداختهشده است. شاید هنوز برای نتیجهگیری کلی زود باشد و نیازمند پژوهشهای بیشتر و مفصلتری در این زمینه باشیم.
با پژوهشهای زبان شناسانه متعددی که درزمینهٔ شکلکها انجام شده، جای شک نیست که اموجیها در بسیاری از موارد با ایفای نقشی مثبت در ارتباطات انسانی، مکالمات را تسهیل کردهاند. بدون شک با مطالعه و پژوهشهای بیشتر و جدیدتر، میتوان کیفیت استفاده از این زبان جدید و بهطور کلی ارتباطات زبانی را ارتقا داد و قدمی جدی در پیشبینی و مطالعه سیر تکامل زبان برداشت.