هشدار ! مخاطب این مقاله همه نیستند همهی آدمهای علاقهمند به شهرت وثروت وجاه طلبی هم نیستند. مخاطب این مقاله کسانی هم که دوست دارند بدون زحمت ثروتمند شوند نیز، نیستند.
اگر جزو دستهی بالا نیستید و فکر میکنید باید برای هر چیزی بسیار تلاش کرد، هم این مقاله را نخوانید!
هنوز حس میکنید باید این مقاله را بخوانید؟ اگر به امکان تغییر رویدادهای زندگی از راههای معنوی و درونی اعتقاد دارید، شرایط خواندن ادامه این نوشته را دارید.
دراین مقاله میآموزید :
· عجیب ترین اتفاقهای زندگی چه زمانی به سراغ ما میآیند؟
· چطور میشود در عرض یک روز به اندازهی یک هفته کارایی مفید داشت؟
· دنیای کارآفرینان افسانهای واقعاً افسانهای است؟
· دنیای ماده زندگی فراتر از محدودیت ماده میطلبد!
همه چیز از میل به تغییر آغاز میشود. همیشه کسی که قرار است زندگی پر از اتفاقات غیر ممکن داشته باشد از یک نقطه به بعد همه چیز را جور دیگری میبیند. ممکن است تا مدتها تغییری ایجاد نگردد ممکن است به صبر و باور بیشتری نیاز باشد، اما چیزی که کاملاً واضح است این نکته است کهاتفاقات غیرممکن وقتی به سراغ ما میآیند که اصلاً در انتظار آنها نیستیم. چرا در انتظار آنها نیستیم؟ چون به آرامش قبل از طوفان رسیدهایم. به چیزی که بذر باور و اعتماد را در ما به وجود آورده است. همین باور و آرامش به خودی خود باعث از بین رفتن تمام اضطرابها و نا آرامیهای روان میگردد و در نتیجه خود به خود سبب افزایش بازده فکری و عملی ما میشوند.
وقتی در وضعیت آرامش روانی حاصل از باور واعتماد رسیدهایم همه چیز به یک شوخی طولانی میماند. مثل بچههایی که به جای رفتن به مدرسه در صبح شنبه میتوانند تمام روز بخوابند یا بازی کنند. مثل یک تعطیلات طولانی پر از شکلات و خوردنیهای خوش مزه. حتی تصور این هم فوقالعاده دلچسب خواهد بود!
خب این اتفاقی بود که در پنجاه صفحهی ابتدایی کتاب هری پاتر برای او به وقوع پیوست! اتفاقی که در زندگی عادی کارآفرینان بزرگ هر روز و هر لحظه در حال اتفاق افتادن است! زندگی معمولی کارآفرینان افسانهای واقعاً افسانهای است.
اما سؤال مهمی که پیش میآید در این است که بذر این باور واعتماد از کجا میآید؟
شاید با خودتان بگویید چیزی شبیه داستانهای ابر انسانهای خیالی است؛ اما این تنها یکی ازقابلیتهای بیشمار ذهن است که این یکی تصادفاً سالهاست کشف شده است. کسی نمیداند نخستین بار کجا به این وضعیت روحی روانی خاص اشاره شده است. در متون کهن بسیار میبینیم که از این وضعیت نام برده شده باشد. در سالهای اخیر برایان تریسی نام خوبی برایش پیشنهاد کرده است : «وضعیت مَد».
در وضعیت«مد» که کارایی و بهرهوری انسان در بالاترین حد خود است، چیزی شبیه معجزه برای ذهن و احساسات اتفاق میافتد.
برایان تریسی
وقتی کار به بازی و سرگرمی تبدیل شود ، وقتی از لحظه به لحظه فعالیتهای روزانه لذت ببرید، ذهن به طور ناخودآگاه به سمت فعالیتهای همسو با باورهایتان حرکت میکند. آن وقت به خودتان میآیید و میبینید که ساعتها غرق در زنده کردن یک رویا هستید!
ذهن دائم و پيوسته در حال خلق زندگي توست. اگر تصور كني كه ثروتمند میشوي، حتماً ميشوي. اگر تصور كني كه شكست میخوری، حتماً مغلوب خواهی شد؛ چون تو مصرانه ميكوشي كه تصورات و ذهنيات خود را اثبات كني.
آنگاه از اینکه میبینید چقدر کارهای بیشتری انجام میدهید و احساس بهتری دارید تعجب خواهید کرد!
دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم مملوء است از چیزهایی که حواس پنج گانهی ما قادر به درک آنها نیستند. پر از چیزهایی است که به جز درک عمیق معنوی و ذهنی نمیتوانیم با آنها برخورد منطقی داشته باشیم. این درک عمیق معنوی و ذهنی را هم تنها کمتر از دو درصد از مردم به دست می آورند. کسانی که:
عادت کرده اند هر روز صبح کارهایی را انجام بدهند که «انجامش» آنها را میترساند!
هزاران سال پیش مرد خردمندی از سرزمینی دور نویسندهی دانایی را برای پژوهش دربارهی ذن به حضور پذیرفت. وقتی نویسنده به معبد رسید، مرد خردمند به رسم مهماننوازی برای او چای ریخت؛ ولی حتی وقتی که فنجان پر شده بود، باز هم به ریختن چای ادامه داد. نویسندهی مشهور که شاهد لبریز شدن فنجان بود، طاقت نیاورد وگفت: فنجان که پرشده! دیگر جا ندارد! خردمند به آهستگی خندید و پاسخ داد: شما نیز همچون این فنجان لبریز از عقاید و افکار خود هستید. مادام که فنجان فکرتان را خالی نکرده اید چگونه میتوانم ذن را به شما بیاموزم؟
گفته اوشو را فراموش نکنید :
تنها چيزي كه ميتواند تو را متحول و دگرگون كند و از بي ارادگي و خواب بيدار كند؛ آگاه شدن توست. براي متحول شدن بايد از جايي شروع كني كه هستي. شروع از جايي كه ميتواني باشي مسخره و نادرست است. فقط از جايي كه همين حالا هستي شروع كن.