آزاده فخری، مدیرمسئول انتشارات ادبیات نمایشی
سال 1398 سال رونق نمایشهایی بر مبنای «تجربهی زیسته» است، نمایشهایی که پشت اسم اقتباس چند دهباره از نمایشنامههای شکسپیر و با قلم هرکسی که اسمی پررنگ و حرفی لاغر دارد، نمیخواهند نقاب تمایلشان به تئاتر آزاد به سبک بولینگ عبدو از چهرهشان بیفتد و حقیقت این امر که کشاندن تماشاگر به سالنهای تقریباً خصوصی شدهی نمایش، کارگردانان را مجبور به استفاده از ترفندهایی گاه سخیف میکند تا حدی که خود به نقض گفتههای خود در مورد ارجمندی نمایش میرسند و در جواب منتقدان به کرایه سنگین سالنهای خصوصی، تحریم تماشاگران به دلایلِ «چه میدانم» و «چه میدانی» و آلودگی هوا و خالی ماندن سالنها استناد میکنند.
ولی جوانان در سالی که گذشت درسهای تأثیرگذاری صرفاً با عملکرد خود به اساتیدشان عرضه داشتند. «لانچر5»، «است» و «باغوحش».
نه کسی هنرپیشه سینما و تلویزیون و هنرمند استندآپ کمدی، با شبی چند ده میلیون تومن دستمزد روی صحنه آورده بود و نه رقص باباکرم را به اداهای روشنفکری آمیخته بود. «لانچر 5» و نمایش «است»، در زیرمتنِ خود، دقیقاً همان دو جایگاهی را به چالش کشیده بودند که سالهاست در چگونگی برگزاری و برنامهریزی برای آن میان اساتیدِ فن، کارشناسان و متعصبان بر سرش دعواست: دو سال سربازی و محیط پادگان؛ و محیط مدرسه و دبیرستان.
البته که هر دو متولیان قدرتمندی دارند، البته که شما مجبورید تصویر محمدرضا پهلوی را روی دیوار سربازخانه بزنید، ولی «شنونده باید عاقل باشد»! و شنونده و بیننده عاقل است. در مورد «است» ولی هیچ ترفندی برای جدا کردن زمان و مکان مدرسه از حالِ حاضر زندگی فعلی ما صورت نگرفته و از این نظر جسارت و هوشمندی خانم پرنیا شمس احسنت و آفرین فراوان دارد.
نمایش «است» تندیس بهترین متن، تندیس بهترین طراحی صحنه، جایزه دوم بازیگری زن، جایزه دوم کارگردانی را برده و بهترین اثر معرفیشده برای اجرای عموم از بیست و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی شده است. ولی آیا مخاطبِ هرازگاهیِ تئاتر و نمایش وقعی به این تندیسها مینهد؟ تجربه نشان داده که خیر! البته که نمایشهایی مثل «لانچر5» و «است» موجب خواهد شد، اعتبار ازدسترفتهی جشنوارههای دولتی و دانشگاهی مجدداً به جایگاه اعتماد برانگیز و تشویقی خود بازگردد.
در کشوری که فقط چند دقیقه قبل از اعلام نام بهترین بازیگر بر روی صحنه اختتامیه جشنواره فیلم فجر نام «نوید محمد زاده» خط میخورد و فرد دیگری برای بهترین بازیگری مرد «فیلم» معرفی میشود صدالبته که اعتماد عمومی به جشنوارههای سفارشی کمکم رنگ میبازد. ولی در سال جاری در کنار تمام عوامل نمایشهای «لانچر5» و «است»، باید دست داورانی که این دو نمایش را یاری داده و زمینه اجرایی عمومی آنها را فراهم کردند، بوسید.
پرنیا شمس نویسنده و کارگردان نمایش، پیشازاین، در دو نمایش «حرف بزن مدهآ» در سال 1395 و «آب هست ولی کم است» در سال 1397 بهعنوان هنرپیشه ایفای نقش کرده است. این دختر ریزنقش و بیادعا -که در اجراهای اولیه از نمایش «است» تنها نام او بهعنوان نویسنده و کارگردان کار ذکر میشود و در اجراهای متأخر نام امیر ابراهیمزاده نیز بهعنوان نویسنده به نام او اضافهشده است- در کمال تواضع و فروتنی فقط به کار تئاتر و نمایش میپردازد. او یک «نمایش» با تمام قواعدِ یاد گرفته و درسخواندهی خود نوشته و بازهم با قواعد و اصولِ نوشتهشده و خواندهشدهی کارگردانی، ساختهوپرداخته و به روی صحنه آورده است. خیلی هم درست و بهقاعده! غرض این نیست که اصرار به نوآوری و اصرار به شگفتیآفرینی توسط کارگردانان دیگر در تمام ارکان نمایش از گریم و طراحی صحنه و لباس تخطئه شود. چهبسا اگر کارگردانی همین اصول درس دادهشده و خواندهشده را خوب بلد باشد در نوآوری خود نیز تمام قواعد را رعایت خواهد کرد و میکند، نمونه مصطفی کوشکی در نمایش شبِ نیمهی تابستان که یک نمایش غیر معروف شکسپیر را با هوشمندی و کار بلدی خود، به نمایشی ارزنده و پربیننده و پر از خلاقیت تبدیل کرد.
ولی مسئله همین است، اگر کسی آمد و راه رفتن کلاغ را بهدرستی نشان داد نمیتوان بر او خرده گرفت که راه رفتن کبک را بلد نبوده اجرا کند. شکسپیر هم مکبث و اتلّو و شاه لیر را برای عموم مردم کوچه و بازار نوشته بود!
از اساتید خوشنام کسی را میشناسم که با به صحنه بردن نمایشی با نمایشنامهی انصافاً فاخر برتولت برشت، به نام «سقوط مقاومتپذیر آرتورو اویی»، چنان اجرایی به صحنه برده بود که پس از نمایش فقط صدای آواز کوچهبازاری نرگس محمدی و شلنگتخته انداختنهای امیر کربلایی زاده به یاد آدم میماند و آن جملهی معروف آخر تئاترهای آزاد -که به نمایشهای معمول تئاتری هم سرایت کرده- از دهان امیر کربلایی زاده که: «اگر از این نمایش خوشتون اومده به دیگران هم توصیه کنید!»
یک اتاق کادر شده بهعنوان کلاس درس که تخته وایت بردی در ضلع غربی آن هست، تعدادی کمد دانشآموزی -که در مدارس خاص و یا غیرانتفاعی متداول است ولی باقی دانشآموزان فقط بعد از ورود به دانشگاههای دولتی آن را خواهند دید- در سمت راست صحنه. این طراحی صحنه بیپیرایه فقط با سه ردیف صندلی معمول کلاس درس و فقط به مدد بازی بازیگران و متن کماشتباه خانم نویسنده، موجب فضاسازی باورپذیر از کلاس درس در دبیرستان شده است.
کلاسی که مثل تمام کلاسهای درس که دیدهایم یا شنیدهایم دغدغههای عادی خودش را دارد. یک معلم درس داده و درسِ دادهشده را میپرسد. یکی از معلمها زیاد امتحان میگیرد. مدرسه ادعا کرده داخل همه کلاسها دوربین گذاشته و مراقب تمام حرکات دانشآموزان حتی در ساعتهای تفریح هست. اخیراً این دوربین بدون اطلاع دانشآموزان در دستشویی مدرسه هم نصبشده و کسی نمیداند کجای دستشویی قرار دارد ولی دلیل وجودش این است که یکی از بچهها که در دستشویی سیگار میکشیده توسط دوربین لو رفته است. یک دانشآموز هم از شهر رشت در نیمه سال به این دبیرستان و به این کلاس اضافهشده است.
تا اینجای متن، امر چالشبرانگیزی رخ نداده تا اینکه دانشآموزان به تحریک دو نفر- شاگرداول کلاس و دانشآموز تازهوارد- تصمیم میگیرند امتحان ندهند و برگههای خود را سفید تحویل بدهند. همه موافقاند ولی اولین چالش ازآنجا آغاز میشود که یک نفر در برابر تصمیم جمع میایستد. دانشآموزی که درسخوان است و تمایلی به تخطّی از قوانین دیکته شدهی مدرسه ندارد. ولی در ادامه او تنها کسی نیست که برگهاش را سفید نمیدهد و تا به آخر پای امتحان مینشیند! چالش بعدی این است که آیا دوربینها واقعی است یا در کلاس خبرچین هست!
یک نمونه مینیمال از تمام زندگی روزمره من و شما در زندگی شخصی، عمومی و واقعیمان! اتفاقی که بارها در زندگی خانوادگی و اداری، حتی در صف بانک و خرید از بقالی به شکلهای مختلف با آن روبرو هستیم. یا در جمع هستیم، یا به طرز خائنانهای ناظر، یا منفعل و یا در بدترین شکلش مخالف جمع هستیم.
برخلاف دوستانی که با اهمال در دقت به متن، نمایش را به این دلیل موفق دانستهاند که قصهاش را سرراست تعریف میکند و میرود، توجه مخاطب را بهدقت در چالش اولیهای که کل وضعیت ایستای کلاس را به هم میریزد دعوت میکنم. این نافرمانی اولیه، هستهی اتفاقات بعدی میشود: دونفری که برگه را سفید دادهاند بهشدت با هم رفیق میشوند. در ادامه کسی لو رفته و یک هفته از مدرسه اخراج شده است. دلیل آمدن دختر تازهوارد از رشت به تهران آنهم در نیمه سال چیست؟ چرا او اینقدر جسور و نافرمان است! چرا دخترک شاگرداول اینقدر در رفاقت پاکباز است تا حدی که لباس خودش را به همکلاسی تازهوارد میدهد تا او را با خودشان در نوع یونیفرم مدرسه همشکل کند.
برخورد مسئولین مدرسه در برابر این رفاقت و این میزان از نافرمانی و جسارت چیست؟ جسارتی که چیزی نمانده به دیگر دانش آموزان هم سرایت کند و اگر برخورد سهمگینی با این دو نشود کنترل مدرسه از دست خارج خواهد شد.
آن محیط شبهنظامی که دانشآموزان را برای سر خم کردن در جامعه آینده و زندگی واقعی باید آماده تسلیم بودن همیشگی و پذیرش بیچونوچرای هر چیزی کند درخطر میافتد. توهم و تصور در کنترل بودن و همیشه در دسترس بالادستیها بودن، چیزی نمانده بالکل توسط کارهای دخترکِ از رشت آمده در هم بریز و زعامت پوشالی و تهوعآور مدیر و ناظم مدرسه درهم بشکند. خانم شمس با هوشمندی تمام هیچ بازیگری برای کادر انضباطی مدرسه در نظر نگرفته. هیچ معلمی واقعاً بازی نمیکند ولی همه دانشآموزان آنها را میبینند و به ایشان جواب پس میدهند. تأثیرگذارترین لحظات نمایش زمانی است که دو دانشآموز خاطی به دفتر فراخوانده میشوند! دو دختر بازیگر درحالیکه بهشدت ترس و بیپناهی دانشآموزان کم سن و سال را القا میکنند، درواقع به مخاطبین روی صندلیهای تماشاخانه نگاه میکنند. به مخاطب نگاه میکنند و مثلاً به مدیر التماس میکنند! به مخاطب نگاه میکنند و از ترس گریه میکنند!
و چالش آخر که مدیر یا هرکسی، دو دانشآموز را به امر ممنوعهای متهم کرده و میخواهد از آنان تعهد بگیرد! دو دانشآموز شجاع و بیپروای مدرسه را تا مرز حقارت و شکستن پیش میبرد! اگر میخواهید عکسالعمل این دو را ببینید باید به دیدن این نمایش بروید! البته که اگر مخاطب جدی تئاتر باشید بهزودی مجبور خواهید شد! و تمام این کارها فقط در یک ساعت!
همانطور که «لانچر 5» را در دو ساعت و نیم دیدید و متوجه گذشت زمان طولانی نمایش نشدید، در لحظهلحظهی این نمایش دچار چنان بیرحمی و سنگینی خواهید شد که زمانی طولانی بر شما خواهد گذشت.
نمایش در همهچیز مینیمال است! جامعهای که قبل از نمایش با آن درگیر بودید و بعد از نمایش ناگزیر از تحمل دوباره آن هستید را خواهید دید! فقط روزهای مدرسه و تحقیرهایش نیست که پیش چشمانتان زنده خواهد شد، اداره، دانشگاه یا مدرسهای که در آن درس میدهید، دانشگاهی که در آن درس میخوانید، زندگی خانوادگی، فامیل، حرف مردم، صف بانک! صف بنزین و همهی چالشهایی که از بدو تولد با آن روبرو بودهاید پیش چشمانتان به دردناکی زنده خواهد شد. به عکسالعمل دو نوجوان نمایش درصحنه پایانی نگاه کنید و شب که میخوابید به آن فکر کنید. شما کدام عکسالعمل را برای گناهِ نکردهای که به آن متهم شدهاید انتخاب خواهید کرد؟ البته که بهتر است به گفته امام حسین (ع) «اگر دین نداریم آزاده باشیم» ولی فقط یک نفر این حرف را گفت و فقط حُر به معنای اسمش و به این حرف عمل کرد.
از طراحی لباس چیزی نگفتم، همین شکلِ معمول دخترهای تهرانی موقع رفتن به دبیرستان! با مقنعهای که خیلی هم حجاب نگه نمیدارد. ایرانیِ ایرانی!
گریم؟! مثل همین دخترهای دبیرستانی تهرانی! برخی با کرم پودر یواشکی و برخی با سبیل پشت لب!
در نمایش «است» پروانه ذابح، یاسمن رسولی، نگار رئوفی، شادی صفشکن، مهتاب کریمی، صدف ملکی و ماهور میرزا نژاد به ایفای نقش میپردازند و نوید محمدزاده تهیهکنندگی آن را به عهده دارد.
علاوه بر این در نمایش «است» شهاب رحمانی (دراماتورژ)، پوریا اخوان (طراح صحنه)، علیرضا میرانجم (طراح نور)، لیلا طاهری (طراح لباس)، علی میرزایی (دستیار کارگردان)، مریم دیهول (طراح تیزر)، محسن بنیهاشمی (ساخت دکور) و سارا اعظم پناه، محمدحسین خسروی (دستیاران طراح صحنه) همکاری داشتهاند.
این نمایش تا 30 بهمن در تماشاخانه تئاتر مستقل به روی صحنه است.