برای بررسی نمایش «سقراط» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی ابتدا باید تاریخچه نگاه و تفکر سقراط را بررسی کنیم تا بتوانیم به تحلیل و ارزیابی اجرای این هنرمند از پدر فلسفه دست یابیم. هرچند همگونی شرایط زمانه سقراط با شرایط زمانه کنونی، تمرکز نعیمی را بیشتر به همانند سازی و تشریح اوضاع سیاسی اجتماعی (بیرونی) جامعه سقراط کشانده تا به تبین و بسط تفکر و نگاه فلسفی این اندیشمند قبل از مسیحیت.
مروری بر تاریخچه تفکر سقراط
در تاريخ انديشه غرب، سقراط يك مرجع است، چرا كه دیدگاه های فکری او در برگیرنده فلسفه «قبل از سقراط» و «بعد از سقراط» است. فیلسوفان پیشاسقراطی همیشه در صدد بودند تا پدیدههای جهان را توضیح دهند اما با ظهور سقراط فلسفه به مسیر تازهای افتاد و به نوعی در آن انقلاب صورت گرفت. سقراط با وارد کردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در کانون توجه فلسفه قرارداد و با ابداع شیوه دیالکتیک و تأکید بر فن جدل و استدلال نظری (استقرایی)، تفکر درون گرایی را درفلسفه بنیان گذاشت که انسان و خودشناسی موضوع اصلی آن بود و روی تافتن از جهان خارج(خلاف فیلسوفان قبل ازخود) در فرع قرار می گرفت. در واقع پس از سال ها که جهان ظاهر، محوریت تفکر جامعه یونان بود و بیشتر تلاشهای فیلسوفان و اندیشمندان، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده اصلی آن چیست. افکار سقراط جامعه را متوجه مفهوم انسانیت کرد و اعلام کرد که باید جهانشناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت. به قول «سيسرون» فيلسوف رومى پس از سقراط: «سقراط فلسفه را از آسمان به زمين آورد، فلسفه را به خانه ها و شهرها برد و فلسفه را وادار نمود تا به زندگى، اخلاقيات و خير و شر بپردازد». او متفکری بوده که همواره سعي در بيدار نگه داشتن جامعه زمان خود در جهت کشف حقيقت و نيكی داشته است. مبدا فلسفهٔ او اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که میگفت:«دانم که ندانم». در واقع اهمیت دیدگاه های فلسفی سقراط و شاگردش افلاطون که در این نمایشنامه به آن توجه شده بر تفکر فلسفی سده هاي اخيربه گونه است که امروزه هيچ متفکري نیست که مستقيم يا غيرمستقيم از سقراط و افلاطون تاثير نپذيرفته باشد.
او براى رسيدن به تعريف صحيح يك مفهوم، از شيوه هاى استقرايى استفاده می كرد؛ بدين معنا كه ابتدا مثال ها و شواهدى را درباره موضوع مورد نظرش پيدا می کرد و سپس، از اين جزييات به دست آمده براى رسيدن به كليات مطلب استفاده مي نمود و پس از فهميدن قاعده كلى، آن را بر موارد خاص تطبيق و تعميم مي داد و در دل همین گفت وگوها بود که جویای نظر طرف مقابلش درباره مفاهیمی مانند عدالت مي شد و مخاطب خود را درشرایطی می گذاشت تا براى رسيدن به این تعاريف، مثال هايى را طرح کند. سپس با نشان دادن روابط و مشتركات اين مثال ها، شخص را به تعريفى از مفهوم مورد نظر مي رساند. بعد از اين مرحله،سقراط موارد مخالف و متضاد با تعريف را يادآورى مي كرد. و به این ترتيب، فرد مورد نظر را مرتب مجبور مي کرد تا تعريف خود را تغيير دهد و به مفهوم صحيح یا حقیقت مفهوم برسد. در اين ديالوگ ها، شخص به اشتباهات و ناتواني هاي خود پى مي برد. او خود این روش را تلنخوس(بازجویی) مینامید. سقراط انسان متفکر بوده که در تبین جهان بینی خود هم ازعقل و خرد و هم از عشق و عاطفه بهره کامل داشته است.
سقراط سعی می کرد با ارائه تعريف كامل و جهان شمولى از اخلاق برای مردم جامعه ای که همه ارزش های فرهنگی و ملی اش دیگر رنگ باخته، این تعاریف جدید اخلاقی را جايگزين مناسب براى اساطير و اديان کند. بنابراین با شیوه منحصر به فردش در مواجه با عوام در مورد ساده ترین مسایل طرح پرسش می کرد و آنان را در موقعیتی قرار می داد که با طرح هر پرسش از پاسخ های آنان به فهم مفاهیم مختلف انسانی برسند. او خلاف سوفسطاييان معتقد بود كه تشخيص درست و نادرست برعهده عقل آدمى است، نه برعهده جامعه و سير تحولات آن. بنابراین نيكوكارى و درستكارى را با مبناي عقلانى باید جست وجو كرد و بر همین مبنا هرانسانی که درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخيص دهد، دیگر به كار نادرست دست نمي زند زیرا تمام شرارت انسانی، در اثر نادانى آن هاست. بنابراین او به مفاهیم عدالت اجتماعی و دموکراسی و فضیلت اخلاقی بر پایه دیدگاه های فردی و خودشناسی اعتقاد داشت نه بر پایه تعاریفی که حکومت های اجتماعی از این مفاهیم ارائه می دهند. پس در زمان های که نابرابری و ستمگری جامعه اش را فرا گرفته بود، می گفت: «مورد ستم قرارگرفتن، بهتر از ستمکاربودن است.»( یکی از دیالوگ های کلیدی نمایش )
همچنین سقراط با وجود اعتقاد به آريستوكراسى و فضيلت سياسى اما مقید به پیروی از قوانین اجتماعی بود و به خدایان یونانی اعتقادی نداشت اما با مرگ آگاهی ویژه خود معتقد بود که جهان ماده و تمام متعلقاتش رو به نابودی است، پس مرگ جهان ابدی درهستی جاری است و در همین رابطه از او نقل شده است :«من عقيده دارم که مردگان آيندهاي دارند و اين آينده براي خوبان نيکوتر است تا براي بدان».
بررسی محتوایی نمایشنامه در تطبیق با دیدگاه های سقراط
نمایش حمیدرضا نعمیمی، نمایشی صرفا اتوبیوگرافی درباره سقراط فیلسوف، پیش از میلاد مسیح نیست. این نمایش علاوه بر شرح احوال پدر فلسفه جهان به همانند سازی دوران زیست او( آتن قبل از مسیحیت) با دوران کنونی جامعه خود می پردازد. درواقع نعیمی به تشریح جایگاه اخلاق و انسانیت جامعه کنونی خود در همانندسازی با دوران سقراط می پردازد و در لابه لای روایت بیوگرافی گونه زندگی این فیلسوف با استفاده از برخی جملات حکیمانه و معروف او در دل دیالوگ های نمایش، به طرح پرسش هایی در مورد مفاهیم انسانی همچون: حقیقت، عدالت، شرافت، فضیلت، اخلاق، وطندوستی، مرگ، دموکراسی وظلم و ستم درذهن مخاطبان خود می پردازد. اما همین تمرکز بیش از اندازه برهمانندسازی موجب شده تا اثر در برخی موارد از تم اصلی خود و دیدگاه دیالکتیک وحقیقت جویانه تفکر سقراطی دور شود و بیشتر به حاشیه پردازی های غیر ضروری درباره زندگی این فیلسوف بپردازد و با تأکید بر همانندسازی های بی شمار در برخی موقعیت های نمایشی، اثر از نگاه کلی و شعور فلسفی به نگاهی جزئی نگر و شعار محور مبدل می شود.
در ابتدا نعیمی با رویکردی مختصر (درصحنه اول) به فلسفه برون نگر پیشاسقراطی و تأثیر شعر و افکار«سافو» (شاعرزن سرشناس صد سال قبل از سقراط در یونان ) براین فیلسوف می پردازد و در صحنه های مختلف، حتی صحنه پایانی که به مرگ سقراط و شروع زندگی ابدی او در جهان متافیزیکی اشاره دارد با حضور «سافو» و بازکردن زنجیر از دستان سقراط توسط این زن که نشانه ای رها شدن روح او از بند جسم است، بر این تأثیر تأکید دارد.
طبق طبقه بندی تاریخ فلسفه، علم فلسفه کلاسیک در یونان به دوره پیشاسقراط، فلسفه سقراطی و... تقسیم می شودکه تفکر فلسفی پیشاسقراطی در یونان هرچند با تفکر سقراطی بسیار متمایز است اما در شکل گیری تفکر سقراطی مؤثر بوده، بنابراین نعیمی به عنوان نویسنده در تبین نگاه فلسفی سقراط هوشیارانه به فلسفه پیشاسقراطی یعنی تفکر بروننگر مردم آتن هوشمندانه اشارهای می کند.
حمیدرضا نعیمی محور اصلی نگاه خود را در نوشتن نمایشنامه بر رویکرد «خویشتن انسان» یا خودشناسی سقراط می گذارد و با تأکید بر جمله معروف سقراط (خودت را بشناس، به گناهانت اعتراف کن و...» که در قالب چند دیالوگ کلیدی در نمایشنامه آن را بسط می دهد و در نگاه کلی به مخاطبش یاد آوری می کند که تو به عنوان فردی از یک جامعه، اگر به کشف خود برآیی، همچون سقراطیون پایه های اخلاق فردی در تو استوار می شود پس می تواند به تدریج زمینه تمام فضایل و اخلاقیات مورد نظر سقراط از جمله عدالت و دموکراسی در جامعه تو شکل بگیرد . اما از سوی دیگر تأکید این نویسنده بر همانندسازی های پی درپی که همیشه در همه آثار اقتباسی او دیده می شود، این نگاه مهم اجتماعی، فلسفی را در مسیر اجرا به راه های حاشیه ای دیگری می کشاند و در واقع نمایشی شعورمند را در برخی صحنه ها به نمایشی شعار محور مبدل می کند.
نعیمی با همانند سازی جامعه آتن در دوران سقراط که تحت تأثیرسوفسطاییان (خطابه گران با نفوذ، منکران حقیقت و مدعیان علم و دانش) اساطير و اديان در زندگى مردم به شدت رنگ باخته بود، با دوران امروز، به نوعی سقراط را در اثر خود نماینده قشر روشنفکر و متفکر جامعه خود معرفی می کند و به آنان وظیفه اصلی شان یعنی کاری که همیشه سقراط سعی می کرد در مواجه با مردم آتن انجام دهد( طرح پرسش برای کشف حقیقت و آگاهی) را یاد آوری می کند. بنابراین با این رویکرد هم زمان با روایت داستان زندگی سقراط و احوال زمانه اش به طرح پرسش از هم صنفان و همفکران خود درباره وظیفه اشان به عنوان قشر خاص جامعه در قبال عوام هم می پردازد. هرچند که از رویکردی دیگر بر شعار سقراط « خودت را بشناس » هم نیز تأکید دارد اما این تأکید به اساس فلسفه سقراط به دلیل نداشتن دراماتورژی قوی در اجرا و پر گویی های حاشیه ای که در چند صحنه فضای کار را احاطه می کند، در تبیین و شناسایی دیدگاه مهم این فیلسوف به مخاطب راه بهجایی نمی برد. به عنوان مثال تأکید نعیمی بر داستان دوستی سقراط با «تئودته » زن روسپی و رهنمون کردن او به سوی درستی در همه صحنه ها هرچند در شناساندن تفکر و نگاه فکری این فیلسوف و تقابل اخلاق فردی که سقراط به آن معتقد بود با اخلاقی که جامعه و حکومت آتن بر آن اصرار داشت، بسیار موثر است اما در پاره ای از موارد توضیحی اضافه و یکی از حاشیه های تکراری است در صورتی که نعیمی می توانست این دیدگاه مهم را در یک یا دوصحنه با خلق یک یا دو موقعیت نمایشی به مخاطبش منتقل کند و دراین خصوص موثرتر هم باشد.
یا اجرای صحنه ای از نمایشنامه «مده آ» اوریپید توسط بازی سازان در محضر سقراط و شاگردانش و جویا شدن نظر سقراط در این باره در قالب یک صحنه، با همانندسازی هایی که نویسنده در تشریح وضعیت ممیزی در تئاتر ایران و یا نظریه پردازی درباره اغماض حقوق زنان در جامعه خود دارد، یکی دیگر از مواردی است که منجر به زیاده گویی و دورشدن از کلیت موضوع و تم اثرشده است. با وجود قابل قبول بودن دیدگاه های نعیمی دراین باره و جلب نظر بسیاری ازمخاطب از این صحنه ها اما نمی توان به تاثیر بی راه کننده، نقش دور کننده این نوع صحنه ها که در نمایش کم نیست، از محور اصلی و کلام مورد نظر برآمده از شعور سقراطی، اشاره نکرد. در واقع باید گفت مجال طرح همه مسایل و جزئیات معضلات جامعه امروز هنرمند نمی تواند در یک نمایش دوساعته باشد. به عنوان مثال تکرار مؤکد صحنه های مواجه سقراط با «زانتیپه»، همسر تندخویش که تا لحظه مرگ با تنگدستی و فقر با او زیست و همیشه از این شرایط ناراضی بود و تأکید برگلایه مندی این زن از سقراط و شکل خاص رابطه اشان در چند صحنه متوالی از دیگر مواردی است که غیر ضروری به نظر می رسد و با یک دراماتورژی دقیق متن می توانست به یک یا دو صحنه خلاصه شود.
در واقع نعیمی در نمایش «سقراط» اصرار دارد همه دغدغه های فکری خود را درمورد مسایل جامعه امروزش که بسیار همانند جامعه آن روز سقراط است، با شیوه بازجویی و پرسشگری ویژه سقراط در یک متن و اجرا بگنجاند، درحالی که این پراکنده گویی ها موجب شده تا امکان پرداخت وسیع به مسایل بنیادی تاریخ فلسفه که سقراط در آن نقش داشته و پیرامون کلیت اخلاق در جامعه بشری و خودشناسی فلسفی است، در این مجال فراهم نشود. به عنوان مثال یکی از مهمترین مسایل زندگی سقراط که در این اجرا به اندازه کافی به آن پرداخت نمی شود در حالی که در تاریخ فلسفه از اهمیت فراوانی برخوردار است و مبنای شکل گیری فلسفه نوشتاری است، رابطه این فیلسوف(معلم اول) با شاگردانش است؛ به ویژه افرادی همچون افلاطون و زنوفون که بعدها تعلیمات شفاهی و گفتارهای حکیمانه او را مکتوب کردند. هرچند در این نمایش چند تن از شاگردان مهم سقراط به ویژه افلاطون حضور دارند اما حضور آنان در این نمایش بیشتر در مسیر روایت زندگی سقراط و حتی در مواردی در حد یک اشاره است. در حالی که اطلاعات مربوط به جزئیات زندگی سقراط از کتاب های دوتن از مریدان و شاگردانش (افلاطون «گفت وگوهای افلاطون» و زنوفون «گفت وگو های زنوفون»)که سقراط بر آنان تأثیر فراوان گذاشت، اخذ شده و جز چند مورد که نویسنده اشاره های کوتاه به جملات نقل قول از سقراط می کند، دیگر چندان مورد توجه قرار نمی گیرند. درواقع آنچه اساس محاکمه سقراط و مرگ تراژیک او شده همین پرورش شاگرد و رابطه نزدیک او با جوانان آتن برای روشنگری آنان بود. سقراط با جمع کردن این جوانان ثروتمند متمايل به آريستوكراسى که بعدها از دل آن ها، افلاطون و آلکیبیادس بیرون آمدند و تحلیل هجوآمیز از دموکراسی آتن، به تشریح فضیلت سیاسی می پرداخت و از آنان آنارشیستهایی می ساخت که می توانستند آینده حکومت یونان را تهدید کنند.(مانندآریستیپوس) که در آرزوی دنیایی به سر میبردند که در آن بنده و رئیس و مرئوسی نباشد و همه همچون سقراط کاملا آزاد زندگی کنند. همین افکارکه برای مردم آتن قابل درک نبود، سبب هراس و خشم پدران و بزرگان شهر شد تا جایی که در سال ۳۹۹ پیش از میلاد او را محاکمه و به مرگ با نوشیدن جام شوکران محکوم کردند.
نعیمی کاملا وفادارانه به شرح روایت تراژیک مرگ سقراط در راه گفتن حقیقت و درمیان سوگواری نزدیکان وشاگردانش می پردازد و یک موقعیت دراماتیک تازهای از مرگ سقراط می سازد که دیگر تنها مشمول دموکراسی رو به زوال آتن و سیاستمدران فاقد شایستگی یونان دوران سقراطی نمی شود بلکه فراتر می رود و به تکرار تاریخی تراژدی مرگ اندیشمندان و رسولان آگاهی در هر جامعه و دورانی اشاره می کند که در برگیرنده همه جوامع و حکومت های استبدادی است. در واقع او با این رویکرد به تفکر سقراط که سیاست مداری هم مانند همه مشاغل باید تخصصی باشد و افرادی لایق و شایسته برای آن تربیت شود، خلاقانه در صحنه محاکمه سقراط و خلق موقعیت نمایشی و شخصیت پردازی به سمت موقعیتی گروتسک مانند می رود و بر همین مبنا باید صحنه های پایانی (محاکمه و مرگ سقراط) را یکی از صحنه های تأثیرگذار و طلایی کار دانست به ویژه در پایان نمایش وقتی که جمله معروف افلاطون از زبان سافو(شاعره باستانی یونان ) که او را در یونان قدیم یکی از الهه گان هم می نامیدند خطاب به سقراط بیان می شود: « خنده داره سقراط! استبداد تورو از حرف زدن منع کرد در حالی که دموکراسی تورو کشت.»
نگاه پایانی؛ بررسی شیوه اجرایی و کارگردانی
«سقراط» در نگاهی کلی و بدون لحاظ کاستی های اجرایی، یک تئاتر خوب برای همه نوع مخاطب است زیرا خالق آن دغدغه اندیشیدن دارد و با در نظر گرفتن همه جوانب اجرایی؛ ابعاد و شکل سالن و مخاطب شناسی سالن اجرای خود، سقراطی در خور تماشا برای مخاطب امروز خود ارائه می دهد، به ویژه با انتخاب درست فرهاد آئیش به عنوان بازیگر نقش سقراط و تسلط این بازیگر در ارائه بازی طنز مفهومی.
اما از توجیه ضرورت ها و الزامات اجباری که اجرا در تالار وحدت می تواند برای کارگردان سختگیری چون حمیدرضا نعیمی (به عنوان اولین تجربه کارگردانیش در تالار وحدت) داشته باشد و همین هم موجب انعطاف او درنوع اجرای اثرش کرده که بگذریم؛ می بینیم کاستی هایی در شیوه کارگردانی او وجود دارد که کمی از این کارگردان دور از انتظار بود. به نظر می رسد این کارگردان در این اجرا خلاف تجربه های قبلیش، دقت و سختگیری های که در ایده پردازی های خلاقانه و ممانعت از میزانسن های تکراری اعمال می کرد، به خرج نداده و بیشتر تمرکز خود را در میرانسن های سقراط شخصیت اصلی گذاشته و در مواردی هدایت و هماهنگی حرکت بازیگران در سالن وسیع وحدت از محدوده دقت و نگاهش خارج شده است. بنابراین در صحنه هایی این ناهماهنگی ها منجر به از هم گسیختگی و بی انسجامی تصویری در قاب بندی میزانسن ها شده است. درحالی که این مشکل با قرار گرفتن یک طراح حرکت آشنا به صحنه تالار وحدت می توانست تا حدودی رفع شود. درواقع کارگردان با وجود همه تلاش هایی که برای پرورش ایده های اجرایی خود کرده، نتوانسته از فضای بزرگ سالن و دکور عظیمی که بیشتر جنبه زیبایی شناختی داشت تا کاربرد خلاقانه نمایشی، برای فضاسازی اثرش استفاده کند و همین مساله در برخی از موارد منجر به تکرار میزانسن ها درچند نوبت می شد. از سوی دیگر مشکل فقدان دراماتورژی چیزی که در متن هم مشهود بود، در اجرا بارزتر به نظر می رسید و همین به میزان تکرارها و اضافه های صحنه که در برخی موارد موجب خستگی و دورشدن ذهن از فضای اصلی نمایش می شد، می افزود.