تقي پور: نمایشنامه "درس" نوشته اوژن یونسکو، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور رومانیایی است. او یکی از چهره های سرشناس دنیای نمایش و همچنین یکی از نمایندگان اصلی تئاتر ابزورد(absurd)است.
وطني: منظور از تئاتر ابزورد، همان تئاتر پوچی است؟
تقي پور: تئاتر ابزورد یا پوچی، معناباخته و یا به تعبیر استاد فرهاد ناظرزاده کرمانی، "تئاتر آخرالزمانی" حاصل ناامیدی انسان در دوره پس از جنگ جهانی دوم، یعنی دهه شصت است. علم و تکنولوژی که قرار بود انسان را به سوی رفاه و آسایش سوق دهد حالا او را مسخ قدرت خود ساخته، زندگی ماشینی و فارغ ازهویت، دوری از معنویت، سودجویی، خشونت، تنفر از خود و اضطراب ناشی از تنهایی، برای انسان دنیایی بی هویت و متزلزل به وجود آورده بود که دیگر کاری از دست او بر نمی آمد و بهت زده و مستاصل نابودی خودش را نظاره می کرد. در این میان به دنبال یک ناجی، یک نیروی نجات دهنده سالها انتظار کشید و ناچار در این انتظار بیهوده زندگی کرد. تلاش پوچ و بیهوده برای زندگی بهتری که مشخص نبود چیست، کجاست و چه زمان قرار است نصیبش شود! گویا محکوم به رنجی ابدی است و گریزی از آن هم نیست. در چنین شرایطی نویسندگان ابزورد در آثار خود به بیان بی محتوایی هستی، بی معنایی دنیا و پوچی و عبث بودن زندگی پرداختند.
وطني: ظاهرا مارتین اسلین نخستین بار این واژه را به کار برده است؟
تقي پور: بله، مارتین اسلین که اولين بار عنوان تئاتر ابزورد را در کتابی به همین نام به کار برد می نویسد:"هنرمندان ابزورد می خواهند در این دیواری که سازگاری ماشینیزم در انسان ساخته شکاف ایجاد نمایند و بار دیگر آگاهی و وجدان تازه ای در او بیدار کنند."
وطني: پس به همین دلیل است که یونسکو سعی دارد حقایق را به تماشاگر بنمایاند و با کنار زدن پرده های فریب، چهره حقیقی او را به خودش نشان دهد تا ببیند و وحشت کند. به این ترتیب می توان دو موضوع اساسی را در نمایشنامه های او مشاهد کرد: اعتراض بر علیه تمدن ماشینی بورژوازی و فقدان ارزش های ملموس و نزول ارزش های زندگی. یونسکو به دنیایی هجوم می برد که ابعاد ماورایی در آن گم شده، دنیایی خالی از معنا و غرق در مادیات.
تقي پور: به عقیده یونسکو، هیچ اجتماعی تاکنون نتوانسته دردهای انسان را تسکین بدهد و هیچ نظام سیاسی ای هم نمی تواند ما را از درد زیستن، ترس از مرگ و اضطراب های زندگی رها سازد. او دغدغه ها و اندیشه های خود را در مورد روابط انسان ها و نقش جامعه و نظام های سیاسی در آثارش مطرح کرده و به همین دلیل در نمایشنامه هایش با دو نیروی متضاد روبه رو هستیم، از یک سو شوخی و تمسخر و از سوی دیگر نگاهی مضطربانه و متزلزل. از نظر یونسکو ریشه این اضطراب که منجر به از خود بیگانگی انسان ها شده مسائل درونی آن ها و اتفاقات پیرامون شان است. او در این باره می گوید:"هنگامی که انسان از ریشه های دینی، ماوراالطبیعی و متعالی خود بریده شود، خود را می بازد و همه رفتارش بی معنا، پوچ و بدردنخور می شود."
وطني: خب زیاد به حاشیه نرویم، لطفا از درس بگو؟
تقي پور: "درس" داستان دختری است که برای علم آموزی و کسب آمادگی جهت شرکت در آزمون دکترا وارد خانه پروفسور می شود. در ابتدا همه چیز عادی است و پروفسور با خوشرویی و محبت بسیار آموزش خود را با درس جغرافیا آغاز می کند. گفت وگوی آن ها با پرسش های ساده پروفسور ادامه می یابد و به درس ریاضیات می رسد. اگرچه دختر به سئوال های جمع و ضرب پاسخ صحیح می دهد اما در مورد تفریق با مشکل روبه رو می گردد. پروفسور برای آشنا ساختن دختر با معنی تفریق مجبور به آموختن زبان شناسی می شود. در این حین ماری خدمتکار وارد می شود و او را از انجام این کار برحذر می دارد، زیرا معتقد است "زبان شناسی" به "فاجعه" ختم خواهد شد. پروفسور بی توجه به او کارش را ادامه می دهد و در این میان دندان درد دختر شروع می شود. پروفسور در حالی که تندخو و خشمگین شده سخنرانی طولانی (و البته بی ربط) را در باب زبان شناسی و اهمیت آن آغاز می کند، با این که می بیند دختر از درد به خود می پیچد، او را رها نمی کند و مدام زیر جملات بی سروته خود تحت فشار قرار می دهد. اعتراض دختر هم راه به جایی نمی برد تا این که موضوع بحث به ترجمه واژه "کارد" می رسد و پروفسور در حالی که از خود بی خود شده با ضربات کارد دختر را به قتل می رساند. ماری با ناراحتی می گوید این چهلمین شاگردی است که به این شکل کشته شده و سپس شروع به پاک کردن نشانه های قتل می کند. چیزی نمی گذرد که زنگ خانه به صدا در می آید و شاگرد جدیدی پشت درب ایستاده است.
وطني: یونسکو در نمايشنامه "درس" عدم ارتباط و برقراري رابطه بين انسان ها را نشان می دهد و این که چگونه می تواند وجهی ویران کننده و تراژیک پیدا کند. او ضمن بازی با کلام و به سخره گرفتن آن، پوچی زبان را به اوج برده و مخاطب خویش را دچار تزلزلی میکند که به عمق بیهودگی زبان و ارتباط و در نهایت پوچی زندگی برسد.
تقي پور: نمايشنامه "درس" در عین حال تصویری از نمایش قدرت هم تلقی می شود که منجر به فاجعه می گردد. پروفسور نماد تسلط یک نوع فکر تمامیت خواه در مقابل اندیشه ای جوان و رو به رشد است که خواستار پیشرفت است. اگرچه از دانش به طور کامل بهره مند نیست، یا فرصت اندیشیدن و تعقل از او گرفته شده اما به دنبال موفقیت و کمال است، حتی به قیمت حفظ کردن کلمات. پروفسور از جایگاه قدرت (چون به دانش و زبان مسلط است) قصد تحمیل نظرات خود را دارد و با اعتراض دختر رو به رو می شود. از آن جا که دختر حاضر به پذیرش نظرات پروفسور نیست در مقابل وی می ایستد. اصرار پروفسور به آموزش زبان شناسی و گریز دختر از آن به دلیل دندان درد، نشان می دهد که پروفسور به نیاز دخترو در واقع مشکل او توجهی ندارد و به دنبال تحمیل نظرات خود است. دندان درد، به نوعی نماد معضلات جوامع بشری است که قشر نخبه و حاکم (پروفسور) به دلیل ناتوانی زبانی از فهم آن عاجزند و هرچه توده های مردم از درد خود سخن می گویند آن ها درمان خود را به کار می برند و این به سرانجامی تراژیک ختم می شود.