«جنايت و مكافات» نمايشي است كه اين روزها به نويسندگي و كارگرداني رضا ثروتي در تالار وحدت روي صحنه رفته است.
پرسش كليدي در اقتباس از يك اثر، بيشتر حول محور چگونگي ایده پردازی از آن ميچرخد. «جنايات و مكافات» داستایوسکی، رماني است كه ثروتي از آن اقتباس كرده است. نمايش «جنايت و مكافات» در يك نگاه توانايي فاصلهگذاري ميان ايده داستایوسکی با ايده خودش را ندارد؛ بهتر بگويم اينكه ايدهاي كه از خود ندارد، هيچ؛ حتي ايده داستایوسکی را هم نميتواند اجرا كند و هرقدر تلاش ميكند تا خود را از زير سايه اين اثر سترگ بيرون بياورد، نميتواند. بنابراين شروع ميكند به گفتن تا نمايش دادن.
ثروتي در ابتدا گرهافكني ميكند اما در گشايش گرهها گيج و نااميدكننده عمل ميكند. او وقوع رويدادها -كه اصل اساسي يك نمايش است- را رها و سعي ميكند با بازيهاي اغراقآميز بازيگران جاي خالي آن را پر كند. «جنايت و مكافات» بر چرخ يك نظام نشانهشناسي معين حركت نميكند و نمادپردازياش آنقدر سطحي و كليشه محور است كه نمايش دو ساعت و بیستدقیقهای، بازيگران سينمايي و طراحي صحنه پرزرقوبرقش هم نميتواند اين ضعف اساسي را پنهان كند.
راسكولنيكف يك دانشجوي حقوق است كه وضعيت فعلي را قبول ندارد و با قتل صاحبخانهاش كه پيرزني نزولخوار است، مرتكب جنايت ميشود. حال اينجا بحث مكافات و چگونگي آن است. راسكولنيكف معتقد است كه اشتباهي نكرده و تمام مردان بزرگ رنجهايي كشيدهاند تا حرف خود را بزنند و اين رنج من براي «ديگري» است. ثروتي اين رنج و عذاب را ميخواهد با لرزش دائمی راسكولنيكف نشان دهد اما در آخر بيهوده بودن اين كار مشخص ميشود. ميدانيد چرا؟ چون «جنايت و مكافات» ي كه ما شاهدش هستيم، توانايي «ضرورت سازی» ندارد و اصلاً به آن «ديگري» فكر نميكند و با توضيح دادنهاي پيدرپي تخيل و مشاركت مخاطب را از بين ميبرد. وقتي از يك نمايش، مكان و رويداد حذف ميشود، چه ميماند؟ اما ما در اين نمايش هم مكان مشخص و هم توالي رويدادها را داريم؛ پس چه ميشود كه فكر ميكنيم كه اینها بيمعنا هستند؟ اين دو همانا با شرط ايجاد يك وضعيت و ضرورت ميتوانند به يك نظام معنادار تبديل شوند وگرنه ساخت يك درخت كه از ميان سهطبقه آپارتمان ميگذرد شايد در نگاه اول زيبا باشد ولي بهخودیخود نميتواند حامل پيامي باشد.
نمادهايي كه ثروتي به كار ميگيرد، عقیماند و بر باد رونده. سهطبقه كه ميخواهد به ترتيب نشانگر طبقات نخبه و برخوردار، متوسط و قضاوت گران و فرديتهاي لهشده و روبهزوال باشد و درختي كه از اين ميان ميگذرد و پيونددهنده آنان است. راسكولنيكف اگرچه در طبقه سوم زندگي ميكند اما جزو هیچیک از طبقات نيست. همه در حق او ظلم كردهاند و از همه زخمي بر تن و روانش دارد. بعد از ارتكاب قتل برخي ديگر از اين ستمها بر او آشكار ميشود؛ گويي همه ميخواهند دست بر كاسه چشم او كنند؛ اما او به اينكه جنايتي نكرده ايمان دارد و تا آخر هم بر اين عقيده ميماند. كار ثروتي در اين ميان چيست؟
تخفيف و میانمایگی واقعيت و مفاهيم به مدد سلبريتيها. حقيقت آن است در اين مدت آنقدر از سلبريتيپروري نوشتهاند كه ديگر لوث شده است، اما نميتوان بهراحتی در مقابل اين ابتذال فراگير سر خم كرد. بازيگر تلويزيون-سينمايي كه هنوز نميتواند يك لحن واحد در گفتار را رعايت كند و از «نفوذ در نقش» چيزي نميداند، چگونه ميتواند به يك وضعيت فكر كند. او حتي نميتواند به خودش فكر كند چون تئاتر براي آنان ديگر «خلاقيت زيباشناختي هدفمندي براي تسخير فضاي خودجوش و آزادي» نيست و همینکه بتوانند سالن را پر كنند و تشویقشان را داشته باشند، كفايت ميكند. نمايش ثروتي و گروهش جنايتي بدون مكافات است، جنايتي در حق واقعيت.
ابوالفضل رجبي
نمایشی بهطور نسبی دیدنی!
آثار برجسته داستانی که خصوصیات ساختاری و داشتههای محتوایی و عمیقی داشته باشند، چنانچه ویژگیها و دادههای دراماتورژیک شاخصی، آنها را برای تنظیم و آدابته کردن و متعاقباً اجرای روی صحنه، مناسب و انتخاب شدنی کرده باشد، به نمایشنامه و نمایشهای جذاب و ماندگاری تبدیل خواهند شد؛ اقتباس یا آدابته کردن آنها عملاً ساختاردهی تازهای را طلب میکند تا دراماتیک و تئاتری شوند؛ اما حتی اگر متن هم خوب و با ابتکار تنظیم و نوشتهشده باشد، هنگام اجرا ممکن است با اشتباهی محوری، اثر موردنظر از سبک و سیاق خود تا اندازهای فاصله بگیرد و جذابیت کمتری داشته باشد. معمولاً چنین اشتباهی در آثار شاخص و ساختارمند بهمراتب برجستهتر جلوه میکند و همزمان نیز به عناصر اجرایی دیگر هم آسیب میزند. علت بروز چنین عارضهای همانا خوب تحلیل نکردن متن اصلی و تأکید زیاد نویسنده دوم بر نقطه نظرات و سلیقههای ذهنی و شخصی خود است.
نمایش «جنایت و مکافات» که بر اساس رمان مشهور و بسیار شاخص «فئودور داستایوفسکی» توسط رضا ثروتی برای اجرای روی صحنه بازنویسی و آدابته شده و تغییراتی نسبی هم در آن دادهشده، با طراحی و کارگردانی خود او، هماکنون در تالار وحدت اجرا میشود؛ این نمایش در ارتباط با موارد پیشگفته، حائز نقد و بررسی است. در رابطه با متن باید یادآور شد که رضا ثروتی بهموازات کشتن پیرزن به دست «راسکولینکوف» بر قتلهای دیگر که دیگران مرتکب میشوند و حتی بر خودکشی هم تأکید داشته است؛ این نکته، محوریت قتل پیرزن را کمتر کرده و در عوض، پریشانحالی و پریشان ذهنی «راسکولینکوف» که اساساً او را بیمارگونه و با عدم تعادل ذهنی و رفتاری نشان داده، بسیار برجسته شده است.
در رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی موقعیت تنگنایی، فقر و تنگدستی و تفکر درباره مضمون عدالت و بیعدالتی در کنار حساسیتهای عاطفی، ذهنی و روحی روانی «راسکولینکوف» و اینکه راه برای نجات مظلومان و تنگدستان چندان باز نیست و شرایط دشوار اجتماعی همواره گریبان گیر آنها و تعیینکننده سرنوشتشان است، محوریت دارد و قتل پیرزن هم چیزی را ساماندهی نمیکند، حتی تا اندازهای وضع پرسوناژ بدتر میشود، اما در همان مقطع زمانی و وضعیت تنگنایی به آن بهمثابه یک واکنش انسانی (حتی جبر آمیز) اشارهشده است. بخشی از این مضمون در اجرای فعلی هست و البته مقوله تعریف وجدان و عدالت از منظر قانون و نیز از دیدگاه انسان فقیر، تنها و بیپشتوانه در قیاس با انسان مالاندوز که در اثر داستایوفسکی هم برجسته و محوری شده، اینجا هم مطرح است. در اکثر آثار داستایوفسکی، بنمایههای روانشناختی و نفوذ به پنهانترین زوایای شخصیت کاراکترها و همزمان توجه به شرایط اجتماعی و موقعیت انسان از اهمیت زیادی برخوردارند.
نکته بسیار مهم در رابطه با اجرای نمایش «جنایت و مکافات» استفاده از طراحی صحنه تمثیلی است که بخشی از واقعگرایی روانکاوانه داستایوفسکی را ضایع کرده و ذهنیتهای فانتزیک، حتی گرافیکی، گوتیک و وحشتآفرین را وارد اجرای متنی کرده که موضوع و سبک و سیاقاش با این مقولهها منافات دارد: یک درخت بهگونهای عمدی و تمثیلی از وسط سه اتاق رویهم بناشده یک مسافرخانه، عبور دادهشده است و در هر اتاقی بخشی از آن وجود دارد؛ دو طرف این بنای سهطبقه را، پلکانهای مارپیچی کامل میکنند. در اتاق پایینی ریشههای ظاهراً خشکیده درخت با لامپهای روشن زیادی تزئین شده و ساقه درخت از اتاق وسطی گذشته و شاخههایش در اتاق بالایی است؛ «راسکولینکوف» در این اتاق بالایی به سر میبرد؛ این طراحی متناقض و بیربط به موضوع و اجرا، از جذابیت نمایش کاسته و برجستگی موضوع صحنهها بدون دلیل به آن معطوف شده است؛ ضمناً هنگام استفاده از یک اتاق، اتاقهای دیگر اغلب خاموش و اضافیاند. طراحی سهگانه فعلی که تا آخر نمایش ثابت است، معمولاً برای نشان دادن رخدادهای همزمان (البته بدون استفاده از درخت) که به هم مرتبطاند و بر هم تاًثیر میگذارند، مناسب است.
رضا ثروتی با تفکر بیشتر، میتوانست از یک دکور سه اتاقه، حول محوری قابل چرخش استفاده کند؛ برای هر اتاق هم بهتناسب پیش برد موضوع، طراحیهای جداگانهای در نظر بگیرد و این درخت تمثیلی و طراحی گرافیکی صحنه را کنار بگذارد. به علت چگونگی طراحی صحنه، وقتی بازیگران در اتاقهای دوم و سوم حضور دارند، گاهی دیالوگهایشان کاملاً شنیدنی و قابلدرک نیستند. در این نمایش، «راسکولینکوف» دیگر آن جوان دانشجو نیست، بلکه عملاً تبدیل به فرد میانسالی شده که بسیار شبیه خود داستایوفسکی است؛ باوجوداین، بابک حمیدیان در چارچوب ذهنیتها و برداشتهای رضا ثروتی از رمان «جنایت و مکافات»، نقشش را بسیار خوب بازی میکند. بقیه بازیگران، ازجمله بهناز جعفری نیز بازی قابل قبولی ارائه میدهند.
موسیقی بهطور نسبی با موقعیتهای روحی روانی پرسوناژها مناسبت دارد، اما درجاهایی که الزاماً باید به اوج برسد، بیشازاندازه اوج میگیرد و همین نکته، رویکرد عامدانه کارگردان را بر موضوع ارجح میکند. نور، در کل کاربری مناسبی پیداکرده و مابازاء تاویلآمیز آن، تیرهوتار بودن زندگی مستمندان است. طراحی لباسها خوب و قابلقبول انجامشده، چون به موجودیت مکانی و طبقاتی آنها مرتبط است. چهرهپردازی بازیگران، مخصوصاً پردازش نسبی چهره بازیگر محوری (بابک حمیدیان) با توجه به خواسته احتمالاً عامدانه کارگردان و شباهتش به داستایوفسکی خوب است، اما او به «راسکولینکوف» جوان (کاراکتر رمان اصلی)، شباهتی ندارد.
تغییرات در موضوع متن اولیه، قسمتی مربوط میشود به نشان دادن روح آدمهای مرده که از جهان دیگر برای مدتی کوتاه به مکان قبلیشان برمیگردند: پارهای از این موضوع از طریق خواب دیدن و بخشی در عالم بیداری رخ میدهند. برخی از دیالوگها همان دیالوگهای متن رمان اولیه و قسمتی هم برآیند ذهن ثروتی است که در موارد محدودی متناقض هستند: «اگر مُردم، سر قبرم نیایید»، «ایجاد قوانین جدید خون میخواهد»، «چگونه عذاب وجدان داشته باشند، وقتی با کشتن صد هزار نفر، جان میلیونها نفر را نجات میدهند»، «اون بالا را نگاه کن، هرچه بیشتر بکشند، قویتر میشوند»، «ببین! همه فریبکار و دزدن. من از همهشون متنفرم»، «گناهکار هم باشم پیش تو اعتراف نمیکنم» و ... .
این اجرا بیشتر به روایت کردن نمایشی داستانی که موردعلاقه کارگردان بوده و به او فرصت داده تا دلبخواهی هم آن را روایت کند، شباهت دارد. کارگردانی و میزانسندهی نحوه حضور بازیگران تماماً تحتالشعاع طراحی صحنه است که در اصل، نقشه اجرایی متن محسوب شده و خواستههای شخصی خود کارگردان را برآورده کرده است، وگرنه اجرای نمایش «جنایت و مکافات» بهتناسب عمیق و جامعالاطراف بودن موضوع، باید بهتر و مرتبطتر انجام میشد. در حال حاضر، عمدتاً جالب و جذاب بودن تم و نیز بازی خوب بازیگران، سبب شده که نمایش «جنایت و مکافات» به نویسندگی اقتباسی، آدابتهای و سلیقهای رضا ثروتی و با طراحی و کارگردانی خود او– بهطور نسبی دیدنی باشد.
حسن پارسائی، اعتماد