روزبه کمالی
«قدش اندکی از یک متر و شصت سانتیمتر بلندتر بود، اما رفتاری بسیار موقرانه داشت. سرش دقیقاً شبیه تخممرغ بود و همیشه آن را کمی به یکطرف خم میکرد. سبیلی شقورق و نظامی داشت. آراستگی و پاکیزگیاش تقریباً باورنکردنی بود؛ به نظرم ذرهای گردوغبار بیش از زخم گلوله سبب درد و رنجش میشد. بااینهمه این مرد کوچک عجیبوغریب [...]، در زمان خود یکی از مشهورترین افسران پلیس بلژیک به شمار میآمد.»
این توصیف «هرکول پوآرو» از زبان یار وفادارش آرتور هستینگز، در کتاب «حادثه اسرارآمیز در عمارت استایلز» است. در این بند برای نخستین بار او در جهان ادبیات کارآگاهی، پدیدار میشود. پوآروی بلژیکی که در لندن زندگی و کار میکرد، از مشهورترین کارآگاهان ادبیات به شمار میآید. او در کنار «خانم مارپل»، یکی از شناختهشدهترین و باسابقهترین شخصیتهای خلقشده به دست «آگاتا کریستی» است که در ۳۳ رمان و ۵۴ داستان کوتاه ظاهرشده است.
به نظر میرسد که آگاتا کریستی شخصیت هرکول پوآرو را بر اساس دو کارآگاه خیالی دیگر ساخته است: هرکول پوپو آفریده ماری بلوک لووندس (نویسنده زن انگلیسی) و مسیو پوآره، افسر بازنشسته پلیس فرانسه که در لندن زندگی میکرد، شخصیت خلقشده به دست فرانک هول ایوانز- دیگر نویسنده انگلیسی. پوآرو همچنین به کارآگاه آنوی فرانسوی، شخصیت برخی رمانهای ای. ای. دابلیو. منسون شباهت زیادی دارد.
نقش پوآرو را چهرههای بسیاری ازجمله «دیوید سوشه» و یا «پیتر اوستانف» به تصویر کشیدهاند که از میان آنها شاید دیوید سوشه به دلیل نقشآفرینی پوآرو در سری داستانهای این شخصیت کارآگاهی در یکی از شبکههای تلویزیونی بریتانیا از همه شناختهتر شده باشد.
در نخستین داستانهای پوآرو، تأثیرپذیری آگاتا کریستی از «آرتور کانن دویل» آشکار است. نویسنده در کتاب زندگینامه خود نگاشتهاش مینویسد: «من در آن زمان هنوز در سنت شرلوک هلمز مینوشتم - کارآگاهی غیرمتعارف، دستیاری نوچه مآب، همراه با جپ، سربازرس اسکاتلندیارد از تیپ شخصیتی لسترید.»
پوآرو به سبب وقوع جنگ جهانی اول و حمله آلمان به بلژیک به انگلستان مهاجرت میکند. او که در بلژیک مأمور پلیس بوده، سرپرست گروهی از بلژیکیها را که به بریتانیا رخت کشیدهاند بر عهده میگیرد و آنقدر وقت آزاد دارد که به درخواست دیگران و با معرفی هستینگز به معماهای جرم و جنایتی که در اطرافش رخ میدهد، بپردازد.
پوآرو پس از پایان جنگ نیز در بریتانیا ماند و با توجه به موفقیتهایی که در حل معماهای جرم و جنایت به دست آورد و یاری جستن اسکاتلندیارد در پروندههای متعددی از او شهرتی در مقام کارآگاه خصوصی به هم زد و به محل رجوع اشراف و ثروتمندان و دولتمردان بدل شد.
جنایت و نیمرخ روانی مجرم
پوآرو در شیوه کارآگاهیاش گرچه سعی میکند پیامدهای منطقی اتفاقات و اقدامات را در نظر بگیرد، بسیاری اوقات امور غیر متحمل اما ممکن را که گاه به نظر نزدیک به محال میآیند (مثلاً در معمای کلبه شکار) بهمثابه کلید معما شناسایی میکند. او میکوشد به شیوهای روشمند نقشه و طرح فکری مجرم را کشف کند و عادتوارهها و نیمرخ روانیاش را همچون نقشه ردیابی و دستگیریاش به کار گیرد. پوآرو باورد دارد که جرائم خاص محصول کار شخصیتهای خاص است. اگر «شرلوک هلمز» را در روش کار و نگرش پیرو فلاسفه تجربی مذهب بدانیم، مرد بلژیکی را میتوان پیرو نگره روانشناسی قلمداد کرد.
پوآرو اما برخلاف شرلوک هلمز (مخلوق سر کانن دویل) یا فیالمثل «کمیسر مگره» (در داستانهای ژرژ سیمنون) که گاه بهناچار وارد زدوخورد و زورآزمایی میشوند، از فعالیتهای فیزیکی که بهسرعت و قدرت نیاز دارد پرهیز میکند و معتقد است که قدرت او در مغزش نهفته است. تکیهکلام مشهور پوآرو که بسیاری از مخاطبان از زبان او شنیده یا خواندهاند اشاره به سلولهای خاکستری است.
مرد کوچک اندام بلژیکی ازنظر جسمی چندان قوی نیست و ازنظر روانی هم تابوتوان فشار بدنی ندارد. در سفر با هواپیما و کشتی بیماری گریبانش را میگیرد و تا جایی که توان دارد آه و ناله و بیتابی میکند. از هوای سرد و بارانی خوشش نمیآید و چون سرماخوردگی سادهای گریبانش را میگیرد مینالد که دیگر روبهمرگ است و بهزودی تومار زندگیاش درهمپیچیده خواهد شد و آرزوهایش را به گور خواهد برد.
خودشیفته شکمباره
پوآرو در میان انگلیسیهای متفرعن دوره ادوارد و جرج زندگی میکرد در دورهای که بریتانیا هنوز خود را بزرگترین قدرت دریاها و نیز امپراتوری قدرتمندی میدید؛ اما این مرد کوچکجثه که از سوی دیگران با الفاظ توهینآمیز چون خارجی زشت، اجقوجق، آدم مشکوک یا قورباغهای حراف توصیف میشد، با میلش به خودستایی انگلیسهای مغرور را هم عاصی میکند و گوی سبقت از آنان میرباید. او تشنه خودستایی است و به قدرت ذهنش مباهات میکند. دوست دارد دیگران بهسرعت باصفت مشهورترین و یا بهترین کارآگاه خصوصی جهان بهجا بیاورندش و هنگامیکه کسی با شنیدن نامش عکسالعمل خاصی نشان نمیدهد خشمگین و آزرده میشود.
رفتاری اشرافمنشانه دارد و توجهش به سرووضعش وسواس گونه است. آراستگی افراطیاش و عادتش به پوشیدن جامههای گرانبها و بسیار رسمی حتی در موقعیتهای غیررسمی (روی کفشش حتی در خانه، گتر میبندد) در بسیاری مواقع تمسخر آشکار یا پنهان دیگران را در پی دارد. توجه پوآرو به آرایش سبیل و تاب موزون نامتعارفش بهاندازه دقتش به جزییات پنهان یک جنایت است. موهایش را رنگ میکند و ادکلن گرانقیمتی میزند که دوستانش هستینگز و بازرس جپ و منشیاش خانم لمون گمان میبرند که شاید حتی زنانه باشد.
هرکول پوآرو به رعایت نظم و ترتیب و قرینگی نیز وسواس دارد. خطوط منحنی در چیدمان منزل را نمیپسندد و مبلمانی را که زوایایش گرد شده تحمل نمیکند. در حال صحبت با دیگران بیاختیار اشیای روی میز یا پیشبخاریشان را مرتب میکند.
کارآگاه بزرگ غذای خوشمزه را میپرستد و به آشپزی نیز علاقه بسیار دارد. در داستان مرگ خانم مکگینتی پس از صرف شام خوشمزهای از اینکه تعداد وعدههای غذایی در روز محدود است ابراز ناراحتی میکند. بااینحال غذاهایی که او برای دوستانش هستنیگز و جپ و بهویژه این آخری طبخ میکند عاشق شکلات است و ناراحت است که در انگلستان شکلات داغ درستوحسابی گیر نمیآید. صبحانه ازنظر او هاتچاکلات یا قهوه با کروسان و یا خوردنی شیرین است و صبحانه انگلیسیها شامل تخممرغ سرخشده با سوسیس یا ژامبون را برای صبح مناسب نمیداند. در انگلستان که همه به خوردن آبجو عادت دارند، او فقط لیکورهای شیرین با طعم میوه مینوشد. در بهترین رستورانها غذا میخورد. وقتی یکبار جپ را به قصابی محبوبش میبرد و به او پیشنهاد میکند که گوشت استیک فیلهمینیون بخرد سربازرس بینوای پلیس از گرانی یکتکه گوشت کوچک جا میخورد و میگوید این قیمت یک روز کار روزانه یک کارگر است.
کنتسی از روسیه و سرهنگی از ارتش
پوآرو مجرد است و گاه هستینگز با او همخانه است. عشق ناکام پوآرو کنتس ورا روساکوف، یک دزد جواهرات است که روایتهای متفاوت از سرگذشتش در جایگاه عضوی از یک خانواده اشرافی روسی به دست میدهد (حضور در داستانهای چهار قدرت بزرگ، نخستین پروندههای پوآرو، دوازده خوان هرکول). او ادعا میکند که پس از انقلاب روسیه از کشورش راندهشده و رنجها برده است. پوآرو نقشههای زن را کشف میکند، اما کنتس را تحویل قانون نمیدهد و ناخشنود از عشقی که سرنوشتی ندارد، یکسو مجرم و دیگر سو کاشف جرم، با احترام با او وداع میکند.
بهرغم این عشق اما بسیاری از رفتارهای پوآرو مانند زیبایی دوستی، ظرافت و آراستگی بسیار و لطافتش چنان است که گاه میتوان او را در قالب یک همجنسگرا تصور کرد.
نزدیکترین دوست پوآرو آرتور هستینگز، سرهنگ بازنشسته ارتش است. او همچون واتسون برای هلمز، مکمل شخصیت پوآرو به شمار میآید که از جنبه ذهنی سادهتر اما ازنظر جسمی چالاکتر و زورمندتر است و شخصیتی گرمتر و احساساتیتر دارد. او بیشتر بر اساس احساسات مثلاً شیفتگی به شخصیتی که اغلب دختر جوان زیبایی است یا نفرت از مردی که خشن و متفرعن است درباره جرمها و جنایتها داوری میکند. دوستی پوآرو با هستینگز چنان عمیق است که نخستین و آخرین کلماتی که در اولین و آخرین حضورش در مجموعه آثارش بر زبان میراند خطاب به اوست. در داستان حادثه اسرارآمیز در عمارت استایلز نخستین جملهاش را با عبارت مونامی (دوست من) خطاب به هستینگز شروع میکند. در کتاب پرده نیز در آخرین کلماتی که بر زبان میآورد هستینگز را شرآمی (دوست عزیز) میخواند.
پوآروی قاتل
داستان «پرده» (منتشرشده در سال ۱۹۷۵، سال قبل از مرگ آگاتا کریستی) آخرین کتابی بود که هرکول پوآرو در آن حضور یافت. در این داستان او چنان پیر و ناتوان شده که بر صندلی چرخدار نشسته است. او برای نجات جان دوستش هستینگز قاتل بسیار باهوشی به نام نورتون را میکشد و آن را خودکشی جلوه میدهد. بعد در نامهای به هستینگز به این قتل اعتراف میکند. این یکی از مهمترین و معدودترین مواردی است که پوآرو عدالت را به شیوه خود و به دست خویش اجرا میکند. کارآگاه بزرگ که انگار دوست ندارد بعد از ارتکاب قتل به زندگی ادامه دهد، از خوردن قرصهایی که برای کنترل بیماری قلبیاش مصرف میکرد دست میکشد و بدینسان درمیگذرد.
از نخستین حضور پوآرو در «حادثه اسرارآمیز در استایلز» (نوشتهشده در ۱۹۱۶ و منتشرشده در سال ۱۹۲۰) تا مرگش در کتاب «پرده» (۱۹۷۵)، نزدیک به پنجاهوپنج سال شخصیت ثابت آثار آگاتا کریستی به شمار میآمد. با انتشار کتاب «پرده»، پوآرو تنها شخصیت خیالی لقب گرفت که آگهی ترحیمی دربارهاش منتشر شد. در ششم اوت ۱۹۷۵ این اطلاعیه در نیویورکتایمز منتشر شد: «هرکول پوآرو؛ کارآگاه مشهور بلژیکی درگذشت.»
۱۰ نکته جالب درباره آگاتا کریستی
ناتالی بوش
داستانهای آگاتا کریستی در چهارگوشه دنیا پسازاین همهسال هنوز هم طرفداران زیادی دارند. فیلم و سریالهای جدیدی بر مبنای آثار او تولید میشود و قرار است بهزودی فیلمی بر اساس کتاب «قتل در قطار سریعالسیر شرق» به نمایش دربیاید. این فیلم قبلاً هم دستمایه فیلم و سریال شده بود.
شخصیت آگاتا کریستی همواره برای خوانندگان آثارش قابلتوجه بوده است. آیا میدانستید که شخص آگاتا کریستی مانند برخی از شخصیتهای کتابهایش زندگی جالبی داشت؟
آگاتا کریستی یکی از اولین کسانی بود که ورزش موجسواری را یاد گرفت
به دلیل ازدواج با آرچیبالد کریستی که مأموریتش پیشبرد نمایشگاه امپراتوری بریتانیا بود، این زوج توانستند به سراسر دنیا سفر کنند- و بررسیهای جدید نشان میدهد که آرچی و آگاتا ممکن است جزو اولین اروپاییهایی باشند که ورزش موجسواری ایستاده را یاد گرفتند. در آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، آگاتا در نوعی ورزش که در آن شخص در حال خوابیده بر روی یکتخته چوب سوار موج میشود (بادی بوردینگ) مهارت پیدا کرد. در هاوایی او و آرچی یاد گرفتند در حال ایستاده روی تخته چوب موجسواری کنند.
او در مورد سم کنجکاوی خاصی داشت
در اوایل جنگ جهانی اول، آگاتا در دسته افرادی که کمکهای داوطلبانه میکردند و بعداً در داروخانه یک بیمارستان محلی کار میکرد. در آنجا بود که او امتحان انجمن داروفروشان را گذراند و به شناسایی سمها علاقهمند شد و اطلاعاتی دراینباره به دست آورد.
شوهر آگاتا مظنون به قتل همسرش شد
سال ۱۹۲۶ سال رنج و شادی برای آگاتا بود. با انتشار کتاب قتل «راجر آکروید»، آگاتا شهرت فراوانی پیدا کرد ولی در همین سال مادرش را از دست داد و شوهرش اقرار کرد که عاشق نانسی نیل، همبازی گلفش شده. پس از شنیدن این خبر، آگاتا به مدت ۱۱ روز ناپدید شد. او که دچار فراموشی شده بود به هتل هایدروپاتیک، در هاروگیت رفت و با اسم ترزا نیل اتاق کرایه کرد. در همین حال پلیس و سگهای شکاری ردیاب به دنبال او میگشتند. سرهنگ کریستی، شوهرش مظنون به قتل آگاتا شد و وقتی یکی از اعضای ارکستر هتل او را شناخت و به پلیس خبر داد، معلوم شد خطری آگاتا را تهدید نمیکرده. او هیچوقت نتوانست خاطره آن روزها را به یاد آورد. در سال ۱۹۲۸ آگاتا از همسرش جدا شد. فیلم موسوم به «آگاتا» که مایکل آپتد در سال ۱۹۷۹ با شرکت ونسا ردگریو و داستین هافمن ساخت، یک داستان تخیلی درباره این ۱۱ روز است.
کتابهای او پرفروشترین کتابهای یک نویسنده زن هستند
کتاب او به نام «سپس هیچکدام باقی نماندند»، پرفروشترین داستان جنایی تا زمان حال است که تاکنون بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه آن در سراسر جهان به فروش رفته. جمع کل کتابهای به فروش رفته آگاتا رقمی بین دو تا چهار میلیارد است. بعد از شکسپیر، او پرفروشترین نویسنده در جهان است.
سگها را واقعاً دوست داشت
آگاتا کریستی به سگ، معمولاً از نژاد تریر یا شبیه به آن واقعاً علاقه داشت. اسم اولین سگش جورج واشنگتن بود ولی سگ محبوب او یک سگ تریر با پشم کوتاه به نام پیتر بود که با نام باب در فیلم شاهد خاموش، نقش داشت. این کتاب تقدیم شده به: «پیتر عزیز، باوفاترین دوست و عزیزترین مصاحب، یک سگ بین هزار سگ.»
آگاتا به عکاسی علاقه داشت
در سپتامبر سال ۱۹۳۰ آگاتا با مکس مالوان که باستانشناس بود ازدواج کرد و در بسیاری از حفاریهای همسرش در سوریه و عراق از اشیاء هنری کشفشده عکس میگرفت. او گوینده این عبارت مشهور که به او نسبت میدهند نیست: «هرقدر همسر یک باستانشناس پیرتر شود برای شوهرش جالبتر میشود.» سفرهای کاری شوهرش الهامبخش او در نوشتن کتابهای مشهور «قتل در رودخانه نیل»، «قتل در بینالنهرین» و «قطار سریعالسیر شرق» بود.
چالش را دوست داشت
شرطی که مارگارت، خواهر آگاتا بر سر اینکه او نمیتواند داستانهای پلیسی بنویسد بسته بود، باعث شد آگاتا نویسندگی را شروع کند. او در تقلای پیدا کردن شخصیت اصلی داستانهایش بود تا اینکه در میان پناهندگان بلژیکی در شهر تورکی (در لیدز)، یک مرد قدکوتاه با قیافهای خاص، توجهش را جلب کرد و بهاینترتیب هرکول پوآرو، متولد شد. ناشران ۶ بار چاپ کتاب ماجرای اسرارآمیز در استایلز را که بالاخره در سال ۱۹۲۰ چاپ شد، رد کرده بودند.
در سال ۱۹۴۰ بود که در داستان پردهها، این شخصیت را کشت.
پوآرو را کشت ولی در گاوصندوق نگه داشت
در اواخر دهه ۱۹۳۰ بود که آگاتا احساس کرد هرکول پوآرو «تا حدودی غیرقابلتحمل» شده و در سال ۱۹۴۰ بود که در داستان پردهها، این شخصیت را کشت. ولی به دلیل مخالفت خانواده و دوستان و ناشرش با این کار، دستنویس این داستان را در گاوصندوقش گذاشت و تا سال ۱۹۷۵ همچنان هرکول پوآرو شخصیت اصلی داستانهایش بود. هنگامیکه سرانجام داستان مربوط به مرگ این شخصیت چاپ شد، روزنامه نیویورکتایمز مقالهای در یادبود هرکول پوآرو نوشت.
فردی متواضع و مهربان بود
بنا به گفته خانواده آگاتا او ابتدا لقب افتخاری «بانو» از سوی دربار را قبول نکرد و پسازآن که همسرش مکس، به خاطر خدماتش به باستانشناسی، لقب شوالیه گرفت، آن را پذیرفت.
تحصیلات آکادمیک نداشت
گر چه خواهر و برادر آگاتا را به مدرسه شبانهروزی و خود او را به یک مدرسه تکمیلی در فرانسه فرستاده بودند، آگاتا در پنجسالگی خودش خواندن را یاد گرفت و بعد با استفاده از کتابخانه پدرش به معلوماتش افزود. یک شروع استثنایی، برای چنین حرفه موفق.
بیبیسی