برای پرفروش شدن یک رمان ترسیم فضاهای جنسی مهم نیست. عشق مهم است. قید فلسفه و سیاست را باید زد. زبان فاخر ادبی را باید کنار گذاشت و تجربه نویسنده هم اهمیت زیادی دارد. جوکرز و آرچر این پژوهش را ابتدا با طرح پرسشی در توییتر آغاز کردهاند:آیا فکر میکنید میتوان الگوریتمی نوشت که با کمک آن کتاب پرفروش را شناسایی کرد؟ 360کاربر در این همهپرسی شرکت کردند. کمتر از نیمی از آنها پاسخ داده بودند چرا نه. ۲۱ درصد پیشبینی کرده بودند که در آینده نهچندان دوری این امر تحقق پیدا میکند و ۳۳ درصد هم پاسخ داده بودند که هرگز چنین چیزی امکانپذیر نخواهد شد.
جودی آرچر، ویراستار انتشاراتی پنگوئن است و در دانشگاه استنفورد درباره رمانهای عامپسند تز دکترایش را نوشته است. متیو آل جوکرز هم استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه لینکلن نبراسکاست. آنها برای این پژوهش ۵۰۰۰ رمان پرفروش از فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز را موردبررسی قرار دادهاند.
فقط یکی دو موضوع آشنا و نه بیش از آن
چگونه میتوان یک رمان پرفروش نوشت؟ این پرسش را میتوان به این شکل هم مطرح کرد: مخرج مشترک آثار نویسندگان عامپسندی مانند «جی کی رولینگ»، «جان گریشام»، «استفن کینگ»، «دانیل استیل» و «دن براون» چیست؟
نویسندگان عامپسند برخلاف نویسندگان دیگر از میان حدود ۵۰۰ موضوع، فقط روی دو - سه موضوع تمرکز دارند: مهمترین این موضوعات درگیری و چالش با دیگری است. عشق و خانواده در یکسو، جنگ و بیماری در سوی دیگر. هرچه این تضاد برجستهتر باشد، به همان اندازه اثر خواندنیتر و مهیجتر است. گاهی هم اگر در این میان خونریزی اتفاق بیفتد، بر هیجان و کشش رمان اضافه میشود.نویسندگانی مانند استیل و گریشام که بهطور زنجیرهای کتاب تولید میکنند، همواره در طی سالهای دراز فقط روی یک موضوع مشخص تمرکز دارند.برای مثال از پژوهش یادشده معلوم شده است که ثلث رمانهایی که گریشام منتشر کرده به دادخواهی ربط دارد. موضوع دیگر روحیه ورزشکاران در تیم است.استیل به «سرنوشت» علاقه دارد و اغلب شخصیتهای او از واهمه از بیماری رنج میبرند. ازاینجا حقیقت دیگری از پرده بیرون میافتد: نویسنده عامپسند میبایست درباره موضوعی قلم بزند که در آن زمینه از تجربه کافی برخوردار است. هر دو این نویسندگان با موضوعات یادشده بهخوبی آشنایی دارند. گریشام وکیل است و به بازی بیسبال علاقه زیادی دارد، استیل که پنج بار ازدواجکرده، مادر ۹ فرزند است.
فقط نمک و فلفل ماجرا!
«نزدیکی انسانها باهم» نیز از موضوعاتی است که میتواند رمانی را پرفروش کند. برای مثال در «پنجاه سایه خاکستری» نوشتهای. آل جیمز، شخصیتها رابطه عاطفیشان با همدیگر را بازگو میکنند. این رمان ۱۲۵ میلیون جلد فروش داشته است. ۲۱ درصد از حجم این رمان به نزدیکی و دوری عاطفی شخصیتها ربط دارد. ۱۳ درصد به حرفهای خودمانی و افشای رازهای سربهمهر. صحنههای جنسی در این میان نمک و فلفل ماجراست و اهمیت چندانی ندارد.
صحنههای جنسی در رمانهایی که فروش خوبی ندارند، دو برابر رمانهای پرفروش در داستان مطرح میشود. انقلابهای سیاسی و اجتماعی، رهبران خودکامه و تأملات فلسفی نیز خواننده ندارند. بر اساس پژوهش آرچر- جوکرز مخاطب امروزی رمان مایل است زندگی خودش را در قالب شخصیتها بازیابد. ازدواج، مرگ، بیماری، بدهکاری، مدرسه و دانشگاه، مراسم تدفین، رابطه با فرزندان، رابطه با پدر و مادر و فنّاوریهای نوین در زندگی روزانه موفقیت رمان را تضمین میکنند.
در رمانهای عامپسندی که امروزهروز منتشر میشود زنان میبایست از شخصیت قوی برخوردار باشند. اگر هم بدجنس و بدذات و تبهکار باشند، بر جذابیت آنها افزوده میشود. (سهگانه هزاره از استیگ لارسن). علاوه بر این جنس زبان هم بسیار اهمیت دارد: هرچه زبان اثر به زبان روزانه مردم نزدیکتر باشد، احتمال پرفروش بودن اثر هم بیشتر میشود. قاعده کلی این است: از زبانآوری ادبی بپرهیز. عبارتهایی مانند میخوام، لازم دارم، دوستت دارم، دلم واسهت تنگشده، بارها در کتابهای پرفروش تکرار میشوند.
اما آیا این قاعدهها در همه فرهنگها معتبرند؟ معلوم نیست. پژوهش آرچر-جوکرز به مخاطب غربی در آمریکای شمالی و اروپا نظر داشته است. بااینحال ازنظر ساختار داستان، قواعدی هم هستند که در همه فرهنگها اعتباردارند: تعلیق میبایست متقارن باشد. اگر شخصیتی به لحاظ عاطفی با بحران مواجه شده، بعد از گذر از بحران، میبایست کامیاب شود. ناکامیها و کامیابیهای او اما میبایست متقارن، دقیق و حسابشده و در تناسب باهم باشد.