نویسندگان، منتقدان و استادان دانشگاه ۱۰ کتاب را بهمثابه تأثیرگذارترین و ماندگارترین آثار داستانی برگزیدهاند. آنان در این نوشتار درباره انتخابهای خود گفتهاند و دلایل آن را برشمردهاند.
اُدیسه (هومر، سده هشتم پیش از میلاد)
اُدیسه، منظومه حماسی «هومر» در صدر این نظرخواهی جای میگیرد. چرا این اثر نخستین انتخاب بوده است؟
به گفته ناتالی هینس، نویسنده و مجری: «به سبب آنکه اُدیسه یکی از اسطورههای بزرگ و بنیادین فرهنگ غربی است و از معنای قهرمان بودن میپرسد؛ به سبب آنکه شخصیتهای زن در آن بهاندازه مردان چشمگیراند؛ چون پر است از خدایان و اهریمنان و منظومهای است یکسر و به کمال حماسی؛ و در آخر به سبب آنکه ما را وادار میکند در انگارههایمان درباره ماجراجویی، جنگ و نیز در باب معنای درونمایه ابدی بازگشت به خانه بازنگری کنیم.»
لیزا اپینیانسی، رماننویس و منتقد، به تأثیر اُدیسه بر همه آثار پس از خود اشاره میکند و درباره این اثرگذاری دلیل میآورد که: «چارچوب داستانی آن بسیار ساده است: سفری که با بازگشت همراه است.» کنت وارن، استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه شیکاگو که با این نظر موافق است، میافزاید: «تأثیر بنیادین حماسه هومر بر داستانگویی غربی انکارناپذیر است. اُدیسه ساختاری برای روایت ماجراجویی و جستوجو طرح میریزد؛ همچنین الگویی برای شخصیتپردازی ویژگیهای شخصیتهای زن و مرد به دست میدهد که امروزه نیز همچنان عادات و نیز چارچوب نحوه داستانگویی ما را مشخص میکند.» بثن پاتریک، نویسنده سایت ادبی لیتهاب، به مؤلفه دیگری اشاره میکند: «سفر اودیسه نوعی ویژگی فردگرایانه به فرهنگ غربی بخشید که جهان را دستخوش دگرگونیهای بسیار چه مطلوب و چه نامطلوب ساخت.»
کلبه عمو تام (هریت بیچر استو، ۱۸۵۲)
رمان «هریت بیچر استو»، اولین بار بهصورت پاورقی منتشر شد و بعد در ۱۸۵۲ در قالب کتاب انتشار یافت.
به گفته تندی هاچو، رماننویس اهل زیمبابوه: «تصور اینکه امروزه اثری ادبی بتواند چنین تأثیری داشته باشد بس دشوار است.» جنی بت، نویسنده و همکار نشریه آنلاین پاپمترز آن را «نخستین رمان سیاسی در ایالاتمتحده با خوانندگان پرشمار» میداند: «اولین اثر داستانی است که بیپروا و آشکارا به درونمایههایی مانند قساوت و خشونت بردهداری، استثمار بشر، نظام حقوقی ناعادلانه، فرهنگ صلب مردسالاری میپردازد و از ضرورت فمینیسم میگوید.»
«کلبه عموتام» به یکی از محبوبترین کتابهای قرن نوزدهم هم در ایالاتمتحده و هم در خارج از کشور بدل شد و به سبب اثرگذاریاش در دگرگونی بنیادی نگرش به سیاهان و نیز تأثیرش بر جنبش لغو بردهداری جایگاهی والا یافت. مضمون انسانی و همدلانهاش هم عواطف مخاطبان را برانگیخت. رکسانا رابینسون، نویسنده رمان و داستان کوتاه بر آن است که: «وضعیت بردهداری در این اثر از منظر بردگان روایت میشود. کلبه عموتام از نخستین رمانهایی بود که شخصیتهای سیاهپوست را بهمثابه موجوداتی انسانی در جایگاه پدر و مادر و فرزندان که در شرایطی غیرانسانی میزیستند، تصویر کرد.»
اهمیت کتاب کلبه عموتام انکارناپذیر است؛ بر نسلهای متعددی از نویسندگان تأثیر گذاشت و به زبانهای گوناگون ترجمه شد. الیزابت رازنر، شاعر، رماننویس و منتقد میگوید: «این کتاب به نحوی ثمربخش ملتی را یاری کرد که قوانین و عادات رقتبارشان را به پرسش کشند و برای همیشه نظام خشن و ضد انسانی نژادپرستی را تغییر دهند: به باور من، این یعنی ادبیات در والاترین شکل آن.» به گفته هاچو «عبارت عمو تام کاربردی فراتر از مقصود نویسنده یافته است و به لقبی بدل شده برای اشاره به تبعیض و اجحاف.»
فرانکشتاین (مری شلی، ۱۸۱۸)
رمان «مری شلی» که در سال جاری ۲۰۰ سالگی خود را جشن میگیرد، به گفته راجر لاکهرست، استاد ادبیات مدرن و معاصر در کالج بیرکبک لندن: «مظهر دنیای مدرن است».
رماننویس و منتقد ادبی آمریکایی لو گروسمن، درباره فرانکشتاین بر این باور است که: «درک ما از زندگی و مرگ، خالق و انسان و ماشین را در پرتو روشنایی شدید مدرنیته زیروزبر ساخت و از نو صورتبندی کرد.» لنا وانگرن، پژوهشگر ادبیات انگلیسی در دانشگاه ادینبورگ، فرانکشتاین را داستان گیرای دانشمندی میداند که موجودی را خلق میکند و حیات میبخشد که به یکی از ماندگارترین شمایلها در ادبیات مدرن و فراتر از آن عرصه عمومی بدل شد. به باور وانگرن، مری شلی این هیولا را بهمثابه «استعارهای از غایت و فرجام» به کار گرفت.
تأثیرگذاری گسترده فرانکشتاین هم در ادبیات و هم در فرهنگ عمومی خارج از تصور است. همچنان که نیلانجانا اس. روی، رماننویس اشاره میکند: «فرانکنشتاین که به یک اندازه بر نویسندگان و دانشمندان اثرگذار بود، داستان هراسی مدرن را بازمیگوید؛ بیم از آفریدههای انسانی که مهارشان دیگر در دست آدمیان نیست».
۱۹۸۴ (جورج اورول، ۱۹۴۹)
رمان پیشگام و ویران شهری جرج اورول، یکی از محبوبترین انتخابهای رأیدهندگان بود. چرا این اثر از چنین اقبالی برخوردار است؟
الکس کلارک، منتقد، پاسخ میدهد: «ازآنجاکه حقیقت را درباره تمامیت طلبی و تاریخ بشر به تصویر میکشد.» ربکا اشتاینتز، رماننویس و نیز منتقد در نشریه بوستونگلوب، میگوید: «درونمایههای تمامیت طلبی، فناوری و نظارت که این کتاب به آنها میپردازد از زمان انتشارش تاکنون هماره در جهان ما مصداق داشتهاند.» آدام ثورپ، منتقد انگلیسی و نیز نویسنده آثار متعددی ازجمله رمان دلتنگ برای فای، با اشاره به ترکیب منحصربهفردی که این کتاب از گذشته و آینده به دست میدهد، میافزاید: «سالی که عنوان اثر است، مدتهاست که سپریشده، دستگاههایی هم که در رمان وصف شده و در آن روزگار جلوتر از زمان خود بود اکنون قدیمی به نظر میرسد، اما خود اثر، به سبب نمایش چشمانداز کابوسوار آنچه در آینده نهفته، همچنان بسیار معاصر به شمار میآید.»
جین سیتن، استاد تاریخ رسانه در دانشگاه وست مینستر، با تحسین «دقت و آیندهبینی فوقالعاده» رمان ۱۹۸۴، درباره دورنمای استبداد مدرن در این کتاب و نسبت آن با روزگار ما توضیح میدهد: «انگار هماکنون بیش از هر زمان دیگری در چارچوبی که اورول دید و شناساند زندگی میکنیم. حتی نام نویسنده در عباراتی مانند «جهان اورولی» بهمثابه صفتی به کار میرود برای اشاره به دنیایی که در آن اندیشهها کنترل میشوند. دقت کتاب در شناساندن کارکردهای تبلیغات ایدئولوژیک و سازوکارهای نظام بیدادگری بهگونهای است که در هر حکومت اقتدارگرایی اثری ممنوعه به شمار میآید. آنان از قدرت رمان ۱۹۸۴ در شناساندن عامل وحشت میهراسند. این کتاب برای آنان که میخواهند در برابر نظارت ایستادگی کنند، راهنمای مقاومت به شمار میآید.» به گفته ربکا لورنس: «راسآور است که رمانی که سمبل قرن بیستم بود، اکنون نماد قرن بیست و یکم نیز به شمار میآید.»
همهچیز فرومیپاشد (چینوا آچهبه، ۱۹۵۸)
رمان «همهچیز فرومیپاشد» که داستان استعمار قبیلهای نیجریهای را از زاویه دید یک آفریقایی بازمیگوید، کلیشههای متداول و دیرپا را درباره آفریقاییان زیر و رو ساخت و تبعات نامطلوب سوءتفاهمهای متقابل فرهنگی را نشان داد.
آچهبه میگوید: «این نخستین بار بود که ما خودمان را به چشم آدمیانی مستقل میدیدیم و نه آنگونه که جوزف کنراد میگفت مانند موجوداتی «نیمه انسان». بسیاری از افرادی که در این نظرسنجی شرکت کردند با این نظر موافق بودند و اینگونه شد که این اثر در جایگاه پنجم قرار گرفت. بورلی نایدو، رماننویس، میگوید: «انتشار رمان آچهبه در زمان حیاتم و نه پیشتر و یا بعد آن سبب شد که به عینه ببینم چگونه یک اثر، روایت استعمار زده اروپا از آفریقا را چنان از اساس دگرگون کرد که دیگر به سیاق گذشته درنیامد.»
همهچیز فرومیپاشد، با تغییر زاویه دید مخاطبان به قاره افریقا، توانست به نبرد علیه پیشداوریهای نژادی یاری رساند. به گفته آینه هیه ادورو گلاینز، استاد دانشگاه از نیجریه: «این رمان به خوانندگانش تصویری از جهان آفریقایی نشان داد که بر اساس پیشداوریهای نژادپرستانه تقلیل نیافته و تحریفنشده بود.» او میافزاید: «نوآوری نویسنده رمان، تغییر قراردادهای داستانسرایی مدرن بود؛ بهگونهای که بهجای آنکه مخاطبان هماره در آفریقا تاریکی ببینند، با بازنمایی پیچیدهای از زندگی مواجه شوند.»
هزار و یکشب (نویسندههای گوناگون، سدههای هشتم تا هجدهم)
«هزار و یکشب»، یکی دیگر از آثار کلاسیک این فهرست است.
آینه هیه ادورو گلاینز، استاد دانشگاه اهل نیجریه، آن را «اثری جاودانی» توصیف میکند و میافزاید: «این کتاب به تمایل همیشگی انسان به داستان پایانناپذیر میپردازد که بهآسانی میتوان آن را به میل به زندگی جاویدان تفسیر کرد.» اهداف سویف، رماننویس و تحلیلگر مصری، یادآور میشود: «بسیاری از شخصیتها، بنمایهها و نقلقولهای این داستانهای تودرتو به مصطلحات رایج در سرتاسر جهان بدل شدهاند. هزارویکشب بهیقین نگاه غرب به شرق را دگرگون کرد.» سوفیا اسمیت گلر، روزنامهنگار میگوید: «نمادها، شخصیتها و حوادث این اثر از علاءالدین گرفته تا رویدادهای شیطانی، کاراکترهایی مانند جن و نیز ماجراهای حرمسرا از استیلا و نیز پاسداشت فرهنگ تبعیض نژادی حکایت میکنند که در سال ۲۰۱۸ نیز همچنان نمونههای عینی پرشمار دارد.» مونیزا شمسی، منتقد پاکستانی، با تحسین «شهامت، هوش و اعتمادبهنفس شهرزاد» تأکید میکند: «موفقیت او نشانگر پیروزی قدرت داستانسرایی و خیال ورزی بر هراس و خودکامگی است. این بنمایه بر آرمانها و انگارههای دنیای ما تأثیر بسیار نهاد.» لینا مرهج، کمیک نگار لبنانی، این اثر را به این سبب برگزیده که: «به شخصیت شهرزاد صدایی معترض میبخشد که او از آن بهمثابه سلاحی برای تداوم بقا بهره میجوید.»
دن کیشوت (میگل د. سروانتس، ۱۶۱۵-۱۶۰۵)
بسیاری دن کیشوت را که در دو جلد در سالهای ۱۶۰۵ و ۱۶۱۵ منتشر شد، نخستین رمان دنیا میدانند.
تری هانگ، منتقد شاغل در مرکز آمریکایی آسیا اقیانوسیه، نیز همین عقیده را دارد: «این کمدی رفاقت جاودانه که بر آن غبار زمان نمینشیند، به معیاری برای همه رمانهای غربی بدل شد.» این روایت طنزآمیز ماجراهای مرد اسپانیایی سالخوردهای را بازمیگوید که در روزگار برافتادن شوالیه گری ذهنی سرشار از داستانهای سلحشوری دارد و خود نیز جامه جنگاوری به تن به استقبال ماجراهای گوناگون میشتابد.
سوزان لارسن، منتقد نشریه نیواورلئانز ادوکیت، درباره راز ماندگاری این اثر میگوید: «این شاهکار طنزآمیز با سویههای مدرن و دور از انتظار شخصیت اصلی اثر و همچنین ملازمش، در اعصار گوناگون الهامبخش نویسندگان و خوانندگان بیشمار بوده است.» دیوید وارنو، منتقد ادبی ساکن ایالاتمتحده، میافزاید: «تصویر دن کیشوت که عزمی راسخ در رؤیاپردازی درباره معنای زندگی خود دارد، همچنان بر درک ما از اینکه انسان بودن به چه معناست تأثیرگذار است. همگی ما بهصورت بالقوه در خود دن کیشوتی، خوب یا بد، داریم. سروانتس به ما اهمیت این نکته را یادآور میشود که هنگامیکه دن کیشوت ما یا دیگران آشکار میشود خنده سر دهیم.»
هملت (ویلیام شکسپیر، ۱۶۰۳)
جای شگفتی ندارد که ویلیام شکسپیر در سیاهه ۱۰۰ نویسنده محبوب، با سه اثر، سومین رتبه را از آن خودکرده است (دو نفر دیگر ویرجینیا وولف و فرانتس کافکا هستند). گرچه از میان همه آثارش این تراژدی تمامعیارش، هملت، بود که به فهرست ما راه یافت و در جایگاه هشتم قرار گرفت.
اما چرا هملت؟ آدام ثورپ، منتقد و نیز نویسنده انگلیسی، میگوید: «تعداد کمی از داستانها اینگونه به ژرفای فرهنگ جهان نفوذ کردهاند و نگرش ما را به آن وجود آشفته و درهمجوش ما تغییر دادهاند. ما به درون روح هملت راه میبریم و با نگاهی وهمآلود بیرون میآییم، اما کاملاً آگاهیم که او در برابر دیدگان ما و دیگران در قالب دیگری میرود. هملت از سر اجبار در مرز بین جنون و عقل نقش بازی میکند تا جانش را نجات دهد.» در نظر الیزابت رازنر، رماننویس و منتقد: «داستان این دانمارکی پریشان، نمایشنامهای است که درک عمیق شکسپیر از کوچکترین جزییات فکر و ذهن آدمی را به تصویر میکشد. درونمایه، شخصیتها و حتی ساختار این نمایشنامه با درآمیختن توأمان نبوغ و خودویرانگری، توان بالقوه ما را در عشقورزی و بیزاری، خلاقیت و ویرانگری عریان میکند.»
صدسال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز، ۱۹۶۷)
جایگاه نهم در این فهرست به صدسال تنهایی، نوشته گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی میرسد. بسیاری از رأیدهندگان بر این نکته تأکید ورزیدند که این کتاب به پدیداری چشماندازی جهانی از امریکای لاتین یاری رسانید.
اسکار کونتاردو، نویسنده روزنامه لاترزا، با اشاره به شهر ماکاندو در دل این رمان که مکان وقوع رویدادها است، میگوید: «این نخستین بار بود که جهان اول از وجود آمریکای لاتین آگاه شد. مهم نبود که شما از کجای این قارهاید کلمبیا، شیلی یا آرژانتین ازنظر دیگران همیشه شهروند ماکاندو به شمار میآمدید.» به گفته رماننویس مصری، اهداف سویف: «این اثر امکانات روایت مدرن را دگرگون ساخت و گسترده کرد و همچنین به تفکر و آگاهی ادبی که گرایشی اروپا محور داشت خصلتی جهانیتر بخشید.» کریس لی، نویسنده اهل کره جنوبی، شرح میدهد: «سبک این رمان بر نویسندگان گوناگون در سرتاسر جهان این تأثیر را گذاشت که برای یافتن الگوهای ادبی و روایی به فرهنگ خویش رجوع کنند. بالطبع این اثرگذاری در مقیاس منطقهای بر داستاننویسان آمریکای لاتین و امریکای جنوبی نیز بسیار چشمگیر بود.»
دیگر صاحبنظران بیشتر بر خلاقیت بیپایان گابریل گارسیا مارکز در این رمان هنرمندانه تأکید کردهاند. ماری تیریزر عبدالمسیح، استاد دانشگاه مصری، میگوید: «رمان مارکز نشان داد که رئالیسم جادویی در ایجاد این توانایی در مخاطب که تجربیات زندگیاش را بهگونهای خلاقانه تجسم کند، بسیار واجد اهمیت است.» به نظر آینه هیه ادورو گلاینز، استاد دانشگاه از نیجریه: «بهجرئت میتوان گفت که رئالیسم جادویی با این اثر آغاز میشود و شیوه جدیدی برای نوشتن ضد واقعگرایانه ابداع میکند.» اما برای برخی دیگر، صدسال تنهایی فراتر از بازگرداندن امریکای لاتین به نقشه جهان است. محمد مجانی، رماننویس الجزایری، میگوید: «آن هنگام که زیر فشار خودکامگی و نظامیگری، احساس ناامیدی و درماندگی میکنید، این کتاب نوشداروی بس نیرومند امید را به شما ارزانی میکند.»
ایلیاد (هومر، سده هشتم پیش از میلاد)
منظومه حماسی قرن هشتم هومر، درباره اینکه انسان در دست خدایان و نیز جنگها بهمثابه بازیچهای است، همواره جلوهای امروزی دارد.
این اثر نهتنها یکی از بهترین نمونههای ادبی از برانگیختن شور جنگاوری سربازان در میدان نبرد به شمار میآید - و در روزگار ما، دوران «جنگهای بیپایان» همچنان موضوع روز به نظر میرسد- که بهواقع الهامبخش جنگها و عملیات نظامی بوده است. کارولین الکساندر، مترجم ساکن امریکا، میگوید: «ایلیاد بر تفکر و تاریخ اثری بسیار عمیق گذاشت، خدایان المپ را شخصیتی ویژه بخشید و الهامبخش اقدامات اسکندر کبیر شد. داستانها و شخصیتهای تراژیکش و نیز نگرش سوگناکش به جنگ، همچنان در ذهنمان تداعی میشوند و ما را تسخیر میکنند.» افزون بر این، ایلیاد کوشش ادبی خطیری بود برای تثبیت این معنا که رفتار خدایان بازتابی از اعمال انسان و همچنین رنج و ضعف او به شمار میآید.